یادبود امید
زنان و مردانی که با سرگذشتشان در این صفحه آشنا می شوید امروز شهروندان شهری خاموش اند که امید نام دارد. در این شهر قربانیان جبر و ستم از یاد و خاطره حیاتی دیگر یافته اند.
این جا شهروندان را اصل، نسب، مذهب، قومیت و ملیت های گوناگون است، با کردار و پندارهای گوناگون و گاه متضاد. اما پیوندشان را درامید انسانیت و حقوق طبیعی شان قوام می بخشد. دلیل اشتراکشان در شهروندی این است که هر کدام یک روز به بیداد و نامردمی از حق حیات محروم شده اند. و آن روزکه سرنوشتی به تباهی کشیده می شد، زندگی خانواده ای متلاشی می گردید و دردی توصیف ناپذیر بر آنان تحمیل می شد، این همه را جهان دورادور نظاره می کرد.
سجاد قائد رحمتی…
در بیست سالگی آماده کار بود و بهدنبال کار از استان لرستان به تهران آمد. یکی از بستگانش که از رویدادهای انتخابات فیلمبرداری میکرد او را با خود برد تا ببیند چه خبر است.
خلیل بینایی ماسوله…
عضو حزب توده بود. سه سال در جبهههای جنگ (ایران و عراق) بود. از نظر اطرافیان، فردی متین و خجالتی بود.