بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

شاپور بختیار

درباره

سن: ۷۶
ملیت: ايران
مذهب: اسلام (شيعه)
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱۵ مرداد ۱۳۷۰
محل: خانه شماره ۳۷ خیابان کلورزه، سورن، فرانسه
نحوه کشته‌شدن: اعدام فراقضایی با سلاح سرد
اتهامات: خيانت; توطئه برای براندازی جمهوری اسلامی

ملاحظات

شاپور بختیار در طایفه‌ای ایل بختیاری در استان لرستان، به دنیا آمد. او وفادار، مصمم، شجاع و در عین حال متواضع بود. او می‌گفت: «من اول انسانم، بعد ایرانی و سپس مسلمان.»

اطلاعات مربوط به زندگی و مرگ آقای شاپور بختیار از منابع زیر به دست آمده است:

مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند (بنیاد برومند) با یکی از دوستان سروش کتیبه (منشی شاپور بختیار) در فرانسه (۹ فروردین ۱۴۰۱)، مصاحبه رادیو فردا با لادن برومند (۱۶ مرداد ۱۳۹۰)، مصاحبه تلویزیون صدای آمریکا با فرانس (بختیار) رفیعی، ۱۵ مرداد ۱۳۸۹، مستندات و تفاسیر حقوقی دادگاه  واشنگتن دی سی در ایالات متحده آمریکا در پرونده رفیعی علیه جمهوری اسلامی ایران (۱۱ آذر ۱۳۸۱)، بروشور منتشر شده توسط نهضت مقاومت ملی ایران در انگلیس (۱۳۶۴)، مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یک منبع آگاه درباره محمد آزادی (۲۶ خرداد و ۲ شهریور ۱۴۰۱ و ۱۲ خرداد ۱۴۰۲)، مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با لادن برومند، قرار بازداشت مجتبی مشهدی صادره از هیئت کیفری دوم دادگاه تجدیدنظر پاریس (۲۲ بهمن ۱۳۷۸)، روزنامه جمهوری اسلامی (۲۷ شهریور ۱۳۷۰)، «گزیده‌ای از دستورالعمل ترور مضاعف شاپور بختیار و سروش کتیبه» تهیه‌ شده توسط قاضی ژان لوئی بروگیر که در مرکز اسناد حقوق بشر ایران بایگانی شده، رای قاضی هنری اچ. کندی از دادگاه ناحیه کلمبیای ایالات متحده آمریکا در پرونده بختیار علیه جمهوری اسلامی ایران (۲۸ خرداد ۱۳۸۷)، اطلاعات محرمانه از زندگی‌نامه بختیار تهیه شده توسط مامور اقتصادی وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا (۱۹ آبان ۱۳۳۱)، خاطرات شاپور بختیار «یکرنگی»، آلبَن میشل (۱۳۶۱) و مرکز اسناد انقلاب اسلامی (۱۳ خرداد ۱۳۹۹).

شاپور بختیار، فرزند محمدرضا (سردار فاتح) و پدر پنج فرزند، در ۴ تیر ۱۲۹۳ در منطقه‌ای کوهستانی در استان چهارمحال و بختیاری در خانواده‌ای بانفوذ از ایل بختیاری به دنیا آمد. برای تحصیل در مقطع ابتدایی به شهرکرد فرستاده شد و دبیرستان را در اصفهان و بیروت گذراند. تحصیلات خود را در فرانسه با وقفه‌ای دو ساله پس از اعدام پدرش در ایران به پایان رساند و در سال ۱۳۱۸ لیسانس خود را هم‌زمان با تحصیل در سه دانشگاه در رشته‌های حقوق، فلسفه و علوم سیاسی دریافت کرد. تحصیلات او در طول جنگ جهانی دوم به دلیل پیوستن به ارتش فرانسه در سال ۱۳۱۹ و سپس مقاومت در برابر اشغالگران آلمانی دچار وقفه شد. او تحصیلات دکترا را در رشته حقوق و علوم سیاسی گذراند و در سال ۱۳۲۴ دکترای حقوق گرفت و دی‌ماه ۱۳۲۵ به ایران بازگشت (خاطرات شاپور بختیار «یکرنگی»،آلبَن میشل (۱۳۶۱).

شاپور بختیار در مدت اقامتش در فرانسه با همسر اولش که تبعه فرانسه بود ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. در سال‌های بعد از بازگشت‌شان به ایران، او و همسرش صاحب چهار فرزند شدند. در دهه ۳۰ شمسی همسر دکتر بختیار از او جدا شد و به فرانسه بازگشت. آقای بختیار فرزندانش را با وجود حبس‌های متعدد و با کمک دختر بزرگش، ویویان، بزرگ کرد. در دهه شصت، زمانی که آقای بختیار در فرانسه بود، دوباره ازدواج کرد و صاحب فرزند دیگری شد که در زمان مرگ وی پنج ساله بود. فرانس، دختر کوچک آقای بختیار از او به عنوان فردی خوش اخلاق، گرم، شجاع و دست و دلباز یاد می‌کند، «شعله‌ای که هرگز نخواهد مرد.» (مصاحبه با تلویزیون صدای آمریکا)

پس از بازگشت به ایران، در فاصله بین سال‌های ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ شاپور بختیار در وزارت نو بنیاد کار استخدام شد و از طرف این وزارتخانه به ریاست ادارات کار استان‌های اصفهان و سپس خوزستان منصوب شد. او به دلیل تقویت و تشویق فعالیت‌های مستقل صنفی در میان کارگران صنایع نفت و نساجی محبوبیت یافت. (اطلاعات محرمانه از زندگینامه بختیار تهیه شده توسط افسر اقتصادی وزارت امور خارجه ایالات متحده به تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۳۱). تلاش‌های او موجب خصومت هم از سوی حزب توده طرفدار شوروی (که در میان کارگران صنعت نفت بانفوذ بود) و هم شرکت نفت ایران و انگلیس شد که در نهایت منجر به اخراج وی از خوزستان شد. او سپس مشاور شخصی معاون وزیر کار شد و در دوره نخست‌وزیری محمد مصدق بین سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، به عنوان معاون وزارت کار خدمت کرد. بختیار به واسطه تخصص خود در زمینه مسائل کارگری، در سال ۱۳۳۱ نقش برجسته‌ای در تصویب قانون تامین اجتماعی کارگران و تشکیل سازمان تامین اجتماعی کارگران داشت. بختیار خود را یک سوسیال دموکرات می‌دانست و به سکولار دموکراسی پایبند بود. او باور داشت که سکولار دموکراسی در صورت رعایت قانون اساسی ایران و پذیرفتن پادشاهی مشروطه توسط شاه امکان‌پذیر است. پایان‌نامه دکترای او درباره رابطه کلیسا با قدرت سیاسی در دوران باستان بود. در سال ۱۳۲۸ به حزب ایران (سوسیال دمکرا)  پیوست و در دهه چهل پیش از آن‌که به عنوان رهبر حزب انتخاب شود، سازمان جوانان را رهبری کرد.

حزب ایران قوی‌ترین عضو ائتلاف جبهه ملی طرفدار مصدق بود که بختیار پس از ممنوعیت آن در سال ۱۳۳۲ برای احیای آن تلاش می‌کرد. پس از برکناری مصدق در سال ۱۳۳۲، بختیار چندین بار دستگیر شد و نزدیک به شش سال از عمر خود را به دلیل مخالفت‌های مسالمت‌آمیز و تلاش برای احیای جبهه ملی در زندان گذراند. بختیار یکی از سه امضاکننده نامه سرگشاده ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ به محمدرضا شاه پهلوی بود. او در این نامه خواستار رعایت حقوق ایرانیان مطابق با قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر شده بود. وی با تصمیم دیگر شخصیت‌های دموکراسی‌خواه در سال ۱۳۵۷ برای همسویی با روح‌الله خمینی، رهبر آینده جمهوری اسلامی مخالفت کرد. بختیار پیش‌تر نیز، در سال ۱۳۴۲، با ایده جبهه ملی در حمایت از جنبش اعتراضی روحانیون علیه انقلاب سفید شاه، به ویژه به دلیل مخالفت معترضان با اصلاحات ارضی و حق رای زنان مخالفت کرده بود (پژوهش بنیاد عبدالرحمن برومند).

در اواخر آذر ۱۳۵۷، محمد رضا شاه در آخرین تلاش برای جلوگیری از سقوط رژیم، بختیار را مامور تشکیل دولت کرد. بختیار با نگرانی از ظهور یک دیکتاتوری مذهبی و صرف‌ نظر از تبعات شخصی آن، از جمله اخراج از جبهه ملی، این وظیفه را پذیرفت. وی در طول ۳۷ روز نخست‌وزیری خود برای احیای حقوق اساسی ایرانیان از جمله آزادی تمامی زندانیان سیاسی، لغو سانسور رسانه‌ها و انحلال پلیس سیاسی (ساواک) اقدامات زیادی انجام داد. وی همچنین از ایرانیان خواست تا احزاب سیاسی تشکیل دهند و برای شرکت در انتخابات آماده شوند. روحانیون با غیر قانونی اعلام کردن حکومت بختیار این اقدام را رد کردند. در آن دوران بحرانی خمینی خواستار استعفانی دکتر بختیار شد، ولی بختیار برای خمینی جایگاه قانونی قائل نبود که بتوان به وی استعفای یک نخست وزیر را تقدیم کرد، بختیار مدعی بود که تنها مردم میتوانند از طریق صندوق رأی عاقبت نخست وزیری او تعیین و سرنوشت کشور را رقم زنند. حکومت دکتر بختیار، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پس از اعلام بی طرفی ارتش سقوط کرد. شاپور بختیار پس از چند ماه زندگی مخفیانه در تابستان ۱۳۵۸ به فرانسه بازگشت؛ جایی که اولین سازمان اپوزیسیون در تبعید را برای مبارزه با حکومت اسلامی تاسیس کرد. (روزنامه کیهان، ۲۴ و ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۸؛ خاطرات شاپور بختیار «یکرنگی»، آلبن میشل (۱۳۶۱) و پژوهش‌های بنیاد عبدالرحمن برومند).

در سال‌های ۱۳۶۹ و ۱۳۷۰، مذاکرات مستمری بین فرانسه و ایران به منظور حل مناقشه اورودیف (شرکت اروپایی غنی‌سازی اورانیوم) در جریان بود. جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۸ از پروژه مشترکی خارج شده بود که شش سال پیش از آن بین اورودیف و ایران، برای ساخت کارخانه غنی‌سازی اورانیوم و با پرداخت وام یک میلیادر دلاری توسط ایران آغاز شده بود. وزیر امور خارجه فرانسه در اردیبهشت ۱۳۷۰ به ایران سفر کرده بود و دولت فرانسه نسبت به حل اختلاف و از سرگیری روابط تجاری و دیپلماتیک عادی با ایران خوشبین بود. در همان زمان، فشار بر آقای بختیار برای کاهش فعالیت‌هایش به حدی افزایش یافته بود که او در فکر ترک فرانسه بود. (روزنامه لوموند ۱۹ مرداد ۱۳۷۰ و مصاحبه رادیو فردا با لادن برومند).

نهضت مقاومت ملی ایران

بختیار و چند تن از پیروانش در ۱۴ مرداد ۱۳۵۹ نهضت مقاومت ملی ایران را [با الهام از نهضت مقاومت ملی که اعضای جبهه ملی پس از سقوط دولت محمد مصدق در سال ۱۳۳۲ تأسیس کرده بودند] در فرانسه تشکیل دادند. بختیار از همه گروه‌ها و افراد لیبرال و ملی‌گرا دعوت کرد تا نیروهای خود را حول یک پلتفرم سیاسی زیر چتر این نهضت متحد کنند. نهضت مقاومت ملی ایران با انتشار «اصول فکری و پلتفرم سیاسی» در ۲۵ دی‌ماه ۱۳۵۹، هدف خود را ایجاد دموکراسی و نظامی مبتنی بر اراده آزاد مردم اعلام کرد تا شهروندان بتوانند فرصت یک زندگی آزاد، پربار و ارزشمند را داشته باشند. بختیار بر ساختار سیاسی متکثر پافشاری می‌کرد و تعهد به ملی‌گرایی، دموکراسی و عدالت اجتماعی را شروط لازم برای عضویت در این نهضت می‌دانست.

نهضت مقاومت ملی متعهد بود «حاکمیت قانون را تحت یک نظام سیاسی که توسط اراده آزاد ملت ایران انتخاب شده، در چارچوب قوانین و رویه‌های بین‌المللی ایجاد کند». چنین نظامی «باید منشور سازمان ملل متحد و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر را محترم شمرده» و در حالی که «خود را وقف صلح و امنیت بین‌المللی می‌کند، به آزادی‌های اساسی نیز توجه نماید». این نهضت خود را به سه هدف متعهد می‌دانست: «۱- استقرار عدالت اجتماعی با محتوای سکولار، غیر ایدئولوژیک و غیر فرقه‌ای»، «۲- اصل استقلال» که شامل ایجاد صلح در منطقه [یعنی جنگ ایران و عراق] از طریق همکاری‌های بین‌المللی است و «۳- اصل دموکراسی» (با تاکید بر حفظ تمام دستاوردهای ملت ایران در نتیجه انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵.) نهضت با اصرار بر چشم‌انداز حاکمیت مردمی و لیبرال تاکید کرد که «نه می‌تواند ایدئولوژی معینی را تحت عنوان عدالت اجتماعی به کشور تحمیل کند» و «نه به جریان‌های سیاسی این اجازه را خواهد داد که چنین تحمیلی را عملی کنند». بر این اساس «انتخاب در همه امور باید از طریق ابراز عقیده آزادانه مردم صورت گیرد» (بروشور منتشر شده توسط نهضت مقاومت ملی ایران در انگلیس - ۱۳۶۴.)

طیف وسیعی از ایرانیان چه در داخل و چه در خارج از ایران در سال‌های اولیه فعالیت، به عضویت نهضت مقاومت ملی ایران درآمده و یا از آن حمایت کردند. از فعالیت‌های اصلی این نهضت می‌توان به سازماندهی شاخه‌های سیاسی و نظامی در کشورهای مختلف و در ایران، برقراری ارتباط با مخالفان رژیم در داخل ایران و تلاش برای سازماندهی آن‌ها، جمع‌آوری اطلاعات سیاسی و نظامی، تشکیل اجتماعات و اعتراضات، انتشار اخبار مرتبط با ایران به ویژه اطلاعات مرتبط با نقض حقوق بشر و اعدام‌های خودسرانه در داخل و خارج از کشور از طریق انتشار کتب و مجلات (هفته‌نامه نهضت و هفته‌نامه قیام ایران)، تولید برنامه‌های رادیویی در کشورهای مختلف از جمله عراق و مصر، انجام مصاحبه با رسانه‌های خارجی و فارسی‌زبان، مکاتبه با نهادهای حقوق بشری از جمله سازمان ملل (به منظور برگزاری همه‌پرسی در مورد جمهوری اسلامی تحت نظارت سازمان ملل متحد) و یا گزارش کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ و ترویج حقوق بشر و دموکراسی اشاره کرد. **

با گذشت زمان، مبارزات مدنی بخش مهمی از فعالیت‌های نهضت شد و اعتراضات علیه جنگ اولین حرکت مدنی بود که به ابتکار آن شکل گرفت. در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۴، نهضت با ارسال فراخوانی به شرکت‌ها و دفاتر دارای دستگاه فاکس در ایران و از طریق رادیو و تماس تلفنی از مردم خواست تا در تظاهرات مسالمت‌آمیز علیه رژیم شرکت کرده و به ادامه جنگ با عراق اعتراض کنند. گفته می‌شود که مردم در شهرهای مختلف به این فراخوان پاسخ داده و در تظاهرات شرکت کردند (پژوهش بنیاد عبدالرحمن برومند).

تعداد زیادی از اعضای نهضت مقاومت ملی در دهه اول تاسیس آن مورد تهدید قرار گرفتند و ترور شدند. شاپور بختیار و عبدالرحمن برومند از بنیانگذاران این سازمان در سال ۱۳۷۰ در پاریس به قتل رسیدند و چند تن از افسران شاخه نظامی نهضت مقاومت نیز قربانی اعدام‌های فراقضایی در خارج از ایران شدند.

پیشینه قتل‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی ایران ید طولایی در اعمال خشونت با انگیزه‌های سیاسی در ایران و اقصی نقاط جهان دارد. از انقلاب ۱۳۵۷ به بعد، عوامل جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور دست به ربودن، ناپدید کردن و قتل تعداد زیادی از افرادی که فعالیتشان برایشان نامطلوب بوده زده‌اند. تعداد قربانیان اعدام‌های فراقضایی در داخل کشور روشن نیست، اما این قتل‌ها از بهمن ۱۳۵۷ آغاز شده و در طول عمر جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران تداوم داشته است. بنیاد عبدالرحمن برومند بیش از ۵۴۰ قتل را که به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده می‌شود، در خارج از ایران شناسایی کرده است.

در خارج از ایران در کشورهایی چون فیلیپین، اندونزی، ژاپن، هند و پاکستان در آسیا، دوبی، عراق، و ترکیه در خاورمیانه، قبرس، فرانسه، ایتالیا، اتریش، سوئیس، آلمان، نروژ، سوئد و انگلستان در اروپا، و ایالات متحده آمریکا در آنسوی اقیانوس آتلانتیک، مخالفین به روش‌های مختلف توسط مامورین جمهوری اسلامی مورد سوقصد قرار گرفته و کشته شده‌اند. در بیشتر موارد اطلاعات زیادی در مورد این قتل‌ها منتشر نشده و مقامات محلی حکم بازداشتی صادر نکرده‌اند. اما شواهد، مدارک و ردپاهایی که از تحقیقات پلیس و مقامات قضایی محلی به دست آمده، فرضیه جنایت دولتی را تایید می‌کنند. در برخی موارد، این تحقیقات منجر به اخراج یا بازداشت دیپلمات‌های ایران شده است. در موارد محدودی در خارج از ایران، عاملان این قتل‌ها بازداشت و محاکمه شده‌اند و شواهد و مدارک ارائه شده، ارتباط متهمان با نهادهای حکومتی ایران را آشکار کرده‌ و حکم بازداشتی برای وزیر اطلاعات وقت ایران صادر شده است.

نوع تشکیلات و اجرای این قتل‌ها در داخل و خارج از ایران هم دال بر وجود الگوی واحدی است که بنا به گفته دادستان سوئیسی، رولان شاتلن، دارای پارامترهای مشترک و یک برنامه‌ریزی دقیق هستند. از تشابهات بین این قتل‌ها در کشورهای مختلف چنین استنباط می‌شود که دولت ایران آمر اصلی این جنایات است. 

مقامات ایران مسئولیت این قتل‌ها را رسما نپذیرفته‌اند و حتی این جنایات را به درگیری داخلی بین اعضای گروه‌های اپوزیسیون نسبت داده‌اند. معهذا این جنایات از نظر آرمانی و حقوقی از بدو تشکیل نظام توسط مقاماتش توجیه شده است. در بهار سال ۱۳۵۸، صادق خلخالی، اولین قاضی شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی تصمیم نظام را مبنی بر اجرای اعدام‌های فراقضایی رسما اعلام نمود و این تصمیم را چنین توجیه کرد: «...این‌ها محکوم به اعدام شدند، در نظر ملت ایران اگر کسی بخواهد در خارج، در هر کشوری، آنها را ترور کند، هیچ دولتی حق ندارد او را به عنوان تروریست محاکمه کند؛ زیرا او عامل اجرای حکم دادگاه انقلابی اسلامی است. لذا آنها مهدورالدم هستند و در هر جا باشند حکم درباره آن‌ها همین است.» بیش از ده سال پس از این اظهارات، علی فلاحیان، وزیر اطلاعات و امنیت نظام در حالیکه در مورد موفقیت نیروهای امنیتی سخن می‌راند، در مورد حذف مخالفین چنین گفت: «... ما موفق شدیم به بسیاری از این گروهک‌ها در خارج از کشور و در سر مرز ضرباتی وارد کنیم.» 

در عین حال مقامات مختلف سیاسی، قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران در مقاطع و مناسبت‌های مختلف وجود سیاست و برنامه بلندمدت و بودجه برای اجرای این قتل‌ها و در برخی موارد انجام موفقیت‌آمیز آن‌ها را تایید کرده‌اند.*** 

تهدیدها و ترورهای ناموفق

پیش از اعدام فراقضایی آقای بختیار، وی توسط بالاترین مقام جمهوری اسلامی ایران تهدید به مرگ شده و هدف یک ترور نافرجام قرار گرفته بود.

آیت‌الله خمینی در سخنرانی خود در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ - تنها چند ماه پس از برکناری بختیار از قدرت - او را به اعدام محکوم کرده بود. رهبر انقلاب در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۸ در پاسخ به حامیان حقوق بشر که نسبت به اعدام‌های خودسرانه در ایران ابراز نگرانی کرده بودند، ضمن دفاع از اعدام امیرعباس هویدا که ۱۳ سال نخست‌وزیر ایران بود گفت: «هر کدام از نخست وزیران وقت که پیدا شوند، مثل بختیار و شریف امامی، محکوم به اعدام هستند.»

صادق خلخالی که در ۵ اسفند ۱۳۵۷ از سوی رهبر انقلاب به عنوان قاضی شرع منصوب شده بود، ماموریت داشت تا ریاست «دادگاه‌هایی را که برای محاکمه متهمان و زندانیان تشکیل می‌دادند» برعهده گرفته و احکامی را «با انجام کلیه مقدمات محاکمه و بر اساس موازین شرعی» صادر کند. او پیش‌تر چند نفر از مقامات سابق را به عنوان مفسد فی الارض اعدام کرده بود. او دو روز پس از سخنرانی آیت‌الله خمینی، شاپور بختیار را مفسد فی الارض خوانده و پس از آن با تکرار این اتهام در مصاحبه‌های متعدد، به صدور حکم اعدام برای نخست‌وزیران قبلی از جمله شاپور بختیار اشاره کرد. او گفت که جمهوری اسلامی حق دارد این حکم را در هر کجای دنیا اجرا کند. وی هم‌چنین در مصاحبه‌ای که در هفته‌نامه فرانسوی لِ‌کسپرِس (۲۴ تا ۳۰ خرداد ۱۳۵۹) منتشر شد اظهار کرد بختیار در لیست سیاه جمهوری اسلامی قرار دارد و یک گروه کماندویی مسئول ترور او شده است.

کمتر از یک ماه بعد، در ۲۷ تیر ۱۳۵۹، مقامات جمهوری اسلامی اقدام به ترور بختیار کردند. این ترور نافرجام منجر به کشته شدن دو شهروند فرانسوی و مجروح شدن یک نفر دیگر شد. این حمله به رهبری انیس نقاش، یک مسیحی لبنانی و عضو سابق جنبش فتح که مدعی بود عماد مغنیه و انقلابیون ایرانی را قبل از سال ۱۳۵۷ در اردوگاه آموزشی خود در لبنان آموزش داده است انجام شد (حج، ۱۱ دی ۱۳۸۸). اعضای این گروه تروریستی دستگیر، محاکمه و به حبس ابد محکوم شدند (۱۹ اسفند ۱۳۶۰). در این عملیات، یک افسر پلیس و همسایه بختیار به ضرب گلوله کشته شدند.

در سال ۱۳۶۵، موجی از بمب‌گذاری‌ها در پاریس (در برخی از فروشگاه‌های بزرگ، اداره پست، ایستگاه پلیس و نظایر آن) رخ داد. یک گروه ناشناس که خود را «کمیته همبستگی با زندانیان سیاسی عرب و خاورمیانه در لبنان» می‌نامید، با ارسال بیانیه‌ای به یکی از خبرگزاری‌ها در لبنان ضمن پذیرش مسئولیت این بمب‌گذاری‌ها، خواستار آزادی انیس نقاش و همدستانش شد. علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه وقت ایران، در یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک با همتای فرانسوی خود رولان دوما در بهمن ۱۳۶۷، این خواسته را دوباره تکرار کرد (لوموند، ۲۵ بهمن ۱۳۶۷). سرانجام انیس نقاش و همدستانش توسط فرانسوا میتران، رئیس جمهور وقت فرانسه در تاریخ ۶ تیر ۱۳۶۹ مورد عفو قرار گرفته و فرانسه را به مقصد ایران ترک کردند؛ انیس نقاش در ایران به کار تجارت مشغول  شد. نقاش در ۴ اسفند ۱۳۹۹ در سن ۷۰ سالگی بر اثر کووید ۱۹ در دمشق درگذشت (مهرنیوز ۴ اسفند ۱۳۹۹).

پس از ترور نافرجام سال ۱۳۵۹، آقای بختیار به خانه‌ای در حومه پاریس نقل مکان کرد تا اطمینان حاصل کند که حمله به او خطری برای همسایگان ایجاد نخواهد کرد. تدابیر امنیتی او نیز تقویت شد. بنا به اظهارات انیس نقاش و هم‌چنین مقامات جمهوری اسلامی، دادگاه انقلاب طی صدور رای غیابی آقای بختیار را به اعدام محکوم کرده و آیت‌الله خمینی نیز علیه وی فتوا داده بود. فردی به نام مجتبی مشهدی که خود متهم به دست داشتن در قتل کوروش الهی، یکی دیگر از مخالفان جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۹ بود، در رابطه با پرونده بختیار مورد بازجویی قرار گرفت. او به پلیس گفت که فردی به نام باقر، وابسته به وزارت اطلاعات ایران به او گفته است که بختیار «از سوی دادگاه انقلاب تهران به اعدام محکوم شده و اعدام او از ادامه اعمال مخربانه‌اش جلوگیری خواهد کرد» (قرار بازداشت مجتبی مشهدی صادره از هیئت کیفری دوم دادگاه تجدیدنظر پاریس، ۲۲ بهمن ۱۳۷۸ به ضمیمه اظهارات ژان فرانسوا گیرود، بازرس پلیس وابسته به سرویس اطلاعات، (۲۳ آبان ۱۳۷۳).

وزارت اطلاعات وقت به معاونت علی فلاحیان ، از طریق یکی از اعضای مورد اعتماد این سازمان برای بار دوم در سال ۱۳۶۸ اقدام به ترور آقای بختیار کرد. بنابر اظهارات فریبرز کریمی، یکی از اعضای نهضت مقاومت ملی که در آن زمان ساکن پاریس بود، مقامات ایرانی به او سمی دادند که در نوشیدنی آقای بختیار مخلوط کند تا اثراتی شبیه به سکته مغزی در وی ایجاد نماید. کریمی در فرانکفورت با یکی از دوستان و اعضای سابق نهضت به نام منوچهر عکاشه ملاقات کرده بود. عکاشه که خود یکی از نیروهای رژیم بود، ضمن تلاش برای جذب کریمی به او گفته است «می‌خواهند [بختیار] را بکشند، یکی این کار را می‌کند. اگر می‌خواهی پول در بیاوری، می‌توانی این کار را انجام دهی.» پاداش چنین خدمتی «600 هزار دلار، خانه‌ای در تهران و هر چیز دیگری به خواست کریمی» تعیین شده بود. به گفته کریمی، فلاحیان بارها با نام مستعار با وی تماس گرفته تا او را تشویق به انجام ماموریت نماید. کریمی که از پیامد امتناع خود [در اجرای ترور] نگران بود، در بیانیه‌ای کتبی بختیار را محکوم و پس از قطع رابطه با وی پاریس را به مقصد لندن و سپس ایالات متحده آمریکا ترک کرد و در آن‌جا پناهنده شد (PBS Frontline ۱۵ مرداد ۱۳۹۰ و لس آنجلس تایمز ۴ آذر ۱۳۷۳).

ترور آقای شاپور بختیار

آقای بختیار به همراه منشی خود سروش کتیبه در ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ در محل سکونت خود (پلاک ۳۷ خیابان کلورزه، سورن در حومه پاریس) که تحت حفاظت شدید نیروهای امنیتی فرانسه بود، به قتل رسید. در بیرون این ساختمان یک کامیون پلیس و در زیرزمین آن چهار نفر از نیروهای امنیتی فرانسه به نام کمپانی جمهوریخواه امنیت  (CRS) که مسئول حفاظت از مقامات عالی‌رتبه بودند، به طور مداوم حضور داشتند. وظیفه آن‌ها بررسی هویت ملاقات‌کنندگان مطابق بر لیستی که هر روز صبح منشی آقای بختیار در اختیار آن‌ها می‌گذاشت و تفتیش بدنی آن‌ها پیش از ورود به خانه بود. آن‌ها هم‌چنین موظف بودند پس از هر شیفت کاری در اطراف خانه گشت زده و هر چیز غیرعادی را گزارش کنند (رای قاضی هنری اچ. کندی از دادگاه ناحیه کلمبیای ایالات متحده آمریکا در پرونده بختیار علیه جمهوری اسلامی ایران (۲۸ خرداد ۱۳۸۷).

در آن روز، آقای بختیار با سه نفر از جمله فریدون بویراحمدی، یکی از اعضای نهضت مقاومت ملی که توسط سازمان اطلاعات ایران اجیر شده بود قرار ملاقاتی داشت. بویراحمدی مورد اعتماد بختیار بود و مرتب به دیدار او می‌رفت. او با ترتیب دادن قرار ملاقاتی با دو نفر به نامهای علی وکیلی‌راد و محمد آزادی مدعی شده بود که این افراد از اعضای سپاه پاسداران بوده و خواهان عضویت در نهضت مقاومت ملی ایران هستند. قرار بود بختیار برای این دیدار حساس در خانه تنها باشد. پسرش که به عنوان یک افسر پلیس امنیت همیشه با یک اسلحه کمری در داخل منزل حضور داشت،  برای چند روز در شهر نبود و خانمی که به امور خانه می‌رسید در تعطیلات بود.

بازدیدکنندگان طبق برنامه در ساعت ۵ بعد از ظهر پس از تفتیش بدنی و تسلیم پاسپورت خود به ماموران امنیتی مستقر در زیر زمین منزل وارد خانه شده و در ساعت ۶ بعد از ظهر خانه را ترک کردند. این سه مرد بدون مشکلی از خانه خارج شده و تلویزیون را با صدای بلند روشن گذاشته بودند.

بر اساس گزارش پزشکی قانونی، مهاجمان با فشار بر گلوی آقای بختیار او را خفه کرده و سپس با ضربات چاقوهایی که از آشپزخانه برداشته بودند (از جمله چاقوی نان‌بری) او و آقای کتیبه را به قتل رسانده‌اند. علاوه بر این، مهاجمان گلو و مچ آقای بختیار را نیز بریده بودند.

علی‌رغم حضور ۲۴ ساعته پلیس در منزل آقای بختیار، به گفته مقامات فرانسوی، اجساد آقای بختیار و آقای کتیبه ۳۶ ساعت پس از قتل کشف شد. نزدیک ظهر روز ۱۷ مرداد، ‌زمانی که پسر آقای بختیار موفق به تماس تلفنی با پدرش نشد از سفر بازگشت تا به او سر بزند.

به دلایلی که هرگز به روشنی توضیح داده نشد، نگهبانانی که برای حفاظت از آقای بختیار تعیین شده بودند، چندین پروتکل امنیتی را رعایت نکردند: برای مثال، قاتلان می‌بایست به‌طور جداگانه گذرنامه‌های خود را که نزد نگهبانان در زیرزمین مانده بود تحویل بگیرند اما هر سه پاسپورت به بویراحمدی تحویل داده شد. پلیس مستقر در زیرزمین معمولا هرروز در ساعت ۱۰ صبح لیست بازدیدکنندگان را دریافت می‌کرد ولی آن‌ها این کار را در صبح ۱۶ و ۱۷ مرداد انجام ندادند. قرار بود گشت‌های پس از شیفت ضمن بررسی اطراف خانه موارد مشکوک را گزارش دهند اما ظاهرا ماموران با عدم انجام این وظیفه متوجه موارد مشکوکی همچون باز بودن کرکره‌های خانه به مدت دو شب و عدم جمع‌آوری مواد غذایی که پس از تحویل فروشنده روز ۱۶ مرداد در مقابل در منزل   مانده بود . (روزنامه لوموند، ۱۹ و ۲۲ مرداد ۱۳۷۰ و پژوهش‌های بنیاد عبدالرحمن برومند.)

تاخیر در شروع جستجو برای یافتن این سه مرد و انتشار تصاویرشان باعث شد تا آن‌ها به راحتی به مرز سویس برسند. در ۱۶ مرداد، این سه نفر تلاش کردند با تاکسی از مرز سوییس عبور کنند. ماموران جمهوری اسلامی نیز به سوییس اعزام شده بودند تا به خروج آن‌ها کمک کنند. مامور سوییسی در منطقه مرزی Thonex-Vallard (که بعدا در دادگاه شهادت داد) به گذرنامه ترک و ویزای آن‌ها -به ویژه به سیستم شماره‌گذاری کهه علی‌رغم اینکه ظاهرا [مدارک] توسط ترکیه صادر شده بود به سبک شماره گذاری فرانسه بود - مشکوک شد. در نتیجه آن‌ها را تحویل ماموران مرزی فرانسه داد که آن‌ها نیز پس از مدت کوتاهی این افراد را با وجود داشتن پاسپورت‌های جعلی و سلاح سرد آزاد کرد.

در همین حال، ماموران جمهوری اسلامی در پی عدم دریافت خبری مبنی بر کشته شدن آقای بختیار سعی در تایید مرگ وی داشتند بنابراین شایعه مرگ وی از شیراز به گوش اعضای نهضت مقاومت ملی رسید که در نهایت منجر به هوشیاری پسر آقای بختیار و کشف اجساد شد. قاتلان در خاک فرانسه سرگردان و مدام در حال حرکت از مکانی به مکان دیگر بودند. آن‌ها مرتکب اشتباهاتی شدند به عنوان مثال آن‌ها پس از تماس با ترکیه - جایی که مرکز فرماندهی این ماموریت بود- دفترچه تلفن خود را در باجه تلفن رها کردند. تمام این اشتباهات بعدا ارتباط ایران با قاتلان را اثبات کرد.

آقای شاپور بختیار در گورستان مون‌پارناس پاریس به خاک سپرده شد.

ژان لوئی بروگیر، قاضی تحقیق ضد تروریسم فرانسوی، در تحقیقات خود دخالت مقامات ایرانی در این قتل را مستند کرده است. بنابر گزارش قاضی، در مرداد ۱۳۷۰ دولت‌های آمریکا و انگلیس پیامی از وزارت اطلاعات ایران به اروپا در رابطه با اعدام آقای بختیار را ردیابی و رمزگشایی کردند. روز چهارشنبه ۱۶ مرداد، ۲۴ ساعت پیش از کشف اجساد، این وزارتخانه اعلام کرده بود که در حال درخواست اطلاعات در مورد قتل است (اکسپرس ۳۱ مرداد ۱۳۷۰). پیش از کشف جسد دکتر بختیار و اعلام رسمی ترور وی، شایعات متعددی در شهر شیراز مبنی بر مرگ وی منتشر شده بود.

ویزای وکیلی‌راد، آزادی و سایر افراد مرتبط با ترور از طریق تاجران سوئیسی و فرانسوی و یک دیپلمات فرانسوی که با خواهر زن یکی از ماموران ازدواج کرده بود، اخذ شده بود. در پی تحقیقات پلیس فرانسه و دادستان ویژه تروریسم، مسعود هندی، خویشاوند آیت‌الله خمینی و نماینده تلویزیون دولتی ایران در پاریس، به همراه تعدادی از افراد مرتبط با حکومت ایران متهم شدند. هندی به درخواست حسین شیخ عطار به یکی از مسئولین وزارت اطلاعات ایران کمک کرده بود تا از طریق شرکت فرانسوی سایفکس برای قاتلان با نام‌های جعلی و تحت پوشش فروشنده لوازم الکترونیکی ویزای ورود به فرانسه دریافت کند. متعاقباً آزادی و وکیلی‌راد نیز با نام‌های خود ویزا گرفته بودد (گزیده‌ای از دستورالعمل ترور مضاعف شاپور بختیار و سروش کتیبه تهیه‌ شده توسط قاضی ژان لوئی بروگیر).

نام مسعود هندی پیش‌تر در تحقیقات مربوط به قتل دو مهاجر ایرانی دیگر در پاریس به نام‌های ارتشبد غلامعلی اویسی و برادرش آقای غلامحسین اویسی مطرح شده بود. بررسی مکالمات تلفنی وکیلی‌راد و آزادی به یک ترک ایرانی‌تبار به نام «ادیبسوی» ختم شد که پاسپورت‌هایی با ملیت ترکیه‌ برای خروج قاتلان از فرانسه جعل کرده بود. قبل و بعد از قتل آقای بختیار، دو ایرانی دخیل در این توطئه از آپارتمان ادیپسوی  چندین بار با وزارت مخابرات ایران تماس تلفنی گرفته بودند. بررسی‌ها نشان داد   که ماموران اطلاعات ایران و اعضای تیمی که برای کمک به قاتلان به ژنو رفته بودند با شماره تلفن‌های مذکور در تهران تماس گرفته بودند. (لیبراسیون، ۲۹ شهریور ۱۳۷۰).

زین العابدین سرحدی که در ۲۲ مرداد ۱۳۷۰ به بهانه سه ماه کار بایگانی در سفارت ایران به سوییس آمده بود، برای قاتلان در آن کشور هتل رزرو کرده و فرار آنها را تسهیل کرده بود. ماموریت سرحدی در واقع کمک برای فرار قاتلان بود. حکم ماموریت سرحدی روز ۲۵ تیر ۱۳۷۰ توسط وزیر خارجه ایران، علی اکبر ولایتی، صادر شده بود. (لوموند، ۷ اسفند ۱۳۷۰). گفته شده است که دو ایرانی دیگر که به جرم جعل مدارک شناسایی برای قاتلان در استانبول دستگیر شدند، به «سرویس‌های اطلاعاتی» وابسته بودند. (لیبراسیون، ۱۲ مهر ۱۳۷۰).  اولین نفر، غلام‌حسین شوریده شیرازی‌نژاد، که پیش از این در محافل تجاری شناخته شده بود، از یک شرکت سوییسی به نام کوماترا درخواست کرده بود تا دعوتنامه‌ای برای یک «دوست» صادر کند. آن «دوست» در واقع یکی از قاتلانی بود که برای ورود به سوییس ویزا گرفت. مظنون دیگر، ناصر قاسمی‌نژاد، یک مقام اطلاعاتی ایران در ژنو بود. او به تروریست‌ها کمک کرده بود که به ایران بازگردند (لو فیگارو، دوم اردیبهشت ۱۳۷۲).

علاوه بر این، ابوالقاسم مصباحی، مامور سابق وزارت اطلاعات (معروف به «شاهد C») که پیش‌تر هماهنگ کننده عملیات‌های تروریستی ایران در اروپا را بر عهده داشت، به مقامات قضایی فرانسه شهادت داد که «نهاد خاصی در دولت ایران وجود دارد که وظیفه آن ترور مبارزان در راه آزادی است». وکیل خانواده بختیار در محاکم فرانسه به نقل از مصباحی گفته بود که وزارت اطلاعات ایران ترور بختیار را سازماندهی کرده است (دادگاه ناحیه کلمبیا ایالات متحده آمریکا، مستندات و تفاسیر حقوقی در پرونده رفیعی علیه جمهوری اسلامی ایران، ۱۱ آذر ۱۳۸۱، صفحه ۱۴).

یک منبع آگاه در مصاحبه‌ای با بنیاد عبدارحمن برومند جزئیاتی از تمایلات سیاسی، ویژگی‌های فیزیکی و شغل محمد آزادی در نیروهای امنیتی ایران را تایید کرده است. بر اساس اطلاعات موجود، آزادی متولد گلپایگان در استان اصفهان و در جوانی ورزشکار و از اوباش محله بوده است. در اوایل انقلاب دیگران را به شرکت در مراسم عزاداری تشویق می‌کرده و پس از انقلاب با مسئولیت وصل و ثبت تماس‌های خارج از کشور در دفتر نخست‌وزیری محمدعلی رجایی (از مرداد ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۰) مشغول به کار بوده است. آزادی ضمن تمرین در ورزش‌های رزمی در سمت خود ترفیع گرفت. او تا سال ۱۳۶۵، وارد سرویس‌های امنیتی شده و یک خودروی وزارتی در اختیار داشت. (مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با منبع مطلع درباره محمد آزادی، ۲۶ خرداد و ۲ شهریور ۱۴۰۱ و ۱۲ خرداد ۱۴۰۲)

واکنش مسئولان ایران

بر اساس اطلاعات موجود، در هفته‌های پس از انتشار گزارش‌ رسانه‌های فرانسوی مبنی بر دخالت دولت ایران در قتل آقای بختیار، جمهوری اسلامی رسما هرگونه دخالتی را در ترور سروش کتیبه و شاپور بختیار انکار کرد. (لوموند، ۶ شهریور و ۲۰ شهریور ۱۳۷۰).

هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت در خاطرات خود نوشته است که علی فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات در تاریخ ۱۵ مرداد، قبل از کشف اجساد و انتشار گزارش‌ها، او را از ترور بختیار و همکارش مطلع کرده است. صبح روز بعد، رفسنجانی در یک جلسه توجیهی، «مسائل اساسی» را برای فلاحیان و دیگر مقامات وزارت اطلاعات، آن هم پیش از هرگونه پوشش رسانه‌ای توضیح می‌دهد. (خاطرات هاشمی رفسنجانی برای سال ۱۳۷۰، صفحه ۲۵۹).

روزنامه نیمه‌رسمی جمهوری اسلامی در مقاله‌ای مفصل درباره ترور بختیار و اعضای دیگر نهضت مقاومت ملی (۲۷ شهریور ۱۳۷۰) با انکار نقش حکومت در این ترور، نتیجه گرفت که «این قتل‌ها همراه با ترور موفقیت‌آمیز مترجمان کتاب آیات شیطانی در ژاپن و ایتالیا، ترس ضدانقلاب را از مرگ چندین برابر کرده» و منجر به تضعیف مخالفان جمهوری اسلامی شده است. این مقاله هم‌چنین با اشاره به اینکه «حلقه حفاظتی دولت فرانسه در اطراف ضد انقلابیون ایرانی مقیم آن کشور، شکننده و قابل نفوذ است» تاکید کرد: طبیعتا این آسیب‌پذیری و ناتوانی پلیس فرانسه در حفاظت از جان پناهجویان منجر به آسیب‌پذیری و سلب اعتماد ضد انقلابیون به آنان خواهد شد. به ویژه اینکه از ترور عبدالرحمن برومند، مرد شماره دو نهضت مقاومت ملی (بعد از بختیار) و سیروس الهی، معاون منوچهر گنجی (سرکرده سازمان درفش کاویانی) در پاریس هنوز مدت زیادی نمی‌گذرد.»

در سال ۱۳۷۱، علی فلاحیان  در یک سخنرانی درباره موفقیت نیروهای امنیتی در حذف مخالفین اظهار داشت: «... ما موفق شدیم ضربات بزرگی را به بسیاری از این گروهک‌ها در خارج از کشور و در امتداد مرز وارد کنیم.» (سخنرانی پخش شده از صدا و سیما در ۹ شهریور ۱۳۷۱ نقل شده توسط روزنامه عصر ایران، ۲۶ مرداد ۱۳۸۵)

در اردیبهشت ۱۳۸۹، مقامات ایرانی از علی وکیلی‌راد، تنها عضو تروری که توسط فرانسه محکوم و بعدا مورد عفو قرار گرفت، به عنوان یک قهرمان استقبال کردند. حسن قشقاوی، معاون کنسولی وزارت امور خارجه و کاظم جلالی، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی از او در فرودگاه به‌طور رسمی استقبال کردند. در مراسم استقبال از او به عنوان «اسوه‌ مقاومت» و «قهرمان» یاد شد. (رادیو فردا، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۹). هم‌چنین فریدون بویراحمدی پس از بازگشت به ایران با نام فرهاد مهدیار به عنوان مدیرعامل شرکت غلات و خدمات بازرگانی استان قزوین مشغول به کار شد. (ایران وایر، ۲۱ مرداد ۱۴۰۰).

واکنش مقامات فرانسه

هیچ پاسخگویی یا شفافیتی در مورد عدم رعایت تشریفات و عدم دستگیری اعضای گروه تروریستی  در زمانی که آن‌ها در خاک فرانسه بودند توسط پلیس فرانسه ارائه نشده است. در مصاحبه با بنیاد برومند، فردی که پیش از آقای کتیبه منشی آقای بختیار بود و چندین بار به همراه پدرش به محل اقامت آقای بختیار رفته بود به غفلت ماموران حفاظت در ماههای پیش از قتل اشاره کرد. به گفته او پلیس در مواقعی بدون تفتیش بدنی به او اجازه ورود به منزل دکتر بختیار داده بودندب (مصاحبه بنیاد برومند با یکی از دوستان سروش کتیبه، ۹ فروردین ۱۴۰۱).

در محاکمه سال ۱۳۷۳ از مرزبان فرانسه، سوالاتی در مورد اقدامات خود در روز ۱۶ مرداد شد.  او به این سوال که چرا با اینکه از ویزای جعلی سویس تیم ترور مطلع بود به آن مشکوک نشد پاسخ داد که نمی‌داند.   تیم ترور با این مرزبان در مورد دلیل آزاد کردن این افراد از بازداشت گفت: «من زبان آن‌ها را نمی‌فهمیدم.» علاوه بر این، یک بازپرس پلیس فرانسه به لادن برومند فرزند عبدالرحمن برومند که چند ماه  قبل از ترور آقای بختیار قربانی اعدام فراقضایی شده بود گفت که تلاش‌های متعدد برای دستگیری وکیلی‌راد و آزادی از این رو ناکام ماند که رسانه‌ها از مکان آن‌ها (احتمالا توسط منبعی در پلیس) آگاه می‌شدند و حضورشان  آنها را مطلع کرده و باعث فرارشان می‌شد. (مصاحبه بنیاد برومند با لادن برومند).

تحقیقات قوه قضاییه فرانسه در مورد اعدام‌های فراقضایی آقایان بختیار و کتیبه بیش از سه سال به طول انجامید که حاصل آن پرونده‌ای متشکل از ۸۳۰۰ صفحه است. **** سی‌ام مرداد ۱۳۷۰، علی وکیلی‌راد یکی از قاتلان در ژنو دستگیر شد. بیست و دوم شهریور همان‌سال مسعود هندی نیز در پاریس دستگیر شد. سرحدی که در دوم دی‌ماه در خارج از ساختمان سفارت ایران در برن دستگیر شده بود، توسط مقامات سوئیسی و به درخواست سفارت فرانسه به این کشور تحویل داده شد. فرانسه ‌هم‌چنین حکم جلب همدستان دیگر وکیلی‌راد را که از فرانسه و سوئیس گریخته بودند، صادر کرد.

قاضی ژان لوئی بروگیر، روز ۳۰ مهر ۱۳۷۰ حکم جلب بین‌المللی حسین شیخ عطار را به اتهام «تبانی در قتل، توطئه و نقض قانون در رابطه با یک عمل تروریستی» صادر کرد (لوموند ۴ آبان ۱۳۷۰). شیخ عطار مشاور فنی وزارت مخابرات ایران برای برنامه ارتباط ماهواره‌ای بود (که بعدها به وزارت ارتباطات و فن‌آوری اطلاعات تغییر نام داد). این وزارتخانه به داشتن ارتباط نزدیک با «سرویس‌های اطلاعاتی» شهرت دارد. بروگیر در اول اردیبهشت ۱۳۷۲ حکم بازداشت دو مقام ایرانی دیگر به نام‌های غلامحسین شوریده شیرازی‌نژاد و ناصر قاسمی‌نژاد را نیز صادر کرد.

محاکمه وکیلی‌راد، هندی و سرحدی در آبان ۱۳۷۳ آغاز شد. بر اساس اطلاعات موجود، چندین وکیل خبره با حق‌الوکاله قابل توجه وکالت آن‌ها را به عهده داشتند (عبدالکریم لاهیجی، بی‌‌بی‌سی، ۱۳ مرداد ۱۳۹۰). این وکلا، فردریک پونز و دایان فرانسوا به مقامات عالی‌رتبه فرانسوی نزدیک بودند. فردریک پونز دختر برنارد پونز، نماینده پارلمان و وزیر در دولت ژاک شیراک بود. دایان فرانسوا دختر ژان پیر فرانسوا، بانکدار برجسته اتریشی ساکن ژنو و مشاور وزیر امور خارجه سوسیالیست فرانسه و رئیس‌جمهور میتران در حوزه مسائل ایران، بود. (La Voix du Nord ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱)  و ( Le Temps، ۲۷ آذر ۱۳۷۷) این تیم حقوقی تلاش ناموفقی کرد که  از حضور نهضت مقاومت ملی ایران به عنوان شاکی در این پرونده جلوگیری کند و  همچنان بر اینکه ایران در دادگاه محاکمه نمی‌شود پافشاری می‌کرد (لوموند، ۲۶ آبان ۱۳۷۳).

متهمان از تاریخ ۱۱ آبان تا ۱۵ آذر ۱۳۷۳ توسط دادگاه کیفری ویژه پاریس محاکمه شدند. اعضای جامعه مدنی فرانسه، از جمله اس‌او‌اس اتانتا (SOS Attentat) و فدراسیون بین المللی جامعه‌های حقوق بشر نیز از شاکیان دادگاه بودند. دادگاه علی وکیلی‌راد را مجرم تشخیص داد و به حبس ابد محکوم کرد. ( فرانسه او را ۱۶ سال بعد عفو کرد). مسعود هندی به جرم همدستی در توطئه تروریستی به ده سال زندان محکوم شد. زین العابدین سرحدی هم تبرئه و به ایران بازگردانده شد. غلامحسین شوریده شیرازی‌نژاد، ناصر قاسمی‌نژاد، فریدون بویراحمدی، محمد آزادی و مسعود ادیپسوی به‌طور غیابی محاکمه و گناهکار شناخته شدند. دادگاه در روز ۲۶ خرداد ۱۳۷۴ آنها را به حبس ابد محکوم کرد. حسین شیخ‌عطار نیز به همین ترتیب به حبس ابد محکوم شد.

متهم دیگر به نام فرشته جهانبانی آپارتمانی را اجاره کرده بود که بویراحمدی یکی از قاتلان پس از جنایت در آن مخفی شده بود. او به همکاری با وزارت اطلاعات ایران اعتراف کرد. پلیس در آپارتمان او چندین رمز و یک خودکار مخصوص با جوهر نامرئی پیدا کرد. او امیرالله تیموری، مسئول امنیت ایران ایر در فرودگاه اورلی پاریس را به عنوان مافوق خود معرفی کرد. تیموری به دلیل فعالیت‌های جاسوسی برای یک قدرت خارجی تحت پیگرد قانونی قرار گرفت (لیبراسیون، سوم آبان ۱۳۷۰).

در زمان انتشار این حکم که سرحدی را بی‌گناه شناخته بود ، فرانسواز رودتسکی از اس‌او‌اس اتانتا (SOS Attentat)   یادآور شد که این محاکمه حکومت ایران را پاسخگو نکرد (آرشیو اخبار موسسه ملی سمعی و بصری).

فرانسوا میتران، رئیس جمهور وقت فرانسه، با اذعان به مسئولیت رژیم جمهوری اسلامی در قتل آقای کتیبه و دکتر بختیار و در اعتراض به این قتل‌ها سفر برنامه‌ریزی شده‌اش را به تهران در پاییز ۱۳۷۰ لغو کرد. (مصاحبه با ایدیوت آهاقونوِث در ۲۹ آبان ۱۳۷۱). با این وجود، مناقشه اورودیف در آذر ۱۳۷۰حل شده و فرانسه و ایران روابط خود را از سر گرفتند.

واکنش خانواده

خانواده شاپور بختیار با طرح دعوی در دادگاهی در فرانسه و آمریکا به دنبال اجرای عدالت بودند.

هم فرانس مخاطب رفیعی، دختر بختیار از ازدواج اول و هم شهین‌تاج،‌ همسر دوم بختیار با استناد به قانون مصونیت‌ حاکمیت خارجی، در دادگاه‌های آمریکا طرح دعوی کردند. یک قاضی در سال ۱۳۸۱ حکومت ایران را به پرداخت ۳۰۵ میلیون دلار غرامت جزایی به رفیعی محکوم کرد که ۳۰۰ میلیون دلار آن باید به طور خاص توسط وزارت اطلاعات پرداخت شود. در سال ۱۳۷۸ نیز حکومت ایران مسئول پرداخت ۱۲ میلیون دلار خسارت جبرانی به شهین‌تاج بختیار شد. [مستندات و تفاسیر حقوقی دادگاه دیستریکت کلمبیا در ایالات متحده آمریکا در پرونده رفیعی علیه جمهوری اسلامی ایران (۱۱ آذر ۱۳۸۱) و رای قاضی هنری اچ. کندی از همان دادگاه در پرونده بختیار علیه جمهوری اسلامی ایران ، ۲۸ خرداد ۱۳۸۷].

قاضی پرونده رفیعی متذکر شده است که «قاتل‌ها به طور واضح برای مثله کردن جسد دکتر بختیار تلاش کرده‌اند» و یکی از کارشناس‌ها این قتل را «وحشیانه‌ترین اتفاق در خارج از ایران» توصیف کرده است. بر اساس شهادت شهود، چنین مثله‌سازی «مختص قتل‌های دستوری ایران» است که به منظور «ایجاد رعب و وحشت در سایر مخالفان» و «توهین به قربانی» صورت می‌گیرد (مستندات و تفاسیر حقوقی دادگاه دادگاه دیستریکت کلمبیا در پرونده رفیعی علیه جمهوری اسلامی ایران (۱۱ آذر ۱۳۸۱).

تأثیرات بر خانواده

بنا بر اطلاعات موجود، خانواده آقای بختیار پس از این ترور وحشیانه متلاشی شد. ویویان، دختر بزرگ او  دو هفته پس از ترور پدرش در ۳۱ مرداد پس از مبارزه با مشکلات متعدد سلامتی بر اثر حمله قلبی درگذشت (یونایتدپرس، دوم شهریور ۱۳۷۰). فرانس مخاطب رفیعی معتقد است که خبر قتل پدر منجر به تسریع مرگ ویویان شده است. پسر بختیار، گیو (برادر فرانس) که در پی ترور پدرش نیز تحت فشار شدید قرار گرفته بود، یک سال پس از ترور پدرش بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. اگرچه هیچ‌گونه اظهار نظری از سوی همسر و دو فرزند گیو منتشر نشده، اما فرانس رفیعی معتقد است که مرگ او نیز در نتیجه استرس مربوط به قتل پدرش بوده است (مستندات و تفاسیر حقوقی دادگاه منطقه کلمبیای ایالات متحده آمریکا در پرونده رفیعی علیه جمهوری اسلامی ایران (۱۱ آذر ۱۳۸۱).

فرانس رفیعی در یک مصاحبه  در سال ۱۳۸۹ با بیان اینکه تصمیم مقامات فرانسوی برای بازگرداندن وکیلی‌راد به ایران ب برایش مثل این بود که پدرش دوباره کشته شده، اظهار داشت: «مثل این است که هرکس از جمهوری اسلامی مامورمی‌شود که بیاید به فرانسه کسی را ترور کند، مدتی را در زندان می‌ماند، آزاد می‌شود و مثل  قهرمان به ایران برمی‌گردد... آزادی او ضربه بزرگی به خانواده بختیار و بسیاری از ایرانیان است» (تلویزیون صدای آمریکا، ۱۵ مرداد ۱۳۸۹).

در حکم صادره از قاضی کندی در سال ۱۳۸۷ آمده شهین‌تاج، همسر دوم آقای بختیار در نتیجه قتل همسرش متحمل «پریشانی شدید عاطفی» شده است (سرویس خبری دادگاه، ۲۸ تیر ۱۳۸۷). 

-----------------------

*آرشیو موسسه ملی سمعی و بصری (به اختصار: INA)، سرویس خبری دادگاه (۲۸ تیر ۱۳۸۷)، یونایتدپرس (به اختصار: UPI) (۴ آذر ۱۳۷۳)، (قندچی، ۱۵ مرداد ۱۳۸۹)، نیویورک‌تایمز (۶ مرداد ۱۳۶۹ و ۱۶ دی ۱۳۷۰)، لیبراسیون (۲۹ شهریور، ۱۲ مهر و سوم آبان ۱۳۷۰)، رادیو و تلویزیون دولتی به تاریخ ۹ شهریور ۱۳۷۱ و به نقل از خبرگزاری عصر ایران (۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۹)، عبدالکریم لاهیجی، بی بی سی (۱۳ مرداد ۱۳۹۰)، روزنامه فرانسوی La Voix du Nord به تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱،‌ روزنامه سوییسی-فرانسوی Le Temps به تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۷۷، مصاحبه با روزنامه اسراییلی Yedioth Ahronoth به تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۷۱، وبسایت حج (۱۱ دی ۱۳۸۸)، مهرنیوز (۴ اسفند ۱۳۹۹)، خاطرات هاشمی رفسنجانی برای سال ۱۳۷۰، مصاحبه پروژه تاریخ شفاهی انجمن مطالعات دیپلماتیک و آموزش روابط خارجی با جورج ام. باربیس، کتابخانه کنگره (۲۰۰۶)، آلن رودیه، مرکز تحقیقات اطلاعاتی فرانسه (اردیبهشت ۱۳۹۲)، روزنامه کیهان (۲۴ و ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۸)، لو فیگارو (۲۸ تیر ۱۳۵۹ و دوم اردیبهشت ۱۳۷۲)، فرانس سوآر (۲۷ و ۲۸ تیر ۱۳۵۹)، پاریس مچ (۱۰ مرداد ۱۳۵۹)، لوموند (۲۸ تیر ۱۳۵۹، ۷، ۸، ۱۴و ۲۱ اسفند ۱۳۶۰، ۱۹ و ۲۲ مرداد ۱۳۷۰، ۲۶ آبان ۱۳۷۳)، مجله L'Express (۲۴ و ۳۰ خرداد، ۴ و ۱۰ مرداد ۱۳۵۹ و ۳۱ مرداد ۱۳۷۰)، دنیای اقتصاد (دوم بهمن ۱۳۹۱)، Landinfo (مهاجرت سوئد) در مورد سیستم رفاهی ایران (2020) و ایران‌وایر (۲۱ مرداد ۱۴۰۰).
** در مقاله‌ای که روزنامه رسمی جمهوری اسلامی در پی ترور بختیار منتشر کرد، اهداف نهضت مقاومت ملی ایران «استقرار رژیم سلطنتی بر اصول دموکراتیک»، «زمینه‌چینی برای جدایی دین از سیاست» و ترویج تعهدات بختیار به عنوان یک سوسیال دموکرات، یعنی «وطن پرستی»، «آزادی» و «سوسیالیسم» عنوان شده است. این مقاله به تشریح فعالیت‌های شاخه‌های نهضت مقاومت ملی پرداخته است. بر اساس این مقاله، شاخه سیاسی در تلاش بود تا «نظرات و افکار رهبر نهضت را در مورد رویدادهای سیاسی منتشر کرده و برنامه مبارزاتی به هسته‌ها و گروه‌های مبارز در داخل کشور ارائه کند». این شاخه در عین حال می‌بایست « با ترویج اندیشه‌های ملی‌گرایانه مشوق فرهنگ ملی کهن باشد». شاخه دیگر با تمرکز بر روی مسائل عشایری سعی در سازماندهی اقوام بویراحمدی، قشقایی، بلوچ، کرد، گیلک و بختیاری داشت. در این بین، یک شاخه مخفی برای «هماهنگی بین واحدها و انتشار سیاست‌ها و تاکتیک‌های مناسب در داخل کشور» تلاش می‌کرد. گفته می‌شود که این شاخه مخفی توانسته بود «با جذب افرادی که از کشور رفته بودند، اقدامات ضدانقلابی خود را علیه نظام گسترش دهد». (روزنامه جمهوری اسلامی ۲۷ شهریور ۱۳۷۰)
***برای مطالعه متن کامل «پیشینه اعدام‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران» شامل اظهار نظر مقامات مختلف جمهوری اسلامی و سابقه تاریخی قتل‌ها، بر روی همین عنوان در نوار سمت راست کلیک کنید.
**** در سیستم قضایی فرانسه، قاضی دادگاه مرجع تحقیق است و در پرونده‌های مرتبط با تروریسم وظیفه دارد با یافتن و بازجویی از شهود و تهیه یک «کمیسیون بازجویی» برای پلیس، مشخص نماید چه کسی مسئول قتل بوده است. پس از پایان تحقیقات، قاضی دادگستری حکم مجرمیت یا بی‌گناهی متهم را صادر کرده و پرونده (به درخواست وکیل) به شعبه ویژه دادگاه تجدید نظر ارجاع می‌شود. در صورت موافقت قضات دادگاه تجدیدنظر، پرونده به دادگاه تجدیدنظر می‌رسد و دادگاه قادر به تایید یا رد اتهامات بوده و در صورت احراز مجرمیت، حکم را صادر می‌کند. (رجوع کنید به مستندات و تفاسیر حقوقی دادگاه دیستریکت کلمبیا ایالات متحده آمریکا در پرونده رفیعی علیه جمهوری اسلامی ایران به تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۸۱، صفحه ۱۱.)

 

تصحیح و یا تکمیل کنید