بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

احمد‌علی وهاب‌زاده

درباره

سن: ۲۳
ملیت: ايران
مذهب: اسلام (شيعه)
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۶ مرداد ۱۳۶۷
محل: زندان اوين، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: حلق آویز
اتهامات: ضد انقلاب
سن در زمان ارتکاب جرم انتسابی: ۱۶

ملاحظات

او ۱۵ سال حکم گرفت و وقتی که در حال گذراندن حکم خود بود به دار آویخته شد.

خبر و اطلاعات در مورد اعدام آقای احمدعلی وهاب‌زاده فرزند احمد (سازمان مجاهدین خلق ایران*)، یکی از قربانیان کشتار جمعی زندانیان سیاسی ۱۳۶۷ از طریق یک فرم الکترونیکی توسط یکی از نزدیکان وی به بنیاد عبدالرحمن برومند ارسال شد. (۲ آبان ۱۴۰۰)، . نام آقای وهاب‌زاده همچنین در فهرست هزار نفری است که اعدام‌شان در گزارش ۶ بهمن سال ۱۳۶۷ نماینده‌ی ویژه‌ی سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران به چاپ رسیده است. این فهرست تحت عنوان «نام و مشخصات افرادی که گفته می‌شود توسط جمهوری اسلامی ایران از ژوئیه تا دسامبر ۱۳۶۷ اعدام شده‌اند» تدوین شده است. بنا به گزارش مذکوربه رغم اینکه فقط نام هزار نفر در این فهرست به ثبت رسیده است، «به احتمال قوی» تعداد قربانیان چندین هزار نفر بوده، که اکثر آنان از اعضای سازمان مجاهدین خلق بوده‌اند. 

اطلاعات تکمیلی در مورد کشتار ۱۳۶۷ به وسیله بنیاد برومند از خاطرات آیت‌الله منتظری، گزارش‌های سازمان‌های حقوق بشر و مصاحبه با خانواده‌ها، وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران (۱ مرداد ۱۳۹۶)، و خاطرات شهود جمع آوری شده است. اکثر زندانیان اعدام شده در سال ۱۳۶۷ از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران بودند. علاوه بر آن، گروه‌های مارکسیست لنینیستی مخالف جمهوری اسلامی مثل سازمان فدائیان خلق (اقلیت) و پیکار، اعضا و هواداران  احزابی چون حزب توده و فدائیان خلق (اکثریت) که فعالیتی در مخالفت با جمهوری اسلامی نداشتند نیز از قربانیان این کشتار بودند.

بر أساس اطلاعات موجود، آقای وهاب‌زاده، متولد تهران، مجرد و دانش‌آموز سال سوم دبیرستان بود. «او پس از انقلاب ۱۳۵۷ به بخش دانش‌آموزی سازمان مجاهدین خلق در انجمن دانش‌آموزان مسلمان دبیرستان اندیشه پیوست و تحت آموزش‌های ایدئولوژیک و تشکیلاتی سازمان قرار گرفت و یک میلیشیای فعال در این بخش بود.» (سازمان مجاهدین خلق ایران) به  گفته همرزمانش: «او عاشق کوه بود و روزهای آخر هفته را در کوه‌های شمال تهران می‌گذراند.

دستگیری و بازداشت

آقای وهاب‌زاده در روز ۱۹ آذر ۱۳۶۰ حدود ساعت ۵‌ بعد از ظهر در تقاطع خیابان پاسداران و بوستان سوم توسط ماموران دادستانی زندان اوین در تهران دستگیر شد. او را به زندان اوین منتقل کردند. او در زمان دستگیری ۱۶ ساله بود. 

در زمان دستگیری آقای وهاب‌زاده هیچ چیز با خود نداشت. با دمپایی برای خرید روزنامه از خانه بیرون رفته بود.به گفته مصاحبه‌شونده او مورد شکنجه قرار گرفت. پس از اینکه ضربه‌ای به سر او وارد آوردند او به حال اغما فرو رفت که دو هفته به درازا کشید. دکتر شیخ‌الاسلامی که پزشک زندان اوین بود با کشیدن آب نخاع پس از دو هفته او را به هوش آورد و از آن پس دیگر مورد بازجویی قرار نگرفت. (مصاحبه با یکی از نزدیکان)

دو هفته بعد از دستگیری آقای وهاب‌زاده مسئولان زندان اوین حضور او را در زندان تایید کردند. 

به گفته‌ی یکی از هم بندی‌های آقای وهاب‌زاده که پس از آزادی از زندان با خانواده او ملاقات کرده بود، ماموران دادستانی اوین شخصی را با یک ماشین بنز سر قرار با آقای وهاب‌زاده آوردند و او توسط این شخص شناسایی شد. او در زندان‌های اوین، قزل حصار و گوهردشت زندانی بود. ملاقات‌ها در زندان اوین، قزل حصار و گوهردشت، هر دو هفته یک بار انجام می‌گرفت. در طول ۷ سال زندان او دو بار ملاقات حضوری با خانواده‌اش داشت. اما بارها ملاقات‌ها قطع می‌شدند. (مصاحبه با یکی از نزدیکان) آخرین بار در اواخر در سال ۱۳۶۶ او را مجدداً به اوین منتقل کردند: «در ملاقاتی که در بهار ۶۷ با پدرش داشت در حالی‌ که بر اثر اعتصاب غذاهای طولانی تکیده و زرد شده بود، اما چشمان گود رفته‌اش هم‌چنان می‌درخشیدند.»

در پاسخ سؤال پدر که گفت: «علی جان موقعی که آزاد بشوی چه‌کار می‌کنی؟» جواب داد: «با هم می‌رویم به قله توچال»! در حالی‌که در آن سیاه‌ترین روزهای تاریخ ایران هیچ‌کس بهتر از خود او نمی‌دانست که بازگشتی نیست، اما چنان با قدرت از آینده صحبت می‌کرد که همین ایمان را به مخاطبش منتقل می‌کرد.» (سازمان مجاهدین خلق ایران)

دادگاه

برای آقای وهاب‌زاده اولین بار دادگاهی در بهار ۱۳۶۱ (تاریخ آن مشخص نیست) در زندان اوین تشکیل شد. اما اطلاعی درباره جلسه یا جلسات دادگاه بعدی در دست نیست.

در مورد شرایط و چگونگی این اعدام‌ها اطلاع دقیقی در دست نیست. خانواده‌های قربانیان کشتار سال ۱۳۶۷ به محاکمات غیر عادلانه و غیر قانونی که به اعدام هزارها زندانی در ظرف چند روز منجر شد، به شدت اعتراض کرده‌اند. در نامه‌ای که در سال ۱۳۶۷ به وزیر دادگستری وقت، حسن حبیبی نوشتند، سیاست رسمی پنهان‌کاری در رابطه با این اعدام‌ها را به پرسش کشیده‌‌ و آن را دال بر غیرقانونی بودن اعدام‌ها شمرده‌اند. آن ها یاد آور شده‌اند که اکثریت قریب به اتفاق قربانیان زندانیانی بودند که قبلاً در محاکم شرع به حبس محکوم شده بودند و در حال گذراندن دوران محکومیت خود و یا به پایان رساندن آن بودند. این زندانیان دوباره دادگاهی شده و به سرعت به مرگ محکوم شدند.

اتهامات

اتهام‌های آقای وهاب‌زاده در دادگاه اول مشخص نیست اما به گفته یکی از نزدیکان وی «رابطه با مجاهدین بی‌تردید یکی از اتهام‌های او بود.» (مصاحبه) 

مقامات قضایی جمهوری اسلامی علناً اتهامی به قربانیان اعدام‌های جمعی سال ۶۷ وارد نکرده‌اند. بستگان قربانیان در نامه خود به وزیر دادگستری و در نامه دیگری که در سال هزار و سیصد و هشتاد و یک به گزارشگر مخصوص سازمان ملل متحد، که به ایران سفر کرده بود، نوشته‌اند، به اتهاماتی نظیر «ضد انقلاب، ضد دین، و ضد اسلام» و یا انتساب قربانیان «... به عملیات نظامی ...در مرزهای کشور»، که گویا اساس محکومیت عزیزان‌شان بوده اشاره نموده‌اند. 

حکمی ازآیت‌الله روح‌الله خمینی که در خاطرات حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبری در آن زمان، به چاپ رسیده است اظهارات خانواده‌های قربانیان را در رابطه با اتهامات وارده تأیید می‌کند. در این حکم آیت‌الله خمینی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به عنوان «منافقانی» یاد نموده که به اسلام اعتقاد ندارند و نوشته است: «کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند محارب و محکوم به اعدام می‌باشند.» 

مدارک و شواهد

مدرکی علیه آقای وهاب‌زاده ارائه نشد. اما گفته می‌شود شهادت فردی بود که او را لو داده است. (مصاحبه)

دفاعیات

آقای وهاب‌زاده در دادگاه اول تمام اتهامات را رد کرد و در دادگاه وکیل نداشت. اما از دفاعیات او در دادگاه بعدی اطلاعی در دست نیست.

خویشان قربانیان در نامه خود یادآور می‌شوند که به عزیزان‌شان در دادگاه فرصت دفاع داده نشده است. در همین نامه، در پاسخ این اتهام که زندانیان با اعضاء مسلح سازمان مجاهدین خلق در حمله به نیروهای مسلح جمهوری اسلامی همکاری داشته‌اند چنین آمده که این ادعا‌ها: «با توجه به اوضاعی که در زندان‌ها حاکم بوده، به طور کلی باطل است، چرا که فرزندان ما در سخت‌ترین شرایط بسر می‌بردند، ملاقات‌های پانزده روز یک بار آن هم به مدت ده دقیقه از پشت شیشه و به وسیله تلفن و محرومیت اینان از داشتن هرگونه وسیله ارتباط با خارج زندان، که ما آن را در هفت سال اخیر تجربه کرده‌ایم، حقانیت ادعای ما را به اثبات می‌رساند.»  

حکم

دادگاه آقای احمدعلی وهاب‌زاده را به ۱۵ سال محکوم کرد. اما او در ۵ یا ۶ مرداد ۱۳۶۷ زمانی که در حال گذراندن حکم خود بود، در زندان اوین به دار آویخته شد. در مورد محل دفن او اطلاعی در دست نیست. 

ولی بنا به اطلاعات موجود زندانیان چپ که در سال ۱۳۶۷ اعدام شدند، مرتد شناخته شده بودند. مسئولان زندان خبر اعدام این زندانیان را به همراه وسایلشان بعد از ماه‌ها به خانواده آنها دادند ولی اجسادشان را به آنها ندادند. زندانیان در گورهای جمعی به خاک سپرده شده‌اند. مقامات به خانواده زندانیان هشدار دادند که برای عزیزانشان مراسم سوگواری برگزار نکنند.   

_________________________

سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ١٣۴۴ پایه گذاری شد که از نظر ایده‌ئولوژی، تشکیلاتی مذهبی و معتقد به اصول و مبانی اسلام بود. این سازمان، با تفسیری انقلابی از اسلام به مبارزه مسلحانه علیه رژیم محمدرضا شاه پهلوی (١٢٩٨- ١٣۵٩) اعتقاد داشت و مارکسیسم را به عنوان روشی علمی برای تحلیل اقتصادی و اجتماعی از جامعۀ ایران می‌پذیرفت و در عین حال، اسلام را سرچشمه الهام فرهنگ و ایده‌ئولوژی خود می‌دانست. در دهه ١٣۵٠، زندانی شدن و اعدام بسیاری از کادرها باعث تضعیف سازمان مجاهدین شد. در سال ١٣۵۴ این سازمان با یک بحران ایده‌ئولوژیک عمیق مواجه شد که در طی آن تعداد زیادی از کادرهای سازمان به نقد و نفی اسلام پرداختند و پس از حذف فیزیکی چند تن از کادرها و تصفیه اعضای مسلمان، مارکسیسم را به عنوان ایده‌ئولوژی خود برگزیدند. این اقدام در سال ١٣۵۶ منجر به انشعاب و ایجاد بخش مارکسیست لنینیست سازمان مجاهدین خلق شد. در بهمن ماه سال ١٣۵٧، رهبران زندانی سازمان مجاهدین که هنوز معتقد به ایده‌ئولوژی اسلامی بودند، همراه با دیگر زندانیان سیاسی، آزاد شدند و به بازسازی سازمان و عضوگیری پرداختند. پس از استقرار جمهوری اسلامی، مجاهدین که رهبری آیت الله خمینی را پذیرفته، و به دفاع از انقلاب اسلامی برخاسته بودند، حضور در ارگانهای حکومتی و شرکت فعال در حیات سیاسی جامعه را در دستور کار خود قرار دادند. در دو سال اول انقلاب، آن‌ها هواداران بسیاری، به ویژه در مدارس و دانشگاه‌ها، یافتند ولی تلاششان برای کسب قدرت سیاسی، چه از طریق انتصاب توسط مقامات و چه از طریق انتخاب توسط مردم با مخالفت شدید رهبران جمهوری اسلامی روبه رو شد.
كنار گذاشتن كامل مجاهدین از نهادهای دولتی و بستن نشریات و دفاترشان از طرفی، و تناقض بین تفسیر مجاهدین و تفسیر حكومت از اسلام از طرف دیگر، اختلافات بین آن دو را تشدید كرد به طوری که رهبران جمهوری اسلامی مجاهدین را «منافق» می‌نامیدند و طرفداران حزب اللهی رژیم، هواداران این سازمان را در هنگام تظاهرات و پخش نشریات‌شان آماج حمله خویش قرار دادند و حتی باعث کشته شدن تنی چند از آنها شدند. روز ٣٠ خرداد ١٣۶٠ مجاهدین برای اعتراض به برخورد رژیم با آنها و عزل بنی صدر، رئیس جمهور وقت، تظاهراتی را سازمان دادند که هزاران تن به خیابان‌ها آمدند و برخی از آنان به مقابله با تهاجم پاسداران و افراد حزب‌اللهی پرداختند. تعداد تلفات آن روز روشن نیست اما تعداد زیادی از تظاهركنندگان دستگیر و در روزها و هفته‌های بعد اعدام شدند. جمهوری اسلامی پس از آن روز سركوب و كشتاری را آغاز کرد كه در تاریخ معاصر ایران بی‌نظیر بوده است و در طی آن هزاران نفر از طرفداران مجاهدین زندانی یا اعدام شدند. سازمان مجاهدین از ٣١ خرداد قیام مسلحانه علیه رژیم را اعلام كرد و پس از آن تعدادی از مسئولان بلندپایه و طرفداران جمهوری اسلامی را ترور کرد.
در تابستان ۶٠، رهبر سازمان مجاهدین و رئیس جمهور مخلوع (ابوالحسن بنی صدر) از کشور گریختند و در فرانسه مستقر شدند و «شورای ملی مقاومت» را تشکیل دادند. این سازمان پس از اخراج رهبران و تعداد زیادی از هوادارانش از فرانسه، در خرداد سال ١٣۶۶ ارتش رهایی بخش ایران را در عراق پایه گذاری کرد که چندین بار وارد خاک ایران شد. آخرین حمله آن تحت عنوان «عملیات فروغ جاویدان» در مرداد ١٣۶٧ شکست خورد. چند روز پس از شکست این عملیات هزاران نفر از هواداران سازمان که در زندانهای جمهوری اسلامی به سر می‌بردند در کشتار دسته جمعی سال ۶٧ اعدام شدند. از تابستان ١٣۶٠ به بعد فعالیت های علنی سازمان مجاهدین خلق ایران در خارج از کشور ادامه یافته است. از دامنۀ فعالیت ها و تعداد اعضا و هواداران کنونی سازمان در داخل کشور اطلاع دقیقی در دست نیست.
به رغم اعلام مبارزۀ مسلحانه از سوی سازمان مجاهدین خلق در فردای ٣٠ خرداد ١٣۶٠، بسیاری از هواداران این سازمان، تعلیمات نظامی ندیده بودند، مسلح نبودند و در عملیات نظامی شرکت نداشته‌اند.

تصحیح و یا تکمیل کنید