بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

منوچهر حکیم

درباره

سن: ۷۱
ملیت: ايران
مذهب: بهائی
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۲۲ دی ۱۳۵۹
محل: خیابان طالقانی،‌ نبش کیوان شمالی، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: اعدام فراقضایی با سلاح گرم
اتهامات: جرايم مذهبی
سن در زمان ارتکاب جرم انتسابی: ۷۱

ملاحظات

اگرچه آنهایی که جان دکتر منوچهر حکیم را گرفتند تمام تلاش خود را کردند که نامش را از صفحه تاریخ پاک کنند، اما میراث وی تا همین امروز به عنوان یک استاد دانشگاه، مدیر بیمارستان، متخصص آناتومی و یک انسان خیّر پا بر جا و همچنان احترام بر انگیز است.

اطلاعات درباره قتل آقای دکتر منوچهر حکیم از طریق مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند برای حقوق بشر در ایران (بنیاد برومند) با پسرش در تاریخ ۲۶ خرداد ماه ۱۴۰۱ و با یک فرد مطلع در تاریخ ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۱، به دست آمده است. اطلاعات تکمیلی از طریق نامه خانم ژرمِن لاندوا- حکیم، همسر دکتر حکیم، به بسیاری از مقامات ایران در بهمن – اسفند ماه ۱۳۵۹، و نیز اسناد منتشره در وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران، نشریه عالم بهائی (شماره  ۱۸، ۱۹۸۳-۱۹۷۹، حیفا)، اخبار بهائی (شماره ۳۷۸، منتشر شده توسط محفل روحانی ملی بهائیان آمریکا در سال ۱۹۶۲ میلادی و شماره ۴۰۳، انتشار یافته در سال ۱۹۶۴ میلادی)، و مقاله ای با عنوان Baha’i Health Initiatives in Iran; A Preliminary Survey (Fazel and Foadi, 2008). (اقدامات بهداشتی بهائیان در ایران: بررسی مقدماتی، نگارش فاضل و فواد، سال ۲۰۰۸ میلادی).

دکتر منوچهر حکیم همچنین یکی از ٢٠۶ نفری است که نامش در گزارش سال ١٩٩٩ جامعه جهانی بهائی منتشر شده است. عنوان این گزارش "طرح مخفیانه ایران برای نابودی یک جامعه مذهبی" است که در آن به آزار و اذیت اعضای جامعه بهائیان ایران توسط جمهوری اسلامی اشاره شده و فهرستی از بهائیانی که از سال ١٣۵٧ در ایران کشته شده‌ اند را شامل می‌شود. (همچنین رجوع شود به www.question.bahai.org). اطلاعات تکمیلی از شماره‌های مختلف  نشریه عالم بهائی (به عنوان مثال، رجوع شود به شماره ۱۹، ۱۹۸۶-۱۹۸۲، ۱۹۹۴، حیفا)، وب سایت «آسو» (۱۸ مرداد و ۱۴ مهر ماه ۱۳۹۴)، صحیفه نور (جلد ۱۷، ۷ خرداد ماه ۱۳۶۱ ) و وب سایت بی بی سی فارسی (۱۹ مهر ماه ۱۳۹۴) به دست آمده است.

دکتر منوچهر حکیم، فرزند ارسطو حکیم، در سال ۹۰-۱۲۸۹ شمسی در تهران به دنیا آمد (عالم بهائی، شماره ۱۸). او دوران دبستان و متوسطه را در یک مدرسه بهائی در تهران به اتمام رساند و سپس برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی با بورسیه دولتی به فرانسه رفته و پس از ۹ سال موفق به اخذ مدرک پزشکی و تخصص در آناتومی گردید. بعد‌ها توانست با موفقیت امتحان آگرِگاسیون (agrégation ) ( کنکوری برای خدمت در بخش دولتی در نظام آموزش عمومی فرانسه) را پشت سر گذارد. او در سال ۱۷-۱۳۱۶ ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند بود. دکتر حکیم سپس به ایران بازگشت و گروه آناتومی را در دانشگاه تهران بنیان گذارد و ریاست آن را عهده‌دار شد و سی سال در این دانشگاه تدریس نمود. دکتر حکیم به خاطر تحقیقات خود در حوزه آناتومی و کارش در خصوص دستگاه گوارش، معروف بود. کتب و مقالات او امروز در کتب درسی، معمول و رایج است. وی در سال ۱۹۷۶ نشان لژیون دونور (بالاترین نشان افتخار کشور فرانسه) را به خاطر فعالیت‌های بشردوستانه‌اش از دولت فرانسه دریافت کرد.

دکتر حکیم یکی از بنیانگزاران بیمارستان میثاقیه در تهران در اوائل دهه ۱۳۳۰ بود و به مدت ۳۱ سال مدیریت آن را بر عهده داشت. بیمارستان میثاقیه، بیمارستانی مستقل بود که توسط جامعه بهائی تاسیس و تامین مالی می‌گردید و اولین بیمارستان در نوع خود بود که موسسات وابسته دیگری نظیر آموزشگاه عالی پرستاری، خانه سالمندان تهران، و یک پلی کلینیک چند منظوره جهت درمان رایگان بیماران را بنیاد گذاشت. (اقدامات بهداشتی بهائیان در ایران: بررسی مقدماتی، نگارش فاضل و فواد، سال ۲۰۰۸ میلادی). 

دکتر حکیم همچنین یک بهائی متدین بود و در جامعه بهائی وجهه زیادی داشت. او مدت کوتاهی در سال ۱۹۶۲ میلادی، عضو محفل روحانی ملی فرانسه بود (اخبار بهائی، شماره ۳۷۸، منتشر شده توسط محفل روحانی ملی بهائیان آمریکا در سال ۱۹۶۲ میلادی). دکتر حکیم همچنین از سال ۱۹۶۴ میلادی به بعد، چندین سال عضو منتخب محفل روحانی ملی ایران بود. (اخبار بهائی، شماره ۴۰۳، ۱۹۶۴ میلادی). 

به گفته پسرش، دکتر حکیم در زمان دستگیری اعضای «محفل اول» بهائیان در تهران در روز ۳۰ مرداد ماه ۱۳۵۹، مشغول گذراندان تعطیلات در فرانسه بود و اگرچه می‌توانست خود را از خطر دور نگاه داشته و در فرانسه – کشوری که فرزندانش در آن زندگی می‌کردند – بماند، تصمیم گرفت فوراً به ایران باز گردد. او به خانواده خود گفت نمی‌تواند دیگر بهائیان را در چنین زمان خطیری تنها بگذارد. (مصاحبه، ۲۶ خرداد ماه ۱۴۰۱ و ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۱). دکتر حکیم سپس به عضویت «محفل دوم روحانی ملی» که جایگزین محفل اول شده بود، انتخاب گردید. 

وضعیت بهائیان در جمهوری اسلامی 

جمهوری اسلامی جامعه بهائیان ایران را (که با حدود سیصد هزار عضو در سال ۱٣۵٧، [۱] یکی از پر‌شمارترین اقلیت‌های مذهبی کشور است) به صورت مداوم و سیستماتیک تحت آزار و سرکوب قرار داده و بهائیان را از اساسی‌ترین حقوق بشر محرومشان کرده است. قانون اساسی دین بهائی را به رسمیت نمی‌شناسد و مقامات کشور، این دین را الحادی تلقی می‌کنند. در نتیجه بهائیان از حقوق رسمی یک اقلیت مذهبی برخوردار نیستند. آنها نمی‌توانند مذهب‌شان را آشکار کنند و یا مراسم مذهبی خود را به جا آورند. آنان از هرگونه فعالیت در عرصه عمومی منع شده‌ و حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی‌شان به طور مدام نقض می‌شود بهائیان از حق تحصیل و به ویژه تحصیلات عالی و حق اشتغال در ادارات دولتی یا وابسته به دولت محرومند. آنها حتی برای تصاحب و مدیریت مشاغل آزاد هم امنیت ندارند و در موارد بسیاری محل کسب و کار آنها یا مورد هجوم افراد و گروه‌های وابسته به دولت قرارمی‌گیرند یا اینکه به خاطر امتناع از کار در روزهای مقدس دینی از سوی دولت پلمپ می‌شوند. حکومت ایران بهائیان را به طور مداوم و به بهانه‌های واهی بازداشت می‌کنند.  [۲]  

 بهائی‌ستیزی در ایران محدود به دوران حکومت جمهوری اسلامی نیست اما در دوران این حکومت شدت گرفت و نهادینه شد. در آستانه انقلاب نیز طرفداران آیت‌الله خمینی به منازل و محل‌های کسب و کار حمله می‌کردند و در برخی موارد به قتل  بهائیان دست زدند.

آیت‌اللّه خمینی  در آستانه بازگشت از فرانسه به ایران  در پاسخ به پرسشی درباره‌ی آزادی سیاسی یا دینی بهائیان تحت حاکمیت دولت اسلامی چنین گفت: «آنها یک حزب سیاسی هستند؛ مضرّند. مقبول نخواهند بود». مصاحبه‌کننده سوال دیگری کرد: «آیا برای انجام شعائر دینی خود آزادی خواهند داشت؟» آیت‌اللّه جواب داد: «نه». خمینی پیشتر هم در سخنرانی‌های جداگانه‌ای از «خطر بهائیان برای رژیم شاه، اسلام، وحدت ملی، و امنیت ملی سخن می‌گفت.» (وبسایت آسو، ۱۴ مهر ۱۳۹۴)

محفل ملی بهائیان بعد از انقلاب اسلامی

 در ساختار جامعه بهائی، نهاد «محفل روحانی ملی» هیئتی متشکل از نه نفر است که سالانه با رأی بهائیان بزرگسال در هر کشور انتخاب می‌شود. این نهاد به امورات و مشکلات جامعۀ بهائی در سطح ملی رسیدگی می‌کند. «محفل روحانی ملی» مسئولیت هدایت، هماهنگی و تحرک بخشیدن به فعالیت‌های محفل‌های روحانی محلی هر کشور و ارتباط با بیت‌العدل اعظم (شورای بین‌المللی آیین بهائی)، عالی‌ترین مقام تصمیم‌گیری جامعه بهاییان جهان، را بر عهده دارد.

 در سال‌های ۵۹ و ۶۰ محافل اول، دوم و سوم ملی و محافل محلی بهائی از جمله در شهرهای تهران، یزد، همدان و تبریز، به شدت سرکوب و اکثریت اعضای آن‌ها اعدام شدند. محفل ملی سوم بهائیان در «آخرین پیام محفل روحانی ملی ایران به یاران آن سامان» به پیروی از اصل اطاعت از حکومت، تشکیلات بهائی را تعطیل اعلام کرد و همزمان با ارسال نامه‌ای سرگشاده که برای دو هزار نفر از افراد سرشناس و عالی رتبه‌ حکومت فرستاده شده بود درخواست کرد تا به دستگیری، زندان، شکنجه، اعدام و ظلم به بهائیان پایان دهند. (بی‌بی‌سی فارسی، ۱۹ مهر ۱۳۹۴) 

مقامات قضایی جمهوری اسلامی، اعدام‌ها و سرکوب اعضای محافل ملی را توجیه کرده‌اند. آیت‌الله خمینی طی یک سخنرانی در ٧ خرداد ١٣٦١ گفته است: «بهائی‌ها یک مذهب نیستند، یک حزب هستند، یک حزب که در سابق انگلستان پشتیبانی آنها را می‌کرد و حالا هم آمریکا دارد پشتیبانی می‌کند. اینها هم جاسوس هستند.» (صحیفه نور، جلد ۱۷، ۷ خرداد ۱۳۶۱)

بهائیان در برابر اتهام رابطه با کشورهایی مانند اسرائیل با تکیه بر «اصل مذهبی «ضرورت دوری از سیاست»، چنین اتهاماتی را رد می‌کنند. آنها می‌گویند روابط مذهبی حد و مرزی ندارد و «به هیچ وجه محفل بهائیان ایران علیه جمهوری اسلامی کاری و اقدامی نکرده است.» ( وبسایت آسو، ۱۸ مرداد ۱۳۹۴)

باید یادآوری کرد که بیت‌العدل اعظم زمانی در حیفا تاسیس شده که هنوز کشوری به نام اسرائیل تشکیل نشده است. پایه‌گذاران دیانت بهائی و به ویژه بهاءالله در اواخر قرن ۱۹ تحت فشار و سرکوب ناچار به ترک ایران و روی آوردن به ترکیه و عراق شدند.

بهاءالله در دوران اقامت در امپراتوری عثمانی هم از سرکوب در امان نماند. او مدتی در ترکیه کنونی زندانی بود و در سال ۱۹۰۸ میلادی از زندان آزاد شد. بهاءالله  در سال ۱۹۰۹ میلادی جسد سید علی محمد باب را که در سال ۱۸۵۰ میلادی در ایران اعدام شده بود، به بیت‌العدل منتقل کرد. بهاءالله به عنوان رهبر وقت بهائیان کمی قبل از جنگ جهانی اول در حیفا، شهری که بیت‌العدل در آن واقع شده، مستقر شد و به رسیدگی به مشکلات و امورات جامعه بهائی پرداخت. جامعه بهائی بعد از جنگ جهانی اول، زمانی که فلسطین تحت قیمومیت انگلستان بود،  در حیفا از سرکوب محفوظ ماند. (تحقیقات بنیاد برومند) 

پیشینه قتل‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی ایران ید طولایی در اعمال خشونت با انگیزه‌های سیاسی در ایران و اقصی نقاط جهان دارد. از انقلاب ۱۳۵۷ به بعد، عوامل جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور دست به ربودن، ناپدید کردن و قتل تعداد زیادی از افرادی که فعالیتشان برایشان نامطلوب بوده زده‌اند. تعداد قربانیان اعدام‌های فراقضایی در داخل کشور روشن نیست، اما این قتل‌ها از بهمن ۱۳۵۷ آغاز شده و در طول عمر جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران تداوم داشته است. بنیاد عبدالرحمن برومند بیش از ۵۴۰ قتل را که به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده می‌شود، در خارج از ایران شناسایی کرده است.

در خارج از ایران در کشورهایی چون فیلیپین، اندونزی، ژاپن، هند و پاکستان در آسیا، دوبی، عراق، و ترکیه در خاورمیانه، قبرس، فرانسه، ایتالیا، اتریش، سوئیس، آلمان، نروژ، سوئد و انگلستان در اروپا، و ایالات متحده آمریکا در آنسوی اقیانوس آتلانتیک، مخالفین به روش‌های مختلف توسط مامورین جمهوری اسلامی مورد سوقصد قرار گرفته و کشته شده‌اند. در بیشتر موارد اطلاعات زیادی در مورد این قتل‌ها منتشر نشده و مقامات محلی حکم بازداشتی صادر نکرده‌اند. اما شواهد، مدارک و ردپاهایی که از تحقیقات پلیس و مقامات قضایی محلی به دست آمده، فرضیه جنایت دولتی را تایید می‌کنند. در برخی موارد، این تحقیقات منجر به اخراج یا بازداشت دیپلمات‌های ایران شده است. در موارد محدودی در خارج از ایران، عاملان این قتل‌ها بازداشت و محاکمه شده‌اند و شواهد و مدارک ارائه شده، ارتباط متهمان با نهادهای حکومتی ایران را آشکار کرده‌ و حکم بازداشتی برای وزیر اطلاعات وقت ایران صادر شده است.

نوع تشکیلات و اجرای این قتل‌ها در داخل و خارج از ایران هم دال بر وجود الگوی واحدی است که بنا به گفته دادستان سوئیسی، رولان شاتلن، دارای پارامترهای مشترک و یک برنامه‌ریزی دقیق هستند. از تشابهات بین این قتل‌ها در کشورهای مختلف چنین استنباط می‌شود که دولت ایران آمر اصلی این جنایات است. 

مقامات ایران مسئولیت این قتل‌ها را رسما نپذیرفته‌اند و حتی این جنایات را به درگیری داخلی بین اعضای گروه‌های اپوزیسیون نسبت داده‌اند. معهذا این جنایات از نظر آرمانی و حقوقی از بدو تشکیل نظام توسط مقاماتش توجیه شده است. در بهار سال ۱۳۵۸، صادق خلخالی، اولین قاضی شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی تصمیم نظام را مبنی بر اجرای اعدام‌های فراقضایی رسما اعلام نمود و این تصمیم را چنین توجیه کرد: «...این‌ها محکوم به اعدام شدند، در نظر ملت ایران اگر کسی بخواهد در خارج، در هر کشوری، آنها را ترور کند، هیچ دولتی حق ندارد او را به عنوان تروریست محاکمه کند؛ زیرا او عامل اجرای حکم دادگاه انقلابی اسلامی است. لذا آنها مهدورالدم هستند و در هر جا باشند حکم درباره آن‌ها همین است.» بیش از ده سال پس از این اظهارات، علی فلاحیان، وزیر اطلاعات و امنیت نظام در حالیکه در مورد موفقیت نیروهای امنیتی سخن می‌راند، در مورد حذف مخالفین چنین گفت: «... ما موفق شدیم به بسیاری از این گروهک‌ها در خارج از کشور و در سر مرز ضرباتی وارد کنیم.» 

در عین حال مقامات مختلف سیاسی، قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران در مقاطع و مناسبت‌های مختلف وجود سیاست و برنامه بلندمدت و بودجه برای اجرای این قتل‌ها و در برخی موارد انجام موفقیت‌آمیز آن‌ها را تایید کرده‌اند.(۳) 

مصادره بیمارستان میثاقیه 

علاوه بر بازداشت، حبس، و اعدام بهائیان پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷، چندین بیمارستان و مرکز درمانی که توسط اقدامات و با کمک‌های مالی بهائیان تاسیس شده بود، نیز از سوی بنیاد تازه تاسیس مستضعفان و جانبازان، مصادره گردید. این بنیاد که یک خیریه محسوب می‌شود، دومین بزرگترین موسسه تجاری در ایران است و مستقیماً توسط رهبر انقلاب اداره می‌شود. پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، بنیاد مستضعفان، نقش بسیار مهمی در مصادره انبوه و گسترده اموال، از جمله اموال و بیمارستانهای بهائیان، ایفا کرده است. 

بیمارستان میثاقیه یکی از موسساتی بود که مصادره شد. (اقدامات بهداشتی بهائیان در ایران: بررسی مقدماتی، سال ۲۰۰۸ میلادی). سازمان اموال مصادره شده بنیاد مستضعفان، در نامه مورخ ۱۶ خرداد ماه ۱۳۵۸، دستوری مبنی بر تحقیق در باره کلیه اموال شرکت امناء که شامل بیمارستان میثاقیه نیز می‌شد، صادر کرد. (وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران). متعاقب آن، شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی مرکز در دادنامه مورخ ۸ اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، دستور استرداد کلیه اموال منقول و غیر منقول آن را به نفع بنیاد شهید، صادر نمود. (وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران؛ دادنامه). دادنامه، موسسان بیمارستان میثاقیه را «پیروان فرقه ضاله بهائیت» و بیمارستان را «یک مرکز عمده بهائیت و تبلیغات ضد اسلامی» نامید. (وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران؛ دادنامه مورخ ۸ اردیبهشت ماه ۱۳۵۹). این دادنامه همچنین مدعی شد موسسان «کمک‌های مالی متعددی به بیت العدل اسرائیل نموده و در جهت حفظ منافع امپریالیسم و صهیونیسم بین الملل کوشیده‌اند» و آموزشگاه عالی پرستاری آن، در واقع پوششی برای آموزش بهائیت بوده است.

بنیاد مستضعفان در نامه مورخ ۱۶ خرداد ماه ۱۳۵۸، دستور اشغال بیمارستان میثاقیه و تحقیق و شناسایی کامل اموال آن را صادر کرد. (وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران؛ نامه بنیاد مستضعفان به آقای سیامک ستوده). طبق مفاد نامه مورخ ۹ تیر ماه ۱۳۵۸ مدیر عامل بیمارستان به آیت‌الله مهدوی کنی، که در همان روز ۱۶ خرداد ماه نوشته شده، ماموران بنیاد با ارائه دستور مصادره،  بیمارستان را در تصرف خود در آورده و مدعی شدند که این کار به موجب حکم دادگاه انقلاب اسلامی انجام شده است. (ایران وایر؛ وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران؛ نامه مورخ ۹ تیر ماه ۱۳۵۸). دادستانی انقلاب صدور چنین حکمی را انکار نمود اما هیچ گونه اقدامی جهت حفاظت از بیمارستان و جلوگیری از اخراج مدیریت و تمامی کارکنان بهائی آن، از جمله مدیرعامل، و ضبط اسناد و مدارک، انجام نداد. (وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران؛ نامه مورخ ۹ تیر ماه ۱۳۵۸).

ترور دکتر منوچهر حکیم

در حدود ساعت پنج و نیم بعد از ظهر روز ۲۲ دی ماه ۱۳۵۹، دکتر حکیم در حالی که به تنهایی در مطب خود در تهران منتظر آخرین بیمارش بود، با شلیک یک گلوله به پیشانی به قتل رسید. (مصاحبه بنیاد برومند با یکی از دوستانش که با پزشکی قانونی صحبت کرده بود،  ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۱).

اطلاعات در خصوص ماه‌های پایانی زندگی دکتر حکیم قبل از ترور، محدود است. پاسداران انقلاب سه روز پیش از آن که وی به قتل برسد، او را تحت بازجویی قرار داده بودند. (ایران وایر، آزار و سرکوب پزشکان بهائی). علت این بازجویی مشخص نیست. بنا به گفته پسرش، دکتر حکیم حتی پیش از انقلاب هم تهدید به مرگ شده بود. هفت یا هشت ماه قبل از ترور، پاسپورت وی هنگامی که قصد سفر به فرانسه جهت دیدار از خانواده را داشت، در فرودگاه توقیف شد. (مصاحبه ۲۶ خرداد ماه ۱۴۰۱).

مراسم ختم دکتر حکیم در روزهای ۲۹ و ۳۰ دی ماه ۱۳۵۹ برگزار شد. (رجوع شود به روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۸ دی ماه ۱۳۵۹). دکتر حکیم در گلستان جاوید (گورستان بهائیان در تهران) و در حضور خیل زیادی از عزاداران که تعدادشان احتمالا به هزاران تن می‌رسید، به خاک سپرده شد. (مصاحبه، ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۱). تعداد بیشمار عزاداران (که در ویدویی از این مراسم دیده می‌شوند؛ رجوع شود به وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران) که علی‌رغم خطراتی که حضور در این مراسم می‌توانست به همراه داشته باشد، در آن حضور به هم رساندند، موید احترامی است که اعضای جامعه بهائی و نیز همکاران، دانشجویان، و کارکنان بیمارستان برای وی قائل بودند. 

واکنش مسئولان

به گفته یکی از دوستان دکتر حکیم در مصاحبه با بنیاد برومند، پاسداران انقلاب سه روز پس از کشته شدنش به منزل وی رفته و از یک فرد بهائی که در آنجا بوده و به دکتر حکیم در انجام کارهای خانه و پذیرش بیماران در مطب که در مجاورت منزل بوده، کمک می‌نموده در خصوص محل نگهداری اشیای قیمتی وی سوال کردند. این فرد اظهار بی‌اطلاعی کرده و گفته بود که هرگز چنین اجناسی را ندیده است. پاسدارها او را دستگیر و به قرار اطلاع، چند روز شکنجه کردند تا درباره اموال دکتر حکیم، از جمله منزل و مطب (که تماماً مصادره شد) کسب اطلاع نمایند. (مصاحبه بنیاد برومند، ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۱؛ نامه ژرمِن لاندوا- حکیم).

با این که دادگاه انقلاب تنها کوتاه زمانی پیش از کشته شدن دکتر حکیم او را عضو «فرقه ضاله بهائیت» و «جاسوس صهیونیسم» خوانده و اموال وی را مصادره کرده بود، دولت ایران هر گونه دخالت در قتل وی را رد کرد. (وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران؛ دادنامه). کلیه دیگر اعضای محفل روحانی ملی که دکتر حکیم نیز عضو آن بود، در تاریخ ۲۳ آذر ماه ۱۳۶۰ دستگیر و در روز ۶ دی ماه ۱۳۶۰ اعدام شدند.

سال‌ها بعد، یکی از اعضای خانواده که به مزار دکتر حکیم رفته بود مشاهده کرد که قبور وی دیگر بهائیان با بولدوزر از بین برده شده و به جای آن مرکزی به نام فرهنگسرای خاوران بنا شده است. (مصاحبه، ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۱). میدان گورستان که پر از درخت و گل بود به توالت عمومی تبدیل شده بود.

واکنش خانواده

به همسر و فرزندان دکتر حکیم که در زمان قتل وی در فرانسه کار و تحصیل می‌کردند، توصیه شد که به ایران باز نگردند. خانم حکیم به مقامات مختلف جمهوری اسلامی، از جمله رئیس جمهور و دادستان کل، نامه نوشت و خواستار اجرای عدالت و شناسایی و مجازات قاتل یا قاتلان همسرش گردید. (نامه ؛ ژرمن لاندوا حکیم). او هرگز پاسخی دریافت نکرد. (مصاحبه ۲۶ خرداد ماه ۱۴۰۱).

تاثیر بر خانواده

بنا به گفته پسر دکتر حکیم، ترور پدر و مصادره اموالشان، تاثیر بسیار بدی بر روی خانواده وی گذاشت. پسر دکتر حکیم به خاطر آورد که خود او در آن زمان «نابود شده» است. (مصاحبه ۲۶ خرداد ماه ۱۴۰۱). 

—---------------------

۱) «مرگ تدریجی بهائیان ایران» نوشته‌ی ریچارد ن. اوستلینگ، مجله تایم به تاریخ ٢۰ فوریه ۱٩٨۴؛ و «تضییقات بهائیان ایران ۱۹٨۴־۱٨۴۴» نوشته‌ی داگلاس مارتین، پژوهش بهائی جلد ١٣/١۲ چاپ سال ۱۹٨۴، ص ۳. تعداد جمعیت فعلی بهائیان در ایران مشخص نیست.
۲) در قوانین کیفری ایران برای بهائیان هیچ حقی پیش‌بینی نشده است و آنان همواره در معرض سوءاستفاده و اعمال خشونت قرار دارند. چنانچه قربانی آزار و حمله شوند و مورد سرکوب قرار‌گیرند یا به قتل برسند، دادگاهی برای آنها حق تظلم و دادخواهی قائل نیست. مقامات قضایی ایران با استناد به فتوا‌ی بعضی مراجع تقلید که به موازات مجلس از منابع قانون گذاری محسوب می‌شوند، بهائیان را در زمره‌ مرتدین که تحت حمایت قانون نیستند قرار می‌دهند. یکی از این مراجع، آیت‌الله روح‌‌‌‌الله خمینی است که برای جرم ارتداد حکم اعدام تعیین کرده است و اعلام کرده که یک مسلمان نباید به جرم کشتن مرتد اعدام شود.
۳- برای مطالعه متن کامل «پیشینه اعدام‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران» شامل اظهار نظر مقامات مختلف جمهوری اسلامی و سابقه تاریخی قتل‌ها، بر روی همین عنوان در نوار سمت راست کلیک کنید.

تصحیح و یا تکمیل کنید