بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

مسعود صادقی

درباره

سن: ۲۵
ملیت: ايران
مذهب: احتمال قوی اسلام
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱۳۶۰ — ۱۳۶۱
محل: حیدر‌آباد، اروميه، استان آذربايجان غربی، ايران
نحوه کشته‌شدن: نحوه اعدام فراقضایی نامشخص

ملاحظات

بعد از مرگ پدرش، در سن ١٣ سالگی بخشی از مسئولیت خانواده را به عهده داشت. آدم مسئولیت‌پذیری بود. آدمی بود اهل مطالعه، اهل کتاب خواندن، اهل فیلم!

اطلاعات در خصوص کشته شدن آقای مسعود صادقی فرزند ربابه و ابوالفضل، از طریق مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از آشنایان وی (١۵ بهمن ١٣٩٨) و ایمیل (١٣ و ١۴ آذر ١٣٩٨) درباره مرگ وی به دست آمده است.

خبر مرگ آقای صادقی در ضمیمه‌ی شماره‌ی ۲۶۱ نشریه‌ی مجاهد، سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۶۴ نیز به چاپ رسید. این ضمیمه شامل فهرست ۱۲٠۲۸ نفر است که اکثراً وابسته به گروه‌های سیاسی مخالف رژیم بوده‌اند. این اشخاص از تاریخ ۳٠ خرداد ۱۳۶٠ تا زمان چاپ نشریه مجاهد اعدام شده و یا در درگیری با قوای انتظامی جمهوری اسلامی کشته شده‌اند. خبر کشته شدن وی در وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران نیز آمده است. (١٩ فروردین ١٣٨٧)

براساس اطلاعات موجود، آقای صادقی ٢۵ ساله، متولد تهران و مجرد بود. او دیپلم ریاضی داشت و بعد از انقلاب به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست.

آقای صادقی بعد از مرگ پدرش، در سن ١٣ سالگی بخشی از مسئولیت خانواده را به عهده داشت و «مرد خانه بود». در حین درس خواندن، در مغازه‌ی پدرش نیز کار می‌کرد. او بعدا یک تولیدی وسایل ورزشی باز کرد. به گفته مصاحبه شونده او «آدم مسئولیت‌پذیری بود. آدمی بود اهل مطالعه، اهل کتاب خواندن، اهل فیلم و خیلی روشنفکر بود. با افراد خانواده مثل یک دوست بود و به آنها احساس امنیت‌خاطر می‌داد.» (مصاحبه بنیاد)

فعالیت‌های سیاسی آقای صادقی در سازمان مجاهدین در تهران فروش نشریه و پخش اعلامیه بود. او تا اواخر سال ١٣۶٠ با خانواده‌ی خود در تهران زندگی می‌کرد.

آقای صادقی در اواخر سال ١٣۶٠- اوایل ١٣۶١ در رابطه با سازمان مجاهدین از تهران به شهر ارومیه رفت و به زندگی مخفی روی آورد: «هر چه مادرش می‌گفت که نرو دنبال اینکار. می‌گفت نه! دیگه من راهم را انتخاب کردم.» (مصاحبه بنیاد)

آقای صادقی در آنجا در روستای حیدرآباد به شغل معلمی مشغول بود و تماسی با خانواده‌اش نداشت. او نامزد داشت و قرار بود بعد از برگشتن از ارومیه با نامزدش ازدواج کند. آقای صادقی به نامزدش گفته بود: «من میرم اگر زنده برگشتم حتما با هم ازدواج می‌کنیم.» (مصاحبه)

مرگ آقای مسعود صادقی

بنا به گزارش سازمان مجاهدین خلق، آقای مسعود صادقی در جریان یک درگیری در سال ١٣۶٢‌ در حیدرآباد ارومیه در حین ماموریت برای سازمان مجاهدین به دست پاسداران کشته شد. (سازمان مجاهدین خلق ایران). درباره نحوه کشته شدن آقای صادقی اطلاعاتی در دست نیست.

خبر مرگ آقای صادقی در ابتدا در سال ١٣۶٢ تلفنی از طرف همرزمانش به خانواده وی اطلاع داده شد و بعد از مدتی، دو مرد که لباس کردی به تن داشتند به خانه‌ی مادری او رفتند و حضوری با مادر وی در باره‌ی مرگ پسرش حرف زدند و نامه‌ای به او دادند. (مصاحبه بنیاد)

واکنش مسئولان

از واکنش مسئولان اطلاعی در دست نیست. 

واکنش خانواده

خانواده‌ی آقای صادقی به دلیل حاکم بودن جو رعب و وحشت در دهه شصت، نتوانستند مرگ پسرشان را پیگیری کنند. مدتی بعد از مرگ وی، یکی از برادران او به روستای حیدرآباد رفت اما نتوانست خبری از برادرش به دست آورد. 

تأثیرات بر خانواده

به گفته مصاحبه شونده، مرگ آقای صادقی روی خانواده او فوق‌العاده تاثیر گذاشت. خانواده وی سال‌ها با ترس زندگی کردند: «الان هم مادر خانواده خیلی میترسد! با اینکه حافظه‌اش را از دست داده است. یک بار در رابطه با خبری که دختر او به وی داد، با ترس گفت برای نوه‌ا‌م مشکلی پیش نیاد!» و در ادامه می‌گوید: «اصلا مادرش فوق‌العاده آدم محتاط و ترسویی بود. در این سال‌ها همه خانواده سرشان را در لاک خودشان کرده بودند. یعنی هیچکس به جز خانواده نمی‌دانست که مسعود کشته شده است، هیچکس!» (مصاحبه بنیاد)

تصحیح و یا تکمیل کنید