بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

علی‌اکبر محمدی

درباره

سن: ۳۹
ملیت: ايران
مذهب: احتمال قوی اسلام
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۲۶ دی ۱۳۶۵
محل: هامبورگ، آلمان
نحوه کشته‌شدن: اعدام فراقضایی با سلاح گرم

ملاحظات

اطلاعات درباره زندگی و اعدام فراقضایی آقای علی‌اکبر محمدی فرزند آسیه و حسن، از طریق مصاحبه با  برادر (٢ دی ۱۳۹۹)، یکی از دوستان نزدیک وی (٢٣ اسفند ١٣٩٩) و یکی دیگر از نزدیکانش (٢٣ فروردین ١۴٠٠)  فراهم شده است. اطلاعات تکمیلی از اطلاعیه آقای محمدی بعد از فرار از ایران (مدارک بنیاد برومند)، وب‌سایت‌های شرق‌نیوز (۱۹ اسفند ۱۳۹۹)، ایران وایر (۶ شهریور ١٣٩٩)، عصر ایران (٢٢ مرداد ١٣٨٨)، رادیو فردا، ۴ اسفند ۱۳۸۲، مجله آلمانی زبان فوکوس (٢٠ بهمن و ٢ اسفند ١٣٨٢)، روزنامه‌های جمهوری اسلامی (٢٢ و ٢٣ مرداد ١٣۶۵)، کیهان هوائی (٨ بهمن و ٢٩ مرداد ١٣۶۵ و ١۶ مرداد ١٣٩٩)، بخشی از مصاحبه آقای محمدی بعد از فرار در سایت آپارات، روزنامه‌ی آلمانی زبان TAZ (٩ بهمن ١٣۶۵)، واشنگتن پست (١٧ تیر ١٣۶۶)، آسوشیتد‌پرس (۲۶ دی ۱۳۶۵)، جواب وزیرامور داخلی آلمان به سوالات یک نماینده و فراکسیون حزب سبزها (٣٠ آذر ١٣۶۶)، روزنامه شهروند (٢٣ مرداد ١٣٩٣)، کتاب هنوز در برلن قاضی هست، نوشته آقایان مهران پاینده، عباس خداقلی و حمید نوذری (١٣٧٨) و کتاب ترور به نام خدا نوشته‌ی آقای پرویز دستمالچی (١٣٩٩) جمع‌آوری شده است.

آقای محمدی، متاهل و دارای یک فرزند دختر بود. او در تاریخ ۷ مرداد ۱۳۲۶ در تهران و در یک خانواده مرفه به دنیا آمد و پسر بزرگ خانواده بود. او دوران دبیرستان را در دبیرستان محمد نراقی در نیاوران به پایان رساند و لیسانس زبان انگلیسی را از دانشسرای عالی ترجمه تهران گرفت. آقای محمدی مدرک خلبانی ارشد خود را در مانیل فیلیپین دریافت کرد.  

او از فوتبالیست‌های به نام و شناخته شده بود. علاقه‌ی او به فوتبال از دوران دبیرستان بود. مدتی در تیم ملی جوانان ایران بود و سپس در تیم‌های مشهوری مانند عقاب و پرسپولیس بازی کرد. «برای تمام خانواده ستودنی و دوست‌داشتنی بود این پسر، بسیار مهربان و یار بود با همه. همه دوستش داشتن واقعا.» (مصاحبه با برادر آقای محمدی- ٢ دی ۱۳۹۹)

آقای محمدی پس از اتمام آموزش خلبانی، «از سال ١٣۵۵ در شرکت ایرتاکسی نخست وزیری مشغول بکار شد. او خلبان و معلم خلبان هواپیماهای جت فالکون ۲۰ بود که در اختیار نخست‌وزیری، والاحضرت‌ها، و مهمانان دربار بود و برای سفرهای بین‌المللی استفاده می‌شد.» (مصاحبه با یکی از دوستان نزدیک آقای محمدی- ٢٣ اسفند ١٣٩٩)

پس از انقلاب آقای محمدی از کار در هواپیمایی ایران انصراف داد. مدتی به کار تجارت در فیلیپین پرداخت. اما پس از مدتی (کمتر از یک سال) از او دعوت شد که به کار قبلی خود که پس از انقلاب برای استفاده از هیئت دولت، وزرا و میهمانان جمهوری اسلامی زیر نظر بنیاد مستضعفین اداره می‌شد، بازگردد. (مصاحبه با یکی از نزدیکان آقای محمدی- ٢٣ فروردین ١۴٠٠)

آقای محمدی «هم خلبان هیئت دولت و برخی مسئولین دولت جمهوری اسلامی بود و هم آموزش خلبانی می‌داد. او هم چنین هواپیماهایی را نیز برای آزمایش سالیانه به خارج، به عنوان مثال به فرانسه، می‌برد.» (مصاحبه با یکی از دوستان نزدیک آقای محمدی- ٢٣ اسفند ١٣٩٩)  

به گفته یکی از دوستانش «آقای محمدی آدم مذهبی نه، ولی معتقد بود. مثلا یک آدم حزب‌اللهی و کسی که تو این سیستم بخواد با اون‌ها ساخت و پاخت کند نبود... نماز می‌خوند اما اصلا دوست نداشت که در محل کارش نماز بخونه، یا ریش بذاره یا کارهای اینجوری بکنه » او به خاطر کارش در سفرها همراه مسئولین بود و از کارکردن در شرایط بعد از انقلاب ناراضی بود و معتقد بود روزنامه و تلویزیون مردم را گمراه می‌کنند. «مسئولین تنها به فکر منافع شخصی خودشان هستند و به ایران و ایرانی فکر نمی‌کنند. آنها مردم را گول می‌زنند و ایران را به قهقرا می‌برند.» به نظر او جنگ یکی از مشکلات بزرگ کشور بود. «آنها با هر وسیله‌ای می‌خواهند در قدرت بمانند و از ادامه جنگ نیز برای ساکت کردن مردم ناراضی استفاده می‌کنند.» (مصاحبه با یکی از دوستان نزدیک آقای محمدی-٢٣ اسفند ١٣٩٩)

فرار از ایران

آقای محمدی در هشت صبح ٢١ مرداد ١٣۶۵ با برادر خود و برادر همسرش، با یک هواپیمای آموزشی فالکون از فرودگاه رشت برخاست و خاک ایران را ترک کرد و با استفاده از حریم هوایی ترکیه  به عراق رفت. در ابتدا چند جت عراقی او را وادار به فرود در فرودگاه موصل کردند و سپس با عده‌ای از نظامیان عراقی به طرف بغداد پرواز کرد. در فرودگاه بغداد گروهی از مسئولین عراقی و خبرنگاران در انتظار او بودند. بنا به گفته یکی از نزدیکانش، آقای محمدی قبل از فرار تحقیق کرده بود و حتی از دو کشور فرانسه و کانادا نیز تقاضای کار کرده بود. او عراق را به این دلیل انتخاب کرد که فکر می‌کرد کشورهایی چون ترکیه و سوریه ممکن است او را به ایران تحویل دهند. او یک ماه پیش از خروجش از ایران همسر و دخترش را به آلمان فرستاده بود تا آنها از خطر دور باشند. (مصاحبه با یکی از نزدیکان آقای محمدی، ۲۳ فروردین ۱۴۰۰)

آقای محمدی در اولین مصاحبه‌ی خود در عراق، درباره ادامه جنگ اعلام کرد: «هیچ یک از مردم ایران از این جنگ راضی نیستند. ... در حقیقت این (فرار) اعتراض من به این جنگ است که من به عراق آمدم. برای اینکه با این کار می‌توانستم، شدیدترین ضربه را به این رژیم ضد مردمی بزنم.» (مصاحبه آقای محمدی بعد از فرار در عراق در یوتیوب)

آقای محمدی تصمیم نداشت در عراق بماند: «اکبر دوست نداشت این کار را بکند. می‌گفت هر چه زودتر باید از اینجا بروم. نمی‌خواست حرف و حدیثی باشد که بگویند او خود را فروخته و رفته تو آغوش دشمن... دلیل اینکه اصلا چرا به عراق رفت، این بود که فکر می‌کرد کشورهای دیگر به دلیل ترس یا رابطه‌شان با ایران، او و هواپیما را به ایران پس بدهند. جایی که مطمئن بود عراق بود و از لحاظ خبری هم مثل بمب ترکید و تنها جایی بود که خطری خود و خانواده‌اش را تهدید نمی‌کرد.» (مصاحبه با یکی از نزدیکان آقای محمدی- ٢٣ فروردین ١۴٠٠)

آقای محمدی دلائل رفتن از ایران و انتخاب کشورعراق را در «اطلاعیه‌ای از خلبان علی اکبر محمدی جهت آگاهی بستگان، دوستان و آشنایان در مورد عزیمت خود به کشور عراق» که در اختیار بنیاد برومند است، توضیح داد: «... مدتها بود که ماهیت رژیم ضدمردمی خمینی و دار و دسته خونخوار او برای من مشخص شده بود و همواره از اینکه با چنین حکام ظالمی همکاری می‌کردم، سخت در رنج و عذاب بودم. تا اینکه حدود چهار ماه پیش تصمیم گرفتم بعنوان یک ایرانی آزاده و کسی که هیچگاه در مقابل ظلم و ستم خاموش نمانده، بپا خیزم و تا آنجائیکه در توان دارم ابتدا به این رژیم ضربه زده و بعد برای براندازی آنها تا آخرین قطره خون خود بکوشم. بهمین علت به تنهائی طرح این عملیات را ریخته و آنرا در تاریخ بیست و یک مرداد ماه شصت و پنج به اجرا در آوردم.»

آقای محمدی دلایل رفتن خود به کشور عراق را اینگونه شرح داد: «شاید بعضی از شما از من سئوال کنید که چرا من به عراق رفتم و شاید هم القابی مثل خائن وطن فروش و غیره را به من نسبت داده باشید. خیر دوستان من نه خائن هستم و نه وطن‌فروش بلکه فقط من یک فرد ایرانی معمولی و وطن پرست هستم.... برای وارد آوردن مهلک‌ترین ضربه سیاسی به رژیم خمینی هواپیما را به عراق بردم، چون اگر آنرا به کشور دیگری می‌بردم امکان زیاد داشت که این موضوع خیلی محرمانه و مخفیانه تمام شود.... موضوع خیلی ساده برگزار می‌شد، بهمین علت من موفق شدم با این کار تقریبا برای مدت یک هفته اخبار اکثر تلویزیون‌ها و رادیوها و جراید دنیا را به خود و خواسته‌های ملتم جلب کرده و بیشتر و بیشتر ماهیت رژیم خمینی را برای جهانیان روشن نمایم.... حالا هواپیما در عراق می‌ماند تا انشاءالله بوسیله من یا خلبانی دیگر پس از برچیده شدن بساط ظلم و ستم خمینی و روی کار آمدن یک رژیم صد در صد ایرانی به تهران باز گردانده شود.»

در این اطلاعیه رو به دوستان خلبان خود می‌نویسد: «دوستان، آیا می‌دانید که هر کدام از شما چقدر می‌توانید در راه آزادی ایران و ضربه زدن و براندازی این رژیم غاصب و ضدمردمی کوشا در نتیجه موثر باشید. فقط کمی فکر کنید، فقط کمی به مسئولیتی که در قبال خانواده، دوستان و ملت خود دارید.... دوستان هیچ موقع برای شروع مبارزه دیر نیست ولی هر چه زودتر بهتر، مبارزه علیه رژیم آخوندی را شروع کنید و به سیل خروشان مبارزاتی ضدرژیم آخوندی که در داخلی و خارج کشور شروع شده بپیوندید که هر روز ابعاد گسترده‌تری گرفته و عن‌قریب به رهائی کشور از دست بیگانگان می‌انجامد.»

در آخر از اخبار جعلی رژیم در باره جنگ می‌نویسد: «... رژیم خمینی فقط با درج این اخبار جعلی سعی دارد بیشتر و بیشتر مردم عامی و بی خبر ایران را به راه پلید خود یعنی جنگ جلب کرده تا بتواند به نفع ابرقدرت‌ها هر چه بیشتر دو کشور ایران و عراق را به خرابی بکشاند....»

آقای محمدی با همراهانش بعد از سه هفته از کشور عراق به آلمان رفت و با خانواده در آنجا مستقر شدند و در ماه سپتامبر ١٩٨۶ تقاضای پناهندگی کرد.

پیشینه جنگ ایران و عراق و نارضایتی مردم

جنگ ۸ ساله ایران و عراق ریشه در اختلافات تاریخی ارضی و سیاسی از جمله شط‌العرب‌، رودخانه‌ای که در دهه ۱۳۱۰ (۱۹۳۰) مرز بین دو کشور بود، دارد. دو کشور سعی کرده بودند اختلافات مرزی را از طریق معاهده‌ای در سال ۱۳۱۶، که ایران در سال ۱۳۴۶ از آن خارج شد، و همچنین توافق نامه‌ای در سال ۱۳۵۴، که عراق در سال ۱۳۵۹ کمی قبل از حمله  شهریور ۱۳۵۹ به ایران دوباره آن‌را به پای مذاکره کشید، حل و فصل کنند. دو ماه پس از جنگ و پس از تصرف خرمشهر، ارتش عراق در خاک ایران رخنه کرده بود. در اواسط سال ۱۳۶۱ ایران بیشتر خاک خود را پس گرفت و حملات را در داخل خاک عراق انجام داد.

در  تیر – مرداد ۱۳۶۱،‌ شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه‌ای را تصویب کرد و در آن خواستار آتش‌بس فوری ایران و عراق و عقب نشینی نیروها به مرزهای خودشان‌ شد، که ایران این قطعنامه را رد کرد. رهبران ایران در اظهارات مختلف تأکید کردند که عقب‌نشینی شرایط ایران برای پایان جنگ را تأمین نمی‌کند. (نیویورک تایمز ۹ و ۲۳ تیر) برای تصمیم گیرندگان (سردمداران) ایران، سقوط صدام و جبران خسارت پیش شرط مصالحه بود. (واشنگتن پست ۲ اسفند ۱۳۶۱، سرویس خبری سازمان سیا ۴ اردیبهشت ۱۳۶۴)  درجا‌زدن (بن‌بست) در جنگ هزینه‌های سنگینی را به بار‌آورد، به ویژه برای غیرنظامیان چون هواپیماهای عراقی و ایرانی مراکز عمومی را بمباران کردند و مجتمع‌های صنعتی نفت را در هر دو کشور هدف قرار دادند، عراق علیه ارتش ایران و جمعیت کرد عراق از سلاح شیمیایی استفاده کرد و ایران هزاران نفر از افراد خود و عمدتا پسران جوان، را در میادین مین در ایران از دست داد. (نیویورک تایمز – ۲۳ اسفند ۱۳۶۳) در سال ۱۳۶۵، هزینه سنگین نیروی انسانی جنگ‌، گلوله باران شدن شهرها و جابجایی جمعیتی که در معرض بیشترین خطر بودند، حمایت مردم از جنگ را بشکل قابل توجهی تضعیف کرده بود. در فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۴ رسانه‌ها از اظهارات انتقادی و اعتراضات و همچنین ترک‌خدمت خلبانان گزارش می‌دادند. (سرویس خبری سازمان سیا ، ۵ اردیبهشت ۱۳۶۴ – واشنگتن پست، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۴)*

تهدید و مرگ آقای محمدی

آقای محمدی در هامبورگ نگران امنیت خود بود و از مقامات آلمان تقاضای پاسپورت کرده بود که او و خانواده‌اش بتوانند به کشور دیگری سفر کنند. تماس‌های افراد ناشناس با وکیل آقای محمدی در هفته‌های پیش از ترورش و درخواست آدرس او به بهانه‌های مختلف او را نگران کرده بود: «از چهار ماه قبل از ترور برادرم، وکیل او دنبال کار پناهندگی برادرم بود. هر هفته به اداره پناهندگی می‌رفت تا پاسپورت برادرم را بگیرد تا او بتواند از کشور آلمان خارج شود (هامبورگ مثل لونه زنبور بود. ما آن زمان می‌دانستیم که آنجا پر از حزب‌اللهی است و جانش را در خطر می‌دانستیم.) به آنها گفته بود که جانم در خطر است و پاسپورت می‌خواهم زودتر بروم پیش برادرم (من آن موقع در اسپانیا بودم) به او بپیوندم یا به من یک لسه پاسه یا جواز عبور بدهید.» (مصاحبه با برادر آقای محمدی ۲ دی ۱۳۹۹، روزنامه تاگز سایتونگ – (TAZ) - ٩ بهمن ١٣۶۵ و مصاحبه با یکی از نزدیکان آقای محمدی- ٢٣ اسفند ١۴٠٠)

به گفته پلیس آلمان آقای محمدی دو روز قبل از ترور نیز از طریق تلفن تهدید شده بود. این تهدید تلفنی به زبان فارسی بود و آنها به آقای محمدی گفته بودند، چهار کماندوی ایرانی برای کشتن او در راه هستند. پس از این تهدید، آقای محمدی به همراه وکیل‌اش باز به اداره پلیس رفت و وکیل او از وضعیت خطرناک موکلش با آنها حرف زد و از آنها درخواست محافظ کرد. پاسخ پلیس این بود که چون او هنوز پاسپورت پناهندگی ندارد، نمی توانند از او محافظت کنند. با اینکه تقاضای پناهندگی آقای محمدی در اواسط ماه دسامبر تأیید شده بود، مراجعه او به اداره مهاجرت نیز بی‌نتیجه بود. (TAZ- ٩ بهمن ١٣۶۵)

آقای محمدی ٩ صبح ٢۶ دی ماه ١٣۶۵ دختر چهار ساله‌اش را به مهد کودک تحویل داد و با او خداحافظی کرد. به گفته خانم آلمانی که از پنجره شاهد وقایع بود، در حیاط مهد کودک ناگهان دو مرد در مقابل او ظاهر شدند و چند کلمه با او حرف زدند. او به نظر متعجب می‌آمد و با یکی از آنها گلاویز شد و پایش لغزید و به زمین افتاد. سپس آنها پنج گلوله به سر آقای محمدی شلیک کردند و بدون اینکه مورد شناسایی قرار بگیرند، موفق به فرار شدند. به گفته یک شاهد، هر دو مرد هفت تیر داشتند و هر دو نفر به آقای محمدی شلیک کردند. ( مجله فوکوس – ٢٠ بهمن ١٣٨٢ مصاحبه با برادر آقای محمدی، ٢ دی ۱۳۹۹)

در رابطه با پرونده آقای محمدی، یک کمیسر ارشد امور جنایی در اداره آگاهی آلمان در دادگاه میکونوس** شهادت داد که اسلحه‌هایی که برای کشتن آقای محمدی و ۵ سال بعد برای ترور رهبران کرد در رستوران میکونوس استفاده شده بود از یک سری و محموله بودند: در همان روز قتل یک اسلحه مارک «لاما» و یک صدا خفه کن، مشابه سلاح بکار برده شده در ترور میکونوس*** و در روز ٢۴ ژانویه یک سلاح کمری «براونینگ» در چند خیابان پایین‌تر از محل ترور پیدا شد. در تحقیقات معلوم شد که با این سلاح‌ها به آقای محمدی شلیک شده بود که در تطابق با کلت بکار رفته در ترور برلین، از یک سری و محموله هستند. یک کمیسر ارشد امور جنایی در اداره آگاهی آلمان نیز در دادگاه میکونوس شهادت داد: ضاربانی که مسئول قتل خلبان محمدی هستند، از کلت لاما، مدل XA کالیبر ۶۵/٧ میلی متر، با صدا خفه کن و کلت برتا (Beretta) مدل ١٩٣۴ استفاده کرده‌اند که در تطابق با کلت بکار رفته در ترور برلین، از یک سری و محموله هستند. قابل ذکر است که اسلحه به کار برده شده در ترور غلام کشاورز، یکی از افراد سرشناس اپوزیسیون ایران در قبرس نیز از همین نوع بود. (کتاب هنوز در برلن قاضی هست، دستمالچی- ترور به نام خدا)

واکنش مسئولان ایران

خبر ترور آقای محمدی در روزنامه کیهان گزارش شد: «یک خلبان فراری به عراق که از آلمان غربی تقاضای پناهندگی سیاسی کرده بود به وسیله دو مرد مسلح در هامبورگ ترور شد.» (روزنامه کیهان هوائی- ٨ بهمن ١٣۶۵) اما مقامات جمهوری اسلامی رسما مسئولیت ترور آقای محمدی را قبول نکردند.

مامور پلیس جنایی فدرال آلمان، در دادگاه میکونوس در مورد اظهارات کنسول ایران پس از ترور آقای محمدی توضیح داد: «کنسول ایران در گفتگویی که چند روز پس از ترور با وی داشتم اظهار داشت که محمدی اسناد مخفی را از ایران خارج کرده و در اختیار عراق قرار داده است و خائن می‌باشد. ما از آدرس دقیق او اطلاع داشتیم، اما ما او را نکشتیم. (هنوز در برلن قاضی هست)

اما در سال ۱۳۹۹، وبسایت شرق نیوز گزارشی را به نقل از صفحه شخصی مهدی بختیاری، خبرنگار حوزه نظامی (فارس- تسنیم)  بازنشر کرد که در آن مصاحبه‌‌ای با یک خلبان اف-۱۴ در مورد فرار آقای احمد مرادی طالمی منتشر شده بود. در گزارش اشاره به  فیلمی از قتل آقای مرادی در سوئیس شده و توضیحی نیز در مورد برخورد با خلبانانی که از ایران فرار کردند داده شده: «عاقبت مرادی در سوئیس: بعد از ۶ماه، فیلمی برای من گذاشتند و گفتند این خانم را می‌شناسی؟ گفتم بله این خانم مرادی است. پرسیدند نفر کناری او را هم می‌شناسی؟ نگاه کردم. همین که آن شخص (احمد مرادی بود) به سمت دوربین می‌آمد، یکدفعه با شلیک گلوله کشته شد.

چند توضیح:

اول اینکه تمام خلبانانی که اقدام به ربودن جنگنده کردند، بعدا کشته شدند و هیچ کدام نتوانستند قسر دربروند. ...» (شرق نیوز، ۱۹ اسفند ۱۳۹۹)

چند ماه قبل از ترور، مقامات و رسانه‌های ایران به فرار آقای محمدی از ایران واکنش منفی نشان داده بودند. در گزارشی، روزنامه  جمهوری اسلامی ادعا کرده بود که خلبان به میل خود به عراق نرفته است: «عوامل استکبار در همآهنگی با رِژیم عراق ساعت ۸ صبح دیروز یک فروند هواپیمای کوچک که در یک پرواز آموزشی در فرودگاه رشت به پرواز درآمده بود را از مسیر خود خارج ساخته و با همکاری خلبان آن، هواپیما را به عراق بردند. (روزنامه جمهوری اسلامی- ٢٢ مرداد ١٣۶۵)

هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس اسلامی وقت و سخنگوی شورای عالی دفاع کشور نیز در خصوص فرار هواپیمای آموزشی شرکت آسمان گفت: «مجموعه این قضایا نشان می‌دهد که عراقی‌ها و وابستگانشان برای انحراف افکار عمومی از آنچه که دارند به  آن دامن می‌زنند نیاز به سوژه تبلیغاتی دارند. خلبانی که این هواپیما را به بغداد برد دارای فکر خوبی نبوده است … » (روزنامه جمهوری اسلامی- ٢٣ مرداد ١٣۶۵ و کیهان هوائی- ٢٩ مرداد ١٣۶۵)

مقامات ایران حساسیت خود به فرار آقای محمدی را با برخورد جدی و فشار شدید به خانواده‌ی او در ایران نشان دادند. پدر و مادر آقای محمدی و پدر و مادر همسرش بعد از فرار او بازجوئی شدند و یک شب هم در بازداشت بودند. (مصاحبه با یکی از دوستان نزدیک آقای محمدی- ٢٣ اسفند ١٣٩٩)

خواهرهای آقای محمدی به همراه همسرانشان بازداشت و مورد بازجوئی قرار گرفتند و کارشان را از دست دادند. «تمام خواهرهای مرا از سرکارهای‌شان بیرون کردند. شوهرهای‌شان را سال‌ها نگذاشتند که کار کنند. ... اینها به این بسنده نکردند که اکبر را بکشند، مادرش دق کرد. ... اینقدر خواهرهای مرا ترساندند که حتی حاضر نیستن یک کلمه از اکبر حرف بزنند.... اینها را بردند بازجوئی کردند. ساعت‌ها بازجوئی درباره اینکه شما می‌دانستید او می‌خواسته فرار کند. بابای من رو پیرمرد رو آنقدر اذیت کردن که بعد از جریان اکبر مرد. خواهرم را از کارش بیرون کرده بودند هیچ، آبرویش را برده بودند. کلی بازجویش کرده بودند، بچه‌ی چهارده ساله‌اش را بازجوئی کرده بودند که که تو می‌دانستی دایی‌ات گفته می‌خواهد برود. ... ده بار اینها را برده بودن و آورده بودند.» (مصاحبه با برادر آقای محمدی٢ دی ۱۳۹۹)

واکنش مسئولان آلمان

پلیس جنایی آلمان فدرال تاکید داشت که قتل آقای محمدی با انگیزه‌های سیاسی صورت گرفته است و این قتل می‌تواند به شغل و فرار او از ایران ارتباط داشته باشد. (مجله فوکوس- ٢ اسفند ١٣٨٢) پس از قتل، به درخواست خانواده محمدی، مقامات آلمان چهار افسر پلیس را مامور کردند که برای شش ماه از خانواده آقای محمدی محافظت کنند.

در رابطه با ترور آقای محمدی دو نفر دستگیر شدند اما مقامات در مورد آنها اطلاعاتی منتشر نکردند و آنها را پس از چندی آزاد کردند. به گفته یک منبع مطلع، مقامات آلمان به خانواده‌ی آقای محمدی گفتند که ترور به وسیله یک گروه تروریستی عرب انجام شده و همچنین در لفافه گفتند که سفارت ایران در مورد این قتل از پلیس آلمان مطلع‌تر است. (مصاحبه با یکی از دوستان نزدیک آقای محمدی- ۲۳ اسفند ۱۳۹۹)

به گفته برادر آقای محمدی یک افسر پلیس به او گفته بود که نام یکی از دستگیر‌شدگان کاظم است.

پلیس تصویر دو مرد تحت تعقیب را که با کمک شهود کشیده شده بود، از طریق روزنامه‌های هامبورگ انتشار داد. اما آن دو نفر هیچگاه دستگیر نشدند و اطلاع رسانی دولت آلمان در مورد یافته‌هایش در مورد این جنایت شفاف نبود. به گفته یک فرد مطلع، برای پلیس آلمان مسئولیت ایران «صد در صد مشخص بود. می گفتن از طرف ایران است و چند تا از فرش‌فروش‌ها را زیر نظر داشتند و فکر می کنم حتی بازجوئی کردند ولی اصلا اسمشون را نمی‌گفتند این‌ها.» (مصاحبه بنیاد با یکی از نزدیکان آقای محمدی، ۲۳ فروردین ۱۴۰۰)

اعتراض به ترور پناهندگان ایرانی از جمله آقای محمدی، به پارلمان دولت فدرال هم راه یافت. در ١٨ دسامبر ١٩٨٧ نماینده مجلس آقای Wüppesahl و فراکسیون حزب سبزها سوالاتی را در باره نقش ایران در برنامه ریزی عملیات تروریستی در خارج از کشور و آگاهی دولت آلمان از چنین عملیاتی را در پارلمان آلمان مطرح کردند. پاسخ وزیر کشور آلمان به این سوالات کلی و فاقد شفافیت بود: «دولت آلمان فدرال با دقت فعالیت‌های افراد و گروه های خارجی‌ای که به طریقی با عملیات تروریستی مرتبط هستند را تحت نظر دارد. ما اطلاع داریم که در مواردی ادعا شده است که بعضی از فعالیت‌های تروریستی مرتبط با گروه‌های ایرانی از خاک آلمان برنامه‌ریزی شده و یا حمایت می‌شود. پی گیری‌های دولت فدرال برای روشن کردن این ادعاها نتوانسته‌اند تا بحال به نتیجه‌ای برسند که اجازه دهد، اقدامی حقوقی بر طبق قوانین حقوقی آلمان بر علیه افرادی یا فردی انجام دهد. علاوه براین دولت فدرال همیشه از علنی کردن اطلاعات مربوط به این مسائل خودداری می‌کند. دولت فدرال اعلام می‌کند که هیچ گونه همکاری اطلاعاتی بین مراکز اطلاعاتی دولت فدرال و مراکز اطلاعاتی ایران وجود ندارد.» (جواب وزیر داخلی آلمان به سوالات یک نماینده و فراکسیون حزب سبزها- ٣٠ آذر ١٣۶۶)

دادستان فدرال آلمان و اداره پلیس جنایی فدرال در سال ١٣٨٢ تحقیقات جدیدی را در مورد کماندوهای مرگ سازمان امنیت ایران در رابطه با قتل آقای محمدی در هامبورگ و قتل آقای فرخزاد در بن آغاز کرد. دلیل بازگشائی دو باره‌ی این دو پرونده، فرار یکی از مقام‌های اطلاعاتی- امنیتی ایران به خارج بود. مرکز شهادت این فرد، در اختیار گذاشتن اطلاعاتی در باره دستوردهندگان کشتن این دو تن از تهران، به دادستانی آلمان بود. بر اساس تحقیقات پلیس جنایی فدرال (BKA) و دادستانی مسئولیت قتل آقای محمدی و فرخزاد به احتمال بعهده سازمان امنیت ایران است. (فوکوس- ٢٠ بهمن ١٣٨٢)

واکنش خانواده

پس از ترور آقای محمدی، خانواده‌ و برادر او به فرانکفورت نقل مکان کردند. حدود یک سال پس از واقعه به کمک یک وکیل با تجربه و با نفوذ شکایت کردند و برای کسب اطلاعات در مورد قتل و دادخواهی تلاش کردند. نهایتا نه تنها خانواده در راه دادخواهی موفق نبود، بلکه در اویل سال ۱۹۸۹، وکیل‌شان از آنها خواست که در خارج از دفترش او را ملاقات کنند و به آنها هشدار داد که پیگیر پرونده نباشند. او صریحا به خانواده آقای محمدی گفت که «دولت آلمان و وزارت اطلاعات رژیم در کار است» و پیگیری پرونده خود آنها را نیز در خطر خواهد گذاشت. پس از آن وکیل آقای محمدی یک کپی از پرونده را به آنها داد و از پرونده کناره‌گیری کرد. «پرونده را داد وکیل با همه تحقیقات... هیچی نبود. اینکه کی کشته، کی کرده، چرا کرده، کی را گرفتن؟ هیچی.» (مصاحبه با برادر و یک از دوستان نزدیک آقای محمدی- ٢ دی و ٢٣ اسفند ١٣٩٩)

در سال ١٣٨٢ نیز پس از بازگشایی مجدد پرونده قتل خلبان محمدی توسط دادستان کل آلمان، برادر او نیز به عنوان شاکی خصوصی تقاضای بررسی دوباره پرونده به دادستانی را داد. او وکیل سرشناسی را که کار بین‌المللی می‌کرد، استخدام کرد. وکیل خانواده محمدی در ابتدا نامه‌ای به یوشکا فیشر، وزیر وقت امور خارجه آلمان و مقامات بلندپایه این وزارت خانه نوشت و از آنها تقاضا کرد، به خاطر تعقیب این پرونده، وزارت خارجه آلمان در زیر چتر ملاحظات سیاسی، به او یاری رسانند. «اینکه آیا وزارت خارجه آلمان واقعا در این پرونده سیاسی بتواند به این وکیل کمکی کند، قابل تردید است. زیرا این یک مسئله پیچیده سیاسی در روابط دو کشور ایران و آلمان است.» (مجله فوکوس- ٢٠ بهمن ١٣٨٢) کار این شکایت نیز به جایی نرسید.

از نظر برادر آقای محمدی، آلمان در حفاظت از برادرش که در خطر مرگ بود، کوتاهی کرده است. «نگه‌اش داشتند چرا برای اینکه بتوانند ردیابی‌اش بکنند برای اینکه بتونند ساخت و پاخت‌شان را بکنند اینکه بدانند زمان مناسب برسه که بزننش. من مطمئن مطمئن هاندرد پورسنت [صد در صد] هستم آلمانی‌ها دقیقا می‌دانستند این را کی می‌زنند چرا می‌زنند چه جوری می‌زنند همه را می‌دانستند مگه می‌شد. اینجوری بعد گذاشتن که اکبر را روتینش را بفهمند که این هر روز تنها کسیه که میاد اول بگردند پیداش کنند.» (مصاحبه با برادر آقای محمدی- ٢ دی ١٣٩٩)

تأثیرات بر خانواده

خانواده‌ی آقای محمدی چه در آلمان و چه در ایران بعد از فرار و ترور او، دوران بسیار سختی را گذراندند و مدتها در ترس و وحشت زندگی کردند. به گفته برادر آقای محمدی، او قصد داشت بعد از قبولی پناهند‌گی به او که در اسپانیا مستقر بود، بپیوندد و در آنجا یک آموزشگاه خلبانی باز کنند.

«داداشم آمده بود. می‌خواستیم که با همدیگر کاری کنیم که بتونیم با هم پشت به پشت هم بدیم و زندگی‌مان را بسازیم. ولی متاسفانه نذاشتن.» (مصاحبه با برادر آقای محمدی- ٢ دی ١٣٩٩)

در ایران نیز خانواده آقای محمدی ماه ها تحت فشار نیروهای امنیتی بودند. از کار برکنار شدند و سال‌ها اجازه کار نداشتند. خواهران و همسران خواهرها از کار بر کنار شدند.« خواهر من یکی شون هد نرس یک بیمارستان بود یکی دیگه رئیس یک دونه دبیرستان بود یکی دیگه وکیل بود که اون اصلا فرار کرد رفت از ایران و زندگیش هم دچار بحران‌های بسیاری شد ... شوهراشون یکی‌شون توی کار ثبت اسناد و اینا بود یکی‌شون تو تلویزیون کار می کرد جفتی اینها رو پدرشون را در آوردند. اون یکی رفت طلاق گرفت اونا فرار کرد. تو ایران اصلا نمی ذاشتن زندگی بکنن. از ایران فرار کردن باور کنید یعنی می‌گفتن اصلا بچه‌ها شونو ورداشتن رفتن آفریقای جنوبی. بعد در آفریقای جنوبی ... می خوام بهتون بگم زندگی‌ها نابود شد. بعد از کشته شدن اکبر.» (مصاحبه با برادر آقای محمدی- ۲ دی ۱۳۹۹)

--------------------------------- 

*۱۳۶۱
تیر و مرداد: حمله نیروهای ایران به بصره؛ ورود نیروهای ایرانی به خاک عراق و ضد حمله عراق به ایران؛ درگیری بین دو نیرو در قصر‌شیرین و افتتاح جبهه جدید شمالی؛ حمله هواپیما‌های عراقی به همدان و تلفات به بار آمده؛ حملات سنگین در بصره؛ حمله جت‌های عراقی به ایلام و خرم‌آباد؛ بمباران بغداد توسط هواپیما‌های ایرانی و حمله انتقامی هواپیما‌های عراقی به اهواز و دزفول (نیویورک تایمز،‌ واشنگتن پست،‌ سرویس خبری سازمان سیا)
مهر و آبان: حمله اساسی نیروهای عراقی به منطقه مند‌علی و تلفات سنگین؛ حمله هوایی عراق به دزفول و تلفات سنگین. (نیویورک تایمز،‌ واشنگتن پست،‌ سرویس خبری سازمان سیا)
آذر و دی: تخریب اهداف دریای ایران در خلیج فارس توسط عراق؛ حمله موشکی عراق به دزفول و تلفات سنگین؛ گلوله‌باران بصره توسط ایران؛ بمباران‌های متعدد نیروهای عراقی در خوزستان؛ درگیری‌های سنگین نیروها در جبهه جنوبی (نیویورک تایمز،‌ سرویس خبری سازمان سیا)
۱۳۶۱ - ۱۳۶۲
۲۱ بهمن ۱۳۶۱: رئیس جمهور ایران، علی خامنه‌ای گفت:«تنبیه سران رژیم عراق»‌اصلی‌ترین هدف جنگ بود. او گفت که ترک زمین‌های سرزمین (قلمرو) ایران دیگر از شرایط صلح نیست، زیرا ایران بیشتر زمین‌های از دست داده را باز‌پس گرفته است. (واشنگتن پست،  ۲ اسفند ۱۳۶۱)
۱۳۶۳ - ۱۳۶۴
۲۹ دی ۱۳۶۳: دبیر‌کل سازمان ملل متحد خاویر پرز د کویار گفت که تیم بازرسی سازمان ملل به شواهدی دست یافته که هواپیماهای عراقی تعدادی از مناطق مسکونی ایران را در ماه ژانویه بمباران کردند. (واشنگتن پست، ۲۹ دی ۱۳۶۳)
بهمن و اسفند ۱۳۶۳: ایران و عراق یکدیگر را به گلوله‌باران‌های شهرها و دیگر ماطق مسکونی متهم کردند. ۳۱ فروردین ۱۳۶۴: در بیانیه مشترکی که توسط رادیوی مخفی زحمتکشان ایران، حزب مخالف توده و فدائیان خلق منتشر شد، گفته شد تظاهرات اخیر در تهران در اعتراض به جنگ ایران و عراق به طرز بی‌رحمانه‌ای توسط مقامات رژیم درهم شکسته شد. (سرویس خبری سازمان سیا،۴ اردیبهشت ۱۳۶۴)
۲۲ اسفند ۱۳۶۳:‌ایران، عراق را متهم به استفاده از سلاح شیمیایی کرد، و متخصصان سازمان ملل تایید کردند که اثرات گاز خردل و یک عامل عصبی به نام توبان در سربازان ایرانی دیده شده است. (نیویورک تایمز-۲۳ اسفند ۱۳۶۳)
۷ فروردین ۱۳۶۴: تقاضای ایران برای خاتمه جنگ از بین رفتن رژیم عراق، ۳۵۰ میلیارد دلار غرامت جنگ و بازگشت ۲۰۰ هزار پناهنده عراقی به کشورشان اعلام کرد (سرویس خبری سازمان سیا،۸ فروردین ۶۴)
شهریور - مهر: ادامه حمله هواپیماهای عراقی به جزیره خارک و اهداف دریایی اطراف؛ ادامه مورد حمله قرار گرفتن تانکرهای خارجی در خلیج‌فارس؛ بمباران تاسیسات نفتی عین زاله عراق توسط هواپیماهای ایران؛ یورش هواپیماهای ایرانی به اهداف عراقی در اطراف بصره؛ انهدام نیروگاه‌ّای سد‌های دیزه و ریزاشا  توسط هواپیماهای عراقی؛ بمباران تاسیسات برق در سد دوکان توسط هواپیماهای ایران؛انهدام یک سایت راداری عراق در ال فاو توسط توپخانه ایران؛ و ادامه جنگ در جبهه‌های غربی و شمالی. (سرویس خبری سازمان سیا – نیویورک تایمز)
مهر - آبان: بمباران جزیره خارک و هدف‌های دریای در خلیج‌فارس توسط هواپیماهای عراقی؛ حمله به تانکرهای خارجی در خلیج فارس توسط هواپیماهای عراقی و ایرانی؛ حمله نیروهای ایرانی به منطقه سومار؛ حمله عراق به میدان‌های نفتی بهنگان،‌ سیروس و اردشیر و ایستگاه‌های نظارتی خاور ملیح؛ حمله هواپیماهای ایرانی به تاسیسات نقتی ال‌حلفوا و دربند. (سرویس خبری سازمان سیا  - واشنگتن پست)
۵ اردیبهشت: آژانس مطبوعاتی آلمان غربی گزارش داد که حدود ۱۰۰۰ نفر پس از شرکت در تظاهرات مسالمت‌آمیز علیه جنگ ایران و عراق در ایران بازداشت شدند. (سرویس خبری سازمان سیا – ۵ اردیبهشت)
در پاسخ به درخواست شاپور بختیار، نخست وزیر سابق تبعید شده، از پاریس، مردم با ماشین‌هایشان در خیابان‌های تهران ترافیک بزرگی ایجاد کردند تا علیه دولت و جنگ با عراق تظاهرات کنند. (واشنگتن پست – ۲۸ اردیبهشت)
۲۸ اردیبهشت: به گزارش واشنگتن پست سران ایران بر سر اینکه سقوط صدام پیش شرط خاتمه جنگ باشد اختلاف نظر دارند. در حالی‌که سخنگوی مجلس، علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی و ویز امور خارجه علی‌اکبر ولایتی مکررا موافق پایان جنگ بدون اصرار بر سقوط صدام می‌باشند،‌ رئیس جمهور علی خامنه‌ای و نخست‌وزیر میر‌حسین موسوی معتقدند برکناری او ضروری است. (واشنگتن پست – ۲۸ اردیبهشت)
خرداد - تیر: حمله هواپیماهای ایرانی و عراقی به پایتخت‌های یکدیگر؛ حمله هواپیماهای عراقی به اهداف دریایی نزدیک جزیره خارک و ترمینال نفتی آن؛ حمله هواپیماهای عراقی به مجتمع پتروشیمی بندر خمینی؛ حمله توپخانه ایرانی به بصره؛ حمله هواپیماهای عراقی به تبریز، اصفهان و حمید؛ انفجار عضیم در بغداد؛ حمله هواپیماهای عراقی به ایلام و پاوه در کردستان؛ گلوله‌باران شهرهای مرزی دو کشور توسط هواپیماهای ایرانی و عراقی؛ ادامه حملات به تانکرها در خلیج‌فارس؛ گزارش ایران از جدال سنگین در مناطق حنوبی و مرکزی. (نیویورک تایمز – واشنگتن پست – AN)
**: دادگاه میکونوس یک سال بعد از ترور چهار نفر از مخالفین جمهوری اسلامی در ۶ آبان ١٣٧٢ شروع و تا ٢١ فروردین ١٣٧۶ آوریل طول کشید. در مجموع ٢۴٧ جلسه داشت و در جریان این دادگاه ١٧۶ نفر شهادت دادند. کاظم دارابی عضو سپاه پاسداران و سازمان امنیت ایران، به همراه چهار نفر لبنانی عباس راحیل، یوسف امین، عطاالله عیاد و محمد عطریس به عنوان متهم در این دادگاه محاکمه شدند. این دادگاه بیش از سه سال طول کشید. اما در آخر دادگاه دارابی و راحیل را به علت قتل چهار نفر به حبس ابد محکوم کرد. امین به علت معاونت در قتل‌ها به ١١ سال، عطریس به ۵ سال و ٣ ماه زندان محکوم شدند. عیاد نیز آزاد شد. مهمترین مسئله در حکم این دادگاه این بود که سران رژیم جمهوری اسلامی از جمله خامنه‌ای رهبر، رفسنجانی رئیس جمهور وقت، ولایتی وزیر امورخارجه وقت و رئیس اطلاعات و امنیت وقت کشور فلاحیان به عنوان تصمیم گیرندگان اصلی یک «کمیته امور ویژه» برای نابودی مخالفان در خارج از کشور، متهم به زمینه‌سازی ترور این چهار نفر و ترور افراد دیگر در خارج از کشور شدند.
*** : ترور میکونوس- در ٢۶ شهریور ١٣٧١ ساعت ٢٢ و ۵٠ دقیقه شب دو مرد مسلح که ماسک بر چهره داشتند، وارد رستوران میکونوس دردر منطقه ویلمرسدورف برلین شدند و در اتاق پشتی این رستوران، چهار نفر از مخالفان جمهوری اسلامی آقای صادق شرفکندی دبیر اول حزب دموکرات کردستان ایران، فتاح عبدلی عضو کمیتهٔ مرکزی حزب دموکرات کردستان ایران و نماینده این حزب در اروپا، همایون اردلان نماینده حزب دمکرات در آلمان و نوری دهکردی را به قتل می‌رسانند. صاحب رستوران نیز که یک ایرانی بود، بشدت زخمی می‌شود.
بعد از این ترور، سرویس اطلاعاتی و جاسوسی بریتانیا محل اختفای ٢ نفر از اعضای تیم ترور از اتباع لبنانی به نام‌های عباس راحیل و یوسف امین را به سازمان امنیت آلمان اطلاع می‌دهد و آنها توسط ماموران آلمانی دستگیر می‌شوند. با اعترافات یوسف امین، یک نفر ایرانی به نام کاظم دارابی به عنوان سازمانده این ترور و سه لبنانی دیگر دستگیر شدند.

تصحیح و یا تکمیل کنید