بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

صمد طاهری

درباره

سن: ۲۰
ملیت: ايران
مذهب: بدون باور مذهبی
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۲۸ آذر ۱۳۶۰
محل: زنجان، استان زنجان، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: مخالفت فعال با جمهوری اسلامی; ضد انقلاب; شرکت در تظاهرات ضد رژيم; ارتداد; محاربه با خدا
سن در زمان ارتکاب جرم انتسابی: ۲۰

ملاحظات

از باقی‌مانده وسایل کارگری‌ کاشی‌کاری ساختمان، آثار هنری خلق می‌کرد. سرزنده بود و دوستانش از او خاطرات خوشی به یاد دارند. اهل کوه‌نوردی دسته‌جمعی بود. صدای خوبی داشت و آوازهای ترکی و لری را خیلی قشنگ می‌خواند.

آقای صمد طاهری یکی از ۴۳٠ نفری است که نامشان در لیست «شهدای سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» در سایت اینترنتی اندیشه پیکار منتشر شده است. این لیستی است از اسامی اعضاء سازمان که پس از انقلاب ۱۳۵۷ جان سپرده‌اند. بیش از ۴٠٠ نفر از افرادی که نامشان در این فهرست ذکر شده اعدام شده‌اند. اطلاعات تکمیلی درباره این پرونده از گفت‌وگوی بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از دوستان و همبندان آقای طاهری و همچنین از طریق دریافت فرم الکترونیکی از یک فرد مطلع به بنیاد برومند به دست آمده است.

آقای صمد طاهری، فرزند غلامحسین، متولد سال ۱۳۴۰ در زنجان و مجرد بود. او یک برادر و دو خواهر داشت و سومین فرزند خانواده بود. وابستگی‌ش به خانواده، به‌ویژه به پدر و مادرش خیلی شدید بود و همیشه خود را بدهکار آنها می‌دانست. خانواده او از لحاظ اقتصادی تقریبا از طبقه متوسط پایین جامعه بود. آقای طاهری دانش‌آموز سال آخر دبیرستان صدر جهان در زنجان بود. از بچگی تابستان‌ها برای تامین پول توجیبی ایام تحصیلش کارگری در زمینه نقاشی و کاشی‌کاری ساختمان می‌کرد. او دانش‌آموز متوسطی بود، اما بسیار کتاب می‌خواند. به گفته‌ی یکی از دوستانش، او مثل بسیاری از بچه‌های هم‌سن و سالش که به جریان چپ گرایش پیدا کردند، از کتاب‌خوانی شروع کرده بود. در سبزه‌میدان قدیمی زنجان یک دکه روزنامه‌فروشی بود که به بهای دو ریال کتاب امانت می‌داد و آقای طاهری و دوستانش از مشتریان دائم او بودند، از خواندن رمان‌های مختلف شروع کرده بودند و بعد کم‌کم به خواندن تاریخ، فلسفه و سیاست روی آورده بودند.

آقای طاهری هنرمند بود و از باقی‌مانده وسایل کار تزئینات و کاشی‌کاری ساختمان، آثار هنری خلق می‌کرد، خط خوشی هم داشت. آقای طاهری روحیه بسیار شاد و بشاشی داشت، زندگی را دوست داشت و خیلی سرزنده بود و دوستانش از او خاطرات خوشی به یاد دارند. او اهل کوه‌نوردی دسته‌جمعی بود. صدای خوبی داشت و سرود و اپرای ترکی و لری را خیلی قشنگ می‌خواند. در کوهنوردی‌ها دوستانش از او می‌خواستند ترانه لری «تفنگ» را که زمزمه‌ای زیبا دارد، بخواند. او به مباحث ایدئولوژیک و سیاسی علاقه‌مند، و هوادار سازمان پیکار بود. به دلیل جو خفقان سال ۶۰، برای جلوگیری از دستگیر شدن، مدرسه را رها کرده بود و به طور موقتی و ناشناس کار می‌کرد، چرا که بسیجی‌ها و پاسدارها برای شناسایی و دستگیری فعالان سیاسی در تمام خیابان‌های شهر حضور داشتند.

سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر در سال ۱۳۵۷ از اعضای مارکسیست ـ لنینیست منشعب از سازمان مجاهدین خلق تشکیل شد. نفی مشی چریکی و نفی مشی حزب توده از اصول این تشکیلات بود. سازمان پیکار شوروی را «سوسیال امپریالیست» و چین را منحرف از اصول مارکسیسم - لنینیسم می‌دانست و با تمامی جناح‌های رژیم جمهوری اسلامی مخالف بود. این سازمان با پیوستن بخش بزرگی از گروه‌های دیگر موسوم به «خط سه» به بزرگترین تشکیلات این جریان مبدل گشت. در سال ۱۳۶۰ سازمان پیکار دچار انشعابات درونی شد که همزمان بود با موج سرکوب گروه‌های مخالف رژیم. ضربات ناشی از این سرکوب‌ها و انشعابات منجر به تلاشی تشکیلات و پراکندگی هواداران آن گردید. به طوری که دیگر نتوانست به حیات سیاسی خود ادامه دهد.

دستگیری و بازداشت

آقای طاهری در اواخر مهر ماه سال ۱۳۶۰ در حالی که در مسیر محل کار با یکی از دوستانش برای تعمیر ضبط صوت به یکی از خیابان‌های مرکز شهر زنجان رفته بود، توسط پاسدارهای گشتی شناسایی و دستگیر و به بازداشتگاه سپاه انتقال داده شد. در آن جا برخی از زندان‌بانان از هم‌مدرسه‌ای‌های سابق آقای طاهری بودند.

بازداشتگاه سپاه ساختمانی در ورودی جاده تهران که به آن دروازه تهران هم می‌گفتند، بود. این زندان در واقع ساختمان سپاه بود و به این دلیل که به اندازه تعداد زندانی‌ها زندان پیش‌بینی نشده بود، آقای طاهری و عده دیگری از زندانیان سیاسی به صورت موقت در آن جا نگهداری می‌شدند. او سپس در اواخر آبان ماه همان سال به همراه عده دیگری از زندانیان این بازداشتگاه به دلیل کمبود جا به ساختمان در کمربندی زنجان که در دوران پهلوی ساختمان پیشاهنگی بود و برای تمرین موزیک و فعالیت‌های فرهنگی دانش‌آموزان استفاده می‌شد و پس از انقلاب سپاه آن جا را تصرف و به زندان تبدیل کرده بود، انتقال داده شد.

به گفته یکی از هم‌بندی‌های آقای طاهری، شرایط زندان استاندارد نبود. یک ساختمان اداری بود که طبقه زیرزمینش را که احتمالا قبلا بایگانی بوده و فاقد نور کافی بود، به بند تبدیل کرده بودند و در هر اتاق بسته به ظرفیتش چند زندانی نگهداری می‌شد. امکانات کافی نداشت. هر زندانی یک تشک ابری و دو پتوی سربازی داشت. یک توالت برای همه زندانیان بود و برای این که زندانیان اتاق‌های مختلف نتوانند همدیگر را ببینند، به طور نوبتی و تنها روزی سه بار اجازه استفاده از دست‌شویی وجود داشت و تا مدت‌ها حق هواخوری برای زندانیان وجود نداشت.

آقای طاهری در طول زمانی که در زندان بود، منتظر برگزاری دادگاه بود.

یکی از هم‌بندی‌های آقای طاهری، با نقل خاطره‌ای از زندان گفت: یک ملایی بود توی زندان که به همه بندها سرک می‌کشید و می‌گفتند مسئول تواب کردن زندانی‌هاست. هنوز به اصطلاح بند توابین ارگانیزه نشده بود که هر کدام بند جدا داشته باشند. صمد خیلی خوب بود. خوش‌صدا بود. یک روز یادم است، روز ملاقات بود. ما هم نمی‌دانستیم که بیرون چه خبر است. طبق معمول نشسته بودیم هر کدام از بچه‌ها را به نوبت خودش صدا می‌زدند برود ملاقات، ما هم نشسته بودیم یک‌هو صمد بعد صبحانه شروع کرد به زمزمه کردن آهنگی. یک آهنگ آذری از اپرای کوراوغلو، آن بخشی که درباره چنلی بئل، یعنی همان اردوگاه کوراوغلو است. او که شروع کرد، بعد همه ما شروع کردیم با او هم‌صدا شدیم. هفت هشت نفر بیشتر نبودیم. یک‌هو دیدیم پنج دقیقه بعد دو تا زندان‌بان با آن ملا رسیدند و هولکی در زدند و گفتند «خفه شید! خفه شید!» گفتیم ما که کاری نکرده‌ایم! ما همیشه می‌خوانیم، مگر امروز چه شده است؟ نگو آن روز یکی از انفجارهای مجاهدین اتفاق افتاده بوده و آنها فکر کرده بودند ما می‌دانستیم و خبر داریم و از این قضیه خیلی خوشحالیم.»

آقای طاهری در دو مرحله توسط بازجویان سپاه و وزارت اطلاعات بازجویی شد، اما اتهامات وارده را نپذیرفت.

به گفته یکی از هم‌بندی‌ها و دوستانش، در بازپرسی دادستان آقای طاهری را صدا کرده بود و گفته بود «تو کافری». او جواب داده بود «نه، نیستم». دادستان گفته بود «پاشو نمازتو بخون، قرائت کن ببینم!» و او از آن‌جا که این سوال به نظرش مضحک رسیده بود، در حین خواندن نماز در جلسه بازپرسی خنده‌اش گرفته بود. بر همین اساس، دادستان هم بلافاصله گفته بود «هان! تو کافری! و می‌خواهم حکم اعدام برایت درخواست کنم.»

به گفته دوست و هم‌بندی آقای طاهری، او بعدازظهر ۲۹ آذر وقتی از جلسه دادگاه بازگشت، در حال خوردن غذایی که دوستانش از ظهر برایش نگه داشته بودند دادگاه را مثبت ارزیابی کرده بود و گفته بود برخلاف دادستان که سرش داد زده، اما حاکم شرع واکنش تندی نشان نداده و چیزی نگفته بود. بر اساس نقل‌قول‌های آقای طاهری از جلسه دادگاه، دوستان هم‌بندی‌اش انتظار آزادی او را داشتند. حدود ساعت هشت شب، ماموران زندان دنبال آقای طاهری آمده بودند و او را با خود برده بودند. بعد هم ماموران زندان آمده بودند و وسایلش را خواسته بودند و دوستانش فکر کرده بودند می‌خواهند آقای طاهری را آزاد کنند.

دادگاه

دادگاه آقای طاهری توسط حاکم شرع برگزار شد. ماموران زندان او را حدود ساعت ۱۰ صبح روز ۲۹ آذر ۱۳۶۰ به همراه دو تن از زندانیان بندهای دیگر به وسیله ماشین سپاه به ساختمان وقت دادگاه انقلاب زنجان منتقل کردند. جلسه دادگاه آقای طاهری حدود ساعت ۲ بعدازظهر تشکیل شد. به جز حاکم شرع، سه نفر شامل نماینده دادستان، زندان‌بانی که هم‌مدرسه‌ای او بود و یک سپاهی که آقای طاهری را می‌شناخت و از فعالیت‌های او اطلاع داشت، برای شهادت در دادگاه حضور داشتند.

اتهامات

حاکم شرع اتهامات آقای طاهری را «ارتداد، محاربه، فعالیت علیه جمهوری اسلامی، براندازی، شرکت در تظاهرات و زدن مردم مسلمان» اعلام کرد. (مصاحبه بنیاد برومند)

در شرایطی که حداقل تضمین‌های دادرسی رعایت نمی‌شود و متهمان از یک محاکمه منصفانه محرومند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده می‌شود مسلم و قطعی نیست. سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر اشاره به گزارش‌هایی می‌کنند دال بر این‌که مقامات جمهوری اسلامی به مخالفان سیاسی خود اتهامات کاذبی از قبیل قاچاق مواد مخدر یا ارتکاب جرایم عمومی و جنسی نسبت داده وآنان را همراه با محکومان غیرسیاسی دیگر اعدام می‌نمایند. هر سال، صدها نفر در دادگاه‌های جمهوری اسلامی به اتهام ارتکاب جرائم عمومی محکوم می‌شوند. شمار افرادی که بر اساس این‌گونه اتهامات کاذب به اعدام محکوم شده‌اند معلوم نیست.

مدارک و شواهد

یک پاسدار با این عنوان که آقای طاهری را از قبل می‌شناخته و با فعالیت‌های دوران مدرسه‌اش آشنا بود و همچنین مامور زندان که هم‌مدرسه‌ای سابق او بود، در دادگاه علیه او شهادت دادند. (مصاحبه بنیاد برومند)

دفاعیات

بر اساس اطلاعات موجود، آقای طاهری در جلسه دادگاه اتهامات وارده را نپذیرفت و گفت که مرتد نیست و اسلام را رد نکرده است. او شرکت در تظاهرات علیه جمهوری اسلامی را نیز انکار کرد و در رد اتهام ارتداد گفت که مسلمان است و حتی در نماز جماعت مسجد محله‌شان هم شرکت می‌کرده است.پیش از برگزاری دادگاه نیز رییس وقت زندان به آقای طاهری گفته بود «توبه کن» و او پاسخ داده بود «من جرمی نکرده‌ام که توبه کنم.» (مصاحبه بنیاد برومند)

حکم

دادگاه آقای صمد طاهری را مرتد شناخت و برای او حکم اعدام صادر کرد. آقای صمد طاهری، شبانگاه روز برگزاری دادگاهش در تاریخ ۲۹ یا ۳۰ آذر سال ١٣٦٠ در زنجان تیرباران شد.

همبندی‌هایش فکر کرده بودند آقای طاهری آزاد شده است و بعد از چند روز از طریق فامیل یکی دیگر از زندانی‌ها متوجه اعدام او شدند و برایش در زندان مراسم گرفتند.

به گفته دوست و هم‌بندی آقای طاهری، مسئولان در زمان تحویل جسد به پدر او گفته بودند که فرزندت «کافر و مرتد» است و حق ندارد در قبرستان مسلمانان دفن بشود، پدرش پاسخ داده بود «شما حکمتان را بفرمایید، من پسرم است و هر جا دلم بخواهد دفنش می‌کنم». خانواده‌اش آقای طاهری را در مراسم سوگواری را با این که در خانه به صورت خصوصی برگزار کردند اما به گفته نزدیکانش، با توجه به این که در زنجان مردم همدیگر را می‌شناسند، افراد زیادی در مراسم شرکت کرده بودند. خانواده آقای طاهری چند سال نیز برای او مراسم سالگرد در خانه برگزار کردند.

تصحیح و یا تکمیل کنید