بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

محمد‌رضا (کچیر) نامداری (چرخی)

درباره

سن: ۲۶
ملیت: ايران
مذهب: احتمال قوی اسلام
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۳ مرداد ۱۳۵۹
محل دفن مشخص است: بله
محل: زندان یونسکو، دزفول، استان خوزستان، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: شرکت در تظاهرات ضد رژيم
سن در زمان ارتکاب جرم انتسابی: ۲۵

ملاحظات

هر چند استعداد و قابلیت‌های او زیر بار فقر و محرومیت‌ها گم شده و به یغما رفته بود، اما پشت چهره بی‌پیرایه او هاله‌ای از اعتماد به نفس و امید به چشم می خورد.

خبر اعدام آقای محمدرضا (کُچیر) نامداری معروف به چرخی فرزند علی بابا، به همراه ۳ نفر و خبر اعدام خودسرانه ۵ نفر دیگر در خیابان، از ۲ مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یک فرد مطلع که در تظاهرات اسفند ماه ۱۳۵۸ اندیمشک حضور داشت (۲۷ فروردین ۱۴۰۳) و یکی از فعالین سیاسی وقت شهر اندیمشک (۲۴ فروردین ۱۴۰۳)، اطلاعیه نماینده اعزامی خمینی در روزنامه بامداد (۱۰ فروردین ۱۳۵۹)، به نقل از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول و اطلاعیه دادگاه انقلاب اسلامی شهرستان دزفول در روزنامه جمهوری اسلامی (۵ مرداد ۱۳۵۹) و همچنین به همراه خبر اعدام ۱۵ نفر دیگر در روزنامه کیهان (۴ مرداد ۱۳۵۹) جمع آوری شده است. اطلاعات تکمیلی از اطلاعیه روابط عمومی سپاه پاسداران دزفول در روزنامه‌های جمهوری اسلامی، اطلاعات و انقلاب اسلامی (۲۷ اسفند ۱۳۵۸)، نشریه پیکار- ارگان سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر (۱۱ و ۲۵ فروردین، ۱۵ اردیبهشت، ۷ مهر۱۳۵۹)، اندیشه و پیکار (شهریور ۱۴۰۲)، نشریه کار- ارگان سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران- اقلیت، وبسایت‌های جهان نوین (اسفند ۱۳۵۸)، اخبار روز- مختار شلالوند (۱۴ خرداد ۱۳۹۱)، ندای آزادی- فریبا مرزبان (۵ مهر ۱۳۹۲) و پژواک ایران- ایرج مصداقی و موسی حاتمیان (۱۸ مرداد ۱۳۹۶ و مرداد ۱۳۹۶) بدست آمده است.

آقای نامداری، در خانواده‌ای فقیر در یکی از روستاهای کوهستانی الیگودرز بدنیا آمد و پس از مرگ پدر، نزد عمه و پسر عمه نابینایش زندگی می‌کرد. خانواده جدید وی از روستا به اندیمشک کوچ کردند و در آنجا ماندگار شدند. او سواد خواندن و نوشتن نداشت.

در اندیمشک او را در سن کودکی «به شاگردی نزد دوچرخه ساز محل بردند» تا صنعتی را یاد بگیرد و هم منبع درآمدی داشته باشد. او «هر روز از بام تا شام در آن کارگاه کوچک که در چند قدمی سینما تاج قرار داشت، لابلای آچار و «اسواک» و «گریس» می‌پلکید و بزرگ میشد.» او در اندیمشک در دفتر ثبت و احوال ثبت شد و اسم نامداری را از آنجا دارد. او به دلیل کارش امکان درس خواندن نیافت. اما «در مجموع پشت چهره محمدرضا رضایت‌مندی موج میزد.» او «عاشق ورزش، به ویژه فوتبال بود و طرفدار تیم پرسپولیس.» بود. او «‌هیکلی ورزیده، قدی کوتاه، چشمانی درشت و درخشان داشت. هر چند استعداد و قابلیت‌های او زیر بار فقر و محرومیت‌ها گم شده و به یغما رفته بود، اما پشت چهره بی‌پیرایه او هاله‌ای از اعتماد به نفس و امید به چشم می خورد.» (پژواک ایران- مختار شلالوند)

آقای نامداری پس از چند سال کارگاهی مستقل باز کرد و خانواده تشکیل داد. 

پرونده آقای نامداری به اعتراضات اندیمشک در أواخر ۱۳۵۸ ارتباط دارد. 

اعتراضات اندیمشک - ۱۳۵۷ 

کمتر از یک سال پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، در فضایی که جوانان امیدوار به تحقق عدالت و دستیابی به حقوق اجتماعی خود بودند، تظاهرات‌های متعددی در تهران، تبریز، مهاباد، ساری، آمل، شیراز، اصفهان، ایلام، گنبد کاووس، رشت، آبادان، اصفهان و ... با مطالبه‌های‌ شغلی و اقتصادی برپا شد.

جوانان بیکار در شهرهای مختلف تلاش می‌کردند تا از طریق تاسیس کانون‌ها یا اتحادیه‌های مستقل از جناح‌های سیاسی، مطالبات شغلی خود را سازماندهی کنند. به عنوان مثال در تبریز اتحادیه «دیپلمه‌‌ها و فوق دیپلمه‌ها» تشکیل شد و دیدارهایی با مقامات استانی ترتیب داد و با به رسمیت شناخته شدن از سوی استانداری توانست اهداف خود را دنبال کند. اما فعالیت‌های تشکل‌های مشابه در سایر شهرها به شدت سرکوب شد. به عنوان مثال طی سرکوب تظاهرات کارگران بیکار در اصفهان یک تن کشته و ۴ تن مجروح شدند. (ندای آزادی، جهان نوین)

تشکل‌های بیکاران شهرهای درود و اندیمشک نیز از جمله مواردی بود که با خشونت زیادی سرکوب شد. در آن ایام جمعیت منطقه  اندیمشک به دلیل افزایش مهاجران و کوچ اجباری ناشی از جنگ افزایش یافته بود، موضوعی که سبب فزونی مشکلات اجتماعی در آن منطقه شده بود. «کانون مستقل بیکاران»* اندیمشک بعد از انقلاب ۱۳۵۷ با خواستگاه صنفی به منظور دفاع از حق اشتغال و در اعتراض به «شیوه انتصابی حاکم بر ادارات و دخالت‌های انجمن‌های اسلامی در امور استخدامی» تشکیل شد. در ابتدای فعالیت این کانون، طی مذاکره نمایندگان آن با شهردار وقت اندیمشک، اتاقی در ساختمان شهرداری در اختیار آنان قرار داده شد. از آن پس عملاً ساختمان شهرداری ستاد رسمی بیکاران شد و کارها و فعالیت‌های آنها سامان بیشتری پیدا کرد. اعضای کانون همه روزه در آن محل گرد می‌آمدند و جلسات‌شان را برگزار می‌کردند و برای خواسته‌های اعضای بیکار شهرشان برای یافتن شغل با مسئولین وقت اندیمشک نامه می‌نوشتند. اما مسئولان واکنشی نشان نمی‌دادند. کانون که اطلاعیه‌هایی در رابطه با کارهایشان تهیه و توزیع می‌کرد و با انجام فعالیت‌هایی نظیر سازماندهی اعتراضات در آن منطقه خیلی زود مورد حمایت شمار زیادی از جوانان قرار گرفت. به طوری که  بين ۳ تا ۴ هزار جوان بيكار با پرداخت حق عضویت ناچیزی عضو این تشکل شدند. هرچند سازش شهردار اندیمشک با کانون بیکاران بعدها به اختلاف میان شهرداری و فرمانداری منجر و در نهایت نیز به اخراج شهردار ختم شد. (جهان نوین)

به گفته اعضای کانون، فعالیت‌های کانون از سوی دولت به خواسته‌های آنها که اولویت دادن به اشتغال کارگران بومی یکی از خواسته‌ها بود، توجهی نمی‌شد. به همین منظور کانون تحصنی در اداره آموزش و پرورش ترتیب داد و اعضاء چند روز در آنجا سخنرانی کردند و اطلاعیه‌های سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی در حمایت از بیکاران را می‌خواندند (اخبار روز) و مردم نیز با حمایت از تحصن کنندگان برای آنها غذا می‌آوردند. این تحصن به شکل خشونت آمیزی توسط سپاه پاسداران سرکوب شد و تعدادی از معترضین دستگیر شدند.

کانون تحصنی نیز حدود ۱۵ اسفند ۱۳۵۸ در فرمانداری اندیمشک سازماندهی کرد و با قول فرماندار برای پیگیری مطالباتشان با پایتخت به تحصن پایان دادند. اما پس از رد خواسته‌هایشان که غیرقانونی اعلام شد، روز ۲۵ اسفند ۱۳۵۸، هزاران نفر در مقابل ناحیه راه آهن اندیمشک اجتماع کردند و مانع خروج مقامات ناحیه شدند اما با تیراندازی نیروهای سپاه متفرق شدند. طی آن روز ۵ نفر کشته شده و شماری نیز بازداشت شدند. (اطلاعات- ۲۷ اسفند- پژواک ایران- اخبار روز) در روز ۲۶‌ اسفند ماه مردم مجددا جلوی مقر سپاه اجتماع کردند و خواستار آزادی دستگیرشدگان شدند. اما با حضور حزب اللهی‌ها به تشویق سید مجدالدین قاضی امام جمعه وقت شهرستان دزفول که در پیام رادیویی از آنها خواسته بود به کمک «برادران پاسدار و حزب اللهی اندیمشک» بروند و « حق این کمونیست‌های بی خدا و خدا لعنت را کف دستشان» بگذارند، به خشونت کشیده شد. به گفته رئیس شهربانی «درگیری شدیدی در گرفت و دو گروه با پرتاب سنگ بسوی یکدیگر که باعث زخمی شدن حدود شصت نفر شد به مساله دامن زدند.» و مامورین شلیک هوائی کردند. (روزنامه اطلاعات) پس از انتقال افراد زخمی به بیمارستان، نیروهای مسلح ساعت ۱۰‌ و نیم شب با حمله به بیمارستان شهر عده‌ای از زخمی‌ها را با به زندان یونسکوی دزفول منتقل کردند. از نیمه شب نیز با ورود به خانه افرادی که از قبل شناسایی شده بودند، عده‌ای را با ضرب و شتم دستگیر می‌کنند. (مصاحبه بنیاد برومند با منبع مطلع و جهان نوین)

نهایتا پس از شکست مذاکرات مقامات استان با اعضای کانون بیکاران که خواستار آزادی زندانیان، که برخی از آنان را زخمی از بیمارستان به زندان منتقل کرده بودند و مجازات مسئولینی که به مردم تیراندازی کرده بودند، ‌در ۹ فروردین ۱۳۵۹ نماینده خمینی حجت الاسلام حاج سید محمد صالح طاهری که به اندیمشک آمده بود، با صدور اطلاعیه تاکید کرد که «در آزادی و یا دستگیری این افراد از هیچکس توصیه قبول نمی‌شود.» (روزنامه بامداد) پس از سه ماه  نيروهای دولتي کنترل شهر را در دست گرفتند. از آن پس تنها داشتن كارت كانون بيكاران مدرك جرم به حساب می‌آمد و بر این مبنا جوانان بسیاری شناسائی و تعداد زيادی نيز دستگير شدند و در ماه مرداد ۱۳۵۹ سه تن از اعضای کانون هوشنگ رستمی، حسین شاکری، محمدرضا رستمی  و یک کارگر به نام محمدرضا نامداری که در اعتراضات شرکت داشت، اعدام شدند. 

دستگیری و بازداشت

آقای نامداری در حین اعتراضات یا پس از اعتراضات بیکاران اندیمشک توسط پاسداران در اندیمشک دستگیر شد. اما از تاریخ دستگیری و بازداشت او اطلاعی در دست نیست. او در زندان یونسکوی دزفول زندانی بود. به گفته‌ی همبندی‌های وی: «محمدرضا در طی مدت زندانش همه چیز را به شوخی برگزار می‌کرد و اساساً تصور اینکه مدتی طولانی در زندان بماند را نداشت. حتی صدور حکم دادگاه را در مورد خود جدی نمی‌گرفت و رو به زندانیان گفته بود: «نمردیم و سیاسی شدیم!» (پژواک ایران- مختار شلالوند)

دادگاه

دادسرای انقلاب اسلامی دزفول، به پرونده آقای نامداری و چهار نفر دیگر که به درگیری‌های اندیمشک ربط داشت، رسیدگی کرد. اما درباره جلسه یا جلسات دادگاه اطلاعی در دست نیست. 

اتهامات

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول اتهامات آقای نامداری را «استفاده از اسلحه برای ارعاب مردم و فعالیت چشمگیر در زد و خورد اندیمشک و مقابله با سپاه پاسداران» اعلام کرد.

در شرایطی که حداقل تضمین‌های دادرسی رعایت نمی شود و متهمان از یک محاکمه منصفانه محرومند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده می شود مسلم و قطعی نیست.  

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه آقای نامداری نیست.

دفاعیات

آقای نامداری مانند بسیاری از مردم اندیمشک تنها در تظاهرات شرکت کرده بود. او فعالیت سیاسی نمی‌کرد و در زندان  بر این گمان بود که به زودی آزاد خواهد شد. 

حکم

دادسرای انقلاب اسلامی دزفول آقای محمدرضا نامداری را به اعدام محکوم کرد. 

آقای نامداری به همراه ۳ نفر دیگر در روز ۳ مرداد ۱۳۵۹ در زندان یونسکو دزفول تیرباران شد. 

به گفته هم‌بندی‌های وی: چون آقای نامداری برای رفتن به محل اعدام مقاومت می‌کرد فریاد می‌زد: «من کاری نکرده‌ام که اعدام شوم، فقط در تظاهرات شرکت داشته‌ام، همه شرکت داشتند، من گناهی نکرده‌ام.» و چنان دستانش را به در و دستگیره و ستون‌ها قفل کرده بود که ماموران نمی‌توانستند او را تکان دهند. ماموران طنابی دور گردنش انداخته و او را می‌کشند. بطوریکه صدایش در گلو خفه شده و به زمین می‌افتد. پیکر نیمه جانش را به محل اعدام می‌برند تا به او تیر خلاص زنند. آقای نامداری در گورستان «ولی آباد» دزفول به خاک سپرده شد. 

 پس از اعدام این چهار تن، دادگاه انقلاب اسلامی شهرستان دزفول اطلاعیه‌ای صادر کرد و هشدار داد، هر صدای را در نطفه سرکوب خواهد کرد: « انقلاب اسلامی می‌رود تا در هر گوشه جهان سنگ‌های کفر و شرک را در هم شکسته و مدینه فاضله اسلامی را بر ویرانه‌های نظام طاغوتی بنا نهد- مردم مسلمان و آزاده، هرگز اجازه نخواهند داد تا ضد انقلاب بار دیگر سایه شوم امپریالیسم شرق و غرب را در سرزمین ایران بگستراند- و زمین را از لوث وجود کسانی که بهر دلیل بر علیه جمهوری اسلامی ایران توطئه کند پاک خواهند کرد- بدین وسیله به تفاله‌های رژیم شاهنشاهی که در قالب مسخره گروه‌های پرشکسته در راه تداوم انقلاب اسلامی سنگ اندازی می‌کنند و در پی ایجاد آشوب و برادرکشی در اندیمشک هستند اکیدا هشدار داده می‌شود که هرگونه توطئه در نطفه خفه خواهد شد، هشدار می‌دهیم که هرگونه اخلال در نظم عمومی و بیان شعارهای اسلامی محاربه با حکومت اسلامی تلقی شده و با توکل به خداوند در هم کوبنده ستمگران و تکیه بر نیروی عظیم مردم بشدت سرکوب خواهد شد.»

تصحیح و یا تکمیل کنید