بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

عباسعلی منشی رودسری

درباره

سن: ۲۹
ملیت: ايران
مذهب: بدون باور مذهبی

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱۳۶۶ — ۱۳۶۷
محل: تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: نحوه اعدام نا‌مشخص
اتهامات: ارتداد; پندار و/يا گفتار ضدانقلابی

ملاحظات

اطلاعات درباره آقای عباسعلی منشی رودسری از طریق گفتگو با همسر او به عمل آمده است. او از اعضای سازمان فدائیان خلق (اکثریت) و یکی از قربانیان کشتار جمعی زندانیان سیاسی ۱۳۶۷ است. اکثر زندانیان اعدام شده از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران بودند. علاوه بر آن، گروه‌های مارکسیست لنینیستی مخالف جمهوری اسلامی مثل سازمان فدائیان خلق (اقلیت) و حزب پیکار، فعالان احزابی چون حزب توده و فدائیان خلق (اکثریت) که فعالیتی در مخالفت با جمهوری اسلامی نداشتند نیزازقربانیان این کشتار بودند. اطلاعات تکمیلی در مورد این کشتار به وسیله بنیاد برومند از خاطرات آیت الله منتظری، گزارشات سازمانهای حقوق بشر، و مصاحبه با خانواده‌ها و خاطرات شهود جمع آوری شده است.

آقای عباسعلی منشی رودسری فعالیت سیاسی خود را بعد از انقلاب و در ارتباط با پیشگام (سازمان دانشجوئی - دانش آموزی چریکهای فدائی خلق) آغازکرد. وی دانشجو رشته پزشکی دانشگاه اصفهان بود که در سال ١٣۵٩ با به راه افتادن انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌های ایران از دانشگاه اخراج شد.

بعد از بسته شدن دانشگاه‌ها، آقای منشی رودسری مسئول شعبه تبلیغات سازمان چریکهای فدائی خلق در اصفهان شد. بعد از سال ١٣۶٢ او برای ادامه فعالیت سیاسی همراه همسر و فرزندانش به تهران رفت و در آنجا در خانه انتشارات سازمان مشغول فعالیت شد. کار در این بخش شامل چاپ و توزیع اعلامیه و نشریات بود.

آقای منشی رودسری در تاریخ ١۴ اردیبهشت ١٣۶٢ ازدواج کرد و دارای دو فرزند –یک دختر و یک پسر– بود. وی آدمی متفکر و باگذشت بود. در خانواده‌اش به رغم سن جوانش بسیار تاثیرگذار بود حتی روی خواهر و برادرهای بزرگترش. روحیه‌ای آرام و منطقی داشت و به گفته همسرش در زندگی با او آدم احساس امنیت و آرامش می‌کرد.

یکی از برادرهای او، باقر منشی رودسری، در اوائل مهر سال ١٣۶٠ به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق در رودسر اعدام شد. باقر ١٧ ساله و دانش آموز بود.

انقلاب فرهنگی در فروردین ١٣۵٩ با فرمان آیت الله خمینی برای تصفیه دانشگاه‌ها از نیروهای مخالف وتبدیل دانشگاه به محیط علم برای تدریس علوم عالی اسلامی آغاز شد. نخستین موج خشونتها در ۲۶ فروردین هنگام سخنرانی اکبر هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تبریز رخ داد. دانشجویان طرفدار رژیم ساختمان مرکزی دانشگاه را به تصرف در آوردند و خواستار "پاکسازی دانشگاه" از کسانی شدند که "عناصر وابسته به رژیم شاه و دیگر خودفروختگان" می‌خواندند.

در ۲۹ فروردین شورای انقلاب در بیانیه‌ای گروه‌های سیاسی را متهم به تبدیل مراکز آموزش عالی به "ستاد عملیات سیاسی تفرقه‌آور" و مانعی در مقابل دگرگونی بنیادی دانشگاه‌ها کرد. این بیانیه به این گروه‌ها سه روز (از شنبه ۳۰/۱/۵۹ تا دوشنبه ۱/۲/۵۹) مهلت داد که دفتر فعالیت خود در دانشگاه‌ها را تعطیل کنند. شورای انقلاب همچنین تـأکید کرد که این تصمیم شامل کتابخانه‌ها، دفترهای هنری و ورزشی نیز هست. گروه‌های سیاسی مخالف حاضر به بستن دفاتر خود نشدند ودر طول این سه روز درگیری میان دانشجویان چپگرا و انجمنهای اسلامی که با حمایت نیروهای دولتی و شبه نظامیان طرفدار حکومت دانشگاهها را تحت کنترل خود در آوردند ادامه داشت.

در سال ۱۳۴۹ "سازمان چریکهای فدائی خلق ایران"، متأثر از انقلاب کوبا و جنبش چریکی آمریکای لاتین، با ایدئولوژی مارکسیسم - لنینیسم و با اعتقاد به مبارزه مسلحانه شهری، از ادغام دو گروه چریکی مخالف رژیم شاه به وجود آمد. این سازمان بلافاصله پس ازپیروزی انقلاب اسلامی به نفی مشی چریکی پرداخت و بر سر حمایت یا عدم حمایت از جمهوری اسلامی و شوروی، منشعب شد. سازمان فدائیان خلق (اکثریت) جمهوری اسلامی را انقلابی و ضد امپریالیست دانسته و تا اوایل سال ۱۳٦۲ از آن حمایت می‌کرد، از این تاریخ به بعد اعضای این حزب صرفاً به دلیل اعتقادات سیاسیشان هدف حملات و سرکوب جمهوری اسلامی قرار گرفتند.

دستگیری و بازداشت

آقای عباسعلی منشی رودسری در مرداد ١٣۶۵ در خانه مسکونیش در تهران به همراه همسر و دو فرزندش دستگیر شد. ماموران وزارت اطلاعات که برای دستگیری آمده بودند، حکم بازداشت نشان ندادند و در پاسخ همسر وی که پرسید برای چه دستگیر می‌شویم، گفته بودند همسایه‌ها گزارش داده‌اند که شما چراغتان را روشن می‌گذارید که به این طریق به عراقیها علامت بدهید. اما آن طور که بعدها معلوم شد همسایه‌ها چنین گزارشی نداده بودند. ماموران به همسایه‌ها گفته بودند که خانواده منشی رودسری را در رابطه با مواد مخدر دستگیر کرده‌اند.

آقای منشی رودسری و خانواده‌اش را به کمیته مشترک (زندان توحیدی) در تهران بردند. این زندان، که به صورت بازداشتگاه و مکان بازجوئی و شکنجه بود، حالا به موزه عبرت تبدیل شده است. این بازداشتگاه در سال ١٣۶۵ در دست وزارت اطلاعات بود. دستگیری خانواده منشی رودسری هم توسط وزارت اطلاعات صورت گرفت. آقای منشی رودسری دو ماه هم در زندان اصفهان (بازداشتگاه ستاد خبری وزارت اطلاعات اصفهان) بازجوئی شد.

آقای منشی رودسری بعد از دوره بازجوئی در بازداشتگاه کمیته مشترک و یک بار هم در بازداشتگاه اصفهان با خانواده‌اش ملاقات داشت. آخرین ملاقات وی ٢۶ تیر ١٣۶٧ بود.

دادگاه

همسر آقای منشی رودسری احتمال می‌دهد که محاکمه اول او در اسفند ١٣۶۶ بوده است، چون حکمش را که شش سال حبس بود، در این تاریخ به وی نشان دادند. این محاکمه در تهران صورت گرفت. آقای منشی رودسری از داشتن وکیل محروم بود.

طبق گفته‌های همبندیهای آقای منشی رودسری وی را در تابستان ١٣۶٧ به حضور هیئت سه نفره بردند. زندانیانی که در سال ۱۳۶۷ اعدام شدند برای پاسخ به چند سوال در مقابل یک هیئت ویژه ۳ نفری، که متشکل از یک قاضی شرع، نماینده‌ای از وزارت اطلاعات و دادستان تهران، برده شدند. این هیئت از زندانیان چپگرا سوالاتی در ارتباط با عقاید آنها و اعتقادشان به خدا و مذهب می‌کرد.

خانواده‌های قربانیان کشتار سال ۱۳۶۷ به محاکمات غیرعادلانه و غیر قانونی که به اعدام هزارها زندانی در ظرف چند ماه منجر شد، به شدت اعتراض کرده‌اند. در نامه‌ای که در سال ۱۳۶۷ به وزیر دادگستری وقت، حسن حبیبی نوشتند، سیاست رسمی پنهان کاری در رابطه با این اعدامها را به پرسش کشیده‌‌ و آن را دال بر غیر قانونی بودن اعدام ها شمرده‌اند. آنها یاد آور شده‌اند که اکثریت قریب به اتفاق قربانیان زندانیانی بودند که قبلاً در محاکم شرع به حبس محکوم شده بودند و در حال گذراندن دوران محکومیت خود و یا به پایان رساندن آن بودند. این زندانیان دوباره دادگاهی شده و به سرعت به مرگ محکوم شدند.

اتهامات

مقامات قضایی جمهوری اسلامی علناً اتهامی به قربانیان اعدامهای جمعی سال ۶۷ وارد نکرده‌اند. بستگان قربانیان در نامه خود به وزیر دادگستری و در نامه دیگری که در سال ١٣٨١ به گزارشگر مخصوص سازمان ملل متحد، که به ایران سفر کرده بود، نوشته‌اند، به اتهاماتی نظیر "ضد انقلاب، ضد دین، و ضد اسلام" و یا انتساب قربانیان "به عملیات نظامی... در مرزهای کشور"، که گویا اساس محکومیت عزیزانشان بوده اشاره نموده‌اند.

حکمی ازآیت الله روح الله خمینی که در خاطرات حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبری در آن زمان، به چاپ رسیده است اظهارات خانواده‌های قربانیان را در رابطه با اتهامات وارده تأئید می‌کند. در این حکم آیت الله خمینی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به عنوان "منافقانی" یاد نموده که به اسلام اعتقاد ندارند و نوشته است: "کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند محارب و محکوم به اعدام می‌باشند."

احتمال می‌رود که اتهام زندانیان وابسته به سازمانهایی غیر از مجاهدین خلق ایران تأکید بر عقایدشان و توبه نکردن بوده است.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.

دفاعیات

از دفاعیات متهم اطلاعی در دست نیست. خویشان قربانیان درنامه خود یادآورمی‌شوند که به عزیزانشان در دادگاه فرصت دفاع داده نشده بود. در همین نامه، در پاسخ این اتهام که زندانیان (از داخل زندان) با اعضای مسلح سازمان مجاهدین خلق در حمله به نیروهای مسلح جمهوری اسلامی همکاری داشته‌اند چنین آمده که این ادعا‌ها: "با توجه به اوضاعی که در زندانها حاکم بوده، به طور کلی باطل است، چرا که فرزندان ما در سخت‌ترین شرایط به سر می‌بردند، ملاقاتهای پانزده روز یک بار آن هم به مدت ده دقیقه از پشت شیشه و به وسیله تلفن و محرومیت اینان از داشتن هرگونه وسیله ارتباط با خارج زندان، که ما آن را در هفت سال اخیر تجربه کرده‌ایم، حقانیت ادعای ما را به اثبات می‌رساند."

حکم

از جزئیات این حکم اعدام اطلاعی در دست نیست ولی بنا به اطلاعات موجود زندانیان چپ که در سال ۱۳۶۷ اعدام شدند، مرتد شناخته شده بودند. مسئولان زندان خبر اعدام این زندانیان را به همراه وسائلشان بعد از ماه‌ها به خانواده آنها دادند ولی اجسادشان را به آنها ندادند. زندانیان در گورهای جمعی به خاک سپرده شده‌اند. مقامات به خانواده زندانیان هشدار دادند که برای عزیزانشان مراسم سوگواری برگزار نکنند.

خبر اعدام آقای عباسعلی منشی رودسری را از طریق دادن لباسها و عکس بچه‌هایش به خانواده، به آنها اطلاع دادند. اما وصیتنامه‌ای به خانواده ارائه نشد. او حلقه‌اش را در درز شلوارش جاسازی کرده بود به همراه چند قطعه شعر. یکی از آن شعرها این بود:

در معبر باریک زمان

آهنگ ناتمامی را آغاز کرده‌ایم

که دیگران از نیمه‌اش نواخته‌اند

و در نیمه راهش به خواب رفته‌اند

و ما همنوازان این سمفونی

چه خوشبختیم

اگر آن را به پایان بریم 

و آهنگ دیگر آغاز کنیم

در معبر تنگ زمان

جمعی ایستاده‌اند

جمعی افتاده‌اند

من اما نیفتاده‌ام

من اما نایستاده‌ام

من سینه خیز پیکر خویش را به پیش کشیده‌ام

و آهنگم را در کوهستانهای پر پژواک سرداده‌ام

من به روشنی اندیشیده‌ام 

من به صبح . . .

تصحیح و یا تکمیل کنید