بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

هوشنگ نصیرخالدی

درباره

سن: ۳۰
ملیت: ايران
مذهب: بدون باور مذهبی
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱۴ بهمن ۱۳۶۰
محل: سنندج، استان کردستان، ايران
نحوه کشته‌شدن: حلق آویز
اتهامات: شرکت در درگیری با برادران پاسدار و بسیجی; بمب‌گذاری; ترور یا سوء قصد به جان مقامات جمهوری اسلامی; قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی

ملاحظات

هوشنگ نصیر خالدی با تدریس در شهرهایی چون ملایر و اصفهان، همواره مشوق شاگردانش بود. او قرار بود در شهریور ماه ازدواج کند  امّا... 

 اطلاعات درباره آقای هوشنگ نصیرخالدی، فرزند نصرت الله، از طریق گفتگو با یکی از خویشان او به دست آمده است. همچنین خبر اعدام وی و ۸ نفر دیگر در روزنامه جمهوری اسلامی به تاریخ ۱۸ بهمن ۱۳٦۰ منتشر شد.

آقای نصیرخالدی در مرداد ماه ١٣٣٠ در قروه نزدیک سنندج متولد شد. او تا کلاس نهم با خانواده در سنندج زندگی می‌کرد و پس از آن، در سال ١٣٤٦، وارد هنرستان کرمانشاه شد و در آنجا به ادامه تحصیل پرداخت. از سال ١٣٤٨، وی در «سپاه دانش» به مدت دو سال مشغول خدمت بود. سپس در هنرستان ملایر (استان همدان) به تدریس مشغول شد. وی همزمان تابستانها برای ادامه تحصیل به تهران می‌رفت. پیش از انقلاب ١٣٥٧، او با مدرک لیسانس از هنرسرای بهبهانی تهران فارغ التحصیل شد. او در سال ١٣٥٧ در هنرستان اصفهان تدریس می‌کرد.

آقای نصیرخالدی یک بار در تابستان ١٣٥٨ برای شکستن حکومت نظامی بازداشت شد. پس از چندی او با وثیقه آزاد گردید. وی برای خویشان از دادگاه‌های کوتاه، خودسرانه و ناعادلانه تعریف کرد که منجر شدند به اعدام چند نفر از افرادی که با او بازداشت شده بودند. در سال ١٣٦٠ آقای نصیرخالدی از اصفهان به سنندج نقل مکان کرد.

مصاحبه شونده آقای نصیرخالدی را فردی «خود ساخته» توصیف می‌کند که «مهربان، وفادار، مردم دار و صبور» بود. اطرفیان او را به عنوان «یک انسان خوب» می‌شناختند. به رغم فرهنگ مردسالاری در ایران، او چنین برخوردی نداشت و با همه خوب رفتار می‌کرد. او معلمی را دوست می‌داشت. دیگران را تشویق می‌کرد که کتاب بخوانند و خوب تحصیل کنند و وارد دانشگاه شوند. آقای نصیرخالدی نامزد داشت و قرار بود در شهریور ماه سال ٦٠ با نامزدنش ازدواج کند.

به گفته مصاحبه شونده، آقای نصیرخالدی هوادار سازمان فداییان خلق ایران، شاخه اکثریت بود. برادر او بیژن نیز در سال ١٣٦١ اعدام شد.

در سال ۱۳٤۹ «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران»، متأثر از انقلاب کوبا و جنبش چریکی آمریکای لاتین، با ایدئولوژی مارکسیسم - لنینیسم و با اعتقاد به مبارزه مسلحانه شهری، از ادغام دو گروه چریکی مخالف رژیم شاه به وجود آمد. این سازمان بلافاصله پس ازپیروزی انقلاب اسلامی به نفی مشی چریکی پرداخت و بر سر حمایت یا عدم حمایت از جمهوری اسلامی و شوروی، منشعب شد. سازمان فدائیان خلق (اکثریت) جمهوری اسلامی را انقلابی و ضد امپریالیست دانسته و تا اوایل سال ۱۳٦۲ از آن حمایت می‌کرد، از این تاریخ به بعد اعضای این حزب صرفاً به دلیل اعتقادات سیاسیشان هدف حملات و سرکوب جمهوری اسلامی قرار گرفتند.

دستگیری و بازداشت

شبی در اواخر خرداد یا اوایل تیر ماه سال ١٣٦٠، پاسداران به منزل خانواده نصیرخالدی رفتند و آقای هوشنگ نصیرخالدی را بازداشت کردند. به گفته مصاحبه شونده، در آن زمان، بازداشت افراد بدون اعلام دلیل «خیلی عادی» بود. پاسداران خانه را گشتند و آقای نصیرخالدی را همراه خود بردند. ماموران محل نگهداری او را به خانواده اعلام نکردند و تنها پس از پیگیریهای فروان آنها متوجه شدند که او در ساختمان سابق ساواک حبس شده است. سرانجام، آنها موفق شدند با او ملاقات کنند. اولین ملاقات دو یا سه ماه پس از دستگیری انجام گرفت. در این ملاقات یکی دیگر از اعضای خانواده بازداشت شد. در ملاقاتها آنها نمی‌توانستند آزادانه حرف بزنند چرا که ملاقاتها تحت نظر ماموران انجام می‌گرفت.

طبق اطلاعات موجود، آقای نصیرخالدی در اتاق کثیفی نگهداری می‌شد. وی شکنجه شده بود؛ ماموران آنقدر او را زده بودند که شنوایی یک گوشش را از دست داده بود. او را دائماً برای بازجویی می‌خواستند. آقای هوشنگ نصیرخالدی با برادرش بیژن که پس از او بازداشت شده بود در یک مکان حبس بود.

دادگاه

در گزارش روزنامه به محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی کردستان اشاره شده است. ولی، به گفته مصاحبه شونده، خانواده از وجود هیچ دادگاهی خبر نداشت.

اتهامات

طبق گزارش روزنامه، دادگاه انقلاب اسلامی اتهام جمعی آقای نصیرخالدی و ٨ نفر دیگر را چنین اعلام کرد: «قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی، شرکت در درگیریهای سنندج، شرکت در هسته‌های مرکزی منافقین خلق میلیشیا، ترور افراد مسلمان، انفجار و تخریب اماکن عمومی». از اتهام شخصی وی اطلاعی در دست نیست.

در شرایطی که حداقل تضمینهای دادرسی رعایت نمی‌شود و متهمین از یک محاکمه منصفانه محرومند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده می‌شود مسلم و قطعی نیست.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.

دفاعیات

از دفاعیات آقای نصیرخالدی در دادگاه اطلاعی در دست نیست. به گفته مصاحبه شونده اتهامات اعلام شده واقعیت ندارند. آقای نصیرخالدی با سازمان مجاهدین خلق تماسی نداشت. مصاحبه شونده در این باره می‌گوید: «مطمئن هستم که او فعالیت نظامی نداشت. شخصیتش چنین نبود. مبانی فکری او با فعالیت نظامی سازگار نبود. او اصلاً با گروه‌های مسلح رابطه‌ای نداشت.»

حکم

بر اساس گزارش روزنامه جمهوری اسلامی، دادگاه انقلاب اسلامی کردستان آقای نصیرخالدی و ٨ نفر دیگر را «محارب با خدا و رسول خدا» شناخت و آنها را به مرگ محکوم کرد.

طبق اطلاعات موجود، گفته می‌شود که نیمه شب ١٤ بهمن ١٣٦٠، ماموران زندان آقای نصیرخالدی را فرا خواندند. او احساس کرده بود که امکان دارد بازنگردد. اصلاح کرد و لباس تمیز پوشید. او ساعتش را به یکی از همسلولیهایش داد. ماموران او را از سلول بیرون بردند. وی همان شب به دار آویخته شد.

خانواده پس از چند روز مطلع شدند که گروهی از زندانیان اعدام شده‌اند. آنها فهمیدند که عده‌ای در قبرستان شهر قروه دفن شده‌اند. آنها نمی‌توانستند آشکارا به آنجا بروند. ماموران دولتی گاه به طرف خانواده‌هایی که قصد آمدن به قبرستان را داشتند شلیک می‌کردند. خانواده نصیرخالدی چند شب پس از اعدام او، مخفیانه به قبرستان رفتند و یک گور دسته جمعی یافتند. آنها پیکر وی را شناسایی کردند و به خاک سپردند. طبق اطلاعات موجود، پیکر تنی چند از افراد اعدام شده شناسایی نشد. ماموران قبرستان از گذاشتن سنگ بر روی مزار آقای نصیرخالدی جلوگیری کردند و حتی در اویل دهه ٦٠، یک بار سیمان روی آن را شکستند.

تصحیح و یا تکمیل کنید