بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

مریم گلزاده غفوری

درباره

سن: ۲۹
ملیت: ايران
مذهب: اسلام
وضعیت تأهل: نامعلوم

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۴ مرداد ۱۳۶۷
محل: زندان اوين، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: حلق آویز
اتهامات: پندار و/يا گفتار ضدانقلابی; محاربه با خدا، رسول خدا و نايب امام زمان

ملاحظات

خانم مریم گلزاده غفوری یکی از ۳۲۰۸ عضو و هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران است که خبر اعدا‌‌‌مش توسط این سازمان درکتابی تحت عنوان «جنایت علیه بشریت» منتشر شده است. این کتاب گزارشی است در مورد اعدامهای دسته جمعی زندانیان سیاسی در سالهای ۱۳٦۷ و ١٣٦٨. اطلاعات تکمیلی از وبلاگ خانم مینا انتظاری، کتاب «یادهای زندان» نوشته خانم فریبا ثابت، هر دو از همبندان سابق خانم گلزاده غفوری، نیز از وبسایت آقای ایرج مصداقی گرفته شده است. اطلاعات تکمیلی در مورد کشتار ٦٧ به وسیله بنیاد برومند از خاطرات آیت الله منتظری، گزارشهای سازمانهای حقوق بشر، و مصاحبه با خانواده‌ها و خاطرات شهود جمع‌آوری شده است.

خانم گلزاده غفوری روز ٨ آبان ١٣٣٩ متولد شد. خانم مینا انتظاری از او به عنوان «جوانی آرام و متين با لبخندی دوست داشتنی» یاد می‌کند؛ وی در دانشگاه تهران دانشجوی رشته رياضی بود. پدرش روحانی، دارای دکترای حقوق از دانشگاه سوربن پاریس، و نماینده مجلس در اولین انتخابات بود؛ ولی پس از چندی به علت مخالفت با سیاستهای دولت از کار سیاسی منصرف شد (وبلاگ خانم مینا انتظاری). دو برادر خانم گلزاده غفوری به نامهای محمد صادق و محمد کاظم در سال ١٣٦٠ تیرباران شدند. همسرش، آقای علیرضا حاج صمدی نیز در کشتار ٦٧ اعدام شد.

دستگیری و بازداشت

بر اساس نوشته‌های خانم مینا انتظاری، مريم گلزاده غفوری همراه با شوهرش در سال ١٣٦١ به دلیل ارتباط با سازمان مجاهدین خلق بازداشت شد. وی در سال ١٣٦٢، احتمالاً پس از محکوم شدن به حبس، به بند ٨ زندان قزلحصار منتقل شد. برای تشخیص او از دیگر زندانیان همنام و به خاطر نام خانوادگیش، همبندان او را «مریم گل» می‌نامیدند. شرایط در این بند بسیار مشکل بود و از این بند برای «تنبیه» زندانیان استفاده می‌شد. ولی در اواسط سال ٦٣، با بهبود نسبی وضعیت، به زندانیان اجازه خواندن کتاب داده شد و چندی کتابهای مختلف، از جمله برخی کتب درسی دوره دبیرستان در اختیار آنها قرار گرفت. خانم گلزاده غفوری چند کلاس جبر و مثلثات و هندسه و رياضيات درس می‌داد (همان منبع).

خانم گلزاده غفوری از آرتروز می‌رنجید که، به نوشته همبندش، «حاصل فشار و آزارهای مستمر دوران بازجويی و شرايط تنبيهی بود»؛ به همین دلیل او از گردنبند طبی استفاده می‌کرد و کمرش را با یک تخته چوب می‌بست. خانم مینا انتظاری می‌نویسد: «وقتی می‌ديدم با آن سختی نشسته و به شاگردان کلاسش با حوصله و با جديت درس می‌دهد، در حياط بند ٤ که از مقابلش می‌گذشتم، برای اينکه بخندانمش سر به سرش می‌گذاشتم و بهش می‌گفتم: ‹آخه تو با اون گردن شکسته‌ات روزی چندتا قضيه هندسه و فرمول جبر بايد ثابت کنی!؟› می‌خنديد و می‌گفت: ‹بچه برو کلاس رو بهم نريز!›...» (همان منبع).

از آنجایی که پدر خانم گلزاده غفوری، به عنوان اعتراض به ملاقات در زندان نمی‌رفت، به خانم گلزاده غفوری و برادر بزرگترش مرخصی دو ساعته داده شد (وبلاگ خانم مینا انتظاری). در اواخر سال ٦٤ دوباره فشارهای شدید آغاز شد و خانم گلزاده غفوری به زندان اوین منتقل گردید. وی به همراه چندی دیگر از زندانیان برای اعتراض به مشقات زندان به اعتصاب ملاقات دست زدند (همان منبع). در تابستان ٦٦ وضعیت بهتر شد و به زندانیان اجازه ورزش جمعی داده می‌شد. ولی خانم گلزاده غفوری به علت درد گردن و کمر در ورزش شرکت نمی‌کرد و «تنها در چند حرکت نشسته با ما همراهی می‌کرد؛ آنهم برای اينکه در برنامه جمعی بچه‌ها حضور داشته باشد» (همان منبع). در پاییز همان سال خانم گلزاده غفوری به سالن ٣ زندان اوین فرستاده شد؛ وی به همراه تنی چند از همبندان در اعتراض به شرایط دشوار دست به اعتصاب غذا زدند که حدود دو هفته طول کشید (همان منبع).

دادگاه

خانم گلزاده غفوری احتمالاً اولین بار در سال ٦١ یا ٦٢ محاکمه و به ١٢ سال حبس محکوم شده بود. در مورد شرایط و چگونگی اعدامهای سال ٦٧ اطلاع دقیقی در دست نیست. طبق اطلاعات موجود در مورد قربانیان سال ۱۳٦۷ دادگاهی رسمی با حضور وکیل و دادستان برای آنها تشکیل نشد. زندانیانی که در سال ٦۷ اعدام شدند برای پاسخ به چند سوال در مقابل یک هیئت ویژه ۳ نفری، که متشکل از یک قاضی شرع، نماینده‌ای از وزارت اطلاعات و دادستان تهران، برده شدند.

خانواده‌های قربانیان کشتار سال ۱۳٦۷ به محاکمات غیرعادلانه و غیر قانونی که به اعدام هزارها زندانی در ظرف چند ماه منجر شد، به شدت اعتراض کرده‌اند. در نامه‌ای که در سال ۱۳٦۷ به وزیر دادگستری وقت، حسن حبیبی نوشتند، سیاست رسمی پنهان کاری در رابطه با این اعدامها را به پرسش کشیده‌‌ و آن را دال بر غیر قانونی بودن اعدامها شمرده‌اند. آنها یاد‌آور شده‌اند که اکثریت قریب به اتفاق قربانیان زندانیانی بودند که قبلاً در محاکم شرع به حبس محکوم شده بودند و در حال گذراندن دوران محکومیت خود و یا به پایان رساندن آن بودند. این زندانیان دوباره دادگاهی شده و به سرعت به مرگ محکوم شدند.

اتهامات

مقامات قضایی جمهوری اسلامی علناً اتهامی به قربانیان اعدامهای جمعی سال ١٣٦۷ وارد نکرده‌اند. بستگان قربانیان در نامه خود به وزیر دادگستری و در نامه دیگری که در سال ١٣٨١ به گزارشگر مخصوص سازمان ملل متحد، که به ایران سفر کرده بود، نوشته‌اند، به اتهاماتی نظیر «ضد انقلاب، ضد دین، و ضد اسلام» و یا انتساب قربانیان «به عملیات نظامی... در مرزهای کشور»، که گویا اساس محکومیت عزیزانشان بوده اشاره نموده‌اند.

حکمی ازآیت الله روح الله خمینی که در خاطرات حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبری در آن زمان، به چاپ رسیده است اظهارات خانواده‌های قربانیان را در رابطه با اتهامات وارده تأئید می‌کند. در این حکم آیت الله خمینی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به عنوان «منافقانی» یاد نموده که به اسلام اعتقاد ندارند و نوشته است: «کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند محارب و محکوم به اعدام می‌باشند.»

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.

دفاعیات

از دفاعیات متهم اطلاعی در دست نیست. خویشان قربانیان درنامه خود یادآورمی‌شوند که به عزیزان‌شان در دادگاه فرصت دفاع داده نشده بود. در همین نامه، در پاسخ این اتهام که زندانیان (از داخل زندان) با اعضا مسلح سازمان مجاهدین خلق در حمله به نیروهای مسلح جمهوری اسلامی همکاری داشته‌اند چنین آمده که این ادعا‌ها: «با توجه به اوضاعی که در زندانها حاکم بوده، به طور کلی باطل است، چرا که فرزندان ما در سخت‌ترین شرایط به سر می‌بردند، ملاقاتهای پانزده روز یک بار آن هم به مدت ده دقیقه از پشت شیشه و به وسیله تلفن و محرومیت اینان از داشتن هرگونه وسیله ارتباط با خارج زندان، که ما آن را در هفت سال اخیر تجربه کرده‌ایم، حقانیت ادعای ما را به اثبات می‌رساند».

حکم

از جزئیات این حکم اعدام اطلاعی در دست نیست. شب ٤ مرداد ١٣٦٧، خانم مریم گلزاده غفوری اولین کسی بود که نامش برای خروج از بند خوانده شد («يادهای زندان»). او در زندان اوین به دار آویخته شد. مسئولان زندان خبر اعدام این زندانیان را به همراه وسائلشان بعد از ماهها به خانواده آنها دادند ولی اجسادشان را به آنها ندادند. زندانیان در گورهای جمعی به خاک سپرده شده‌اند. مقامات به خانواده زندانیان هشدار دادند که برای عزیزانشان مراسم سوگواری برگزار نکنند.

تصحیح و یا تکمیل کنید