نکته سنجی و تیزبینی، نگارش ساده و روان توام با ایهام و طنز، بیان گرم و صمیمانه و استعداد ذاتی در قصه گویی داشت. مقدمه طولانی دو اثر او «سیمای دو زن» و «ضحاک ماردوش» در سال های ۶۷ و ۶۸، که به ظاهر ربطی به اوضاع سیاسی کنونی ایران نداشت، حاوی اشارات و استعاره هایی بود که در نگاه انتقادی او به حکومت دینی، جای شک و شبهه باقی نمی گذاشت. هر دو کتاب به سرعت در زمره پر فروش ترین کتابها در آمدند و این منجر شد به ممنوعیت کلیه آثار او. پاسخ سیرجانی به این وضع، ارسال نامه هایی بود خطاب به مقامهای کشور که در آن از سانسور دولتی انتقاد کرده بود. سیرجانی نه عامل کودتا بود و نه مشوق مبارزه مسلحانه. گناه او این بود که دفاعیه ای علنی در حمایت از اصل آزادی بیان برای همه مردم منتشر کرده بود. او با این عمل، جمهوری اسلامی را در مقابل چالش جدیدی قرار داده بود. برای اوّلین بار، یک نویسنده بدون هیچ وابستگی حزبی یا مکتبی، و بدون اینکه دولت و ایدئولوژیش را مستقیماً به معارضه بطلبد، در عرصۀ عمومی به دفاع از یک حق معتبر جهانی، که انسانها بنا به فطرت خود و ورای هر وضعیت تاریخی و سیاسی واجد آنند، بلند شد، و قلم پر قدرتش را در دفاع از آزادی فکر و بیان به کار انداخت.دستگاه امنیتی حکومت اسلامی ایران این توانایی را در خود ندید که نویسندۀ برجسته کشور را به جرم مطالبه مسالمت آمیز حق آزادی نوشتن و منتشر کردن به اعدام محکوم کند، پس دستگاه تبلیغاتی خود را به کار انداخت تا این صدای تنها را با موجی از اتهامات دروغین خاموش کند. سیرجانی امّا مرعوب نشد و با شجاعت به دفاع از حیثیت خود برخاست و به رهبر جمهوری اسلامی نوشت: «صاحب نظران بزرگواری که شغل شریف سانسور قلم را برعهده گرفته اند... به علت انتخاب خط فکری خاصی ـجدا از اصول اعلام شده حکومت- میخواهند به هر قیمت و با هر شیوهای به سرکوب نویسندگان پردازند که به حکم گذشته بی آلایش خویش مورد توجه مردمند و در عین وابستگی به ملت و مملکت خود هرگز تسلیم زور و زر نشده اند... چرا حکومت قانون را جانشین شیوه های بدنام کننده و واقعا بی حاصل وزارت ارشاد نمیکنید و نویسندگانی را که مرتکب خلافی شده اند به محکمه نمیکشید؟» او را باز داشت کردند و ۲۰ سال پیش در چنین روزی، در ۶ آذر، در خانه امن وزارت اطلاعات او را کشتند. امّا راه او را یاران نویسنده اش و پس از آنها دانشجویان، زنان، معلمان، کارگران و اقلیت های قومی و دینی، با مطالبۀ حقوق جهانشمول انسانی، ادامه داده و می دهند.در بیستمین سالگرد قتل آقای علی اکبر سعیدی سیرجانی، بنیاد عبدالرحمن برومند یاد این نویسندۀ شجاع و آزاده را گرامی می دارد و با اعلام همبستگی با همسر و فرزندان او یاد آور می شود که شناخت حقیقت در مورد قتل او، و دادخواهی حق آن هاست و باید آمران و عاملان این جنایت به پاسخگویی خوانده شوند. با سرگذشت سعیدی سیرجانی در امید آشنا شوید.
علی اکبر سعیدی سیرجانی، ادیب و نویسندۀ پرآوازۀ ایران، روز ۲۴ اسفند ۱۳۷۲ ، به اتهام جرایمی نظیر «توزیع مواد مخدر و مشروبات الکلی» بازداشت شد و مقامات امنیتی ۶ آذر ماه سال بعد اعلام کردند که در بازداشت درگذشته است.
سیرجانی،که از پژوهندگان سرشناس ادبیات فارسی بود، در سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ دست به انتشار، "سیمای دو زن" و "ضحاک ماردوش"، دو تفسیراز آثار ادبی کلاسیک ایران زد که به ظاهر ربطی به اوضاع سیاسی کنونی ایران نداشت. مقدمه طولانی این دو اثر اما حاوی اشارات و استعاره هایی بود که در نگاه انتقادی او به حکومت دینی، جای شک و شبهه باقی نمی گذاشت. هر دو کتاب به سرعت در زمره پر فروش ترین کتابها در آمدند و این منجر شد به ممنوعیت کلیه آثار او. پاسخ سیرجانی به این وضع، ارسال نامه هایی بود خطاب به مقامهای کشور که در آن از سانسور دولتی انتقاد کرده بود. سیرجانی نه عامل کودتا بود و نه مشوق مبارزه مسلحانه. گناه او این بود که دفاعیهای علنی در حمایت از اصل آزادی بیان برای همه مردم منتشر کرده بود. او با این عمل، جمهوری اسلامی را در مقابل چالش جدیدی قرار داده بود. چالشی که در واقع فصلی نوین در تاریخ دموکراسیخواهی ایران گشود.
برای اوّلین بار، یک نویسنده بدون هیچ وابستگی حزبی یا مکتبی، و بدون اینکه دولت و ایدهئولوژیش را مستقیماً به معارضه بطلبد، تنها و با صدای رسا در عرصۀ عمومی به دفاع از یک حق معتبر جهانی، که انسانها بنا به فطرت خود و ورای هر وضعیت تاریخی و سیاسی واجد آنند، بلند شد، و قلم پر قدرتش را در دفاع از آزادی فکر و بیان به کار انداخت. دستگاه امنیتی حکومت اسلامی ایران که تا کنون مخالفان سیاسی خود را تحت عنوان محارب، تروریست و برانداز می کشت، این توانایی را در خود ندید که نویسندۀ برجسته کشور را به جرم مطالبه مسالمت آمیز حق آزادی نوشتن و منتشر کردن به اعدام محکوم کند، پس دستگاه تبلیغاتی خود را به کار انداخت تا این صدای تنها را با موجی از اتهامات دروغین خاموش کند. سیرجانی امّا مرعوب نشد و با شجاعت به دفاع از حیثیت خود برخاست و به رهبر جمهوری اسلامی چنین نوشت :
« صاحب نظران بزرگواری که شغل شریف سانسور قلم را برعهده گرفتهاند... بعلت انتخاب خط فکری خاصی ـجدا از اصول اعلام شده حکومت- میخواهند به هر قیمت و با هر شیوهای به سرکوب نویسندگان پردازند که به حکم گذشته بی آلایش خویش مورد توجه مردمند و در عین وابستگی به ملت و مملکت خود هرگز تسلیم زور و زر نشدهاند... چرا حکومت قانون را جانشین شیوههای بدنام کننده و واقعا بی حاصل وزارت ارشاد نمیکنید و نویسندگانی را که مرتکب خلافی شدهاند به محکمه نمیکشید؟»
او را باز داشت کردند و به زور "تلنگری سفت" وادار به اعترافش کردند، به این امید که بذر آزادی خواهی که کاشته بود در سیل اتهامات دروغین و اعترافات اجباری منهدم شود. امّا این خیالی باطل بود، چرا که دستگیری سیرجانی و آواری از بهتان و هتاکی رسانه های دولتی نسبت به او، بیش از شصت نفر از نویسندگان را بر آن داشت که نامه ای برای رئیس قوه قضائیه ارسال کنند. وزارت اطلاعات امضاء کنندگان نامه را فراخواند و از آنان خواست که امضاهایشان را پس بگیرند. فشار و تهدید نسبت به نویسندگان، آنان را بر آن داشت که فعالیت دوبارۀ کانون نویسندگان را رسماً اعلام دارند. اعضاء کانون در توضیح اقدام خود بیانیه ای منتشر کردند که در ایران به بیانیه "١٣٤ نویسنده" معروف شده است.آنان در این بیانیه، "حق طبیعی و اجتماعی و مدنی" خود را که رسیدن آثارشان "بی هیچ مانعی" به دست مخاطبان بود، مطالبه کرده و "هدف اصلی" خود را "برداشتن موانع در راه آزادی اندیشه و بیان و نشر" اعلام کرده بودند. و بدین سان بذری که علی اکبر سعیدی سیرجانی کاشته بود، در اذهان و اعمال بسیاری از نویسندگان و به بهای خون فعال ترینشان (پوینده و مختاری و...)، بارور شد.
بیست سال پیش در چنین روزی علی اکبر سعیدی سیرجانی را کشتند و اعلام کردند که علت مرگ عارضۀ قلبی بوده. خانواده اش امّا اعلام کرد که قلبش سالم بوده است. سعیدی سیرجانی یکی از اوّلین قربانیان قتل های زنجیره ای بود.
او را کشتند امّا راهش را یاران نویسنده اش، و بعد از آنها دانشجویان، کارگران، معلمان، زنان و اقلیت های دینی و قومی کشور ادامه دادند.
بیست سال پیش در چنین روزی سعیدی سیرجانی قربانی جبهه جنگی شد که دولت ایران در مقابله با جامعۀ مدنی گشود، امّا جنبش حقوق مدنی ایران که او از پیشگامانش بود، هر بار با نوآوری، موانعی را که حکومت در پیش پایش می گذارد دور می زند و در شکلی جدید حقوق انسانی شهروندان را مطالبه می کند.
در بیستمین سالگرد قتل آقای علی اکبر سعیدی سیرجانی، بنیاد عبدالرحمن برومند، با تدوین و انتشار سرگذشت او در امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر، یاد این نویسندۀ شجاع و آزاده را گرامی می دارد و با اعلام همبستگی با همسر و فرزندان او یاد آور می شود که شناخت حقیقت در مورد قتل او، و دادخواهی حق آن هاست و باید آمران و عاملان این جنایت به پاسخگویی خوانده شوند.