بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
>>>

"این کشتار قابل قیاس با کشتار سربرنیتسا ... جنگل کاتین، ... و راهپیمایی مرگ ژاپنی‌هاست. ... این قتل‌عام مشخص که توسط رهبران دولتی از طریق نظام قضایی و جزایی با دقت برنامه ریزی و اجرا شد. ... جنایتی دهشتناک علیه بشریت بود."

  آقای جفری رابرتسن - ۳ آبان ۱۳۹۰، دانشگاه آکسفورد

 در راستای تلاش برای جلب توجه جامعۀ جهانی به کشتار زندانیان سیاسی ایران در سال  ۱۳۶۷ ، و تصدیق علنی ظلم  و رنج قربانیان و بازماندگانشان، بنیادعبدالرحمن برومند برای نخستین بار میزبان سمپوزیمی  شد که با همکاری آقای جفری رابرتسن و مرکز تحقیقات عدالت  دوران گذار آکسفورد، در دانشگاه آکسفورد انگلستان برگزار شد. این سمپوزیوم تحت عنوان "کشتار زندانیان سیاسی در ایران در سال ۱۹۸۸: در جستجوی عدالت" در روز ۳ آبان ۱۳۹۰ برگزار شد. برای نخستین بار بازماندگان، کارشناسان  برجسته حقوق بین‌الملل، دانشگاهیان، و فعالان حقوق بشر گرد هم آمدند تا درباره بیان حقایق  گفتگو کنند و راه‌های حقوقی و سیاسی ممکن را برای دادخواهی بازماندگان کشتار ۶۷  مورد بررسی قرار دهند.

این سمپوزیوم برای کلیۀ شرکت کنندگان تجربه‌ای پربار و پرمحتوا بود. به خصوص برای بسیاری از بازماندگان حاضر در جلسه که برای اولین بار در بیش از دو دهه احساس می‌کردند که جامعه جهانی از آنچه بر سرشان رفته و از رنج‌هایشان آگاه شده و آن را جدی گرفته است. این تصدیق رنج به نوعی توانست بخشی از شاًن و منزلت ربوده شده آن‌ها را طی سال‌ها اسارت و فراموش شدگی  ترمیم کند. یکی از سخنرانان، دختر یکی از قربانیان کشتار ۶۷ که قرار بود در اسفند همان سال آزاد شود ولی در زندان عادل‌آباد شیراز کشته شد، برای ما چنین نوشته است:

"کنفرانس در سطوح مختلف واقعه‌ای پرمایه بود و بالاتر از همه این واقعیت ساده که واژه کشتار ۱۳۶۷ به طور علنی و عمومی به زبان آورده ‌شد، سرچشمه خوشحالی و تجربه‌ای تسکین دهنده و امیدوارکننده بود. انگار زمان متوقف شد و ما وارد دنیای دیگری شدیم؛ دنیایی که در آن واقعیت کشتار تصدیق شد و سنگینی بار این جنایت از دوش وجدان ما برداشته شد ."

بحث‌های این سمپوزیوم مبتنی بر  گزارش "کشتار زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷" بود که به درخواست بنیاد عبدالرحمن برومند و به قلم آقای جفری رابرتسن، حقوقدان برجسته بین‌المللی، نوشته شده‌است. این گزارش  نتیجه می‌گیرد که مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی در تابستان و پاییز سال ۱۳۶۷ که در طی آن نزدیک به ۴۰۰۰ زندانی سیاسی مخفیانه به قتل رسیده و شتابزده در گورهای جمعی در تهران و سایر مناطق دفن شده‌اند، مرتکب جنایت علیه بشریت شده‌اند. اکثریت این زندانیان نوجوانان و یا جوانان کم سنی بوده‌اند که به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق یا احزاب چپ و کمونیستی به احکام متفاوت زندان محکوم شده بودند.

گفتگو درباره این جنایت از یاد رفته و بی کیفر مانده، هم ضروری بود و هم دینی به قربانیان که تا کنون ادا نشده بود. کشتار ۶۷ نمونه بارزی از حذف سیستماتیک مخالفان  جمهوری اسلامی ایران در طی چند دهه است. همانند معترضان انتخابات در تابستان سال ۱۳۸۸، در میان قربانیان کشتار ۶۷ نیز بسیاری در جریان اعتراض‌های مسالمت‌آمیز اوایل دهه ۶۰ دستگیر شدند، ارتباطشان با جهان خارج قطع بود، به زیر شکنجه رفتند و خودسرانه محاکمه شدند. اما در دهه شصت ایرانیان نه تلفن موبایل داشتند و نه کامپیوتر و اینترنت تا بتوانند جهان را به شهادت گیرند و قضات را از محاکمات شتابزده و محکوم کردن هزاران نفر به زندان و مرگ باز دارند. به همین دلیل راه برای فراموش شدن قربانیان هموار شد  و مصونیت ناقضان حقوق بشرقاعده گردید.

این سمپوزیوم یک روزه به دو جلسه تقسیم شده بود. جلسه صبح میز گردی بود که با شرکت کارشناسان  حقوقی، وکلای شاغل  در سازمان‌هایی که  تخصصشان در دادخواهی و پیگرد کیفری است، اعضای سازمان‌های غیردولتی، دانشگاهیان و قربانیان برگزار شد. آن‌ها با درایت درباره راه‌‌های دیگر [آلترناتیو] دادخواهی در شرایطی که امکان شکایت علیه عاملان  جنایت در دادگاه های کشور یا دادگاه های بین المللی فعلی وجود ندارد، بحث کردند. مدیر اجرایی بنیاد برومند گفت:

"دادخواهی برای قربانیان کشتار زندانیان در سال ۶۷ ضرورتی اخلاقی و گامی مهم در راستای تعامل با قربانیان و تضمینی برای گذار مسالمت‌‌آمیز به سوی دمکراسی است . همچنین یگانه راه جامعه حقوق بشر برای پایان دادن به  خشونت دولتی و یادآوری به عاملان آن است که این جنایات توصیف ناپذیر مشمول مرور زمان نمی‌شود."

شرکت کنندگان در میزگرد شرایط گوناگونی را مورد بحث قرار دادند که به قربانیان اجازه می‌دهد تا در سطوح ملی یا بین‌المللی دادخواهی کنند. آن‌ها درباره اهمیت گردآوری مدارک و شواهد توافق داشتند و متذکر شدند که با توجه به امکانات محدود موجود، مستند سازی و ثبت شهادت‌ها توسط سازمان‌هایی نظیر بنیاد برومند برای مدون کردن مدارک، برای  تدارک دادگاه‌ها و یا کمیسیون های حقیقت یاب آتی، نقشی حیاتی ایفا می‌کنند. شرکت کنندگان همچنین پیشنهادهای دیگری را مورد بحث قرار دادند. نظیر چگونگی استفاده از ساز و کارهای نظارتیحقوق بشر در سازمان ملل برای دادرسی، یا زیر نظر گرفتن رفت و آمد ها و مسافرت های  ناقضان حقوق بشر، همچنین در صورتی که برخی از خویشان قربانیان در سال ۱۳۶۷ ملیت کشورهای دیگری را داشته اند، چگونه می‌توان برای پیگرد قانونی در این کشورها  اقدام کرد؟

جلسه بعداز ظهر دربرگیرنده سه  میزگرد توسط کارشناسان  کشورهای مختلف و حقوقدانان و قربانیان  بود. افرادی نظیر آقای مهدی اصلانی[i]، دکتر لادن برومند[ii]، دکتر فیل کلارک، آقای بینش هاس، دکتر فرانسیسکا لسا، دکتر نیکلا پالمر[iii]، خانم کلارا فرستمن[iv]، آقای ولفگانگ کالک[v]، دکتر عبداکریم لاهیجی[vi]، دکتر شورا مکارمی[vii]، دکتر اولگا مارتین اورتگا[viii]، دکتر کورینا مولین[ix]، دکتر سارا نوون[x]، آقای جفری رابرتسن[xi] و خانم جنیفر رابینسن[xii].، سخنرانان این جلسه بودند..

 

آقای رابرتسن جلسه بعدازظهر را با تشریح زمینه تاریخی کشتار ۶۷ آغاز کرد و آن را مصداق  جنایت علیه بشریت دانست. او با تشریح ساز و کارهای موجودی که به قربانیان اجازه دادرسی می‌دهد، ادامه داد:

"امروزه برای شورای امنیت سازمان ملل امکان پذیر است که دادگاه ویژه‌ای (همانند آنچه در لبنان انجام شد) برای بررسی و پیگرد قانونی اتهامات تشکیل دهد. البته کسی برای پاسخگویی حضور نخواهد داشت. ... عاملان  جنایت همگی مقام‌های بالای دولتی خود در ایران را حفظ کرده‌اند. امکان استفاده از دادگاه جنایی بین‌المللی وجود ندارد چرا که این دادگاه تنها می‌تواند به  جرم‌هایی که بعد از ماه ژوئیه سال ۲۰۰۲ میلادی رخ داده‌اند، رسیدگی  کند. رابرتسون  تذکر داد که یکی از بزرگترین جرایمی که در رابطه با کشتار ٦٧ تا به امروز تداوم یافته است،  این است که به هزاران خانواده قربانیان اجازه عزاداری داده نمی شود. آن‌ها  از حق مسلم شناخت حقیقت در مورد چگونگی مرگ عزیزانشان و محل دفن آن‌ها  محروم شده‌اند... این جرمی است که ادامه دارد و دادگاه بین‌المللی کیفری می‌بایست مورد بررسی قرار دهد... حقوق جزاى بين‌المللاگر چه راه درازی طی کرده اما هنوز به آنجا نرسیده که گریبان  کسانی را بگیرد که مسئول یکی از بدترین سبعیت‌‌ها، اگر نگوییم بدترین نمونۀ سبعیت، بوده‌اند."

خانم رابینسن حقوقدان  و همکار  آقای رابرتسن در تحقیقات برای گزارش، که برای مصاحبه با قربانیان به سرتاسر اروپا سفر کرده است، درباره برخی از یافته‌های گزارش از جمله مقوله نسل کشی که برای توصیف کشتار مجاهدین به بهانۀ  "منافق" و "محارب" بودن به کار رفته سخن گفت... او به شهامت بازماندگان و نقش کلیدی شهادت‌های ایشان اشاره کرد و درباره تاثیری  سخن گفت که ملاقات با بازماندگان و شنیدن ماجراهای دهشتناک شکنجه و آگاهی از رنجی که آن‌ها کشیده‌اند، بر شخصیت او گذاشته است. وی تاکید کرد که مصونیت از مجازات کماکان در ایران امروز قربانی می‌گیرد:

"وضعیت امروز ایران نمایانگر پیامدهای عدم پیگرد قضایی جنایت علیه بشریت است. جنایتی که هرگز چنانکه باید مورد رسیدگی و تعقیب قانونی قرار نگرفته است. برخی از عاملان کشتار سال ۱۳۶۷، امروز در مقام‌های مهمی  در قوه قضائیه و دولت ایران باقی مانده‌اند. در حالی  که مخالفان کماکان به اتهام محارب بودن تحت تعقیب قرار می‌گیرند..."

سخنران دیگر، دکتر لاهیجی (نایب رئیس فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر) نیز میان سیاست‌های کنونی دولت مبنی بر ارعاب، در هم شکستن زندانیان و تواب سازی، با آنچه در دهه شصت گذشت مقایسه‌ای به عمل آورد و بر اهمیت دادخواهی در سطوح ملی و بین‌المللی تاکید کرد.

خانم فرتسمن تاکید کرد که عدالت به معنی تصدیق لطمه‌ای است که وارد شده. وی به سنگینی "اتهامات واهی" قربانیان اشاره کرد که بر سر خانواده‌های کسانی که در سال ۶۷ به قتل رسیده‌اند، سایه افکنده است. "عدالت یعنی رودررویی با کشتار و محکوم کردن رسمی و علنی آن از طرف دولت ایران." وی متذکر شد که دولت ایران وظیفه دارد کشتار ٦٧ را مورد تحقیق و پیگرد قضایی قرار داده، عاملان آن را تحت تعقیب قرار دهد، و به اعضای خانواده قربانیان و بازماندگان غرامت پرداخت کند." از جمله پرداخت خسارت و جلب رضایت آن‌ها که شامل اعادۀ حیثیت به متوفی و تعهد به عدم تکرار چنان عملی باشد." یکی از بازماندگان کشتار، احساساتش را درباره قدرت تصدیق بین‌المللی چنین بیان کرد:

"سال‌هاست که برای تشکیل چنین جلسه‌ای التماس می‌کردیم. بعد از ۲۳ سال زنده ماندن پس از آن شرایط، گزارشی نظیر کار جفری رابرتسن تاثیری واقعی داشت. صرفنظر از هرآنچه که  افراد حاضر در اینجا انجام دهند، حاصل برای من عدالت است. حتی اگر شما در زمینه قانونی و یا سیاسی شکست بخورید، همینکه حقیقت برای جامعه جهانی، برای مردم ایران و دیگر کشورها برملا شد، این عدالت است. برای من پی بردن به آنچه اتفاق افتاده عدالت است."   

آقای کالک راه‌های گوناگون دادخواهی در خارج از ایران و پیشینۀ قانونی آن را برشمرد. وی در حالیکه به لزوم واقع بینی در توقعات از جامعه جهانی در رابطه با دادرسی اشاره  می‌کرد، چنین ادامه داد:

"اگر تنها واقع بین باشید، واقعیت شما را فلج خواهد کرد. بیشتر اقدامات مهم کارشناسان و وکلای حقوق بشر، اقداماتی چون شکایت خانوادۀ فیلارتا ، درسال ۱۹۸۸، به دادگاه آمریکایی علیه یک شکنجه گر پاراگوئه ای ، با استناد به قانون امریکایی Alien Tort Claims ؛ یا مورد پینوشه در ۱۹٩۸ در انگلستان، به ابتکار کسانی انجام شد که ابداً واقع بین نبودند، آن‌ها افرادی سخت کوش و کاردان بودند و آینده نگری داشتند. تنها چنین ترکیبی است که می‌تواند برای شکایت حقوق بشری رهگشا باشد."

شرکت کنندگان در میزگرد همچنین درباره پیامد پیگرد کیفری ومصونیت از مجازات در تجربیات گوناگون دوران گذار در کشورهای مختلف نظیر آرژانتین، اوروگوئه، اسپانیا، اوگاندا و سودان بحث کردند. دکتر اورتگا (دانشگاه شرق لندن) درباره جنگ داخلی اسپانیا صحبت کرد و از راه‌حلّ فراموش کردن، که طی دهه‌ها با این استدلال توجیه می‌شد که "هنوز وقت آن نیست." وی نتایج منفی چنین راه‌حلّی را برای جامعه مورد توجه قرار داد. جامعه‌ای که با احساس گناه به حیات خود ادامه می دهد در حالیکه کسانی که در دوران جنگ داخلی در قدرت بودند  امروز کماکان در مقامات نظامی و قضایی حضور دارند.

دکتر لِسا اطلاعات روشنگرانه‌ای درباره مراحل گذار در آرژانتین و اوروگوئه ارائه کرد و به وجوه تشابه‌ آن‌ها با ایران نظیر حذف فیزیکی مخالفان سیاسی و ممانعت دولت از حق خاکسپاری و عزاداری، اشاره کرد. درس‌های گرفته شده از این تجارب بسیارند از جمله تقاضای حق دانستن حقیقت برای خانواده‌های قربانیان و به طور کلی جامعه .

دکتر نوئن (دانشگاه کمبریج) درباره مقایسه میان ایران و سودان که در آن "خواست تأمین عدالت وجود دارد اما از دوران گذار خبری نیست،" صحبت کرد. او درباره اثرات مثبت و منفی کار دادگاه بین‌المللی کیفری در مورد سودان بحث کرد که  صدور احکام جلب موجب گشودن بحثی درباره عدالت دوران گذار گردید. او از مدافعان حقوق بشر خواست تا در طلب عدالت، راه‌های سیاسی و کیفری را مورد توجه قرار دهند:

"اگر دیدگاهی درازمدت دارید و می‌گویید ابتدا رژیم می‌بایست تغییر کند، توصیه این است که مثل یک دادستان عمل کنید و تا می‌توانید تمامی مدارک و شواهد را گردآورید تا پرونده شما در زمان لازم آماده باشد. زمانی که تمرکز شما بیشتر روی اصلاحات باشد، آنگاه اطمینان حاصل کنید که عدالت دوران گذار را طوری به رژیم ارائه کنید که در واقع موجب سهولت بازسازی و ترمیم سازوکارهای تعامل با مردم کشور و جامعۀ بین المللی گردد."

جدا از راهی که ایرانیان در دوره گذار درپیش بگیرند، چندین کارشناس به اهمیت کار مستند سازی بنیاد برومند در دوره پیش از گذار اشاره کردند. برای مثال آقای کالک متذکر شد:

"تمامی کارهای حقوقی ما می‌بایست در رابطه با مستند ساختن موارد نقض حقوق بشر در بستر وقوع آن‌ها باشد. امری که بنیاد برومند تا کنون انجام داده کار بزرگی است. آن‌ها یک آرشیو بنا کرده‌اند، مدرک تاریخی ساخته‌اند، و یاد آنچه را که رخ داده است زنده نگه داشته‌اند. آن‌ها از مردم، قربانیان و خانواده‌های آنان خواسته‌اند که ماجرای خود را بیان کنند. امری که به خودی خود بخش بزرگی از کاری است که همه ما انجام می‌دهیم."

دو دهه قبل، جامعه جهانی در برابر خبر کشتار زندانیان واکنش مهمی نشان نداد و  قدر شهامت و عزم پایدار بازماندگانی را ندانست  که بعد از آزادی آنچه را که برسرشان رفته بود گزارش کردند و با استشهادشان مانع از نفی حقیقت  و فراموش شدن کشته‌شدگان شدند. برای بزرگداشت بازماندگان کشتار ۶۷ و تمامی زندانیان سیاسی سابق که از طریق نوشته‌ها یا مصاحبه‌هایشان در بازگویی حقیقت شرکت کرده و از شرایط پنهان زندان در ایران پرده افکنده‌اند، بنیاد برومند این سمپوزیوم را با قدردانی از دو بازمانده کشتار ٦٧، خانم منیره برادران و آقای ایرج مصداقی، به پایان رساند. هر دوی این زندانیان سیاسی سابق نزدیک به یک دهه از عمرشان را بین سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ در زندان‌ گذرانده و درباره تجربه دشوار زندانیان سیاسی دهه شصت با دقت و به تفصیل نوشته‌اند. آن‌ها همچنین در گزارش جفری رابرتسون شهادت داده اند و به  برقراری ارتباط میان بازماندگان کشتار ۶۷ و بنیاد برومند کمک کرده‌اند. خانم برادران و آقای مصداقی به خاطر شجاعتشان و چندین دهه فعالیت برای فراموش نشدن قربانیان، مورد قدردانی قرار گرفتند. مدیر تحقیقات بنیاد برومند با تاکید بر شهامت کسانی که درد بازگو کردن حقیقت را به جان می‌خرند، چنین گفت:

"آن جایی که "حقیقت" در انحصار حکومت است، محلّی  برای خطای حکام یا خودمختاری و آزادی ارادۀ حکومت شوندگان باقی نمی‌ماند. بنابراین آن‌هایی که در مقابل "حقیقت" دولتی مقاومت می‌کنند می‌بایست نابود شوند. اما اگر نابودی آن‌ها آشکار شود، آنگاه مقاومت‌شان نیز آشکار می‌شود، و مرگشان خود دلیل اراده آزادشان می‌شود. به همین خاطر ضروری است که کشتار در خفا و سکوت صورت پذیرد. همین بس که جنایت علنی شود تا سفسطه "حقیقت" دولتی برملا گردد. بنابراین گفتن حقیقت افشای سفسطه دولتی است. اما بیان آنچه ناگفتنی است دشوار می‌باشد. فرد بازمانده با احساس شدید گناه و شرم، گنگ و فلج شده،  در دام این جنایت مسکوت مانده محبوس است. زندگی ادامه دارد اما او زندگی نمی‌کند. بنابراین گفتن حقیقت  به عملی قهرمانانه مبدل می‌شود."

پس از اعطای جوایز، پانزده زندانی سابق که در میان شرکت کنندگان بودند،  برای گرفتن عکسی جمعی به خانم برادران و آقای مصداقی ملحق شدند. این نخستین باری بود که  با هم عکس می‌گرفتند. اتاق کاملا در سکوت فرو رفته و  اشک در چشمان حاضران حلقه زده بود.

در روزهای پس از سمپوزیوم، یکی از زندانیان سیاسی سابق احساس خود را  با بنیاد برومند در میان گذاشت:

"عکس چند نفر از دوستان قدیمی را در مراسمی که برای بزرگداشت جان باختگان تابستان ۶۷ در لندن برپا کرده بودید در        صفحه فیس بوک یکی از آنها دیدم. زیرش یادداشت کوتاهی گذاشتم، به دنبالش دوستم شماره تلفنش را گذاشت و یک مکالمه چند ساعته حاصل دیدن آن عکس و آن مراسم شد. ما از هم بی خبر نبودیم. او سال ۶۸ آزاد شده بود. اما در این بیست و دوسال هرگز حرفی از آن ۸ سال بین ما رد و بدل نشده بود تا آن شب غریب. ... اما آنچه باعث شد من این یاداشت را برای شما بنویسم، حرف تکان دهنده دوستم بود که گفت ۲۲ سال بود مثل دیشب نخوابیده بودم. گفت ۲۲ سال بود در خواب و بیداری تمام تلاشم پس زدن هجوم وحشت بود و صدای ناقوس مرگ و ضجه عزیزانم. او گفت در جلسه آن شب هم حالم خوب نبود. صداها بلند و بلند و بلندتر شد. داشتم سرسام می گرفتم. به زحمت حرف می‌زدم. تک و توکی لبخند می‌زدم، و از قیافه توی عکسش هم بی‌قراری پیداست. گفت در بازگشت باید چند ساعت رانندگی می کردم. گفت:  بغض ۲۲ ساله‌ام شکست. تا رسیدن به خانه هق و هق کرده بودم. اما حرف‌های نگفته  و اشک‌های نریخته که مثل کوه روی سینه‌ام بود به یمن آن جلسه شکست و من احساس کردم دارم آدم جدیدی می‌شوم که غریبه نیست، می‌شناسمش اما ۳۰ سال بود که ندیده بودمش. انگار اون آدم توی زندان جا مونده بود. گفت من ۸ سال تو چاردیواری زندان بودم و ۲۲ سال تو ذهنی که آروم نداشت. خوشحال بود و به یاد چیزهای عجیبی از ۳۰ سال پیش افتاده بود که من کلی به کله‌ام فشار آوردم تا یادم بیاد. ... خواستم سپاسگزاری کنم. حال رفیق من که خیلی خوب شده بود. مطمئنأ دیگران هم همینطور. خودم خیلی خوشحال شدم."     

در انتها، آنچه که برای شرکت کنندگان در سمپوزیوم بیشترین معنا را داشت، این بود که از طریق تصدیق ظلم توسط جامعۀ بین‌المللی برای کسانی که مستقیما از وقایع وحشتناک سال ۶۷ آسیب دیده  بودند، نوعی نقطه پایان گذاشته شود. این اتفاق تنها آغازی از یک مسیر دشوار و طولانی با هدف پایان دادن به دور باطل خشونت دولتی و مصونیت از مجازات در ایران است. به امید آنکه شرایطی فراهم شود تا از قربانیان و بازماندگان آنان رسماً دلجویی شود و اجرای عدالت به آن‌ها این امکان را بدهد که دفتر ناتمام عزاداریشان را ببندند . گزارش کشتار ١٣٦٧ به قلم جفری رابرتسون و سمپوزیوم آکسفورد در جلب توجه و آشنا ساختن برخی از بهترین کارشناسان حقوق کیفری بین الملل با شرایط وخیم حقوق بشر در ایران و ایجاد زمینه برای تداوم بحث و حمایت‌های آتی، نقش مفیدی ایفا کرد.   

برای مشاهدۀ ویدیوی این سمپوزیوم رجوع کنید به :  ABF YouTube account