روز نهم نوامبر روز جهانی ضد فاشیسم و یهودی ستیزی و همچنین سالروز سقوط دیوار برلین است. به همین مناسبت بنیاد عبدلرحمن برومند مقالۀ "مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری" تألیف هانا آرنت، یکی از مهم ترین نظریه پردازان نظام های توتالیتر، را به زبان فارسی ترجمه و در اختیار عموم می گذارد1.
آرنت طی سالهای پس از انقلاب ٥٧، در میان نسل جوانی که ازجمله در نتیجۀ عملکرد سیاسیشان، جمهوری اسلامی همچون یک پدیدۀ نامحتمل و حیرتانگیز شکل گرفت، چهرهای شناخته شده بود. آرنت با تحلیل و بررسی نظامهای توتالیتر در کتاب "توتالیتاریسم2"، بسیاری از این نسل را به شناخت و درک روشنتر از ماهیت جمهوری اسلامی رهنمون شد. ارتباط اندیشههای آرنت با مسائل کنونی مطرح در ایران، ارتباطی منطقی است. «جمهوری اسلامی»، یک پدیدۀ انقلابی مدرن است که آشکارا خود را میراثخوار سنت انقلابی میداند که با انقلاب کبیر فرانسه آغاز شد و با انقلاب اکتبر روسیه ادامه و گسترش یافت و در طول قرن بیستم، الهامبخش بسیاری از انقلابها در کشورهای دیگر بود. انقلاب اسلامى در ایران اگرچه دگرديسى نوینی در پدیدۀ انقلابهای مدرن است، با اين حال، مكانيسم يكسانى با همان پديده دارد. همین بس که دقت کنیم به نهادهای بنیانی انقلاب اسلامی، چون دادگاه های انقلاب، کمیتههای انقلاب و ... که نه تنها کارکردشان بلکه حتی در مواردی، نامشان نيز با همتاهایشان در انقلاب فرانسه يا روسيه يكسان است. از اينرو، نزدیکی جمهوری اسلامی با نظامهای توتالیتر ﴿غيرمذهبى يا ضدمذهبی﴾ چون اتحاد جماهیر شوروی، چین کمونیست، كوبا و کرۀ شمالی، به دليل وجوه اشتراك در يك سنت انقلابی، شگفتآور نيست. هانا آرنت از جمله متفکران غربی است که پس از جنگ جهانی دوم، راه مبارزه با توتالیتاریسم را در شناخت دقیق ماهیت اين نظام وعلل پیدایش آن مىدانستند. وی معتقد بود برای از ميان بردن توتالیتاریسم باید آن را شناخت و تاریخ آن را "مهار کرد". نسل هایی که در نیمۀ دوم قرن بیستم به مبارزه علیه توتاليتاريسم کمونیستى پرداختند از اندیشۀ او بهرۀ فراوان بردند.
اگر قرار است که پرانتز سیاه توتالیتاریسم اسلامی در ایران بسته شود، به همان نسبت که بنیانگزاران جمهوری اسلامی از هیتلر، لنین، استالین و مائو تستونگ آموختند، جامعه مدنی ایران نیز نيازمند آموختن از تجربه و اندیشۀ فرزانگانى چون آرنت، رمون آرون، کارل پوپر، واکلاو هاول و... است که انديشه و عملشان در شکست توتالیتاریسم نقش بسيار مهمى داشت.
"مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری"، تأملی است در مورد رابطۀ نیک و بد و اخلاق با مستقل اندیشیدن و داوری فردی. از بطن این تأمل تحلیلی درخشان در باب قدرت به ظاهر نامحتمل فرد درنظام های استبدادی و توتالیتر و مسئلۀ شرٌ در تاریخ ارائه شده است. پیش از آنکه سخنی در معرفى مؤلف و تاريخچۀ تألیف این متن به میان آید، بد نیست به اهمیٌت این مقاله در ایران سی سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره شود. چه بسا بحثی در یک محفل دوستانه در مورد کتاب "لولیتا خوانی در تهران"، نوشتۀ آذر نفیسی، بهترین مصداق ربط تحلیل آرنت در مورد اخلاق با مسائل امروز ایران باشد. در فصلی که به "گاتزبی بزرگ" اختصاص داده، آذر نفیسی که محور کتابش آمد و شدی پیوسته ميان دنیای خیالی آثار ادبی و واقعیتهاى روزمرۀ انقلاب اسلامی است، نقدی بدون ارفاق از خویش و دوستان چپ گرای دوران انقلابش به دست می دهد. او به تشابه ذهنیت سرکوبگراى انقلابیون چپ آن دوره با آنان که زمام امور را در ایران به دست دارند و امثال نفیسی و دوستانش را قلع و قمع مىكنند، اشاره دارد و بر مسئولیت اخلاقی آنان در رابطه با فجایعی که در ایران رخ داد تأکید میکند. به خاطرم نیست که بحث در مورد "لولیتا خوانی" به چه دلیل آغاز شد، همان بس که همگی آن را خوانده بودند و هرکدام به نکاتی که برایشان از نظر ادبی و فکری تازهگی داشت اشاره کردند. یکی از دوستان امٌا به نقد نفیسی از چپ ایراد داشت و بر آن بود که این کتاب جای چنین نقدی نبود. برای روشن شدن قضیه باید گفت افرادی که در آن جمع به گفتگو نشسته بودند، به استثنای نگارندۀ این سطور، همگی در گذشته از انقلابیون چپ گرا بودند، که بعضی از انقلاب اسلامی پشتیبانی و برخی نيز از همان آغاز، با آن مخالفت کرده بودند. نکتۀ مهم تر اینکه، شخصیت والای آنان که در شجاعت، پاکدامنی و يكرنگىشان کوچکترین خللى نیست و همامروز، فعالانه در راه آزادی و حقوق بشر مبارزه میکنند، مانع از این مىشد که بحث به فخرفروشی، توجهیات واهی و یا سیاست بازی آلوده شود. گفتگوی صميمانه و دوستانۀ آن محفل، حول مسئلۀ کلیدی پاسخگویی به وجدان خویش و مسئولیت اخلاقی در تاریخ شکل گرفت. اکثر دوستان با انتقادی که از متن شد مخالف بودند. برای روشن شدن این مخالفت بود که یکی از حضار که در آن دوره از رهبران پُرنفوذ و پُرآوازۀ چپ انقلابی بود، پیکان نقد را متوجه شخص خود کرد و گفت شایسته نیست که از مسئولیت اخلاقی خویش شانه خالی کند. گویی که این گفتگو با وجدان خویش را همگی تجربه کرده بودند، یکی دیگر از دوستان که در آن دوره هوادار نوجوانى از چپ انقلابی بود، ضمن قبول مسئولیت، گله از این داشت که جوانان آن روزگار چيزى جز جزوات سطحى انقلابی در دسترسشان نبود و توسط رهبرانشان شستشوی مغزی داده میشدند. و درمقابل این گله پاسخی شنید که محور اصلی تحلیل هانا آرنت در مورد مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری است. پرسیده شد چرا به این شستشوی مغزی تن در دادی، گیريم که راه ما غلط بود، تو چرا به این راه پیوستی، مسئولیت خود را در کجا می بینی؟ دیر وقت بود و بحث نیمه تمام ماند و این آخرین سؤال، روزهای پُرتلاطم بهمن ماه ١٣٥٧ را در ذهن من زنده کرد. خاطرۀ مجادلات در دانشگاه تهران را که همگان به جای گفتگو شعار می دادند، و صدای امثال شاپور بختیار که از حقوق بشر، اصلاحات، و حکومت قانون سخن میگفت، در آن غوغاى فراگير یا ناشنیده ماند یا از آن بدتر، به سُخره گرفته شد.
از بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران تا به امروز، هر روز برگی به تاریخ کشورمان افزوده شده که عنوانش "اشتباه کردیم" بوده است. شکی نیست که با نگاه به گذشته، در آستانۀ سی امین سالگرد این انقلاب، بازهم شاهد اين عنوان خواهيم بود. اما اگر گامی به پیش نگذاشته و از خود نپرسیم: چرا و چه شد كه اشتباه کردیم؟ تکرار این اقرار به خودی خود راه گشا نخواهد بود. در رابطه با چنین پرسشی است که می توان از اندیشه های هانا آرنت یاری گرفت، که در پی پاسخ به پرسشی مشابه مطرح شده است. پس بی فایده نیست که همراه با معرفی کوتاه مؤلف3 خلاصه ای از وقایعی را به دست دهیم که منجر به تألیف مقالۀ "مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری" شد.
هانا آرنت متفکر و فیلسوف یهودی تبار در سال ١٩٠٦ در شهر هانوفر آلمان به دنیا آمد. پدرش را در هفت سالگی از دست داد. مادرش به سوسیال دموکراسى گرایش داشت و مذهبی نبود. آرنت در کودکی در خانواده چيزى در مورد یهودی بودنش نشنیده بود. پس از اینکه در خارج از محیط خانوادگی به دلیل یهودی بودن تحقیر شد، از هویت ويژۀ خود در جامعۀ آلمان آگاهی یافت. مادرش از همان کودکی به او آموخت که در مقابل كنايهها و زخم زبانهاى ضد یهودی رايج آن دوره در جامعۀ آلمان ایستادگی کند و به جای پنهان كردن هویتش از حق خود به عنوان یک یهودی دفاع کند. هانا در خانوادهای فرهيخته رشد کرد و هوش و کنجکاوی خاص و نیاز عاجلى كه از نوجوانی به درک مسائل داشت، او را به سوی فلسفه سوق داد. از چهارده سالگی با آثار کانت که در کتابخانه پدر بزرگش در درسترس بود، آشنا شد و دانست که رشته مورد علاقه اش فلسفه است. او در دانشگاههای ماربورگ، هایدلبرگ و فرایبورگ، فلسفه و یونانی خواند و از دانشگاه هایدلبرگ با راهنمایی استادش کارل یاسپرز، دکترای فلسفه گرفت. با به قدرت رسیدن حزب ناسیونال- سوسیالیست آلمان و تشدید آزار یهودیان در آلمان، در سال ١٩٣٣ به فرانسه گریخت و در آنجا به همکاری با سازمانهای یهودی برای مهاجرت کودکان یهودی پناهنده به فلسطین مشغول شد. درسال ١٩٤١ در حالیکه بخشی از کشور فرانسه تحت اشغال قوای آلمان بود، به آمریکا مهاجرت کرد و پس از ده سال به تبعیت آن كشور در آمد. او در آمریکا به تدریس در دانشگاهها و تحقیق و نوشتن مشغول شد. هانا آرنت در چهارم دسامبر ١٩٧٥ در پی سکته قلبی به درود حیات گفت.
شرایط تاریخی و دوران سیاه نظام توتالیتر که شاخص نیمۀ اوٌل قرن بیستم بود، هانا آرنت را که علاقهای به سیاست نداشت، به وادى اندیشه و نظریه پردازی سیاسی کشاند. او اعتقاد داشت که تنها با تحلیل دقیق و درک کامل فجایع نازیسم و کمونیسم میتوان با طبیعت این نظامها آشنا شد و علل رشدشان را کشف نمود. در سال ١٩٥١، "منشاء توتالیتاریسم" را که تحلیلی مقايسهاى از دو نظام فاشیسم/نازیسم و کمونیسم بود منتشر کرد. این کتاب هنوز یکی از مهم ترین آثار تاریخی/نظری دربارۀ توتالیتاریسم است. شناخت طبیعت نظامهای توتالیتر و اینکه این نظام ها در آغاز بر اساس نفی انسانیت بخشی از انسانها و نهایتاً نفی ذات انسان و حذف حوزۀ سیاست از زندگی اجتماعی عمل میکنند، سؤال های بسیاری در ذهن آرنت برانگیخت که طى دوران زندگى و در آثار مختلفاش یک به یک به آنها پرداخت. یکی از این سؤالها در مورد شخصیت کارگزاران نظام توتالیتر بود. او در مورد سرشت و شخصيت افرادی کنجکاو بود که مرتکب جنایتی شده اند که نه تنها در تاریخ بی سابقه بوده، بلکه ابعاد و نوع آن حتی در قوۀ تخیل انسانها نمیگنجیده است، طوریکه بعد از وقوع اش نیز باوركردنی نيست.
روز ٢٤ مه ١٩٦٠ روزنامۀ نیویورک تایمز خبر ربودهشدن آدولف آیشمن در آرژانتین را توسط مأموران اسرائیلی و انتقال او به اسرائیل و بازداشتش در آن کشورمنتشر کرد. آیشمن یکی از مقامات عالیرتبۀ حکومت نازی و مسئول سازماندهی اخراج یهودیان از آلمان و بعدها گسیل یهودیان اروپا به اردوگاههای مرگ بود. بحث در مورد اینکه آیشمن در کجا و بر اساس چه قانونی محاکمه شود، چند ماهی در مجامع بین المللی و سازمان ملل مطرح شد. در آن زمان قانون جنایت علیه بشریت هنوز در چارچوب قوانین جنگی مطرح بود و قوانین کیفری بین المللی، خارج از حیطۀ مخاصمات بین دولتها رشد نکرده بود، و كشورهاى عضو سازمان ملل متحد، اشتیاق خاصی برای تشکیل یک دادگاه جنایی بین المللی نشان نمی دادند. بالاخره مقامات اسرائیلی تصمیم گرفتند که آیشمن را بر اساس قانون جنایت علیه قوم یهود محاکمه کنند، زیرا در قوانین کیفری اسرائیل، قانونى براى جنایت علیه بشریت نبود. هنگامیکه محاکمۀ آیشمن در اسرائیل قطعی شد، هانا آرنت با مجلۀ نیویورکر تماس گرفت و داوطلب شد که به عنوان گزارشگر این محاکمه از طرف مجله به اورشلیم برود. سردبیر مجله مشتاقانه این پیشنهاد را پذیرفت. آرنت برای تمدید بورس تحقیقی یک سالهاش در نامهاى به بنیاد راکفلر چنین نوشت: "می دانم که شما لزوم حضور من را به عنوان گزارشگر در دادگاه درک خواهید کرد، من فرصت حضور در دادگاه نورنمبرگ را از دست دادم، من هرگز این افراد را حضوراً ندیده ام، این تنها فرصتی است که آنها را حىّ و حاضر ببینم4". در نامۀ دیگری به کالج واسار برای لغو برنامۀ سخنرانیش، چنین نوشت: "احساس میکنم حضور در این دادگاه به نوعی وظیفه ای است که نسبت به گذشته خود دارم5". هنگامیکه بالاخره آرنت آیشمن را در جعبۀ شیشه ای در دادگاه دید، از معمولی بودن او، و اینکه نه یک عنصر شیطانی، بلكه به عکس، موجودى انسانی می نمايد، حیرت زده شد. از چنین مشاهدهای در دادگاه، این سؤال مطرح شد که چگونه آدمهای معمولی، که هیچگونه خصلت جنایتکارانه در خود ندارند و اگر در شرایط تاریخی خاصی قرار نگیرند هرگز به دیگری آزار نمیرسانند، میتوانند عامل و کارگزار شرٌ در تاریخ شوند. "مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری"، کوشش برای پاسخ به این سؤال و مسائل دیگری است که پی آمد مشاهدات آرنت در دادگاه آیشمن و نوع گزارشی بود که تهیه کرد و به نیویورک فرستاد.
مجموعۀ گزارشهاى آرنت از اورشلیم در کتابی تحت عنوان "آیشمن در اورشلیم، گزارشی از ابتذال شرٌ" به چاپ رسید. آشنایی با این کتاب، تنها آشنایی با مسائل و پیچیدگیهای مقولههایی چون، عدالت، قضاوت، جبر تاریخ، مسئولیت جمعی و مسئولیت فردی، رابطۀ ستمکار و ستمدیده و مباشرت ستمدیدگان در ستمی که متحمل می شوند نیست. خواندن این کتاب به مثابه یک تجربۀ روحی و یک درس اخلاقی است، زیرا به ندرت پیش می آید که گزارشگر دادگاهی از چنین قدرت فکری، وسعت دانش و فرهنگ، صداقت و شجاعت ذهنی برخوردار باشد. آرنت از اوٌلین لحظات گزارشش، دادستان دادگاه، و در پس ادعانامۀ او، سیاست دولت اسرائیل را که مایل بود دادگاه را به یک دادگاه سیاسی تبدیل كند و از آن برای محکوم کردن یک سیستم و یک ایدئولوژی استفاده نماید، به شدت مورد انتقاد قرار داد. به نظر او منزلت و شأن عدالت، اجازه نمی داد که متهمی که برای پاسخگویی به اعمالی که شخصاً انجام داده در دادگاه حضور می یابد، مبدل به مهرهای شود قابل تعویض، و بهانهای برای محکوم کردن یک سیستم سیاسی. نقد تند آرنت، ریشه در این اعتقاد داشت که دادگسترى در دموکراسی نمیتواند همانند نظامهای توتالیتر، افراد را تبدیل به مهره كند. آرنت در مقابل، استقلال قضات دادگاه را که وارد بازی دادستان نشدند ستود. امٌا به طور کلٌی از اینکه آیشمن در یک دادگاه بین المللی و بر اساس قانون کیفری جنایت علیه بشریت محاکمه نمىشود متأسف بود. او معتقد بود که نه دادگاه نورنمبرگ، و نه دادگاه اورشلیم، صلاحیت چنین محاکمهای را نداشتند. چون در دادگاه نورنمبرگ آنان که پیروز شدند شکستخوردگان را به محاکمه کشیدند، و در دادگاه اورشلیم، قربانیان جنایتکاران را. آرنت تأسف می خورد از اینکه در آن زمان یک دادگاه بین المللی وجود نداشت که بشریت نازیها را برای آنچه که جنایت علیه بشریت است، یعنی نفی نفس بشریت توسط جنایتکاران محاکمه کند.
نکته مهم دیگر در مورد وقایعی بود که در دادگاه اتفاق افتاد. در طول شهادت قربانیان، معلوم شد که تشکیلات یهودیان در آلمان، در سازمان دهی و انتقال همکیشان خویش با مقامات نازی همکاری داشته اند. آرنت در گزارشش به این مسئله اشاره كرد و در مورد آن به بحث پرداخت. و این امر باعث یک جنگ تبلیغاتی علیه او و کتابش در اسرائیل و خارج از اسرائیل شد. آرنت که آماج حملات و تهمتهای ناروا شده بود، در آغاز، با علم به اینکه انتقادات و تهمت ها تبلیغات سیاسی است و ربطی به کتابش ندارد، با دلی شکسته، سکوت اختیار کرد. امٌا به تدریج و با بالا گرفتن بحث، متوجه شد که در ورای تبلیغات، مسائلی جدی توسط افرادی با حسن نیت مطرح شده که نیازمند پاسخ است.
در "مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری"، هانا آرنت ایرادها و انتقادهاى منتقدین "آیشمن در اورشلیم، گزارشی از ابتذال شرٌ" را یک به یک برمیشمرد، تحلیل میکند و بدانها پاسخ میدهد. عمق و پیچیدگی مطالب آرنت در یک مقدمۀ کوتاه نمی گنجد، در هر بند این مقاله فکر و تحلیلی نهفته است که نیاز به دقت و تمرکز خواننده دارد. از جمله ایرادهایی که به او گرفته شد در مورد عنوان گزارش بود، یعنی "ابتذال شرٌ" . انگار که او با این کار می خواست جنایات وصف ناشدنی را معمولی نشان دهد. ایراد دیگر این بود که با اصرار به پاسخگویی مهرههایی چون آیشمن، از کلٌ جامعۀ آلمان رفع اتهام می شود. دیگر و مهم تر اینکه نمی توان در مورد وقایعی قضاوت اخلاقی کرد که شاهد عینی اش نبوده ایم. تحلیل آرنت در مورد معنای قضاوت کردن از طرفی و از طرف دیگر نکته سنجی او در مورد اینکه چگونه افراد یک شبه به ارزشهای اخلاقی چندین هزارساله ای که تا آن روز اساس پندار و کردارشان بوده است پشت کرده و پیرو ارزشهایی کاملاً متناقض می شوند، برای ما، که پدیده های مشابهی را در انقلاب ایران دیدیم، نکته های آموزنده ای در بر دارد. همین امروز، عوامل گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران، به بهانۀ اینکه نمیتوان با معیارهای امروز وقایع دیروز را قضاوت کرد، گروگان گرفتن افراد بی گناه را بر خلاف تمام قوانین بین المللی و ضوابط اخلاقی، توجیه می کنند. تحلیل آرنت در مورد اخلاق، پاسخی است به ادعای این افراد. آرنت همچنین نکتۀ مهمی را چون انتخاب اجباری میان بد و بدتر، که جمهوری اسلامی به نحو احسن از آن در بازیهاى انتخاباتياش استفاده می کند، تحلیل میکند. او به جوهر رابطه بین حکمران و شهروند پرداخته و در مورد مسئولیت شهروند در دوران دیکتاتوری نظر میدهد. همچنین با نکته سنجی در بارۀ رابطۀ فرمانده و فرمانبر و رد این اصل که مأمور معذور است، پیامی مهم به جنایتکارانی میدهد که فکر می کنند با دریافت یک فتوای قتل از یک آیت الله، خود را از هرگونه مسئولیتی در مقابل بشریت مبرّا کرده اند. و بالاخره آنچه او در مورد ابتذال شرٌ مطرح می کند، مربوط به ابعاد جنایت نیست، مربوط به رفتار معمولی آدم های معمولی است که با بی فکری بستر شرٌ را در تاریخ آماده می کنند. و شاید در این بی فکری بتوانیم پاسخ به سؤالی را که در آغاز این مقدمه، در گفتگوی چند انسان صادق مطرح شد، جستجو کنیم.
لادن برومند
Personal Responsibility Under Dictatorship-1 در سال ١٩٦٤ تألیف شد، و در مجموعه مقالات منتشر نشده پس از مرگ هانا آرنت تحت عنوان مسئولیت و داوری، در سال ٢٠٠٣ منتشر شد. متن فارسی این مقاله توسط رضا ناصحی ویراستاری شده است.
, Schocken Books, New York, 2003. A. Arendt, Responsibility and Judgement, Ed. J. Kohen
2 -"توتالیتاریسم" جلد سوم کتاب آرنت "ریشه های توتالیتاریسم" است، که تحت عنوان، توتالیتاریسم : حکومت ارعاب، کشتار، خفقان، توسط محسن ثلاثی به فارسی ترجمه شد. انتشارات جاویدان، تهران، ١٣٦٣ . از جمله دیگر آثار آرنت که به فارسی ترجمه شده اند می توان از خشونت، ترجمۀ عزت الله فولادوند، تهران، ١٣٥٩، و انقلاب، از همان مترجم، تهران ١٣٦١ نام برد.
-3 مطالب مربوط به زندگینامه آرنت از کتاب الیزابت یونگ بروئل، هانا آرنت، به عشق جهان"، انتشارات دانشگاه یل، نیوهون، ٢٠٠٤ اخذ شده است. Elisabeth Young-Bruehl, Hannah Arendt, For Love of the World, Yale University Press, New Haven (2004)
4- از نامۀ آرنت به تامپسون، بنیاد راکفلر، ٢٠ دسامبر ١٩٦٠، کتابخانه کنگره. نگاه کنید به الیزابت یونگ-بروئل، همان، ص. ٣٢٩
5 -از نامۀ آرنت به کالج واسار، الیزابت یونگ-بروئل، همان صفحه.