بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

یوسف خراسانی قدیمی

درباره

سن: ۶۴
ملیت: ايران
مذهب: بهائی
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱۳۵۸ — ۱۳۵۹
محل: خیابان مریم،‌ پلاک ۹، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: نحوه اعدام نا‌مشخص
اتهامات: اتهام نامعلوم
سن در زمان ارتکاب جرم انتسابی: ۶۴

ملاحظات

اطلاعات مربوط به زندگی و ناپدید شدن آقای یوسف خراسانی قدیمی، فرزند میرزا کوچک، از مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با نزدیکان او گردآوری شده است.

آقای خراسانی قدیمی ٢۶ فروردین ١٢٩۴ در عشق‌آباد ترکمنستان متولد شد. او در ۱۵ سالگی و پس از تحصیلات ابتدایی با خانواده‌اش به ایران آمد. از آنجا که دیپلم متوسطه‌اش را با نمره ممتاز گرفته بود، با بورس تحصیلی دولتی عازم پاریس شد تا در رشته مدیریت و بانک‌داری به تحصیلات خود ادامه دهد. او که به زبان‌های روسی، فرانسوی، انگلیسی و عربی تسلط کامل داشت پس از بازگشت به ایران، رئیس دایره ارز بانک ملی، شعبه بازار شد. او در سال ١٣٣٣ با یک خانم فرانسوی ازدواج کرد.

به گفته فرزندش، آقای خراسانی قدیمی علاوه بر شغل دولتی، در ایجاد و مدیریت چندین مؤسسه اقتصادی و صنعتی، از جمله شرکت سهامی کاغذ حساس، نمایندگی شرکت‌های فتوکپی و زیراکس هلندی و ژاپنی شرکت داشت. او که در آستانه انقلاب به پاریس رفته بود، همزمان با بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران بازگشت.

وضعیت بهائیان در جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی جامعه بهائیان ایران را (که با بیش از حدود ۳۰۰ هزار عضو در سال ۱٣۵٧*، یکی از پر‌شمارترین اقلیت‌های مذهبی کشور بود) به‌طور مستمر و سیستماتیک مورد آزار و سرکوب قرار داده و از اساسی‌ترین حقوق بشر محروم‌شان کرده است. قانون اساسی دین بهائی را به رسمیت نمی‌شناسد و مقامات کشور این دین را الحادی تلقی می‌کنند؛ در نتیجه بهائیان از حقوق رسمی یک اقلیت مذهبی برخوردار نیستند. آنها نمی‌توانند مذهب‌شان را آشکار کنند و مراسم خود را به جای آورند. بهائیان ازهرگونه فعالیت در عرصه عمومی منع شده‌اند و از حق اشتغال در ادارات دولتی یا وابسته به دولت محرومند. **

دستگیری و بازداشت

آقای خراسانی قدیمی، به گفته فرزندش، در تاریخ ٣۰ مرداد ١٣۵۹ دستگیر شد. مصاحبه‌شونده از طریق خانواده‌های بهائیانی که شاهد دستگیری محفل ٩ نفری تهران همراه با دو مشاورشان بودند، مطلع شد که پدرش در میان دستگیرشدگان بود. محفل ٩ نفری تهران عبارت بودند از عبدالحسین تسلیمی، هوشنگ محمودی، ابراهیم رحمانی، دکتر حسین نجی، منوچهر قائم مقامی، تیمسار عطالله مقربی، یوسف خراسانی قدیمی، بهیه نادری و کامبیز صادق‌زاده میلانی. اعضای هیأت معاونت به نام‌های دکتر یوسف عباسیان و دکتر حشمت‌الله روحانی هم دستگیر شدند. 

اظهارات خانم خدمتکار

خدمتکار منزل آقای خراسانی قدیمی که همواره شاهد تشکیل جلسه محفل در خانه بود، می‌گوید: «معمولا جلساتی یک‌روزه در خانه سه طبقه او، واقع در شماره ٩ خیابان مریم، موازی با خیابان فرشته در الهیه برگزار می‌شد. (این خانه چند ماه بعد از دستگیری صاحب‌خانه بدون هیچ حکمی مصادره شد.) بعضی وقت‌ها جلسه تا شب طول می‌کشید. در آخرین جلسه، شب که شد، اعضای محفل یک به یک رفتند. آنها می‌دانستند کسانی در اطراف خانه مراقبت می‌کنند. در این جلسه درباره اینکه با توجه به اوضاع وخیم کشور چه کار باید بکنند صحبت می‌کردند. آخرین نفر آقای قدیمی بود که ساکی برداشت و پیژامه‌اش را در آن گذاشت و رفت. ما دیگر او را ندیدم. تا زمان دستگیری‌اش فقط یک بار حضوری و یکی، دو بار از طریق تلفن همسایه با من تماس گرفت.»

به گفته خدمتکار خانه، تعقیب و مراقبت از خانه آقای خراسانی قدیمی از مدت‌ها پیش آغاز شده بود. او می‌گوید: «اوایل زمستان ١٣۵۸ بود که ده‌ها پاسدار مسلح از دیوار و پشت بام به خانه ریختند. اول زنگ در را زدند و اسم یک بهائی را دادند که ما در را باز کنیم. اما پسرم تا آنها را دید در را بست و به سرعت به خانه برگشت. من با پسر و عروسم در خانه بودیم. به جز ما کسی در خانه نبود. اما شب قبل، در این خانه جلسه بود و همه اعضای محفل بودند. در فرصت کوتاهی که بود، ما به شماره‌ای که داشتیم، به اقای خراسانی قدیمی خبر دادیم. وقتی پاسدارها به داخل خانه آمدند، شروع کردند به طرز وحشیانه‌ای همه جا را گشتن. برخی وسایل را می‌انداختند و می‌شکستند. اسناد و آلبوم‌ها را جمع کردند. برخی وسایل قیمتی و آنتیک و هرچه می‌خواستند برداشتند و داخل اتومبیل‌شان گذاشتند. از ما می‌پرسیدند گاو صندوق‌شان کجاست؟ تا شب آنجا ماندند و هرچه خواستند برداشتند و بردند. یکی از پاسدارها جعبه محتوای طلاهای دختر آقای خراسانی قدیمی را برداشته بود و هرجا می‌رفت آن را زیر بغلش داشت. حتا وقتی خواست نماز بخواند آن را کنارش گذاشت. من با خودم گفتم این نماز خواندن به سرت بخورد مردک دزد! یکی دیگر با کسی داشت تلفنی صحبت می‌کرد و من شنیدم که به او گفت امشب کلی کادو داری!»

خدمتکار خانه می‌گوید «پاسدارها فکر می‌کردند که ما می‌دانیم او کجاست. ما هم می‌گفتیم ما هیچ خبری نداریم، ما کارگریم به ما که چیزی نمی‌گویند.» او اضافه می‌کند: «‌پاسدارها موقع رفتن همه‌جا را به جز آشپزخانه و اتاق ما مهر و موم کردند و رفتند. پس از چند روز یک عده دیگر آمدند و دوباره همه جا را گشتند. این‌ها پاسدارهای دیگری بودند. سری سوم از پاسدارها پس از دو ماه آمدند و سه خانواده مستضعف را در اتاق‌های خانه مسکن دادند. یکی‌شان خانمی بود فاحشه که توبه کرده و با پاسداری ازدواج کرده بود. این زن بسیار بدجنس و موذی بود و دایم ماها را اذیت می‌کرد.» به گفته مصاحبه‌شونده، سرانجام، این خانه سه طبقه مصادره شد و او، فرزند و عروسش را نیز از خانه اخراج کردند.

خانم خدمتکار در مصاحبه با بنیاد برومند از آخرین دیدار خود با آقای خراسانی قدیمی می‌گوید: «پس از آنکه آقای [خراسانی] قدیمی از منزلش به مکان نامعلومی رفت، چند بار از طریق تلفن یکی از همسایه‌ها که آقای قدیمی به آنجا زنگ می‌زد با هم صحبت کردیم. یک بار در پارک شاهنشاهی (ملت) با من قرار گذاشتند. سبیل گذاشته بودند و عصایی به دست داشتند. با پسرم رفته بودیم. آقای قدیمی نگران ما بود و می‌خواست ما را ببیند.»

دادگاه

از تشکیل دادگاه یا چگونگی محاکمه آقای خراسانی قدیمی اطلاعی در دست نیست.

اتهامات

از اتهامات آقای خراسانی قدیمی اطلاعی در دست نیست.

حکم

به گفته فرزند آقای یوسف خراسانی قدیمی، پدرش و دیگر اعضای محفل بهایی، پس از دستگیری به قتل رسیدند. به گفته او، اعضای خانواده از ترس گرفتار شدن، موضوع را پیگیری نکردند.

* «مرگ تدریجی بهائیان ایران» نوشته ریچارد ن. اوستلینگ، مجله تایم به تاریخ ٢۰ فوریه ۱٩٨۴؛ و «تضییقات بهائیان ایران ۱۹٨۴־۱٨۴۴» نوشته داگلاس مارتین، پژوهش بهائی جلد ١٣/١۲ چاپ سال ۱۹٨۴، ص ۳. تعداد جمعیت فعلی بهائیان در ایران مشخص نیست.

** در قوانین کیفری ایران برای بهائیان هیچ حقی پیش‌بینی نشده است و آنان همواره در معرض سوء استفاده و اعمال خشونت قرار دارند. چنانچه قربانی آزار و حمله شوند و مورد سرکوب قرار‌گیرند یا به قتل برسند، دادگاهی برای آنها حق تظلم و دادخواهی قائل نیست. مقامات قضایی ایران با استناد به فتوا‌ی بعضی مراجع تقلید که به موازات مجلس از منابع قانون‌گذاری محسوب می‌شوند، بهائیان را در زمره‌ مرتدین که تحت حمایت قانون نیستند قرار می‌دهند.  یکی از این مراجع، آیت‌الله روح‌الله خمینی است که برای جرم ارتداد حکم اعدام تعیین و اعلام کرده است که یک مسلمان نباید به جرم کشتن مرتد اعدام شود.

قوانینی که بهائیان را از شرکت در هرگونه فعالیت در عرصه عمومی منع می‌کند به زندگی حرفه‌ای، اجتماعی و اقتصادی آن‌ها صدمات سنگینی زده است. بلا فاصله پس از پیروزی انقلاب، وزارت کار جمهوری اسلامی دستور داد که افراد وابسته به «فرق منحرف» و یا اعضای سازمان‌هایی که به زعم مسلمین پیرو «مکاتب الحادی»اند و یا در اساسنامه خود وحی و ادیان توحیدی را نفی می‌کنند باید از همه مشاغل دولتی برکنار شوند. از طرف دیگر ضرورت اعلام مذهب، در درخواست‌نامه‌ها، فرم‌ها و مدارک رسمی (که اخیرا در بعضی موارد، تحت فشار بین‌المللی، حذف شده است)، آزادی بهائیان را به‌طور جدی محدود کرده و آنها را از فرصت‌های موجود درهمه ابعاد زندگی خصوصی از جمله ازدواج، طلاق، ارث، راه‌یابی به دانشگاه و سفر محروم می‌کند.

در عمل از سال ١٣۵٨ تا کنون هزاران بهائی شغل، مقرری و حقوق بازنشستگی، اموال، کسب و کار و امکان تحصیل را از دست داده‌اند. مقامات جمهوری اسلامی با انحلال تشکیلات بهائیان، آنها را از حق گردهم‌آیی، انتخاب و اداره مؤسسات دینی خود در سطح منطقه‌ای و ملی محروم کرده‌اند. پس از وقوع انقلاب اسلامی دست‌کم ۲۰۰ بهائی اعدام و تعداد زیادی از آنها زندانی شدند و تحت شکنجه و فشار قرار گرفتند تا شاید از دین خود برگردند و به اجبار به اسلام ایمان آورند.

به سبب اعتراض‌های شدید بین‌المللی به آزار و سرکوب این اقلیت مذهبی غیرسیاسی و آرام، مقامات دولت ایران در بیشتر اوقات علت اصلی فشار و اعدام بهائیان را پنهان می‌کنند و ادعا می‌کنند که بهائیان به اتهاماتی نظیر «فعالیت‌های ضد انقلابی»، «حمایت از رژیم سابق»، «جاسوسی برای صهیونیسم» و «فحشا، زنا و فساد اخلاقی» محکوم و مجازات می‌شوند.

تصحیح و یا تکمیل کنید