بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

ابوبکر (کامران) هدایتی

درباره

سن: ۴۵
ملیت: ايران
مذهب: بدون باور مذهبی
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱۶ تیر ۱۳۷۵
محل دفن مشخص است: بله
محل: استکهلم، باگارموسسن، سوئد
نحوه کشته‌شدن: بمب‌گذاری

ملاحظات

اطلاعات مربوط به زندگی و قتل فراقضایی آقای ابوبکر (کامران) هدایتی، فرزند خان‌حسن هدایتی، متولد ۱۳۲۸ در روستای حاج کند در منطقه بوکان استان آذربایجان غربی، از طریق مصاحبه‌ انجام شده توسط بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از اعضای خانواده وی در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۰؛ مقاله روزنامه‌های سوئدی Dagens Nyheter (۲۹ و ۳۰ دی ۱۳۷۲)؛ Svenska Dagbladet (۲۹ و ۳۰ دی ۱۳۷۲)؛ Uppsala Nya Tidning (۲۹ دی ۱۳۷۲)؛ گزارش عفو بین‌الملل: ایران - پنهانکاری رسمی، ادامه سرکوب را پنهان می‌کند  MDE 13/02/95؛ مستند سوئدی فرمان ترور "Terrorkommandot" (منتشر شده در ۱۳۸۱)؛ مستند سوئدی به نفع ملت " I nationens intresse" (منتشر شده در ۱۳۸۲) و Expressen (۷ مهر ۱۳۸۲) جمع‌آوری شده است.

آقای هدایتی در سه سالگی پدر خود را از دست داد و مادرش که در آن زمان تنها ۲۱ سال داشت باقی عمرش را ازدواج نکرده و خود به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد. برادر بزرگ‌تر او، سید عمر هدایتی، از رهبران سیاسی مخالف شاه بود که پس از یک سال حبس و شکنجه در زندان خرم‌آباد به کشمیر تبعید شد. آقای هدایتی تحصیلات دانشگاهی خود را به تعویق انداخت تا در نبود برادرش از مادر خود مراقبت کرده و خانواده‌اش را حمایت کند. وی در دانشگاه اراک شیمی خواند و در سال ۱۳۵۵-۱۳۵۶ مدرک کارشناسی خود را دریافت کرد. (مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از اعضای خانواده آقای هدایتی) او در سال ۱۳۵۸ با خانم پروین حسن‌خالی ازدواج کرد. آنها به کرمانشاه نقل مکان کردند و در آنجا به تدریس شیمی مشغول شد. پس از سقوط رژیم شاه در بهمن ۱۳۵۷، آنها با دوستان خود در حزب دموکرات کردستان ایران تماس گرفته، ضمن تشکیل کمیته‌ای حزبی در کرمانشاه بلافاصله رهبری حزب را در آنجا بر عهده گرفتند. (مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از اعضای خانواده آقای هدایتی) 

پس از انقلاب ۱۳ حکم اعدام برای افراد ساکن کرمانشاه صادر شد. [۱] نام آقای هدایتی و خانم حسن‌خالی نیز در میان این افراد بود اما آن‌ها موفق شدند با اطلاع به‌هنگام از این موضوع -توسط یک افسر ارتشی کرد که مخفیانه عضو حزب بود- فورا آن‌جا را ترک کنند. آن‌ها هر چه در توان داشتند جمع کرده و به سمت بوکان استان آذربایجان غربی حرکت کردند. خانه آنها در کرمانشاه پس از فرار مصادره شد و بقیه افراد در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ اعدام شدند. [۲] (مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از اعضای خانواده آقای هدایتی)

آقای هدایتی در زمان حضور خود در بوکان، در کارهای سازمانی حزب مشغول بود. او ابتدا به مقام حزبی منصوب و پس از مدت کوتاهی به عنوان نماینده مردم بوکان انتخاب شد. او به همراه همسرش برای تبلیغات حزبی به قطور و ارومیه در استان آذربایجان غربی نیز فرستاده شد. آقای هدایتی به کمیته مرکزی حزب پیوست و خانم حسن‌خالی در حالی که عضو کادر حزب بود در رادیوی حزب مشغول به کار بود و تدریس نیز می‌کرد. ابتدا همه فعالیت‌های آنها به صورت مخفیانه بود اما بعد از مدت کوتاهی به صورت علنی ادامه یافت.

تا سال ۱۳۶۴، آقای هدایتی از مشکلات شدید جسمی رنج می‌برد. فیبروز کبدی او نیاز به پیوند کبد داشت و بنابراین حزب دموکرات کردستان ایران ترتیبی داد که او به همراه همسرش به استکهلم سوئد برود. آنها در شهریور ۱۳۶۴ وارد سوئد شدند و ضمن یادگیری زبان سوئدی، زندگی جدیدی را شروع کردند. هر دوی آنها به عنوان مخالفان فعال و فعالان سیاسی در درون حزب باقی ماندند. در سال ۱۳۷۱ آن‌ها پسری را به فرزندی پذیرفتند که پدر و مادرش در مهاباد کشته شده بودند. آقای هدایتی در سال ۱۳۷۲ پس از مدت‌ها انتظار با موفقیت تحت عمل پیوند کبد قرار گرفت. از آقای هدایتی به‌عنوان مردی یاد می‌شود که نگاه مثبتی به زندگی داشت و به حقوق برابری زنان به شدت معتقد بود. او همواره زنان از جمله همسرش را به تحصیل و کار در کنار مردان تشویق می‌کرد (مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از اعضای خانواده آقای هدایتی)

مسئله کردها در جمهوری اسلامی

به دنبال انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ اختلاف نظر میان حکومت شیعه جمهوری اسلامی و تشکیلاتی که در مناطق کردنشین غرب ایران وجود داشت رو به افزایش گذاشت. اختلاف نظرها عمدتاً بر سر حقوق اقلیت ها و نقش آنها در تحریر قانون اساسی، ماهیت مذهبی یا غیرمذهبی حکومت و به ویژه خودمختاری اکراد بود. این اختلاف نظرها سرانجام به تحریم رفراندومی انجامید که دولت انقلاب در ماه فروردین ۱۳۵۸ برای استقرار جمهوری اسلامی در ایران برگزار کرد و سپس به درگیریهای جدی و گاه مسلحانه میان دولت مرکزی و پیشمرگان (نیروی مسلح حزب دمکرات کردستان ) منجرشد.

در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸، آیت الله خمینی حزب دمکرات کردستان ایران را که قدیمی ترین و پرنفوذترین حزب اکراد بود "حزب شیطان" خواند و آن را "غیررسمی و غیرقانونی" اعلام نمود، و دستور حمله نظامی به کردستان را صادر کرد.  این حمله به اعدام های جمعی و درگیرهای سنگین مسلحانه در منطقه منجر شد که ماهها بطول انجامید و به مرگ شمار قابل توجهی از غیرنظامیان و کوچ بسیاری از اکراد ساکن برخی شهرها در منطقه انجامید. طی چهار سال بعد احزاب کرد تا حد زیادی قدرت خود را در منطقه ازدست دادند و به کردستان عراق مهاجرت کردند. از آن تاکنون زمان شماری از رهبران و اعضای این احزاب در خارج از ایران و بخصوص در کردستان عراق به قتل رسیده اند[٢].

پیشینه تشکیل حزب دمکرات کردستان ایران

حزب دمکرات کردستان ایران در سال ۱۳۲۴ با هدف کسب خودمختاری برای کردستان در شمال غرب ایران تاسیس شد. بعد از انقلاب، کشمکش بر سر نقش اقلیت ها در نوشتن قانون اساسی، تعیین شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور و به ویژه  حق خودمختاری در منطقه کردنشین میان دولت تازه تاسیس شیعه در تهران و اکراد که بیشتر اهل سنت  هستند  منجر به درگیری مسلحانه میان پاسداران انقلاب و پیشمرگان کُرد (شاخه نظامی حزب دمکرات کردستان ایران) شد. حزب دمکرات کردستان ایران  رفراندوم  ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ را  که موضوع آن  تعیین نوع حکومت با تایید یا ردّ جمهوری اسلامی  بود تحریم نمود.  در تاریخ  ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ آیت الله خمینی حزب دمکرات کردستان ایران را "حزب شیطان" خواند و آن را "غیررسمی و غیرقانونی" اعلام کرد. به دنبال این اظهارات  رودررویی نظامی  و اعدام های دسته جمعی  در منطقه آغاز شد و ماهها بطول انجامید  تا جائی که تا سال ۱۳۶۲ نفوذ حزب دمکرات کردستان ایران در منطقه بطور قابل توجهی کاهش یافت. از آن زمان تاکنون تعداد کثیری از رهبران این حزب بقتل رسیده اند. حزب دمکرات کردستان ایران در سال ۱۳۸۵ به دنبال  جدالهای داخلی حزبی دچار انشعاب گردید که حاصل آن  تأسیس دو تشکیلات موسوم به  "حزب دمکرات کردستان ایران " و "حزب دمکرات کردستان" بود .

پیشینه اعدام‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی ایران ید طولایی در اعمال خشونت با انگیزه‌های سیاسی در ایران و اقصی نقاط جهان دارد. از انقلاب ۱۳۵۷ به بعد، عوامل جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور دست به ربودن، ناپدید کردن و قتل تعداد زیادی از افرادی که فعالیتشان برایشان نامطلوب بود‍ه زده‌اند. تعداد قربانیان اعدام‌های فراقضایی در داخل کشور روشن نیست، اما این قتل‌ها از بهمن ۱۳۵۷ آغاز شده و در طول عمر جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران تداوم داشته است. بنیاد عبدالرحمن برومند بیش از ۵۴۰ قتل را که به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده می‌شود، در خارج از ایران شناسایی کرده است.

در خارج از ایران در کشورهایی چون فیلیپین، اندونزی، ژاپن، هند و پاکستان در آسیا، دوبی، عراق، و ترکیه در خاورمیانه، قبرس، فرانسه، ایتالیا، اتریش، سوئیس، آلمان، نروژ، سوئد و انگلستان در اروپا، و ایالات متحده آمریکا در آنسوی اقیانوس آتلانتیک، مخالفین به روش‌های مختلف توسط مامورین جمهوری اسلامی مورد سوقصد قرار گرفته و کشته شده‌اند. در بیشتر موارد اطلاعات زیادی در مورد این قتل‌ها منتشر نشده و مقامات محلی حکم بازداشتی صادر نکرده‌اند. اما شواهد، مدارک و ردپاهایی که از تحقیقات پلیس و مقامات قضایی محلی به دست آمده، فرضیه جنایت دولتی را تایید می‌کنند. در برخی موارد، این تحقیقات منجر به اخراج یا بازداشت دیپلمات‌های ایران شده است. در موارد محدودی در خارج از ایران، عاملان این قتل‌ها بازداشت و محاکمه شده‌اند و شواهد و مدارک ارائه شده، ارتباط متهمان با نهادهای حکومتی ایران را آشکار کرده‌ و حکم بازداشتی برای وزیر اطلاعات وقت ایران صادر شده است.

نوع تشکیلات و اجرای این قتل‌ها در داخل و خارج از ایران هم دال بر وجود الگوی واحدی است که بنا به گفته دادستان سوئیسی، رولان شاتلن، دارای پارامترهای مشترک و یک برنامه‌ریزی دقیق هستند. از تشابهات بین این قتل‌ها در کشورهای مختلف چنین استنباط می‌شود که دولت ایران آمر اصلی این جنایات است. 

مقامات ایران مسئولیت این قتل‌ها را رسما نپذیرفته‌اند و حتی این جنایات را به درگیری داخلی بین اعضای گروه‌های اپوزیسیون نسبت داده‌اند. معهذا این جنایات از نظر آرمانی و حقوقی از بدو تشکیل نظام توسط مقاماتش توجیه شده است. در بهار سال ۱۳۵۸، صادق خلخالی، اولین قاضی شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی تصمیم نظام را مبنی بر اجرای اعدام‌های فراقضایی رسما اعلام نمود و این تصمیم را چنین توجیه کرد: «...این‌ها محکوم به اعدام شدند، در نظر ملت ایران اگر کسی بخواهد در خارج، در هر کشوری، آنها را ترور کند، هیچ دولتی حق ندارد او را به عنوان تروریست محاکمه کند؛ زیرا او عامل اجرای حکم دادگاه انقلابی اسلامی است. لذا آنها مهدورالدم هستند و در هر جا باشند حکم درباره آن‌ها همین است.» بیش از ده سال پس از این اظهارات، علی فلاحیان، وزیر اطلاعات و امنیت نظام در حالیکه در مورد موفقیت نیروهای امنیتی سخن می‌راند، در مورد حذف مخالفین چنین گفت: «... ما موفق شدیم به بسیاری از این گروهک‌ها در خارج از کشور و در سر مرز ضرباتی وارد کنیم.» 

در عین حال مقامات مختلف سیاسی، قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران در مقاطع و مناسبت‌های مختلف وجود سیاست و برنامه بلندمدت و بودجه برای اجرای این قتل‌ها و در برخی موارد انجام موفقیت‌آمیز آن‌ها را تایید کرده‌اند.

برای مطالعه متن کامل «پیشینه اعدام‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران» شامل اظهار نظر مقامات مختلف جمهوری اسلامی و سابقه تاریخی قتل‌ها، بر روی همین عنوان در نوار سمت راست کلیک کنید.

اقدامات و قتل‌های فراقضایی در سوئد

در اوایل دهه هفتاد، فعالیت‌های جاسوسی و تروریستی ایران در سوئد به نحو فزاینده ای شدت گرفت. دستگاه  امنیتی  سوئد (موسوم به  Säpo ) این این فعالیت ها را از نزدیک تحت نظر داشت. [۳] در این سالها موجی از قتل های از پیش برنامه ریزی شده علیه کردهای مقیم  سوئد رخ داد.  ساپو معتقد بود که همه این قتل‌ها انگیزه‌ سیاسی داشت وبا مردی به نام رضا تسلیمی، از ماموران اطلاعاتی ایران، مرتبط  بود. (مستندهای سوئدی "فرمان ترور" به تاریخ ۱۳۸۱ و "منافع ملی"به تاریخ  ۱۳۸۲)

شیوه  عملکرد رضا تسلیمی به عنوان مامور اطلاعاتی این بود که سایر کردهای مقیم سوئد را وادار به  خبرچینی کند.[۴] یکی از خبرچین ها  به نام محسن رشیدزاده، [۵] در دو مستند تلویزیونی سوئدی «فرمان ترور» و «منافع ملی» درباره  روش کار خودش  با رضا تسلیمی و نحوه برنامه‌ریزی قتل مخالفان رژیم و پناهندگان در سوئد توضیح داد. او می گوید هنگامی که آقای جلیل گدانی، یکی از رهبران ارشد حزب دموکرات کردستان، در دی ماه  ۱۳۶۸ به سوئد سفر کرد، جامعه اکراد مقیم سوئد شدیداً نگران امنیت او در حین اقامتش در سوئد بودند.  ساپو از وجود توطئه ای برای قتل آقای گدانی مطلع شد او را از طرح توطئه آگاه نمود و به این ترتیب عملاً مانع از اجرای آن طرح  شد. (روزنامه Svenska Dagbladet SvD  به تاریخ ۲۷شهریور ۱۳۸۱ و مستند سوئدی "منافع ملی"به تاریخ  ۱۳۸۲) در واقع رضا تسلیمی و محسن رشیدزاده در تعقیب  آقای گدانی بودند. به گفته رشیدزاده، تسلیمی از شکست عملیات شدیداً عصبانی شد.(مستند "منافع ملی"به تاریخ  ۱۳۸۲)

 رضا تسلیمی با  سفارت ایران در استکهلم هم مربوط بود. او مرتباً از خودروی شخصی جمشید حسن‌پور، دیپلمات سفارت ایران در استکهلم،  استفاده می‌کرد. (مستند "فرمان ترور" به تاریخ ۱۳۸۱) در شهریور ۱۳۶۹، دستگاه  امنیتی سوئد، جمشید حسن‌پور را به همراه چهار تن دیگر به اتهام توطئه برای قتل  مروان بشیر الرومه، سفیر عربستان در سوئد، بازداشت کرد. سه نفر از افراد دستگیر شده دیپلمات و از مصونیت دیپلماتیک برخوردار بودند.[۶] سوئد سه دیپلمات ایرانی در استکهلم را «عنصر نامطلوب» اعلام کرد؛ این وجه به کسانی اطلاق می شود که رفتارشان نامطلوب یا نافی منافع کشور میزبان باشد. با این که دو تن  از بازداشت شدگان مصونیت دیپلماتیک نداشتند، و با این‌که سوئد  موظف به پیگرد قانونی مظنونین بود،  فردای روز دستگیری، این دو همراه سه دیپلمات  بازداشت شده سوئد را ترک کردند. یکی از این افراد عبدالرحمن بنی‌هاشمی (۷) دو سال بعد در ترور چهار تن از رهبران حزب دمکرات کردستان در رستوران میکونوس برلین شرکت داشت. [۸] قرار بود آقای اینگوار کارلسون، نخست وزیر پیشین سوئد در دو دوره ، خانم مونا ساهلین، دبیر حزب سوسیال دموکرات سوئد و آقای پیر شوری، وزیر  امور خارجه  پیشین سوئد، همگی به این  شام در رستوران میکونوس در برلین بروند. اندکی قبل از شام، کارل بیلت، نخست‌وزیرسوئد، طی تماس تلفنی  با آقای اینگوار کارلسون از آن‌ها خواست فوراً به سوئد بازگردند. در نتیجه، همه آن‌ها در همان روز به سوئد بازگشتند و از یک ترور احتمالی جان  به در بردند. (روزنامه Svenska Dagbladet, SvD  به تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۲). در ۲۱ فروردین ۱۳۷۶، دادگاهی در آلمان حکمی صادر کرد مبنی براینکه   قتل در رستوران میکونوس به  دستور علی فلاحیان، وزیر اطلاعات ایران  و با اطلاع علی خامنه‌ای و علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس‌جمهور وقت صورت گرفته است. دادگاه برای بازداشت علی فلاحیان یک حکم بین المللی صادر نمود. [۹

در سال ۱۳۷۱ محسن رشیدزاده و یکی دیگر از خبرچین ها به نام خسرو الگیلانی دستگیر شدند. آن‌ها مظنون به  فعالیت‌ اطلاعاتی غیرقانونی و تبانی در انجام این فعالیت ها بودند.  دادگاه منطقه  لینشوپینگ به این نتیجه رسید که بین سال‌های ۱۳۶۷ و ۱۳۷۱، رشیدزاده و الگیلانی « آگاهانه  و عمداً  از طرف ایران به صورت مخفیانه و با استفاده از ترفند های فریبکارانه برای به دست آوردن اطلاعات در مورد روابط شخصی دیگران اقدام کرده‌اند.» رشیدزاده و الگیلانی  مرتب با رضا تسلیمی ملاقات یا صحبت می کردند و طی این تماس ها، با استفاده از زبان رمزی که بین خود داشتند، درباره افراد و وقایعی که در سوئد رخ می داد به او اطلاعات  می دادند.   آن‌ها در جلسات و گردهمایی‌های سیاسی، عروسی‌ها و جشن‌ها حضور پیدا می کردند،از شرکت کنندگان اطلاعات جمع آوری کرده  عکس و فیلم می گرفتند، و اسامی و آدرس افراد سیاسی را در سوئد و محل اقامت رهبران  سیاسی ای را که  به سوئد می آمدند جمع آوری می کردند و در اختیار تسلیمی می گذاشتند.  دادگاه رشیدزاده و الگیلانی را به اتهام جاسوسی درباره  کردهای سوئد محکوم و  برای  رشیدزاده مجازات  زندان و اخراج  از سوئد و برای الگیلانی مجازات زندان مقرر نمود.   (حکم دادگاه ناحیه لینشوپینگ شماره B 412/92، تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۳۷۲). محسن رشیدزاده پس از سپری کردن  دوران  مجازات حبس به ایران بازگشت و در آنجا مورد استقبال رضا تسلیمی قرار گرفت. رشیدزاده عاقبت  به کانادا رفت.  (مستند سوئدی "منافع ملی" به تاریخ  ۱۳۸۲)

قتل فراقضایی آقای ابوبکر (کامران) هدایتی

با ادامه فعالیت‌های سیاسی، آقای هدایتی شروع به دریافت تماس‌های تهدیدآمیز، نامه‌ها و حتی یادداشت‌هایی در آسانسور ساختمانی شد که در آن زندگی می‌کرد. (مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از اعضای خانواده آقای هدایتی، روزنامه‌ سوئدی Dagens Nyheter - در تاریخ ۳۰  دی ۱۳۷۲)؛ گزارش عفو بین‌الملل: ایران - پنهانکاری رسمی، ادامه سرکوب را پنهان می‌کند  MDE 13/02/95.) تهدیدها در سال ۱۳۷۲ شدت گرفت. در پاییز سال ۱۳۷۲، حکومت ایران هشدارها و تهدیدهایی را از طریق دوستانش به او رساند. به او گفتند که یا با آن‌ها همکاری کند یا او و خانواده‌اش را خواهند کشت. در یکی از تماس‌ها به او اعلام کردند که در صورت بازگشت به ایران، تمامی دارایی‌های مصادره شده‌اش را به او باز می‌گردانند. خانم حسن‌خالی از همسرش خواست تا تهدیدها را به سرویس امنیتی سوئد گزارش دهد، اما آقای هدایتی گفت که موضوع را جدی نگیرد. خانواده محل سکونت خود را تغییر دادند و تنها چند نفر از دوستان نزدیک و اعضای خانواده از آدرس جدید آن‌ها اطلاع داشتند. با این حال، شوهر خواهر آقای هدایتی ضمن همکاری با ماموران ایرانی، آدرس جدید را به آن‌ها داده بود. (مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از اعضای خانواده آقای هدایتی)

در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۷۲، آقای هدایتی پس از گشودن یک بمب پستی در خانه‌اش، متحمل جراحات شدیدی از ناحیه صورت، چشم‌ها، پرده‌های گوش، دست‌ها، پاها و ترک‌هایی در قفسه سینه شد.  (روزنامه‌ سوئدی Dagens Nyheter (۲۹ دی ۱۳۷۲). او نهایتا در ۱۷ خرداد ۱۳۷۵، بر اثر جراحات ناشی از انفجار پس از چندین عمل جراحی و بستری شدن‌های مداوم در بیمارستان جان خود را از دست داد. حدود سه ماه قبل از انفجار، پدر خانم حسن‌خالی به زور مجبور شده بود آدرس این زوج را فاش کند. پدر به شهر دیگری سفر کرد تا به آن‌ها در این باره هشدار دهد و ار آن‌ها خواست مراقب خود باشند. آقای هدایتی و همسرش نگران بودند که ممکن است بمبی را زیر ماشینشان کار بگذارند، هرچند از آپارتمان خود در طبقه پنجم دید کاملی نسبت به هر گونه فعالیت مشکوک داشتند.

بمبی که به تکه‌های کوچک تبدیل شده بود، از طریق پست عادی در یک پاکت استاندارد به ابعاد حدود ۱۵ در ۲۰ سانتی‌متر و به نام همسر آقای هدایتی ارسال شده بود. (روزنامه‌ سوئدی Dagens Nyheter  ۲۹ دی ۱۳۷۲). آقای هدایتی به گمان اینکه این بسته از طرف یکی از دوستان آن‌ها در مؤسسه کردی پاریس و به عنوان هدیه فارغ‌التحصیلی برای همسرش ارسال شده است، آن نامه را گشود. خانم حسن‌خالی قرار بود در چند روز آینده فارغ‌التحصیل شود و آقای هدایتی یک جشن بزرگ برای این مناسبت برنامه‌ریزی کرده بود. علی‌رغم اینکه این زن و شوهر یک رویه خاص برای رسیدگی به نامه‌ها داشتند و قبل از باز کردن هر چیزی روغن‌های ضروری را به انگشتان خود می‌مالیدند اما در آن روز آقای هدایتی پروتکل فوق را رعایت نکرد (مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از اعضای خانواده آقای هدایتی)

هنگامی که او در حدود ساعت یک بعد از ظهر در آپارتمانش در حومه باگارموسن استکهلم، نامه را باز کرد، بمب در صورتش منفجر شد. با وجود جراحات شدید، توانست از آپارتمان خارج شود تا به همسایگانش خبر دهد. اثرات انگشت خون‌آلود در سراسر راهرو پخش شده بود. تکه‌های گوشت در تمام راهرو و سقف و از جمله روی اسباب‌بازی‌های پسرشان پاشیده شده بود. (مستند سوئدی به نفع ملت " I nationens intresse") همسایه‌ها که صدای انفجار را شنیده بودند، بلافاصله با پلیس تماس گرفتند. آقای هدایتی در زمان رسیدن آمبولانس همچنان هوشیار بود.

پس از وقوع انفجار، او را به مدت سه روز بی‌هوش نگه داشتند و بعدا برای رفع جراحاتش تحت چندین عمل جراحی، از جمله پیوند انگشت، کاشت ایمپلنت‌های فلزی برای بازگرداندن عملکرد دست‌هایی که استخوان‌هایش کاملاً شکسته شده بود و بازسازی بینی قرار گرفت. او بینایی هر دو چشم خود را از دست داد و دچار ریزش مو و آسیب در ناحیه گوش شد. آقای هدایتی در فاصله زمانی بین انفجار تا مرگش بیشتر وقت خود را در بیمارستان گذراند و به‌طور مداوم تحت عمل های جراحی قرار گرفت.

علی‌رغم سختی‌ها، آقای هدایتی روحیه خود را حفظ کرد و شجاعت قابل توجهی از خود نشان داد و هرگز گلایه‌ای نکرد. برای تسکین دردهایش به او مورفین داده می‌شد، اما هرگز نمی‌گفت که درد دارد؛ در واقع او آن را انکار می‌کرد. عمل‌های جراحی فشار زیادی بر کبدش وارد کرد که در نهایت منجر به وخامت وضعیت کبدش شد و به مرگش انجامید (مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از اعضای خانواده آقای هدایتی)

پلیس سوئد ابتدا نمی‌خواست به دلایل سیاسی پشت حمله اذعان کند، هرچند آن‌ها تشخیص داده بودند که آقای هدایتی یک فعال مخالف رژیم ایران است. (روزنامه سوئدی Svenska Dagbladet به تاریخ ۲۹ دی ۱۳۷۲) روز بعد از حمله، پلیس اعلام کرد که تحقیقات خود را با فرض اینکه تلاش برای قتل به دلایل سیاسی بوده ، شروع کرده است اما هیچ سرنخ یا مظنونی ندارد (روزنامه سوئدی Svenska Dagbladet  به تاریخ ۲۹ دی ۱۳۷۲) آن‌ها بیان کردند که انتظاراتشان از حل این جنایت چندان بالا نیست، چون بسته از فرانسه ارسال شده بود (Uppsala Nya Tidning۲۹ دی ۱۳۷۲)  و از طرفی آن‌ها قادر به شناسایی نوع ماده منفجره نیز نبودند (روزنامه‌ سوئدی Dagens Nyheter ۲۹ دی ۱۳۷۲)

پرونده ابوبکر (کامران) هدایتی رسماً حل نشده باقی مانده است.

واکنش مقامات ایرانی

هیچ اظهارنظر رسمی‌ای در مورد قتل فراقضایی آقای هدایتی صورت نگرفته است.

واکنش مقامات سوئدی

دو مستند سوئدی Terrorkommandot و I nationens intresse که به ترتیب در سال‌های ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ از تلویزیون سوئد پخش شد، نشان می‌دهد که ساپو (پلیس امنیتی سوئد) از عملیات عوامل ایرانی در خاک سوئد آگاه بوده اما در اقدامات آن‌ها مداخله نکرده است. آقای استن اندرسون، وزیر خارجه سوئد بین سال‌های ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۰، در باره این مستندها اظهار داشت «پلیس امنیت به راحتی می‌تواند یک دولت درون دولت شود و باید چنین باشد. آن‌ها بر لبه تیغ راه می‌روند و گاهی از خط‌کشی‌های مجاز عبور می‌کنند. از طرف دیگر، اگر آن‌ها ادعا می‌کردند که امنیت کشور نیازمند اخراج برخی از افراد است ما نمی‌توانستیم با آن‌ها بحث کنیم. (مستندهای سوئدی Terrorkommandot و I nationens intresse)

به سازنده مستند اطلاع داده شد که ساپو نگران حملات انتقام‌جویانه احتمالی بوده است؛ مشابه اقداماتی که فرانسه را تحت تاثیر قرار داده بود. (روزنامه Expressen  ۷ مهر ۱۳۸۲) پس از دستگیری افرادی که قصد ترور شاپور بختیار، نخست وزیر اسبق ایران را داشتند، مجموعه ای از بمب گذاری‌ها در پاریس اتفاق افتاد که منجر به کشته شدن ۲۰ نفر و زخمی شدن ۲۵۵ نفر دیگر شد. یک گروه ناشناس در لبنان مسئولیت این انفجارها را بر عهده گرفت و خواستار آزادی مهاجمان شد. در سال ۱۳۶۹، از سوی فرانسوا میتران عفو ریاست جمهوری اعطا شد و همه آن‌ها بلافاصله به ایران فرستاده شدند. [۱۵]

ساپو و وزارت امور خارجه همواره از ارائه توضیحات در مورد این اطلاعات، به ویژه در مورد آن‌چه در دو مستند سوئدی فاش شده است، خودداری کرده‌اند. حتی در سال ۱۳۹۹، زمانی که از خانم سوفیا هلکویست که در آن زمان دبیر مطبوعاتی ساپو بود در مورد دخالت ایران در این پرونده سوال شد اظهار داشت که ساپو به فعالیت‌های اطلاعاتی تقریباً ۱۵ کشور در سوئد آگاه است و قدرت‌های خارجی به عنوان بخشی از عملیات اطلاعاتی خود، آماده به جاسوسی صنعتی، به دست آوردن اسرار نظامی و حتی انجام ترور هستند . (روزنامه  Flamman ۲۸ بهمن ۱۳۹۸) 

جدیدترین گزارش سالانه ساپو تأیید می‌کند که ایران یک تهدید امنیتی قابل توجه است. به اذعان این سالنامه «ایران عملیات‌های اطلاعاتی و تهدیدآمیز امنیتی در خاک سوئد و علیه منافع سوئد انجام می‌دهد. این فعالیت‌ها شامل جمله جمع‌آوری اطلاعات، نفوذ بر مخالفان و فعالیت‌های تدارکاتی است. سرویس‌های اطلاعاتی ایران مدت‌هاست که حملاتی را علیه افرادی انجام می‌دهند که به نظر می‌رسد ثبات رژیم ایران را تهدید می‌کنند. [۱۶]

تعهدات سوئد بر اساس قوانین بین‌المللی

بر اساس اطلاعات موجود، بنظر میرسد که دولت‌های اروپایی در قتل‌های فراقضایی که عناصر حکومتی جمهوری اسلامی ایران عامل آن بوده اند، نسبت به اجرای تعهدات خود در تضمین امنیت و حق حیات افراد و تعقیب عاملان جنایاتی که در این کشورها رخ داده قصور کرده اند. قتل‌های فراقضایی ناقض حق حیات است که در ماده ۲ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و ماده ۶ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی تصریح شده است. بعلاوه، این قتل ها نافی ممنوعیت شکنجه یا رفتار یا مجازات غیرانسانی یا تحقیرآمیز است که در ماده ۳ کنوانسیون حقوق بشر اروپا و پروتکل‌های الحاقی آن درباره لغو مجازات اعدام در زمان صلح (پروتکل شماره ۶) و در هر زمانی ( پروتکل شماره ۱۳) مقرر شده است. قتل های فراقضائی با مفاد کنوانسیون منع شکنجه و سایر رفتارها یا مجازات‌های ظالمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز هم منافات دارد. 

حق داشتن یک مکان امن برای سکونت از اصول بنیادی کنوانسیون ۱۹۵۱ مربوط به وضعیت پناهندگان است که دولت‌های عضو را موظف می‌کند از افرادی که در کشور خود مورد آزار و اذیت و خشونت قرار گرفته و گریخته اند محافظت نماید. بر اساس این کنوانسیون، هر فردی که ترس موجهی داشته باشد که به سبب عواملی مانند نژاد، مذهب، ملیت، یا عضویت در یک گروه اجتماعی خاص یا داشتن عقیده سیاسی مشخص مورد آزار و شکنجه قرار خواهد گرفت پناهنده محسوب می شود و حق دارد از حقوق پناهندگی برخوردار شود. هدف این چهارچوب حقوقی بین‌المللی ممانعت از بازگشت اجباری پناهجویان به شرایطی است که زندگی یا آزادی آن‌ها را به مخاطره اندازد. در این کنوانسیون بر اهمیت تأمین یک مکان امن و مطمئن برای سکونت پناهجویان و پناهندگان تاکید ‌شده است.

واکنش خانواده

از آنجایی که خانم حسن‌خالی هدف احتمالی بود، بعد از انفجار، تحقیقات گسترده پلیسی و بازجوییهای مداومی از او صورت گرفت. به گفته یکی از اعضای خانواده، او با وجود مخالفت پلیس سوئد -که به دلیل تهدیدهای موجود علیه او ترجیح می‌دادند توجهی به این پرونده جلب نشود- با بی‌بی‌سی مصاحبه کرده است.

خانم حسن‌خالی معتقد بود که آن‌ها به دلیل تعهدشان به آرمان کردها و نقش برجسته‌شان مورد هدف قرار گرفته‌اند تا ترس در میان فعالان سیاسی کرد ساکن اروپا موثرتر عمل کند. (مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند با یکی از اعضای خانواده آقای هدایتی)

تأثیر بر خانواده

بر اساس اطلاعات موجود، تأثیر مرگ آقای هدایتی بر خانم حسن‌خالی و پسرشان قابل توجه بود. خانم حسن‌خالی همسر، حامی و بهترین دوست خود در طی ۲۱ سال گذشته را از دست داد. پسرشان همیشه نگران امنیت مادرش است، هراس دارد که جمهوری اسلامی به دنبال مادرش بیاید و او را نیز از دست بدهد. علی‌رغم این رویداد تلخ که زندگی آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده، خانم حسن‌خالی تلاش کرده که ضمن حفظ دیدگاهی مثبت برای خود و پسرش، از بدبینی زیاد او جلوگیری کند.

—--------------------

[۱] این اعدام‌ها بخشی از موج اعدام‌هایی بود که برای مقابله با عناصر «ضد انقلاب» در منطقه کردستان صورت گرفت. پس از مذاکرات بین حزب دموکرات کردستان ایران (PDKI) و نخست‌وزیر موقت، چندین درگیری -گاهی مسلحانه- بین سپاه پاسداران و پیشمرگه‌ها (شبه نظامیان PDKI ) به ویژه در شهرهای سنندج (استان کردستان) و پاوه (استان کرمانشاه) رخ داد. این درگیری‌های شدید بین دولت مرکزی شیعه و جدید ایران و منطقه عمدتا سنی کردستان و مرتبط با نقش اقلیت‌ها در تدوین قانون اساسی، تعیین شیعه به عنوان دین رسمی کشور و به ویژه خودمختاری منطقه بود. پس از درگیری‌هایی که به برخی تلفات انجامید، آیت‌الله خمینی در ۲۷ مرداد ۱۳۵۸ دستور داد که ارتش و نیروهای مسلح «به سمت پاوه حرکت کنند و به مبارزه پایان دهند...» در همان دستور او با ترغیب به استفاه از زور، تهدید کرد که: «اگر ظرف ۲۴ ساعت با موشک‌ها و تانک‌ها و همه اسلحه‌های لازم به سمت پاوه حرکت نکنند، آن‌ها را مسئول و پاسخگو خواهم دانست و در صورت هرگونه تخلف از این دستور، به صورت انقلابی با آن‌ها برخورد خواهم کرد.» در ۲۸ مرداد آیت‌الله خمینی حزب دموکراتیک کردستان ایران را «حزب شیطان» خواند و آن را «غیررسمی و غیرقانونی» اعلام کرد و اشاره کرد که برخی از این افراد «ضد اسلامی» در همه‌پرسی ۱۲ فروردین که مردم به پای صندوق‌های رای رفته بوند، این همه‌پرسی را تحریم کرده بودند. مطابق با دستور خمینی، آیت‌الله صادق خلخالی به غرب ایران سفر کرد و به یک خبرنگار از روزنامه اطلاعات گفت: «من به همه مناطق کردستان خواهم رفت... و هرکسی که در این توطئه‌های خونین دست داشته باشد را به عدالت خواهم رساند.» طبق گفته آقای بولوری، آیت‌الله خلخالی حداقل ۵۸ کرد را در طی ۱۰ روز به اعدام محکوم کرد. اعدام‌های جمعی و درگیری‌ها برای چندین ماه در آن منطقه ادامه داشت.
 [۲] برای اطلاعات بیشتر به لینک‌های زیر مراجعه کنید:
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4693/azarnush-mahdavian
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4610/hushang-azizi
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4922/mohammad-jafar-azizi
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4423/asghar-behbud
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-5028/mohammad-benmahmudi
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4609/mohammad-ezzati
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4622/mozaffar-fattahi
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4199/hormoz-gorji-bayani
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4650/yadollah-mahmudi
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4717/abdollah-nuri
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4908/hossein-shirani
۳ - در سال‌های پس از استقرار جمهوری اسلامی، احزاب مختلف اپوزیسیون کردی در داخل و خارج از ایران ظهور کردند که شامل احزابی مانند حزب دمکرات کردستان ایران، کومله (سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران)، مکتب قرآن به رهبری احمد مفتی‌زاده و سازمان مبارزه کردستان ایران و غیره است. علاوه بر این، احزابی مانند حزب زندگی آزاد کردستان (پژاک) و حزب آزادی کردستان (PAK) در خارج از ایران، به ویژه در بخش‌هایی از منطقه خودمختار کردستان در عراق، مانند کوی، سلیمانیه و دامنه‌های کوه‌های قندیل تشکیل شدند. در حالی که این احزاب سیاست‌ها و ایدئولوژی‌های متفاوتی دارند، تمرکز اصلی آن‌ها رویارویی با جمهوری اسلامی ایران بوده است. برخی از این احزاب در سال‌های اخیر دچار انشعاب شده‌اند؛ تعارضات درون حزبی  بیشتر بر سر روش‌های اداره سازمان‌ها بوده است  نه تفاوت‌های نظری و ایدئولوژیک. از اواخر دهه ۶۰، آن‌ها هیچ بخشی از خاک ایران را تحت کنترل نداشتند و از راهکارهای  مختلفی برای پیشبرد اهداف سیاسی خود، مقابله با جمهوری اسلامی و جذب اعضا استفاده می کردند. از سال ۱۳۸۵، درگیری‌های میان حکومت و احزاب کرد - که در واکنش به تشدید بازداشت و اعدام فعالان کرد که  به خاطر جلوگیری از گسترش باورهای بنیادگرایی اسلامی حضور خود را در ایران افزایش داده بودند - وارد مرحله جدید و جدی‌تری شد. نیروهای کرد به ویژه حزب دمکرات کردستان ایران و پژاک چندین بار در داخل ایران و در مناطق مرزی کردستان عراق مورد حمله نیروهای گشت مرزی و سپاه پاسداران قرار گرفتند. در همان سال، سپاه پاسداران حملات مسلحانه‌ای را علیه مواضع احزاب کرد ایرانی در داخل مرزهای منطقه خودمختار کردستان عراق انجام داد. بمباران مراسم شب یلدا (جشن باستانی طولانی‌ترین شب سال) در سال ۱۳۸۵ که روز تولد عبدالرحمن قاسملو نیز بود، منجر به کشته شدن ۵ نفر از اعضای حزب و ۲ نفر از نیروهای امنیتی کردستان عراق شد. نیروهای کرد نیز در چندین نوبت به نیروهای جمهوری اسلامی حمله کردند. در این درگیری‌های نظامی حداقل ده‌ها نفر از هر طرف کشته شدند. در سال‌های بعد، به‌ویژه در سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷، درگیری‌ها با تناوب بیشتر و و شدت کمتری ادامه یافت. یکی از مهم‌ترین این درگیری‌ها حمله نیروهای پژاک به یک پاسگاه مرزی در ۳۰ تیر ۱۳۹۷ بود که به کشته شدن ۱۱ نفر انجامید (دویچه وله، ۳۱ تیر ۱۳۹۷؛ رویترز، ۳۰ تیر ۱۳۹۷).  در ۱۷ شهریور همان سال، مقر حزب دمکرات کردستان - حزبی که مخالف مبارزه مسلحانه بود و در درگیری با نیروهای جمهوری اسلامی شرکت نکرده بود - واقع در کوی در کردستان عراق، هدف حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار گرفت. در این حمله موشکی ۱۶ نفر کشته و ۵۰ نفر زخمی شدند (خبرگزاری ایسنا، ۲۳ شهریور ۱۳۹۷؛ سایت کردستان و کرد ۱۷ شهریور ۱۳۹۷)-
 ۴- وظایف اصلی ساپو شامل مقابله با جاسوسی، مبارزه با تروریسم و هدایت تحقیقات در جرائم مرتبط با امنیت ملی و فعالیت‌های تروریستی است.
۵ - در شهر نینسهم، به‌ویژه در اوایل دهه ۷۰ که این شهر به عنوان مرکز فعالیت‌های کردهای در تبعید شناخته می‌شد، تلاش‌های زیادی برای تحت فشار قرار دادن کردها برای خبرچینی صورت گرفت. در نتیجه، دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی  ایران به طور قابل توجهی در این شهر فعال بود. بسیاری از کردهای ساکن این شهر طی تماس‌های  تلفنی  از سوی شخصی ناشناس نتشویق می‌شدند که حزب را ترک کرده و «دوشادوش آن‌ها نجنگند.» (مستند سوئدی "منافع ملی" به تاریخ  ۱۳۸۲).
۶ - محسن رشیدزاده قبلاً عضو حزب دموکرات کردستان ایران بود و در زمان درگیری با ایران در فرماندهی مرکزی پیشمرگه‌ها سمتی داشت. او در سال ۱۳۶۴ حزب را به دلیل اختلاف نظر با رهبری آن ترک کرد و ادعا کرد که مجبور شده است چهار ماه را در منطقه تحت کنترل نیروهای پیشمرگه بگذراند. پس از شکست حزب دموکرات کردستان ایران در جنگ، وی در ایران بازداشت شد و در آن‌جا با رضا تسلیمی که بازجوی او بود، مواجه شد. پس از یک حبس چند ماهه، شایعاتی مبنی بر افشای اطلاعات از طرف او در مورد حزب منتشر شد. رشیدزاده به سوئد گریخت و درخواست پناهندگی داد. اسناد دادگاه نشان می‌دهد که او هنگام ورود به سوئد دروغ گفته و هیچ دلیل قانونی برای آنکه درسوئد به او پناهندگی داده شود نداشته است (حکم دادگاه منطقه لینشوپینگ i mål nr B 412/92 به تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۳۷۲). بلافاصله پس از ورود محسن رشیدزاده به سوئد، رضا تسلیمی طی تماسی، از او خواست دوباره به حزب دموکرات کردستان بپیوندد. رشیدزاده مرتباً با تسلیمی ملاقات می کرد  و علاوه بر اینکه مامور انجام چندین مأموریت از سوی تسلیمی شد ، به او گفته شده بود سلاح‌هایی در استکهلم پنهان  کرده اند. (مستندهای سوئدی "فرمان ترور" به تاریخ ۱۳۸۱ و "منافع ملی"به تاریخ  ۱۳۸۲)
۷ - مصونیت دیپلماتیک یک مفهوم حقوقی است که در کنوانسیون وین ۱۳۴۰ در مورد روابط دیپلماتیک ذکر شده است. این معاهده بین‌المللی چهارچوب روابط دیپلماتیک بین کشورها را معین کرده و حقوق و امتیازات دیپلمات‌ها را مشخص می‌کند. بر اساس این کنوانسیون، دیپلمات‌ها از مصونیت مطلق در رابطه با  صلاحیت کیفری کشور میزبان برخوردارند. این بدان معناست که دیپلمات‌ها عموماً از پیگرد قانونی برای هرگونه فعالیت مجرمانه‌ای که ممکن است در حین انجام وظیفه دیپلماتیک خود انجام دهند معاف هستند.
۸ - با نام جعلی حسن پورسمانی دستگیر شد.
۹ - آقایان صادق شرفکندی دبیر کل حزب دموکرات کردستان، فتاح عبدلی، نماینده حزب دموکرات کردستان در اروپا، همایون اردلان، عضو کمیته مرکزی حزب دموکرات و نوری دهکردی، مترجم در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۷۱ ترور شدند.
١٠ - حکم میکونوس به جرم قتل و معاونت در قتل. آرشیو اسناد و مدارک برای تحقیقات و اسناد انجمن پناهندگان ایرانی در برلین e.V. برلین، ۱۳۷۶
 ١١ - ابسرور «حقیقت درباره بمبی که هواپیما پن ام را بالای لاکربی زد راز سی‌ساله‌گی می‌ماند» منتشر شده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۳۹۷
 ١۲- واشنگتن پست «هاول فروش مواد منفجره به لیبی به تفصیل شرح می‌دهد» منتشر شده در تاریخ ۳ فروردین ۱۳۶۹

تصحیح و یا تکمیل کنید