بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

محمد راجی

درباره

سن: ۵۶
ملیت: ايران
مذهب: اسلام
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: بهمن ۱۳۹۶ — اسفند ۱۳۹۶
محل: تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: اعدام فراقضایی

ملاحظات

اطلاعات درباره قتل آقای محمد راجی از مصاحبه بنیاد برومند با یک فرد نزدیک به خانواده (۲۲ مرداد ۱۴۰۲ و ۱ اسفند ۱۴۰۲) و گزارش اداره پزشکی قانونی شهرستان کهریزک، استان  تهران، پس از معاینه جسد آقای راجی، مورخ ۲ اسفند ۱۳۹۶ ، و  نامه رئیس مرکز تشخیصی و آزمایشگاهی پزشکی قانونی استان تهران به معاون دادستان و سرپرست دادسرای ناحیه ۲۷ تهران، مورخ ۹ خرداد ،۱۳۹۷ به دست آمده. اطلاعات تکمیلی از مصاحبه با چهار شاهد عینی،  شاهد عینی اول (۲۷ مرداد ۱۴۰۲)، عباس دهقان (۲۸ مرداد ۱۴۰۲)،شاهد عینی دوم (۲۸ بهمن ۱۴۰۲) و شاهد عینی سوم (۱ اسفند ۱۴۰۲)، و همچنین از وبسایت‌های خبری ایرنا (۶ اسفند ۹۶)، خبرگزاری فارس (۱۴ اسفند ۹۶)، اظهارات حجت‌الاسلام علی سرلک، هم‌رزم سابق آقای راجی که او را از سال‌های ۱۳۶۰ می‌شناخت، در سایت دیده‌بان ایران (۱۶ اسفند ۱۳۹۶)، میزان (۱۶ اسفند ۹۶)، مجذوبان نور (۲۲ شهریور ۱۳۹۷)، ایران وایر (۲ اسفند ۹۷)، مجله درویش‌نامه (۳ اسفند ۱۳۹۷) و رادیو فردا (۱۵،۱۳ و ۱۶ اسفند ۹۶) به دست آمده است.

آقای محمد راجی فرزند علی‌اصغر و اکرم حسامی، اول دی‌ماه ۱۳۴۰ در شهرستان الیگودرز استان لرستان به دنیا آمد. در ۱۸ سالگی و با آغاز جنگ ایران و عراق (‌از شهریور ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۷) داوطلبانه عازم جبهه شد. به گفته یکی روحانی طرفدار حکومت که در زمان جنگ خود از نیروهای تحت فرماندهی آقای راجی بود، او در کمتر از یک سال بعد به دلیل روحیه «شجاع» و «خط شکن» فرماندهی گردان‌ها و عملیات‌های مختلفی را به عهده گرفت و خیلی زود به رتبه سرداری سپاه رسید. (حجت‌الاسلام علی سرلک، دیدبان ایران- ۱۶ اسفند ۱۴۰۲) آقای راجی در طول جنگ بارها مجروح شد اما عمده‌ترین جراحت او ناشی از سلاح‌های شیمیایی بود که بخش عمده ریه او را از بین برد به طوری که در دوره‌ای مجبور به استفاده از اکسیژن بود. با این حال، آقای راجی در طول سال‌ها سلامت خود را بازیافته بود و ورزشکار بود. او به کشتی و کوهنوردی علاقه داشت و بدن ورزیده‌ای داشت. (مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده  - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲) 

به گفته‌ یک فرد نزدیک به خانواده، آقای راجی بسیار اخلاق‌مدار بود و از این رو با مشاهده رفتارهای «غیرانسانی» و «چپاول‌های مالی» سپاه، کم‌کم نسبت این ارگان «دلسرد» شد و تقاضای بازخرید از خدمت کرد ولی با این خواسته‌اش مخالفت شد. او از سال ۱۳۸۰ دیگر سر کار نرفت تا اینکه در نهایت در سال ۱۳۸۳ با بازنشستگی پیش از موعد او موافقت شد. (مصاحبه  - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲) او پس از بازنشستگی به همراه خانواده به زادگاهش، روستای مزرعه‌آباد الیگودرز رفت و به کشاورزی مشغول شد به طوری که یک سال به عنوان کشاورز نمونه نیز معرفی شد. (حجت‌الاسلام علی سرلک دیدبان ایران - ۱۶ اسفند ۹۶) 

محمد راجی که «روحیه خداجویی» داشت و به دنبال «کمال» بود در سال ۱۳۸۹ با درویش و طریقت نعمت‌اللهی گنابادی آشنا شد و پس از مدتی تحقیق و شرکت در جلسات به آنها پیوست. پس از درویش شدن راجی، افراد مختلف از نماینده ولی فقیه تا فرماندهان بالادست سپاه به دیدنش می‌رفتند تا او را منصرف کنند و می‌گفتند: «چون شما درویش شده‌اید با سپاه کار نمی‌کنید» در حالی که از زمان بازنشستگی و فاصله گرفتن او از سپاه تا آشنایی و پیوستن به طریقت درویشی شش سال فاصله بود (مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲). در همین رابطه، علی سرلک نیز در یک سخنرانی به «گرایشات معنوی» و تغییر احوال محمد راجی از سال ۸۲ به بعد اشاره کرد و گفت «ما بارها با او صحبت کردیم اما متاسفانه آقای راجی گرایشش را پیدا کرده بود.» (حجت‌الاسلام علی سرلک دیدبان ایران - ۱۶ اسفند ۱۳۹۶) 

 دراویش نعمت‌اللهی گنابادی و پیشینه سرکوب آنها در جمهوری اسلامی*

درویشی یا تصوف جنبه معنوی از دین اسلام است که به رابطه درونی و بر پایه عشق هر فرد با خدا تاکید دارد. درباره منشاء تصوف اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را واکنشی آریایی در برابر دین اسلام می‌دانند، عده‌ای آن را نشأت گرفته از عقاید برهمایی و بودایی در هندوستان می‌شناسند، بعضی آن را به حکمت یونانیان مرتبط می‌کنند و بعضی دیگر مسیحیت و مانویت را مبداء تصوف معرفی کرده‌اند. در کنار تمام این عقاید، عده‌ای نیز تصوف را زاییده مکتب اسلام و تعلیمات قرآن دانسته‌اند. 

سلسله نعمت‌اللهی یکی از طریقت‌های قدیمی تصوف است. کلمه نعمت‌اللهی از نام عارف بزرگ قرن هشتم ایران، «سید نورالدین شاه نعمت‌الله ولی» گرفته شده و پس از او، این طریقت و پیروانش به «نعمت‌اللهی» مشهور شدند. در حال حاضر سلسله نعمت‌اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی (معروف به دراویش گنابادی) از پرشمارترین سلسله‌های تصوف در ایران به شمار می‌رود. 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، بسیاری از اقلیت‌های عقیدتی تحت آزار و سرکوب قرار گرفتند. طریقت نعمت‌اللهی گنابادی نیز با وجود اینکه به لحاظ عقیدتی جز شیعیان دوازده امامی محسوب می‌شوند، از این قاعده مستثنی نماندند. به طوری که یک سال پس از انقلاب، در سال ۱۳۵۸ حسینه آنها در تهران به آتش کشیده شد و در سال ۱۳۵۹ مقبره یکی از بزرگان آنها در شهر ری به دستور صادق خلخالی تخریب شد. هرچند در سال ۱۳۶۰ به دستور آیت‌الله خمینی، محمد محمدی گیلانی، رئیس دادگاه‌های انقلاب اسلامی مرکز، نامه‌ای تحت عنوان امنیت بزرگان دراویش و اماکن آنها صادر شد . اما پس از مرگ خمینی نگاه امنیتی حاکمیت به این سلسله عرفانی ادامه یافت. در سال ۱۳۷۱ سعید امامی، رئیس عملیاتی تیم قتل‌های زنجیره‌ای در وزارت اطلاعات، از دراویش به عنوان «یکی از گروهک‌های چهارگانه خطرناک برای نظام» یاد کرد و نسبت به خطر پیوستن «نیروهای حزب‌اللهی» به این طریقت هشدار داد. 

حاج‌ علی تابنده محبوب علیشاه، قطب دراویش نعمت‌اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی، در دی ماه سال ۷۵ در سن ۵۱ سالگی به طرز مشکوکی بر اثر ایست قلبی درگذشت. او پیش از مرگش بارها از سوی نیروهای وزارت اطلاعات تحت فشار قرار گرفته بود؛ ماموران وزارت اطلاعات از او خواسته بودند که کشور را ترک کند اما با مخالفت وی رو‌به‌رو شدند. دکتر نورعلی تابنده**  حقوق‌دان و وکیل دادگستری، از سال ۱۳۷۵ رهبری سلسله نعمت‌اللهی گنابادی را به عهده گرفت. سابقه سیاسی او پیش از انقلاب به عنوان یک ملی‌گرا، و همچنین فعالیت‌ها و نظریاتش پس از انقلاب که منجر به زندانی شدن او در سال ۱۳۶۹ نیز شد، در تشدید فشارها بر دراویش گنابادی بی تاثیر نبود.

عدم پرداخت وجوهات شرعی به مراجع تقلید، عدم اعتقاد به ولایت فقیه، ساختار متشکل و گسترده این سلسله در شهرهای و کشورهای مختلف و افزایش قابل توجه جمعیت آنها از دهه هشتاد از جمله دلایل فشار بر این سلسله درویشی برشمرده شده است. از سال ۸۵ با روی کار آمدن احمدی‌نژاد تقابل حکومت با دراویش گنابادی تحت عنوان مبارزه با «عرفان کاذب» علنی‌تر شد، در پی هشدارهای‌های متعدد آیت‌الله خامنه‌ای نسبت به ترویج و گسترش «عرفان‌های کاذب»، محمود احمدی‌نژاد نیز شورایی برای برنامه‌ریزی و مقابله با «تشکل‌های انحرافی» معین کرد. از همین زمان بود که تخریب و اشکال‌تراشی پی در پی حسینه‌های دراویش در شهر‌های قم (۱۳۸۵)، بروجرد(۱۳۸۶)، چرمهین(۱۳۸۷)، کیش(۱۳۸۷)، اصفهان(۱۳۸۸)، کرج، بندرعباس صورت گرفت.

با اینکه دکتر تابنده در دوران قطبیت فعالیت مستقیم سیاسی نداشت، پیروان خود را به مقاومت مدنی و دفاع در برابر ظلم تشویق کرد. در دوران رهبری او بود که جامعه مدنی دراویش بسیار منسجم شد و  دراویش مجهز به رسانه خبری شدند (سال ۱۳۸۵) آنها کمپین‌ها و تجمعات اعتراضی گسترده‌ای در جهت احقاق حقوق شهروندی و آزادی زندانیان خود صورت دادند، و شمار زیادی از فعالین رسانه‌ای و وکلای آنها تحت عنوان‌های امنیتی بازداشت و محکوم شدند. 

حوادث گلستان هفتم پاسداران

به دنبال اعتراضات سراسری دی ماه ۹۶، وزارت اطلاعات چهار تن از فعالین دراویش گنابادی را نیز در تاریخ نهم دی ماه در بیمارستا دی بازداشت کرد. در پی این بازداشت شماری از دراویش در حمایت هم مسلکان خود از در مقابل زندان اوین دست به تحصن شبانه‌روزی زده و خواهان آزادی آنها شدند. مقامات قضایی پس از ده روز، زمانی که این اقدام از سوی خانواده‌های سایر اقشار زندانیان معترض نیز مورد توجه قرار گرفت، این چهار درویش را آزاد کردند. 

چند روز پس از پایان خوش این تحصن در اواخر دی ماه، عده‌ای بسیجی یک پست بازرسی در نزدیکی خانه‌‌ نورعلی تابنده در تهران مستقر کردند که با اعتراض گسترده دراویش در مقابل محل زندگی او بلافاصله جمع آوری شد. اما شایعات مبنی بر قصد حاکمیت برای بازداشت نورعلی تابنده به نگرانی و ادامه حضور دراویش در محل منجر شد. این تجمع در روز ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ به درگیری نیروهای امنیتی موتورسوار با دراویش منجر شد. پس از آن نورعلی تابنده در پیامی از هوادارانش خواست، آرامششان را حفظ و محل را ترک کنند. فرمانده نیروی انتظامی تهران نیز در بیانیه اعلام کرد که نیروی انتظامی و دادستانی قصد بازداشت هیچ درویشی را ندارند. دراویش نیز با اهدای گل به همسایگان و ساکنین آن خیابان، محل را ترک کردند. 

با این حال تحرکات نیروهای امنیتی لباس شخصی همچنان در اطراف محل زندگی قطب دراویش ادامه داشت و دو نفر از دراویش، از جمله درویش سالخورده‌ای به نام نعمت‌الله ریاحی، بازداشت شدند. بعد از ظهر روز ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، شماری از دراویش در اعتراض در مقابل کلانتری ۱۰۲ پاسداران که میزبان حسین رحیمی بود تجمع کردند. نیروهای حکومتی بدون هشدار قبلی، برای پراکنده کردن جمعیت بدون توجه به شلوغی منطقه و ترافیک موجود به شکل کور و بی‌هدف با تیرهای پینت‌بال و ساچمه‌ای به دراویش و مردم عادی تیراندازی کردند سپس نیروهای گارد ویژه به سرعت از چند جهت به سمت خیابان گلستان هفتم رفتند و دراویش نیز در آنجا گرد آمدند. حوالی ساعت هشت تا ده شب با هجوم ماموران گارد و لباس شخصی، صدای شلیک تیر در منطقه شنیده شد و یک اتوبوس به سمت ماموران پلیس حرکت کرد و به دنبال آن بنا به منابع رسمی سه تن از ماموران پلیس کشته شدند. شخصی به نام محمد ثلاث از دراویش، که پیش از واقعه اتوبوس بازداشت شده بود را به عنوان راننده اتوبوس با سر و صورت زخمی مقابل دوربین وادار به اعتراف کردند و در مدت کوتاهی او را محاکمه و اعدام کردند. 

در حوالی نیمه شب ماموران انتظامی به همراه گارد ویژه همه مسیرهای منتهی به گلستان هفتم را بستند و دراویش را محاصره کردند. حدود ساعت ۲ صبح، گروهی از مقامات پلیس و ماموران امنیتی با دکتر تابنده و گروهی از دراویش ملاقات کردند. آنها موافقت نمودند که پلیس ضد شورش منطقه را ترک کند و دراویش نیز محله را تمیز کرده و متفرق شوند. اما به‌رغم وعده‌ها، محاصره ادامه پیدا کرد. حوالی سه شب شماری از لباس شخصی‌ها و نیروهای بسیجی با پرتاب گاز اشک‌آور شروع به حمله به دراویش کردند. برخی به خانه همسایه‌ها پناه بردند اما لباس‌‌شخصی‌ها وارد خانه‌ها شدند و با چوب و چماق و شمشیر و هرچه که در دست داشتند با خشونت زیاد به دراویش حمله کردند. شمار زیادی از دراویش  زخمی و آسیب دیده، که برخی منابع تعداد آنها را افزون بر ۴۰۰ نفر عنوان کردند، دستگیر و به حبس‌های از شش ماه تا ۷ سال محکوم شدند. دکتر نورعلی تابنده تا زمان مرگ (۳ دی ماه ۱۳۹۹) در حصر خانگی قرار گرفت.

پیشینه اعدام‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی ایران ید طولایی در اعمال خشونت با انگیزه‌های سیاسی در ایران و اقصی نقاط جهان دارد. از انقلاب ۱۳۵۷ به بعد، عوامل جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور دست به ربودن، ناپدید کردن و قتل تعداد زیادی از افرادی که فعالیتشان برایشان نامطلوب بود‍ه زده‌اند. تعداد قربانیان اعدام‌های فراقضایی در داخل کشور روشن نیست، اما این قتل‌ها از بهمن ۱۳۵۷ آغاز شده و در طول عمر جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران تداوم داشته است. بنیاد عبدالرحمن برومند بیش از ۵۴۰ قتل را که به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده می‌شود، در خارج از ایران شناسایی کرده است.

در خارج از ایران در کشورهایی چون فیلیپین، اندونزی، ژاپن، هند و پاکستان در آسیا، دوبی، عراق، و ترکیه در خاورمیانه، قبرس، فرانسه، ایتالیا، اتریش، سوئیس، آلمان، نروژ، سوئد و انگلستان در اروپا، و ایالات متحده آمریکا در آنسوی اقیانوس آتلانتیک، مخالفین به روش‌های مختلف توسط مامورین جمهوری اسلامی مورد سوقصد قرار گرفته و کشته شده‌اند. در بیشتر موارد اطلاعات زیادی در مورد این قتل‌ها منتشر نشده و مقامات محلی حکم بازداشتی صادر نکرده‌اند. اما شواهد، مدارک و ردپاهایی که از تحقیقات پلیس و مقامات قضایی محلی به دست آمده، فرضیه جنایت دولتی را تایید می‌کنند. در برخی موارد، این تحقیقات منجر به اخراج یا بازداشت دیپلمات‌های ایران شده است. در موارد محدودی در خارج از ایران، عاملان این قتل‌ها بازداشت و محاکمه شده‌اند و شواهد و مدارک ارائه شده، ارتباط متهمان با نهادهای حکومتی ایران را آشکار کرده‌ و حکم بازداشتی برای وزیر اطلاعات وقت ایران صادر شده است.

نوع تشکیلات و اجرای این قتل‌ها در داخل و خارج از ایران هم دال بر وجود الگوی واحدی است که بنا به گفته دادستان سوئیسی، رولان شاتلن، دارای پارامترهای مشترک و یک برنامه‌ریزی دقیق هستند. از تشابهات بین این قتل‌ها در کشورهای مختلف چنین استنباط می‌شود که دولت ایران آمر اصلی این جنایات است. 

مقامات ایران مسئولیت این قتل‌ها را رسما نپذیرفته‌اند و حتی این جنایات را به درگیری داخلی بین اعضای گروه‌های اپوزیسیون نسبت داده‌اند. معهذا این جنایات از نظر آرمانی و حقوقی از بدو تشکیل نظام توسط مقاماتش توجیه شده است. در بهار سال ۱۳۵۸، صادق خلخالی، اولین قاضی شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی تصمیم نظام را مبنی بر اجرای اعدام‌های فراقضایی رسما اعلام نمود و این تصمیم را چنین توجیه کرد: «...این‌ها محکوم به اعدام شدند، در نظر ملت ایران اگر کسی بخواهد در خارج، در هر کشوری، آنها را ترور کند، هیچ دولتی حق ندارد او را به عنوان تروریست محاکمه کند؛ زیرا او عامل اجرای حکم دادگاه انقلابی اسلامی است. لذا آنها مهدورالدم هستند و در هر جا باشند حکم درباره آن‌ها همین است.» بیش از ده سال پس از این اظهارات، علی فلاحیان، وزیر اطلاعات و امنیت نظام در حالیکه در مورد موفقیت نیروهای امنیتی سخن می‌راند، در مورد حذف مخالفین چنین گفت: «... ما موفق شدیم به بسیاری از این گروهک‌ها در خارج از کشور و در سر مرز ضرباتی وارد کنیم.» 

در عین حال مقامات مختلف سیاسی، قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران در مقاطع و مناسبت‌های مختلف وجود سیاست و برنامه بلندمدت و بودجه برای اجرای این قتل‌ها و در برخی موارد انجام موفقیت‌آمیز آن‌ها را تایید کرده‌اند.

برای مطالعه متن کامل «پیشینه اعدام‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران» شامل اظهار نظر مقامات مختلف جمهوری اسلامی و سابقه تاریخی قتل‌ها، بر روی همین عنوان در نوار سمت راست کلیک کنید.

بازداشت آقای محمد راجی

آقای محمد راجی از ۱۴ بهمن در تجمع اعتراضی دراویش در خیابان گلستان هفتم در منطقه پاسداران تهران حضور داشت. به گفته نزدیکان، او تنها آخر شب‌ها چند ساعتی برای استراحت به منزل بر‌می‌گشت و گاهی‌اوقات شب‌ها نیز در گلستان هفتم می‌ماند.

 آقای راجی در پی حمله نیروهای امنیتی در سی بهمن ماه ۱۳۹۶ بازداشت شد.  او بعد از ظهر همان روز، به همراه شماری از دراویش در اعتراض مقابل کلانتری ۱۰۲ پاسداران حضور پیدا کرده بود و از ناحیه سر زخمی شده بود. علت حضور راجی در این تجمع نگرانی از جان این درویش سالخورده بود که قلبش به کمک باتری کار می‌کرد و استرس برایش خطرناک بود. (مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲). چند نفر از افرادی که اطلاعات پزشکی داشتند به افراد زخمی رسیدگی کردند و از جمله سر آقای راجی را نیز پانسمان کردند. (مصاحبه با عباس دهقان - ۲۸ مرداد ۱۴۰۲) به گفته شخصی که به زخم سر آقای راجی رسیدگی کرده بود، در حدود ساعت شش عصر ۳۰ بهمن، پس از واقعه کلانتری، آقای راجی به دلیل وجود گاز اشک‌آور مشکل تنفسی داشت و به خاطر جراحت از بالای پیشانیش خون جاری بود اما جای دیگری از بدنش صدمه ندیده بود. این شاهد آخرین بار حدود ساعت سه و نیم یا چهار صبح آقای راجی را در تقاطع خیابان‌های پایدار فرد و گلستان هفتم دیده که زخم سرش باندپیچی شده و حالش بهتر شده و هوشیار بود. (مصاحبه با شاهد عینی سوم - ۱ اسفند ۱۴۰۲) دختر آقای راجی، او را آخرین بار زنده پس از حمله نیروهای گارد و لباس شخصی در نیمه شب و پیش از بازداشت حوالی ساعت پنج صبح دید. (رادیو فردا - ۱۳ اسفند ۹۶)

مرگ آقای محمد راجی

بنا به اطلاعات موجود، مرگ آقای راجی پس از بازداشتش روز ۱ اسفند ۱۳۹۶ به وقوع پیوسته. از ساعت و مکان دقیق مرگ آقای راجی اطلاع دقیقی در دست نیست.

به گفته دختر آقای راجی، ۱۲ اسفند ماه ۱۳۹۶، از طرف آگاهی شاپور با خانواده تماس گرفتند و از آنها خواستند تا عکس و مدارک هویتی مرتبط با محمد راجی را جهت تطابق با اطلاعات افراد بازداشت شده به آنجا ببرند اما درباره فوت آقای راجی به خانواده اطلاعی ندادند. پس از مراجعه یکی از بستگان به کلانتری به او گفتند یک نفر بر اثر صدمات وارده دچار خونریزی شده و در کما است و می‌خواهیم عکس آقای راجی را با آن شخص مطابقت دهیم. در نهایت در تاریخ ۱۳ اسفند به خانواده اطلاع دادند که طبق شناسایی انجام شده، محمد راجی فوت کرده است. (رادیو فردا - ۱۳ اسفند ۹۶). این در حالی است که به گفته یک درویش گنابادی که در دو سه روز اول پس از بازداشتش در گلستان هفتم (بین یکم تا چهارم اسفندماه) در قرارگاه ثارالله سپاه تحت بازجویی بود، عده‌ای چند عکس برای شناسایی جلو او گذاشتند. او در یکی از این عکس‌ها چهره خون‌آلود آقای راجی را که در یک کیسه‌ پلاستیکی زیپ‌دار پزشکی قانونی بود، تشخیص داد. (مصاحبه با شاهد عینی اول – ۲۷ مرداد ۱۴۰۲) همچنین به شهادت عباس دهقان، یکی دیگر از دراویش گنابادی بازداشت شده، او پیش از تاریخ  ۹ اسفند ماه، در بازجویی‌هایش در آگاهی شاپور تصاویر و اسناد مرتبط به مرگ محمد راجی را دیده بود. به گفته او، شخصی به نام محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران، او را کشان کشان به اتاقی برده و تعدادی عکس برای شناسایی جلو او گذاشت. بین آن عکس‌ها برگه‌‌های پزشکی و عکس جسد آقای راجی را به او نشان داده و گفته این شخص در شب حوادث گلستان هفتم فوت شده است. بنا به تحقیقاتی که خانواده انجام داده آقای راجی ساعت ۸:۳۰ صبح یکم اسفند در حالی به بیمارستان بقیه‌الله منتقل شده بود که به گفته منبعی در بیمارستان، قابل احیا نبود. (گفت‌وگو با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲). همچنین، بنا به اطلاعات موجود، مدارک شناسایی آقای راجی در زمان بازداشت در جیب وی بوده. (رادیو فردا - ۱۳ اسفند ۹۶، مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد  ۱۴۰۲)

بنا به گزارش اداره کل پزشک قانونی کهریزک مورخ ۲ اسفند ۱۳۹۶ ، آقای راجی بدون لباس‌ و بدون مدارک شناسایی به پزشکی قانونی تحویل داده شده بود. در شرح معاینه جسد، تاریخ مرگ آقای راجی، اول اسفند عنوان شده است. نکته مشهود در این گزارش، اشاره صریح به عدم وجود آثار تزریقات و احیاء بیمارستانی در ناحیه گردن است که در تناقض با اظهارات چهار ماه بعد پزشکی قانونی طی نامه مورخ ۹ خرداد ۱۳۹۷، به معاون دادستان و سرپرست دادسرای ناحیه ۲۷ تهران است که در آنجا صراحتا به وجود کبودی و خون‌مردگی در ناحیه گردن آقای راجی اشاره کرده و این موضوع را به «اقدامات بیمارستانی جهت احیای بیمار» نسبت داده است. به علاوه این گزارش در شرح جراحات آقای راجی به موارد مختلفی از جراحات در ناحیه سر و صورت از جمله پارگی ۵ سانتی متری بالای ابروی چپ، پارگی وسیع به همراه خرد شدگی استخوان‌های بینی و پل بینی، کبودی دور چشم چپ و راست، پارگی به طول ۲ سانتی‌متر به همراه کبودی در اطراف گوشه خارجی چشم راست، ساییدگی جلوی گوش راست، پارگی ۴ سانتیمتری در آهیانه راست، پارگی ۸ سانتی‌متری هلالی شکل در گیجگاه راست، پارگی نامنظم ۱۰ سانتیمتری در آهیانه چپ به همراه دو خط پارگی ۳ سانتی‌متری دیگر متصل به آن، پارگی دایره شکل پوستی به قطر ۳ سانتی‌متر در ناحیه خلفی فرق سر، پارگی ستاره‌ای شکل سمت چپ ناحیه فوقانی پیشانی اشاره شده است. هیچ گونه سوراخ شدگی در زیر محل پارگی های پوستی در سر و صورت لمس و رویت نگردید. در دهان دندان ندارد. آثار کبودی مخاطی لبها و زبان رویت نشد. در گردن آثار ضرب و جرح دیده نشد». در مورد جراحات ناحیه تنه، وجود «دو کبودی ریلی شکل طویل در سمت راست شکم، پنج سیاه‌شدگی نواری شکل در سمت راست قفسه سینه و زیربغل راست، سه سیاه شدگی ریلی شکل سمت چپ شکم، دو خراشیدگی خطی در سمت چپ قفسه سینه و زیر بغل چپ، سه کبودی نواری در ناحیه پشت کتف چپ، خراشیدگی الگودار نواری شکل شبیه جسم سخت دندانه دار زیر کتف چپ، دو ساییدگی در طرف داخل کتف راست، ساییدگی سمت راست و چپ در پشت تنه، دو سائیدگی به همراه یک کبودی ریلی شکل در ناحیه پشت پهلوی چپ، بریدگی بسیار سطحی در ناحیه فوقانی خارجی کفل چپ به طول حدود ۸ سانتی متر و بریدگی بسیار سطحی طویل ناحیه فوقانی کفل راست به طول ۱۵ سانتی متر رویت شده است.»

همچنین در ناحیه اندام‌های فوقانی سیاه شدگی‌های وسیع و ساییدگی در نواحی بازو، آرنج، ساعد و انگشتان دست چپ و راست و ران، زانو و ساق پای چپ و راست، چندین بریدگی به وسیله «جسم برنده نامشخص» از جمله «بریدگی عمیق به طول ۷ سانتی متر» در ناحیه خلفی تحتانی ساعد چپ، بریدگی عمیق در ناحیه فوقانی ساق پای راست که «از کنار استخوان به داخل عضلات راه پیدا کرده است» ذکر شده است. در این معاینه همچنین به شکستگی دنده هفتم سمت راست و دنده‌های هفتم و هشتم سمت چپ، خون مردگی وسیع در ناف هر دو ریه و شاخ فوقانی غضروف تیروئید نیز اشاره شده اما ریه فاقد پارگی، له شدگی و جمع شدگی بوده و اعضای داخلی از جمله قلب، معده، کبد، طحال و روده سالم و مهره‌های ستون فقرات، استخوان جمجمه و استخوان لامی بدون آسیب و راه‌های هوایی باز عنوان شده است. پزشکی قانونی کهریزک پس از این معاینه قادر به تشخیص دلیل مرگ آقای راجی نبود. اما در نامه مورخ ۹ خرداد ۹۷، پزشکی قانونی استان تهران با اشاره به منفی بودن آزمایشات سم شناسی و نبودن نکته خاصی در آسیب شناسی، علت فوت را «صدمات متعدد بدنی در اثر اصابت جسم سخت و جسم برنده نامشخص به تمام نقاط بدن» تعیین کرد. (نامه پزشکی قانونی به دادستان و گزارش معاینه جسد پزشکی قانونی کهریزک موجود در آرشیو بنیاد برومند). 

در روز ۱۴ اسفند، یعنی فردای روزی که به خانواده خبر مرگ آقای راجی داده شد، با فشار و تعجیل مقامات، پیکر محمد راجی با همراهی برادرش با آمبولانس برای خاکسپاری به الیگودرز منتقل کردند و به نیروهای امنیتی سپردند. نیروهای امنیتی همان شب ساعت دو و نیم صبح مخفیانه و بدون اطلاع دادن به خانواده جسد را برای به خاک سپاری به آرامگاه شهدای الیگودرز بردند. نهایتا پیکر آقای راجی بدون انجام تشریفات پیش از طلوع آفتاب و در حضور برخی از بستگان، همسر آقای راجی که به وسیله یکی از آشنایانش مطلع شده بود و دو دخترش به خاک سپرده شد. با وجود پیگیری‌های زیاد خانواده و آماده کردن مبلغ وثیقه، مقامات قضایی به پسر آقای راجی که در آن زمان در بازداشت بود اجازه حضور در مراسم خاکسپاری پدرش را ندادند. (مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲)

بنا به اطلاعات موجود، آقای محمد راجی پیش از مرگ نیز گاها نسبت به امنیت خود احساس نگرانی داشت. او با وجود اینکه برای نگران نشدن خانواده، معمولا در مورد تهدیدها اطلاعات مشخصی به آنها نمی‌داد، به آنها گفته بود که پیرامون گرایشش به درویشی توصیه‌هایی دریافت کرده که «رنگ و بوی تهدید» داشت. به گفته‌ یکی از نزدیکان، راجی در ۱۳۹۵ (حدود یک سال پیش از مرگش) به علت مارگزیدگی در الیگودرز به بیمارستان منتقل شد اما حاضر نشد شب را تنها در بیمارستان سپری کند و پس از چند ساعت به رغم تجویز پزشک برای ماندن در بیمارستان، به منزل برگشت. او دلیل بازگشتش به خانه را چنین توضیح داده بود: «اینها می‌آیند، چیزی داخل سرم من می‌ریزند و مرا می‌کشند، بعد هم می‌گویند که بر اثر مارگزیدگی مرده است» همچنین دو هفته پیش از شب واقعه گلستان هفتم، سردار روح‌الله نوری، جانشین رئیس نیروی زمینی سپاه تهران، در تماس تلفنی با آقای راجی به او گفت که نیروی خیلی خوبی بوده و مایل‌اند تا سر کار برگردد. آقای راجی در جواب گفت که کار دارد و نمی‌تواند. روح‌الله نوری هم در پاسخ می‌گوید: «خب بروید کارهایتان را انجام دهید اما از شما خواهش می‌کنم به گلستان هفتم نروید». (مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲).

واکنش مسئولان

مقامات چند روز پس از بازداشت آقای راجی در مورد مرگش اظهاراتی کردند اما از او نام نبردند. غلامحسین محسنی اژه‌ای، معاون اول رئیس قوه قضائیه وقت، ۶ اسفند در پاسخ به یک خبرنگار گفت: «افرادی که در خیابان در مقابل مردم و پلیس می‌ایستند، هیچ استبعادی هم ندارد (بعید نیست) كه مردم و پلیس در مقابل آنان نایستند. اینهایی كه تمرد از قانون دارند استبعادی ندارد با آنان حین بازداشت رفتار مشابه شود. شنیدم یکی فوت كرده اما اطلاع ندارم جزو آشوبگران بوده یا نه؛ او در بیمارستان فوت كرده است.» (ایرنا – ۶ اسفند ۹۶) ده روز بعد، عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران بدون ذکر نام محمد راجی گفت: «در همان روز‌های اول که این آشوب‌ها رخ داد، سرپرست دادسرای جنایی گزارش داد که فردی در درگیری‌ها فوت کرده و به بیمارستان منتقل شده است و هویت این شخص معلوم نبود. در همان زمان، هم به وزارت کشور و هم پلیس اعلام کردیم؛ اما، چون هویتی نداشت تا یکی دو روز گذشته قابل شناسایی نبود». همچنین دادستان تهران موضوع فوت در بازجویی را تکذیب کرد (میزان - ۱۶ اسفند ۹۶). سرپرست دادسرای جنایی مورد اشاره این مقام قضایی، محمد شهریاری همان کسی است که به عباس دهقان در دوران بازجویی گفته بود «آقای راجی یکی از سرداران شریف سپاه بود و برای سرکوب دراویش به گلستان هفتم رفته بود اما آنجا مقابل پسرش قرار گرفت و پسرش به دلیل اعتقاداتی که داشت پدرش را کشت». (مصاحبه با عباس دهقان – ۲۸ مرداد ۱۴۰۲)

یک درویش گنابادی دیگر در این باره گفت: «در دوران بازجویی من و علی (فرزند محمد راجی) نزدیک هم بودیم و من می‌شنیدم که تا چه حد ماموران اطلاعات برای اخذ اعتراف اجباری او را تحت فشار گذاشته بودند؛ به طوری که او بعد از بازجویی تا چند روز اصلا حال خوبی نداشت» (مصاحبه با شاهد عینی دوم - ۲۸ بهمن ۱۴۰۲) همچنین به گفته یک فرد نزدیک به خانواده، فرزند راجی در یکی از تماس‌هایش از زندان به خانواده‌اش گفته بود انگار چیزی به او خورانده‌اند که اصلا حالش خوب نیست و هشیاری ندارد. (مصاحبه - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲)

در تاریخ ۱۳ اسفند، ماموران انتظامی با تماس به خانواده راجی به آنها گفتند که «کالبدشکافی انجام شده و جواب آن دو ماه دیگر حاضر می‌شود و دیگر هیچ سردخانه‌ای در تهران جنازه را تحویل نمی‌گیرد». سپس ضمن انتقال جسد با آمبولانس به الیگودرز تهدید کردند که در صورت عدم رضایت بر خاکسپاری شبانه پیکر محمد راجی هرگز جسد به آنها تحویل نخواهد شد (رادیو فردا - ۱۵ اسفند ۹۶)

نیروهای امنیتی که بر خلاف گفته فرمانده سپاه الیگودرز مبنی بر اینکه خانواده می‌تواند ساعت ۸ صبح پیکر آقای راجی را تحویل بگیرد، او را مخفیانه از سردخانه برای خاکسپاری به گورستان برده بودند به خانواده گفتند که دستور دارند آقای راجی را بدون تشریفات و شبانه به خاک بسپارند. هنگام خاکسپاری نیز همه جا مامور گذاشته بودند به طوری که گویی در آن شهر کوچک حکومت‌نظامی برقرار شده بود. حتی بنا به گزارش‌هایی، شخصی را که لحظه انتقال پیکر آقای راجی برای تدفین شبانه را فیلمبرداری کرده و به خانواده اطلاع داده بود را برای چند روز بازداشت کردند. پس از خاکسپاری محمد راجی، نیروهای امنیتی کلمات «درویش» و «شهید» و «هو ۱۲۱» که نشان علاقه آقای راجی به طریقت درویشی بود از روی سنگ مزار او محو کردند. همچنین به گفته خانواده او، اطلاعات رزمندگی آقای راجی نیز از سایت اطلاعات رزمندگان حذف شد. (مجذوبان نور - ۲۲ شهریور ۹۷) از پرداخت بیمه عمر آقای راجی به خانواده نیز جلوگیری شد. (مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲)

پس از مرگ محمد راجی نماینده ولی فقیه و برخی دیگر از افراد وابسته حکومت به ملاقات خانواده او رفتند. آنها می‌خواستند روی مرگ آقای راجی «سرپوش بگذارند و بگویند چون او سپاهی بوده، درویش‌ها او را کشتند» آنها با گفتن جملاتی مثل «بچه‌های شما کار و زندگی می‌خواهند» برای ساکت کردن خانواده «به طور غیر مستقیم پیشنهاد رشوه کردند». مراسم اولین سالگرد فوت آقای راجی با تدابیر امنیتی بسیار شدیدی همراه بود. ماموران بسیاری با لباس شخصی جلو مسجد ایستاده بودند و روی درخت‌های روبه‌روی مزار آقای راجی دوربین نصب کرده بودند. به گفته یکی از نزدیکان، نهاد امنیتی مانع گرفتن مجلس سالگرد نشد اما برای همه افراد شرکت‌کننده در مجلس پیام فرستاده بودند و احضارشان کرده بودند. او گفت حتی یکی از همکاران قدیمی آقای راجی که در مراسم سالگرد او سخنرانی کرده بود را از کار اخراج کردند. (مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲)

مقامات روز ۹ شهریور ۱۳۹۷، آقای فرخ فروزان و آقای آرش کیخسروی وکلایی که از طرف خانواده آقای راجی برای پیگیری پرونده مرگ او وکالت داشتند را بازداشت و در روز ۱۵ شهریور آنها را به قید وثیقه آزاد کردند. (مجذوبان نور – ۲۲ شهریور ۹۷) 

 واکنش خانواده  

بنا به اظهارات یکی از فرزندان آقای راجی، او پیش از بازداشت خود در حوالی ساعت پنج صبح در خیابان گلستان هفتم پدرش را زنده دیده بود.  او روی زمین افتاده بود اما تکان می‌خورد، و دستش را بالا آورده و پهلو به پهلو شده بود. خانواده آقای راجی می‌خواهند بدانند که در مدت ۳ ساعتی که از زمان بازداشت تا انتقال او به بیمارستان وجود داشته او را کجا برده‌اند یا چه بلایی سرش آمده که منجر به این همه صدمات و در نهایت فوت او شده است.  همچنین، خانواده راجی در مورد «مجهول‌الهویه» خواندن آقای راجی توسط مقامات قضایی می‌گویند در شب درگیری «شناسنامه و کارت ملی آقای راجی در جیبش بود. بعدها این مدارک را ما از زندان اوین تحویل گرفتیم». ماموران امنیتی تلاش کرده بودند برای دفن مخفیانه آقای راجی، در مسیر تهران به الیگودرز آمبولانس حامل جنازه متوقف و آن را از خانواده بگیرند، برادر کوچک آقای راجی که از اعضای سپاه پاسداران بود، با این تهدید که «اگر بخواهید جنازه را از من بگیرید من تمام این عکس‌ها (که از جنازه گرفته‌ام) را به شبکه‌های بین‌المللی ارسال می‌کنم» مانع آنها می‌شود. در نهایت محمد راجی شبانه و بدون رضایت خانواده دفن شد.(رادیو فردا - ۱۳ اسفند ۹۶، مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد  ۱۴۰۲)

پس از خاکسپاری محمد راجی، خانواده او تلاش کردند موضوع مرگش را با بیمارستان و به لحاظ حقوقی پیگیری کنند. آنها دو وکیل گرفتند اما نه تنها این پرونده به جایی نرسید بلکه پس از آزادی وکلا نیز این پرونده به دلیل نبود مدارک همچنان باز مانده است. همچنین گفته شده، یکی از برادران محمد راجی که پیشتر عضو سپاه بود، پس از مرگ او به فعالیتش در آن سازمان پایان داد. (مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲)

 تاثیر بر خانواده

فوت آقای راجی تاثیر بسیار زیادی بر اعضای خانواده گذاشت. به گفته یک فرد نزدیک به خانواده، پسر آقای راجی پس از آزادی از زندان تا یک سال پس از حادثه گلستان هفتم نه تنها از لحاظ روحی که از نظر جسمی هم در شرایط بسیار بدی بود. تب‌های شدید می‌کرد و پزشکان پس از انجام آزمایش‌های زیاد گفتند به دلیل داروهایی که در زندان به او داده‌اند سیستم ایمنی بدنش به قدری ضعیف شده که با هر چیز کوچکی دچار عفونت شدید می‌شود. دختر آقای راجی نیز از همان وقت دچار حملات عصبی شدید شده و با وجود گذشت چند سال هنوز نتوانسته با مرگ پدرش کنار بیاید. (مصاحبه با یک فرد نزدیک به خانواده - ۲۲ مرداد ۱۴۰۲)

—--------------------------------------

* در تهیه بخش‌ مربوط به «دراویش نعمت اللهی گنابادی و پیشینه سرکوب آنها در جمهوری اسلامی» و «واقعه گلستان هفتم» از منابع وب‌سایت سفرنویس (۱۵ بهمن ۹۶)، روزنامه کیهان (۱۳۵۹/۳/۲۸ ص ۶)، فایل سخنرانی سعید امامی در دانشگاه بوعلی همدان (آرشیو بنیاد)، تارنگار حقوق بشر در ایران (۱۴ می ۲۰۱۹)، پایگاه خبری تحلیلی صراط (۵ اردیبهشت ۹۱)، وبسایت محسن کدیور (۲ اسفند ۹۶)، بی بی سی: گاه‌شمار کشمکش دراویش و حکومت (۱ اسفند ۹۶)، بی بی سی: نورعلی تابنده از رد نظریه ولایت فقیه تا حصر در گلستان (۳ دی ۹۸)، ایران وایر (۱۹ دی ۹۶)،  بی بی سی (۱۹ دی ۹۶)، رادیو زمانه (۱۵ بهمن ۹۶)، رادیو فردا(۱۵ بهمن ۹۶)، بی بی سی (۱۵ بهمن ۹۶)، دویچه وله (۱۶ بهمن۹۶)، تابناک (۱۵ بهمن ۹۶)، یوتیوب تلویزیون اینترنشنال(۲۳ دسامبر ۲۰۲۱)‌، رادیو فردا(۳۰ بهمن ۹۶)، ایران وایر  (۲ اسفند ۹۷)، هرانا (۱۰ اسفند ۹۶) و مصاحبه با عباس دهقان (۲۸ مرداد۱۴۰۰) و یک شاهد عینی(۲۷ مرداد ۱۴۰۲) و همچنین تحقیقات صورت گرفته در بنیاد برومند بهره گرفته شده است.
** دکتر نورعلی تابنده حقوقدان و وکیل دادگستری شناخته شده از سال ۱۳۷۵ رهبری سلسله نعمت‌اللهی گنابادی را به عهده گرفت. او پیش از انقلاب از نظر سیاسی نزدیک به جریان ملی مذهبی‌ها بود، پس از انقلاب نیز در دولت موقت مهدی بازرگان عهده‌دار سمت‌هایی همچون وزیر دادگستری، معاون وزیر ارشاد بود. او در سال ۱۳۶۹ از جمله یکی از ۹۰ نفری بود که در نامه‌ای خطاب به اکبر هاشمی رفسنجانی از "حكومت مطلقه انحصار و اختناق و انحراف" انتقاد کردند و به دلیل امضای همین نامه هشت ماه را در زندان سپری کرد. او همچنین عضو کمیته "جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران" بود که به وسیله مجموعه‌ای از فعالان ملی مذهبی از جمله عزت‌الله سحابی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی تشکیل شده بود. تابنده در نشریه این جمعیت در رد نظریه ولایت فقیه مقالاتی نوشته بود.

تصحیح و یا تکمیل کنید