بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

هایک هوسپیان‌مهر

درباره

سن: ۴۸
ملیت: ايران
مذهب: مسيحيت
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۳۰ دی ۱۳۷۲
محل: شهر ری، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: اعدام فراقضایی با سلاح سرد
اتهامات: اتهام نامعلوم

ملاحظات

او یک تنه با جمهوری اسلامی مقابله کرد و واقعا آنها را به زانو در آورد و وادارشان کرد که کشیش دیباج را آزاد بکنند.

اطلاعات در خصوص زندگی و اعدام فراقضایی آقای هایک هوسپیان مهر از یک فرم الکترونیکی که توسط یکی از نزدیکان وی به بنیاد عبدالرحمن برومند ارسال شد(۵ تیر ۱۳۹۱) و از یک فیلم مستند به نام «فریادی از ایران» که پسر وی به بنیاد فرستاد (۱ آذر ۱۳۹۲) به دست آمده است. مدارک تکمیلی در این رابطه از گزارش سال ۱۹۹۴ (۱۳۷۳) سازمان ملل متحد در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران و گزارش سال ۱۹۹۵ (۱۳۷۴)، سازمان عفو بین الملل در مورد اعمال اختناق و سرکوب مخفیانه توسط دولت ایران، گزارش سازمان عفو بین‌الملل از نیمه سال ۱۹۹۳ تا سال ۱۹۹۵ (۱۳۷۴-۱۳۷۲)، روزنامه‌های کیهان (۱۲ مهر ۱۳۷۴)، جمهوری اسلامی (۱۴ و ۲۸  بهمن ۱۳۷۲، ۲۵‌ و ۲۸ تیر ۱۳۷۳)، وبسایت‌های Truett Journal of Church and Mission (۶ دی ۱۳۸۳)، سازمان خدماتی ایران برای مسیح (۳ اسفند ۱۳۹۷)، کلمه (۶ مرداد ۱۳۹۹)، مصاحبه ژوزف هوسپیان- اخبار روز اخبار روز (۲۹ بهمن ۱۳۹۹) و مرکز اسناد حقوق بشر ایران (۲۱ مرداد ۱۴۰۰) جمع‌آوری شده است.

آقای هوسپیان مهر، در یک خانواده ارمنی در تهران متولد شد. او در ۹ سالگی به دلیل جدایی والدینش و «فشار مالی و اجتماعی بر مادرش مجبور شد برای مدتی به عنوان شاگرد کفاش کار» کند و از ۱۳ سالگی با دعوت یکی از همسایه‌ها به جلسات خانگی دعاخوانی دعوت می‌شد. از آن به بعد او «زندگی خود را وفق مسیح نمود». او در سال ۱۳۴۵(۱۹۶۶) با تاکوش جینا گوسیان ازدواج کرد و پس از مدتی «رهبران کلیسا از او خواستند که برای تاسیس یک کلیسا به گرگان برود، شهری که در آن هیچ  کلیسائی نبود.»

در دوران شاه او و همسرش در گرگان با مخالفت‌هایی از طرف مردم روبرو شدند. برادرش در این‌باره می‌گوید: «ما بارها شاهد بودیم از طرف متعصبین و تندروهای مذهبی ایشان گرفتار مشکلات می‌شد. نامه‌های تهدیدآمیز برایش نوشته شد.» بارها به کلیسا و جلسات آنها حمله شد و حتی یک بار مردم میخواستند کلیسای او را آتش بزنند. آنها در سال ۱۳۴۸ در تصادفی با یک کامیون پسرشان را از دست دادند. همکار آمریکایی او که در این سفر با آنها بود، می‌گوید: «من، همسرم و سه فرزندمان با هایک و تاکوش و پسر شش ماهه‌شان به گرگان برمی‌گشتیم. حدود ۴۵ دقیقه تا مقصد فاصله داشتیم که در اثر نور بالای خودرویی که در تاریکی از روبروی ما می‌آمد، دید خود را از دست دادیم و با یک تریلی تصادف کردیم. شدت برخورد به قدری بود که وسیله نقلیه ما کاملا از بین رفت و همگی بی‌هوش شدیم. نمی‌دانم برای چه مدت فقط می‌دانم که همگی بیهوش بودیم.» هر ۲ پدر و مادر زنده ماندند اما چهار بچه‌ی همراه‌شان کشته شدند. آقای هوسپیان مهر بعد از این ماجرا دارای چهار فرزند شد.

آقای هوسپیان مهر پس از استقرار کامل جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) «خادم پیشتاز گرگان به عنوان ناظر و اسقف کلیساهای جماعت ربانی انتخاب شد.» او در همین سال با خانواده‌اش به تهران رفت و در آنجا سرپرستی ۷ کلیسا از جمله ۲ کلیسای ارمنی، چهار کلیسای ربانی و یک کلیسای پنطی کاستی* کلیسای آشوریان را بعهده گرفت.

آقای هوسپیان مهر رهبر کلیساهای پروتستان ایران و نماینده کلیساهای جماعت ربانی در خاورمیانه بود. او بیش از ۶۰ سرود  مسیحیان را به زبان فارسی نوشته و ضبط کرده است. او بر نواختن آلات موسیقی گیتار، سنتور و پیانو نیز تسلط داشت.    

آقای هوسپیان مهر همچنین برای نجات کشیش مهدی دیباج که از ۱۴ سالگی به مسیحیت گرویده بود و از سال ۱۳۶۳ توسط ماموران رژیم بازداشت و در زندان بود، پس از صدور حکم اعدام او از طرف دادگاه انقلاب اسلامی ساری، شروع به فعالیت کرد. آقای دیباج توانست حکم اعدام خود را توسط یکی از نگهبانان زندان برای آقای هوسپیان مهر بفرستد. در این رابطه آقای هوسپیان مهر نیز نامه‌ای به شورای کلیسای مجامع ربانی نوشت و از آنها خواست که یک فراخوان بین‌المللی صادر کنند و توانست این خبر را در سراسر جهان منتشر کند و برای آزادی او از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. این تلاش‌ها به ثمر رسید و مقامات حکومت کشیش مهدی دیباج را پس از ۹ سال حبس در ۲۶ دی ۱۳۷۲ آزاد کردند. به گفته دوست وی: «برادر هایک یک تنه با جمهوری اسلامی مقابله کرد و واقعا آنها را به زانو در آورد و وادارشان کرد که برادر دیباج را آزاد کنند.» (مستند فریادی از ایران)

نزدیکان آقای هوسپیان مهر از او به نیکی یاد می‌کنند. برادر او ژرژیک هوسپیان درباره او می‌گوید: «هر چه که در مورد شخصیت ایشان بگویم باز کم گفته‌‌ام. برای شخص من هر دو جنبۀ زندگی‌‌ این مرد خدا جالب بود؛ هم جنبۀ روحانی و هم جنبۀ اجتماعی. ایشان مردی بسیار ساده، بی‌‌ریا، صمیمی و شوخ‌‌طبع بود به‌‌طوری که هر کس این جرات را پیدا می‌‌کرد تا در مورد هر چیزی با او صحبت کند. همچنین برادر هایک فردی فروتن و در عین حال مقتدر بودند. او از هر لحاظ قابل اعتماد و رازدار بود. یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی برادر هایک صبر بود. جالب بود که وقتی در بعضی شرایط همه از کوره در می‌‌رفتند، او با لبخند و به آرامی مشکلات را حل می‌‌کرد.» (وبسایت کلمه) او «با وجود اینکه شخص بسیار حلیم و فروتنی بود اما صدای بسیار رسا و قوی داشت در حمایت از جفا دیدگان.» (مستند فریادی از ایران)

آقای هوسپیان مهر از چهره‌های شناخته شده و یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های جامعه ارامنه ایران بود. پس از آنکه دولت قوانین خود در رابطه با کلیساهای ربانی را اعلام کرد.**، آقای هوسپیان مهر در مقابل درخواست‌های جمهوری اسلامی ایستاد: «پاسخ متهورانه کشیش هایک این چنین بود، من و همکارانم هرگز در قبال چنین مطالبات غیر انسانی و ناعادلانه زانو نمی‌زنیم. در کلیساهای ما به روی تمام کسانی که بخواهند وارد شوند، باز است.»

زمینه

اگرچه مسیحیت در میان سه دین یکتاپرست ابراهیمی است که در ایران به رسمیت شناخته می‌شود، قانون اساسی و قانون مجازات اسلامی، مسیحیان را به شکل ملموسی در یک وضعیت شهروندی فرودست قرار می‌دهد. در عمل، مدارا و شکیباییی دینی فقط به گروه‌های قومیتی که به لحاظ تاریخی مسیحی بوده‌اند، یعنی ارامنه و آشوری‌ها، تعمیم می‌یابد و شامل افرادی که از اسلام به مسیحیت گرویده‌اند، نمی‌شود. (س. م.، ۱۳۷۱). حکومت ایران سیاست‌هایی را به اجرا درآورده که حضور مدنی مسیحیان را محدود، کنترل، و به شدت سرکوب می‌کند.

قانون اساسی، مسیحیان را از ریاست جمهوری، عضویت در شورای نگهبان، فرماندهی ارتش، مدیریت مدارس، و سمت‌های بالای دولتی، منع می‌کند(س. م. ۱۳۷۷؛ ف. ب. ح. ب.). مسیحیان از شرکت در انتخابات عمومی مجلس شورای اسلامی نیز منع شده اند و سه کرسی نمایندگی مجلس که برای  مسیحیان در نظر گرفته شده، منحصراً برای نمایندگان ارامنه، آشوری ها و کلدانیان است. (ف. ب. ح. ب.).

قوانین مدنی و کیفری صراحتاً مسیحیان را در موضع فرودست قرار می‌دهد. به عنوان مثال، مسیحیان در تصادفات اتومبیل، از غرامت (دیه) کمتری نسبت به مسلمانان بهره‌مند می‌شوند و نیز نمی‌توانند از مسلمانان ارث ببرند. (س. م. ۱۳۷۷). در مورد تعدادی از جرائم که مجازات آن برای مسلمانان شلاق است، برای مسیحیان مجازات مرگ در نظر گرفته شده است.

اگرچه قانون اساسی، حقوق مسیحیان به داشتن اعتقادات و انجام فرائض دینی را مشخص [و به رسمیت شناخته]‌، اما فعالیت‌های کلیساهای مسیحی و نیز مسیحیان، همواره مشمول نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده است. بر اساس قانونی که علی‌الظاهر هدف آن شناسایی فروشندگان غذاهای غیر حلال است، دکانداران مسیحی موظفند تابلویی در معرض دید همگان قرار دهند که بر روی آن عبارت «برای اقلیت‌های مذهبی» قید شده است. این تابلو که در عمل در مورد کلیه کسب و کارهای مسیحی اعمال می‌شود، عامل بازدارنده‌ای برای جلوگیری از مراجعه مشتریان مسلمان است. (س. م. ، ۱۳۷۷). گزارش‌هایی واصل شده مبنی بر این که بنا به  دلایل مذهبی، از تحصیل مسیحیان و همچنین صدور پروانه کسب برای آنان، جلوگیری شده است. (سونتاوس). تا اواسط دهه ۱۳۷۰، به غیر از دو کلیسای پروتستان، کلیه کلیساهای این شعبه مسیحیت به لحاظ فشارهای متفاوت حکومتی، از جمله درخواست‌هایی مبنی بر ارائه اسامی و اطلاعات شخصی دین باوران، تعطیل شده بودند. (سونتاوس، د. ح. ب. ۱۳۷۴).

پس از انقلاب اسلامی، صدها مسیحی به طور خودسرانه بازداشت شده‌اند. بسیاری از آنان به حبس‌هایی با مدت زمان‌های متفاوت محکوم می‌شوند و بسیاری دیگر پس از آزادی، کماکان با احتمال اتهامات و تحقیقات بی‌پایان مواجهند. منابع متعددی که دستگیر و یا بازداشت شده‌اند گزارش کرده‌اند که از سوی مقامات قضایی یا امنیتی، تهدید به ایراد اتهام ارتداد، اعدام، یا ترور شده‌اند. از آنجا که قانون مجازات اسلامی درباره ارتداد ساکت است، قضات معمولاً به شرع اسلام رجوع می‌کنند، امری که نوکیشان مسیحی را با احتمال احکام اعدام مواجه می‌کنند. (ک. ب. ح. ب. ا.) تشخیص این که آیا قتل یک مسیحی به دست یک مسلمان اساساً جرم محسوب می‌شود یا خیر نیز به صلاحدید فردیِ قضات واگذار شده است. (ف. ب. ح. ب.) جمهوری اسلامی در مورد مسیحیانی که در شرایط مشکوک جان خود را از دست داده‌اند، مجموعاً تلاش زیادی انجام نشده و این امر، وخامت وضعیت اجتماعی و حقوقی آنان را تشدید می‌کند.

اگرچه دولت ایران داده‌های رسمی در خصوص تعداد مسیحیان ایران را به اطلاع عموم نمی‌رساند، منابع موجود حاکی از اجماعی است مبنی بر این که پس از انقلاب، تعداد افرادی که از اسلام به مسیحیت گرویده‌اند به تدریج رو به افزایش گذاشته و تعداد ایرانیانی که گرایشات مسیحی دارند اکنون می‌تواند به یک و یا یک و نیم درصد جمعیت کشور برسد. (آی. جی. آر. ف. ؛ گامان؛ ام. اس.). بدین ترتیب، رژیم کماکان سرمایه‌گذاری قابل توجهی در امر پاییدن و نظارت بر فعالیت‌های مسیحیان انجام می‌دهد.(آی. جی. آر. ف.). مسیحیان بیشماری از ایران فرار کرده و به کشورهای دیگر پناهنده شده‌اند. (ک. ب. ح. ب. ا.، تحقیقات بنیاد برومند).

دهه هفتاد، دهه‌ای بود که طی آن سرکوب‌های مبتنی بر مذهب و باورهای دینی، جمعیت‌های مختلف، از جمله جامعه مسیحیان را تکان داد. در میان افزایش موارد اعدام، تنبیه بدنی، حمله [به منازل و مکان های کسب و کار]، و محدودیت‌های رسانه‌ای، ده‌ها نوکیش مسیحی زندانی و شکنجه شدند. (د. ح. ب.، ۷۲-۱۳۷۱ ، ۷۵-۱۳۷۴). در تلاش به منظور جلوگیری از اقبال عمومی فزاینده نسبت به مسیحیت، ایران برای حضور در کلیسا‌ها محدودیت قائل شد، مهم‌ترین ناشر انجیل به زبان فارسی در ایران را تعطیل کرد، موعظه به زبان فارسی را ممنوع نمود، کلیه کتب مسیحی را ضبط کرد، کتابفروشی‌های مسیحی را تعطیل و  جمعیت ایرانی انجیل را منحل کرد. (سونتاوس‌؛ س. م. ۷۲-۱۳۷۱) .

عکس العمل‌های شدید و فزاینده رژیم باعث شد سران مسیحی نیز هدف «قتل‌های زنجیره‌ای» (سلسله قتل‌های دگراندیشانِ لاییکِ روشنفکر و سیاسی و نیز اقلیت‌های مذهبی (ا. و.) و دیگر عناصر نامطلوب در دهه هفتاد) قرار گیرند. از میان مرگ مشکوک هفت تن از سران مسیحی پس از انقلاب، پنج فقره از آن بین سال‌های ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۵ اتفاق افتاد. (ف. ن.).**

کلیسای جماعت ربانی

کلیسای جماعت ربانی یکی از شاخه ‏های کلیسای تبشیری است که اعضاء آن از پیشینه ‏های گوناگون مذهبی و قومی در ایران هستند و تعداد زیادی از آنها نیز نوکیشان مسیحی هستند. این کلیسای فارسی زبان که در دهه هفتاد میلادی تاسیس شد، تا سال ۱۳۹۲ در ایران فعال بود. چند کلیسای فارسی زبان در نقاط مختلف کشور تاسیس کرده بود. با بالا رفتن تعداد نوکیشان مسیحی که در مراسم دعای فارسی کلیساها شرکت می‏ کردند، مقامات ایران فشار به کلیساها از جمله کلیسای جماعت ربانی را تشدید کردند. این سرکوب با فشار و تحدید و تعطیل کردن جلسات نیایشی به زبان فارسی جماعت ربانی از جمله در مشهد، ساری، کرمان، شیراز، گرگان، اهواز، تبریز، کرمانشاه و اراک آغاز شد و با تعطیل ۱۳ کلیسا در شهرهای مختلف، بازداشت و زندانی کردن پیروان این کلیسا، اعدام و ترور چهار تن از رهبران کلیسا از سال ۱۳۶۹ تا اواسط دهه۱۳۷۰ ادامه پیدا کرد. نهایتا حکومت ایران کلیسای مرکزی تهران را نیز پس از فشارهای ممتد در سال ۱۳۹۲ تعطیل کرد و بیشتر رهبران این کلیسا را وادار به خروج از ایران کرد. نوکیشان مسیحی نیز به ناچار در کلیساهای خانگی به نیایش می‌پردازند و در طول یک دهه تعداد زیادی از آنها به همین دلیل راهی زندان شدند. کلیساهای فعال جماعت ربانی اجازه نیایش به زبان فارسی را ندارند و نوکیشان مسیحی حق حضور در مراسمشان را ندارند.

پیشینه قتل‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی ایران ید طولایی در اعمال خشونت با انگیزه‌های سیاسی در ایران و اقصی نقاط جهان دارد. از انقلاب ۱۳۵۷ به بعد، عوامل جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور دست به ربودن، ناپدید کردن و قتل تعداد زیادی از افرادی که فعالیتشان برایشان نامطلوب بوده زده‌اند. تعداد قربانیان اعدام‌های فراقضایی در داخل کشور روشن نیست، اما این قتل‌ها از بهمن ۱۳۵۷ آغاز شده و در طول عمر جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران تداوم داشته است. بنیاد عبدالرحمن برومند بیش از ۵۴۰ قتل را که به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده می‌شود، در خارج از ایران شناسایی کرده است.

در خارج از ایران در کشورهایی چون فیلیپین، اندونزی، ژاپن، هند و پاکستان در آسیا، دوبی، عراق، و ترکیه در خاورمیانه، قبرس، فرانسه، ایتالیا، اتریش، سوئیس، آلمان، نروژ، سوئد و انگلستان در اروپا، و ایالات متحده آمریکا در آنسوی اقیانوس آتلانتیک، مخالفین به روش‌های مختلف توسط مامورین جمهوری اسلامی مورد سوقصد قرار گرفته و کشته شده‌اند. در بیشتر موارد اطلاعات زیادی در مورد این قتل‌ها منتشر نشده و مقامات محلی حکم بازداشتی صادر نکرده‌اند. اما شواهد، مدارک و ردپاهایی که از تحقیقات پلیس و مقامات قضایی محلی به دست آمده، فرضیه جنایت دولتی را تایید می‌کنند. در برخی موارد، این تحقیقات منجر به اخراج یا بازداشت دیپلمات‌های ایران شده است. در موارد محدودی در خارج از ایران، عاملان این قتل‌ها بازداشت و محاکمه شده‌اند و شواهد و مدارک ارائه شده، ارتباط متهمان با نهادهای حکومتی ایران را آشکار کرده‌ و حکم بازداشتی برای وزیر اطلاعات وقت ایران صادر شده است.

نوع تشکیلات و اجرای این قتل‌ها در داخل و خارج از ایران هم دال بر وجود الگوی واحدی است که بنا به گفته دادستان سوئیسی، رولان شاتلن، دارای پارامترهای مشترک و یک برنامه‌ریزی دقیق هستند. از تشابهات بین این قتل‌ها در کشورهای مختلف چنین استنباط می‌شود که دولت ایران آمر اصلی این جنایات است. 

مقامات ایران مسئولیت این قتل‌ها را رسما نپذیرفته‌اند و حتی این جنایات را به درگیری داخلی بین اعضای گروه‌های اپوزیسیون نسبت داده‌اند. معهذا این جنایات از نظر آرمانی و حقوقی از بدو تشکیل نظام توسط مقاماتش توجیه شده است. در بهار سال ۱۳۵۸، صادق خلخالی، اولین قاضی شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی تصمیم نظام را مبنی بر اجرای اعدام‌های فراقضایی رسما اعلام نمود و این تصمیم را چنین توجیه کرد: «...این‌ها محکوم به اعدام شدند، در نظر ملت ایران اگر کسی بخواهد در خارج، در هر کشوری، آنها را ترور کند، هیچ دولتی حق ندارد او را به عنوان تروریست محاکمه کند؛ زیرا او عامل اجرای حکم دادگاه انقلابی اسلامی است. لذا آنها مهدورالدم هستند و در هر جا باشند حکم درباره آن‌ها همین است.» بیش از ده سال پس از این اظهارات، علی فلاحیان، وزیر اطلاعات و امنیت نظام در حالیکه در مورد موفقیت نیروهای امنیتی سخن می‌راند، در مورد حذف مخالفین چنین گفت: «... ما موفق شدیم به بسیاری از این گروهک‌ها در خارج از کشور و در سر مرز ضرباتی وارد کنیم.» 

در عین حال مقامات مختلف سیاسی، قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران در مقاطع و مناسبت‌های مختلف وجود سیاست و برنامه بلندمدت و بودجه برای اجرای این قتل‌ها و در برخی موارد انجام موفقیت‌آمیز آن‌ها را تایید کرده‌اند.

برای مطالعه متن کامل «پیشینه اعدام‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران» شامل اظهار نظر مقامات مختلف جمهوری اسلامی و سابقه تاریخی قتل‌ها، بر روی همین عنوان در نوار سمت راست کلیک کنید.

اعدام فراقضایی آقای هایک هوسپیان مهر 

بر اساس اطلاعات موجود، آقای هوسپیان مهر پس از ۳ روز از آزادی کشیش دیباج، در روز ۲۹ دی ۱۳۷۲ زمانی که با ماشین فولکس استیشن خود برای استقبال از زن برادر خود عازم فرودگاه مهرآباد بود، گم شد. ۱۱ روز بعد از ناپدید شدن آقای هوسپیان مهر در نامه‌ای به تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۷۲ اداره کل پزشکی قانونی دادگستری جمهوری اسلامی، از ژاندارمری شهر ری از خانواده خواستند، برای شناسایی جسد شخصی به سردخانه مراجعه کنند. پسر بزرگ آقای هوسپیان مهر، ژوزف که در آن زمان ۲۰ ساله بود و به تنهایی به آنجا مراجعه کرد، اما مسئولین پزشک قانونی به جای جسد به او عکس نشان دادند.

آقای ژوزف هوسپیان درباره آن روز می‌گوید: «تصمیم گرفتم به تنهایی به پزشکی قانونی بروم و به خانواده‌ام آرامش خاطر دادم که این فقط یک حرکت فرمالیته است؛ فقط دعوتی است که از ما شده که برویم و عکس‌هایی را ببینیم و شناسایی کنیم و بدانیم این جا هم خبری نیست. سرانجام، به تنهایی سوار موتور خود شدم و به پزشکی قانونی رفتم. وقتی وارد شدم به نظر می‌آمد دو مامور آگاهی آن جا بودند.» در آنجا آلبومی جلوی او گذاشتند، عکس‌های اجسادی بود که بی هویت بودند، قطعات بدنی که سوخته بودند یا در تصادف قطعه قطعه شده بودند. «چند دقیقه بعد از آن بود که عکس‌ها را یکی پس از دیگری دیدم اما هیچ کدام پدرم نبود. اما در نهایت، با صحنه‌ای روبه‌رو شدم که در آن چهره خون‌آلود پدرم، مخصوصا در ناحیه سینه، شکم، شانه و حتی دست‌هایش که تماما چاقو خورده و زخمی و حتی بعضی قسمت‌ها کنده شده بود.» (مصاحبه ژوزف هوسپیان- اخبار روز) به گزارش پزشکی قانونی تاریخ مرگ وی در همان روز ناپدید شدن  وی بود. ۲۶ ضربه چاقو بر بدن او وارد آمده بود. بر طبق گزارش پلیس جسد آقای هوسپیان مهر، در همان روزی که ناپدید شد، در منطقه اسلام‌آباد کرج کشف شده بود.

مقامات دولتی جسد آقای هوسپیان مهر را بعد از ۶ روز که از قتل او می‌گذشت، در گورستان بهشت زهرای مسلمانان به عنوان مجهول الهویه در تهران به خاک سپردند. اما کلیسا از دادگستری شهر ری تقاضای نبش قبر کرد، تا جسد وی به گورستان مسیحیان منتقل شود. (مستند فریادی از ایران)

خانواده آقای هوسپیان مهر در فرصتی به محل قتل وی رفتند و در آنجا با شخصی که جسد را پیدا کرده بود، صحبت کردند. مرد به آنها گفت: «من کارت شناسایی را که در جیب پیراهن ایشان دیدم و آن صلیبی را که روی کت ایشان دیدم برای من واضح بود که ایشان یک شخصیت شناخته شده مسیحی باید باشد.» (مستند فریادی از ایران) اما ماموران او را مجهول الهویه خاک کردند.

وقتی قبر آقای هوسپیان مهر نبش قبرشد، جسد او بدون شستشو در یک پلاستیک پیچیده شده بود. «به هر حال جسد را منتقل کردیم به محل شستشوی قبرستان، با صحنه‌ی بسیار فجیعی روبرو شدیم، مسلما هیچ کدام از ما چنین صحنه‌ای را در عمر خودمان ندیده بودیم. بدن ایشان مثله شده بود از ضربات چاقو. روی قلبش یک پاره‌گی به اندازه مینیموم ۱۰ سانت می‌شد.» (مستند فریادی از ایران- دوست آقای هوسپیان مهر) و یکی از اعضای کلیسا در همین رابطه می‌گوید: « سوراخی بود که شاید فکر کردم با چی این را زدند، شاید دیلم، آهن من نمی‌دانم.» در گواهی پزشکی قانونی دلیل مرگ وی پارگی قلب و ریه اعلام شد. قاتلین وی او را با ۲۶ ضربه چاقو به قتل رساندند. (مستند فریادی از ایران- یکی از اعضای کلیسا)

در روز ۱۴ بهمن ۱۳۷۲ پیکر آقای هوسپیان مهر در گورستان مسیحیان به خاک سپرده شد. صدها نفر از سراسر ایران در این مراسم شرکت داشتند. (سازمان خدماتی ایران برای مسیح)

ماموران زیادی در مراسم خاکسپاری آقای هوسپیان مهر حضور داشتند. آنها تمام عکس‌ها و فیلم‌های ضبط شده را توقیف کردند تا به این شکل بتوانند چهره‌های حاضرین را شناسایی کنند. (مستند فریادی از ایران) 

به گفته برادر آقای هوسپیان مهر، ادوارد، برادرش می‌دانست که با آتش بازی می‌کند و به خطری که فعالیت‌هایش برای نجات آقای دیباج برای او به وجود می‌آورد، کاملا آگاه بود. برادر دیگر او روبیک در این‌باره می‌گوید: «آمدم خانه‌ی ایشان و گفتم با این رژیم در نیفت اینها نقشه قتل تو را هم دارند، یک نگاهی کرد و گفت من برای خداوند حاضرم، گفتم آخه تو چهار تا بچه داری. یک نگاه کرد و گفت دیباج هم چهار تا بچه دارد.» (مستند فریادی از ایران)

ژوزف پسر آقای هوسپیان مهر، در مورد تهدیداتی که پدرش با آن مواجه می‌شد، می‌گوید: «مسیری را که پدرم رفت، مسیری بود که با تصمیم خودش انتخاب کرده بود. به ایشان گفته بودند که زندگی‌ات در خطر است. بعضی‌های دیگر گفته بودند این بازی که با حکومت می‌کنی بازی خطرناکی است یا اینکه چرا از کشور خارج نمی‌شوی. (مصاحبه ژوزف هوسپیان- اخبار روز)

پسر دیگر آقای هوسپیان مهر، ژیلبرت که در زمان کشته شدن پدرش ۱۷ ساله بود، چندین بار مورد تهدید و ضرب و شتم ماموران قرار گرفت و یک بار هم مجبور شد که برگه‌ای را مبنی بر عدم تبلیغ مسیحیت امضا کند. او حتی به دلیل فعالیت‌های مذهبی بیش از یک ماه به زندان افتاد. به گفته او: «خواهر من که دانشگاه می‌رفت بهش گفتن در مورد بابات صحبت کنی بیرونت می‌‏اندازیم از دانشگاه. برادر بزرگم که سربازی بود پست‌اش را عوض کردن و اذیتش کردن. من هم که یه سال بعدش رفتم سربازی، چند بار کتکم زدند و چند بار زندان انداختن. روز اول سربازی به من گفتن اگر در این مورد چیزی بگی، «تصادفاً» در حین دورۀ آموزشی تیر می‌خوری و می‌میری. اطلاعات مستقیماً کاری نمی‌‌کرد به ما، ولی هر از چندگاهی یه ترسی توی ما می‌‌انداختن. مثلاً می‌‏آمدیم پایین تو خیابون و می‌‏دیدیم رو دیوار خونه فحش دادن. یه بار دیگه می‌‏دیدیم تمام شیشۀ ماشین رو شکستند.» (مرکز اسناد حقوق بشر ایران)

واکنش مسئولان ایران

پس از علنی شدن قتل آقای هوسپیان مهر، دادستانی تهران دستور داد در رابطه با دستگیری و مجازات عامل یا عاملین قتل وی تحقیقات وسیع انجام شود: «زیرا تحقیقات پزشکی قانونی نشان می‌دهد که متوفی پس از ربوده شدن توسط  ضربات چاقو به قتل رسیده است.» (روزنامه جمهوری اسلامی- ۱۴بهمن ۱۳۷۲)

پس از اعتراضات وسیع داخلی و خارجی به قتل آقای هوسپیان مهر، از دفتر نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد، بیانیه‌ای انتشار یافت و این بیانیه با محکوم کردن جوسازی خبرگزاری غربی و رادیو اسرائیل و سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی، اعلام کرد: «مقامات انتظامی و قضایی ایران با کمک خانواده مقتول به شدت پیگیر این موضوع بوده و در همین رابطه افرادی تحت بازجویی قرار گرفته‌اند.» (روزنامه جمهوری اسلامی- ۱۴بهمن ۱۳۷۲)

مدیر کل امنیت داخلی وزارت اطلاعات وقت (موسوی نژاد)، در مصاحبه‌ای قتل آقای هوسپیان مهر را مشکوک خواند و قتل او را به سازمان مجاهدین خلق نسبت داد: «چون [قتل] در مقطعی انجام شد که کمیسیونی برای بررسی مسائل حقوق بشر ایران در نیویورک تشکیل داده بودند و جو بین‌المللی برای تبلیغات ضد حقوق بشری علیه ایران مهیا بود.» اما او در ادامه سه زن مجاهد را مسئول قتل او دانست. به نظر او مجاهدین اینکار را کردند، چون: «برای وی مراسم گرفتند و تبلیغات وسیعی را در زمینه تماس با کلیساها و مجامع حقوق بشری برای نسبت دادن این جنایت به جمهوری اسلامی ایران به راه انداختند. این کاسه داغ تر از آش شدن گروهک منافقین برای ما شک برانگیز بود، تا اینکه در اعترافات منافقانه‌ای که میکائیلیان را به قتل رسانده، مشخص شد که اسقف هوسپیان مهر نیز توسط گروهک منافقین به قتل رسیده است.» (روزنامه جمهوری اسلامی- ۲۵ تیر ۱۳۷۳)

رئیس وقت دادگاه‌های انقلاب اسلامی در روز ۱۲ مهر ۱۳۷۴ در مورد سه هوادار سازمان مجاهدین گفت: «این سه نفر همانطور که خود در جلسات علنی اعلام داشته‌اند به اعمال خلاف خود در حمایت از منافقین اعتراف کرده‌اند و صریحاً به فعالیت خود در جهت براندازی نظام اعتراف داشتند. از دیگر فعالیت‌های آنان شرکت در انفجار بعضی از اماکن مقدس در جهت ایجاد ناامنی در کشور بوده است و بخشی دیگر از فعالیت‌های آنان در جهت ترور شخصیت‌ها و اقلیت‌های مذهبی بوده است است تا در بعد بین‌المللی تبلیغات سویی را علیه حقوق اقلیت‌های مذهبی در ایران مطرح کنند.» (روزنامه کیهان- ۱۲ مهر ۱۳۷۴)

به گفته وی «این افراد در کشتن سه کشیش بنام میکائیلیان، دیباج و هوسپیان مهر شرکت داشتند.» دادگاه پس از چهار جلسه رسیدگی «با توجه به تغییراتی در روحیه (سه دختر مجاهد) آنان بوجود آمده بود» و «توجهی که اسلام به حقوق زنان دارد» به متهمان در رابطه با براندازی نظام ۱۵ سال زندان و با توجه به اینکه خانواده آقای میکائیلیان رضایت داده بودند، فرحناز انامی به ۳۰ سال زندان محکوم شد. (روزنامه کیهان- ۱۲ مهر ۱۳۷۴) خانم انامی بعد از مدتی آزادی از کشور خارج شد و در یکی از شهرهای اروپا زندگی می‌کند.

بعدها در لیستی که آقای ناصر زرافشان وکیل خانواده‌های قربانیان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای در مورد این قتل‌ها جمهوری اسلامی به تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۷۸ منتشر کرد، اسم آقای هوسپیان مهر در میان فهرست ۳۴ مورد قتل که توسط وزارت اطلاعات و در دوران سعید امامی صورت گرفته دیده می‌شود. زرافشان وکیل خانواده در این مورد می‌گوید، این لیست شامل کسانی بود که حداقل مستندات در مورد آنان برای اینکه اثبات شود توسط مأموران امنیتی کشته شده‌اند، وجود داشت. (رادیو زمانه)

واکنش سازمان مجاهدین خلق ایران

سازمان مجاهدین خلق ایران، ارتباط و هواداری سه متهم قتل کشیش‌های مسیحی را با سازمان‌شان رد کردند. 

واکنش سازمان‌های حقوق بشر

بنا بر اطلاعات موجود، اسقف هوسپیان مهر در تاریخ ۲۱ دی ۱۳۷۲ از نماینده ویژه سازمان ملل متحد خواسته بود، به ایران سفر کرده و با کشیشان پروتستان انجیلی و مسئولین دولتی ملاقات و در مورد حقوق بشر و اوضاع اقلیت‌های مذهبی گفتگو کند. (گزارش سال ۱۹۹۴ سازمان ملل متحد)

نماینده ویژه سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران در نامه‌ای به تاریخ ۱۷ فوریه ۱۹۹۴ (۲۸ بهمن ۱۳۷۲)، به نماینده دولت جمهوری اسلامی ایران در این سازمان نوشت: «مایلم توجه شما را به گزارشی که در مورد اسقف هایک هوسپیان مهر، مدیر عالی شورای کلیساهای تجمع برای خدا، که اخیراً در جمهوری اسلامی به قتل رسیده، جلب کنم. در یازدهم ژانویه ۱۹۹۴ (۲۱ دی ۱۳۷۲) اسقف هوسپیان مهر از من تقاضا نموده بود که به ایران سفر کرده و با کشیشان پروتستان انجیلی و مسئولین دولتی ملاقات و در مورد حقوق بشر و اوضاع اقلیت‌های مذهبی گفتگو نمایم. بر اساس گزارش‌های رسیده، این نماینده با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ملاقات داشته و از وی خواسته بود که حقوق اقلیت مسیحی (ایران) رعایت شود. در پاسخ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از وی خواسته بود که همه کلیساهای مسیحی ایران) اعلامیه‌ای را امضاء کنند مبنی بر اینکه آنان به عنوان مسیحی در جمهوری اسلامی ایران از تمامی حقوق قانونی شان برخوردارند. اسقف هایک هوسپیان مهر حاضر نشد به نمایندگی از طرف کلیسای خود چنین اعلامیه‌ای را امضاء کند.»

بنا به گزارش سازمان عفو بین‌الملل از نیمه سال ۱۹۹۳ تا سال ۱۹۹۵ (در طول ۱۸ ماه) اجساد چهار تن از رهبران اقلیت‌های مذهبی در شرایط مشکوکی یافت شده است. همه این افراد به سیاست‌های دولت با نظر انتقادی می‌نگریستند.

واکنش خانواده

پس از ناپدید شدن آقای هوسپیان مهر، خانواده او فکر می‌کردند که او دستگیر شده است یا به روال گذشته برای پاسخ گفتن به سوالاتی به اطلاعات رفته است: «شهادت و یا کشته‌شدن ایشان به هیچ عنوان به ذهن ما خطور نکرده بود.» (مصاحبه ژوزف هوسپیان) اما آنها تلاش شبانه‌روزی را برای پیدا نمودن او شروع کردند: «می‌توانم بگویم روزی بیست ساعت مشغول فعالیت بودیم که به تمام گروه‌هایی که با ما در تماس بودند و آشنا بودند خبر بدهیم که شخصیتی مثل برادر هایک ناپدید شده و خطر بزرگی در این مورد وجود دارد.» (مستند فریادی از ایران)

خانواده در رابطه با ناپدید شدن آقای هوسپیان مهر در تاریخ ۲ بهمن ۱۳۷۲ از طریق شورای کلیساهای جماعت ربانی به وزیر کشور نامه نوشتند. رونوشت این نامه به دفتر مقام رهبری و دفتر نهاد رئیس جمهوری نیز فرستاده شد. آقای وارتان آوانسیان دوست آقای هوسپیان مهر در این رابطه می‌گوید: «با توجه با جریاناتی که در رابطه برادر دیباج [آزادی او از زندان] اتفاق افتاده بود، ما در ده‌ها نامه‌ای که به همه‌ی مقامات نوشتیم، نوشتیم به احتمال قوی توسط برادران امنیتی ایشان خوانده شدند. ما این احتمال را می دادیم که ایشان را برای صحبت و بازجویی بردند.» چون قبلا نیز ماموران امنیتی آقای هوسپیان مهر برای پاسخ به برخی سوالات خواسته بودند. اما همه حتی جاهای معتبر قانونی اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند. (مستند فریادی از ایران) حتی خانواده به پزشکی قانونی هم برای شناسایی اجساد ناشناس مراجعه کردند.

خانواده آقای هوسپیان مهر در مورد قتل وی اقامه دعوی نکردند. با وجود این بارها مورد اذیت و آزار و ارعاب عوامل جمهوری اسلامی قرار گرفتند.

تأثیرات بر خانواده

بنا بر اطلاعات موجود، قتل آقای هوسپیان مهر برای تک تک خانواده و اطرافیان یک شوک بود. پسر او ژوزف بعد از ۲۸ سال در مصاحبه‌ای می‌گوید، وقایع و صحنه‌های کشته شدن پدرش هنوز برای او تازه است. او درباره شوک وارده به خودش می‌گوید: «تاثیری که این شوک در روزهای اول به من وارد کرد خیلی شدید بود. بعضی وقت‌ها در خواب‌هایم حتی فریاد می‌زدم و قاتلین را می‌دیدم. مانند انفجاری بود که کم کم موج‌هایش به شما می‌رسد و شما آن‌ها را احساس می‌کنید. در چند روز بعدی، حتی وضعیت فیزیکی‌ام بسیار اسفناک شد. صادقانه بگویم، زمانی رسید که این مسئله آن قدر من را اذیت می‌کرد که می‌خواستم هر طور شده آن را فراموش کنم و حتی اگر کسی هم راجع به آن صحبت می‌کرد ترجیح می‌دادم مسیرم را تغییر دهم. نمی‌خواستم برایم مرور شود.» و در ادامه می‌گوید: «مسلما بعد از این اتفاق، دیگر آن ژوزفی نبودم که فقط به دنبال توپ فوتبال می‌دوید و زندگی همیشه برایش خوش و شیرین بود. من به این نتیجه رسیدم که هر قدر بیشتر واقع بینانه به این مسئله نگاه کنم خودم هم می‌توانم قوی‌تر باشم.» (اخبار روز)

برادر وی ادوار هوسپیان در رابطه با مرگ برادرش گفت: «این چیزها را ما در تاریخ خوانده بودیم، در کتاب اعمال رسولان اینها را مطالعه کرده بودیم ولی فکر نمی‌کردیم در قرن بیستم نیز این اتفاقات در سرزمین ایران تکرار شود. مخصوصا که به آن طرز وحشیانه برادر هایک را با بیست و شش ضربه چاقو کشته بودند. واقعا آن آثار زخم‌ها و این جراحت‌ها همیشه در ذهن ما می‌ماند که ایشان چه بهای سنگینی دادند.» (مستند فریادی از ایران)

 ----------------------

* کلیسای پنطی کاستی: به کلیسای آشوری‌های ایران می‌گویند.
 ** قوانین دولت برای کلیساهای ربانی: - هیچ جلسه ای نباید به زبان فارسی برگزار شود، - فقط ارامنه باید در جلسات شرکت کنند، - تنها افرادی که کارت عضویت کلیسا را دارند میتوانند، شرکت کنند، - فهرست اسامی اعضا باید در اختیار مقامات دولتی قرار بگیرد، - پذیرش اعضای جدید باید با موافقت دولت باشد.
*** حسن دهقانی تفتی: اولین اسقف ایرانی انگلیکان است. او مسلمان بود که به دین مسیحیت گروید. او مسئولیت اسقفیت دایره اسقفی ایران را بر عهده داشت. در دی (اکتبر) ١٣۵٧ در اتاق خوابش به همراه همسر بریتانیایی‌اش در اصفهان مورد حمله مسلحانه پنج مرد ناشناس قرار گرفت ولی هیچیک از گلوله‌ها به او اصابت نکرد در آن حادثه همسر دهقانی تفتی زخمی شد. او یک هفته پس از آن واقعه جهت شرکت در نشست اسقفان اعظم کلیسای انگلیکن در قبرس ایران را ترک کرد و هنگامی که قصد بازگشت داشت اعضای کمیته اسقفی مانع او شدند. در ماه مه همان سال منشی او مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شدت زخمی شد. پسر او بهرام در روز ١۶ اردیبهشت ١٣۵٩، در حالی ‌که از تدریس در کالج دماوند باز می‌گشت، چند نفر اتومبیلش را متوقف کرده، او را به یکی از خیابان‌های خلوت حوالی زندان تهران بردند و سپس وی را در اتومبیل خودش به ‌ضرب گلوله از پای درآوردند.
****منابع: فارسی نت، ایران وایر، دیده بان حقوق بشر، سازمان ملل، فدراسیون بین‌المللی سازمان‌های حقوق بشر، نشریه بین‌المللی برای آزادی مذهب، کمپین بین‌المللی برای حقوق بشر در ایران، گزارش پروژه سونتاوس مورخ سال ۲۰۱۵، کمپین حقوق بشر ایران، و گامان.

تصحیح و یا تکمیل کنید