بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

سلطان علی اشترانی

درباره

سن: ۴۹
ملیت: ايران
مذهب: بدون باور مذهبی
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱۹ فروردین ۱۳۶۲
محل: همدان، استان همدان، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: اتهام نامعلوم

ملاحظات

اطلاعات درباره آقای سلطان علی اشترانی در گفتگو با دختر وی کسب شده است. خبر اعدام وی (با نام علی اشترانی فرید) در ضمیمۀ شمارۀ ۲۶۱ نشریۀ مجاهد، چاپ سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۶۴ به چاپ رسید. این ضمیمه شامل فهرست ۱۲٠۲۸ نفر است که اکثراً وابسته به گروه‌های سیاسی مخالف رژیم بوده‌اند. این اشخاص از تاریخ ۳٠ خرداد ۱۳۶۰ تا زمان چاپ نشریه مجاهد اعدام شده و یا در درگیری با قوای انتظامی جمهوری اسلامی کشته شده‌اند.

آقای سلطان علی اشترانی در همدان متولد شد. در همان شهر زیست و کار کرد. او دبیر ریاضی بود ولی بعد از انقلاب به دلیل داشتن افکار مارکسیستی از کار اخراج شد. آقای سلطانی هنگام اعدام ۴۹ ساله بود، متاهل و دارای سه فرزند، که آخرین فرزند زمانی متولد شد که او در زندان بود. دخترش در باره او می‌گوید: «او پدری مهربان بود و برای ما فرزندانش وقت می‌گذاشت. خوشحالی و مهربانی را می‌شد در حضورش حس کرد. پدرم روحیه شادی داشت.»

فعالیت سیاسی آقای اشترانی به زمان قبل از انقلاب برمی‌گردد. بعد از انقلاب با سازمان چریکهای فدائی خلق فعالیت می‌کرد و بعد از انشعاب این سازمان در سال ۱۳۵۹ به جناح اقلیت پیوست.

در سال ۱۳۴۹ سازمان چریکهای فدائی خلق، متأثر از انقلاب کوبا و جنبش چریکی آمریکای لاتین، با ایدئولوژی مارکسیسم - لنینیسم و با اعتقاد به مبارزه مسلحانه، از ادغام دو گروه چریکی مخالف رژیم شاه به وجود آمد. این سازمان پس ازپیروزی انقلاب اسلامی به نفی مشی چریکی پرداخت و بر سر حمایت یا عدم حمایت از جمهوری اسلامی و شوروی، منشعب شد. سازمان فداییان خلق (اقلیت) مخالف با جمهوری اسلامی بود و عمدتاً در جنبش کارگری و سیاسی فعالیت می‌کرد.

دستگیری و بازداشت

آقای اشترانی اوائل سال ۱۳۶۱ در منزلش در همدان دستگیر شد. مامورین سپاه پاسداران او را بازداشت کردند ولی در مورد دلائل بازداشت چیزی نگفتند. دوره بازجوئی او در زندان سپاه پاسداران همدان گذشت. شکنجه شده بود. اعضای خانواده در ملاقاتی که ۴۰ روز بعد از دستگیری با او داشتند، دیده بودند که پاهای آقای اشترانی در اثر شکنجه باندپیچی شده بود.

پس از آن، او هفته‌ای یک بار، روزهای چهارشنبه، با خانواده‌اش ملاقات داشت. اواخر سال ۶۱، تقریبا یک ماه پیش از اعدام، ملاقاتش را قطع کردند. در اثر تلاشهای برادر آقای اشترانی، در عید ۱۳۶۲ به او ملاقات دادند. دخترش می‌گوید: «همه فامیل خوشحال شدند و می‌خواستند آنها هم به ملاقات بروند. ولی فقط مادرم و ما بچه‌ها را گذاشتند که ملاقات کنیم. پدرم از نظر جسمی بشدت ضعف شده بود. این آخرین ملاقات بود.»

بنا به گفته همبندیهای آقای اشترانی، او در زندان از روحیه خیلی بالایی برخوردار بود. او و دیگر زندانیان در سالگرد حماسه سیاهکل (حملۀ سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در روز ١٩ بهمن ۱۳۴۹ به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در استان گیلان) در روز ١٩ بهمن، مراسم یادبودی گذاشته بودند که برای مقامات زندان خیلی سنگین آمده بود. پس از آن آقای اشترانی را دوباره برای بازجویی بردند. به نظر دختر آقای اشترانی شاید این موضوع به اتهامات پدرش افزوده باشد.

دادگاه

اطلاعی درباره جلسه یا جلسات دادگاه در دست نیست.

اتهامات

از اتهامات آقای اشترانی اطلاعی در دست نیست.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه آقای اشترانی نیست.

دفاعیات

از دفاعیات آقای اشترانی اطلاعی در دست نیست.

حکم

آقای سلطان علی اشترانی در ١٩ فروردین ۱۳۶۲ در همدان به همراه دوست قدیمی و همرزمش، آقای اکبر مسلم خانی، اعدام شد. دخترش، که در آن موقع دانش آموز دوره ابتدایی بود، تعریف می‌کند: «من روزی که خبر اعدام پدرم آمد، در مدرسه بودم. بعد از ظهر که به خانه آمدم، دیدم که خانه شلوغ است. در این مدت جسد پدرم را تحویل خانواده‌مان داده بودند و گفته بودند که تا عصر باید دفن شود. فکر کنم پدربزرگم خبر را از رادیو هم شنیده بود. باور نمی‌کردم. فکر می‌کردم این صحنه‌ها مربوط به کس دیگری است نه پدر من.»

آقای سلطان علی اشترانی را در گورستان عمومی همدان دفن کرده‌اند. قبرش سنگ یادبودی دارد که رویش شعری از شاملو نوشته شده و مکان بازدیدهای همیشگی خانواده با او است. دخترش در این باره می‌گوید: «هر جمعه خانواده‌ام بر سر قبر پدرم حاضر می‌شوند. آنها با خانواده‌های دیگر اعدام‌شدگان قرار گذاشته‌اند که همگی در ساعت معینی بروند که همدیگر را هم ببینند. ما برایش سالگرد می‌گیریم. سالهای اول فقط فامیل می‌آمدند بعدها دوستان هم به آنها اضافه شدند، به ویژه دوستان پدرم.»

تصحیح و یا تکمیل کنید