بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

سیما دریانی

درباره

سن: ۲۹
ملیت: ايران
مذهب: بدون باور مذهبی
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۸ آذر ۱۳۶۰
محل: زندان اوين، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: اتهام نامعلوم

ملاحظات

اطلاعات درباره خانم سیما دریانی از طریق فرم الکترونیکی توسط دوست همدانشکده و همبندی در اختیار بنیاد برومند قرار گرفته است. نام خانم دریانی در ضمیمه شماره ۲٦۱ نشریه مجاهد، سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳٦٤ به چاپ رسیده است. این ضمیمه شامل فهرست ۱۲٠۲۸ نفر است که اکثراً وابسته به گروههای سیاسی مخالف رژیم بوده‌اند. این اشخاص از تاریخ ۳٠ خرداد ۱۳٦٠ تا زمان چاپ نشریه مجاهد اعدام شده و یا در درگیری با قوای انتظامی جمهوری اسلامی کشته شده‌اند.

خانم دریانی، متولد ٦ تیر ماه ١٣٣١ در بابلسر (استان مازندران)، در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درس می‌خواند. ریزاندام، شوخ و مهربان بود. یکی از ویژگیهای او خنده‌هایش بود، که بر اثر آن دندانهای سفیدش، که از کودکی به طرف جلو رشد کرده بودند، نمایان می‌شدند. پیش از دستگیری، سیما دندانهایش را سیم کشیده بود. خانم دریانی اهل تحرک بود و پای ثابت برنامه‌های کوهنوردی، که از طرف دانشجویان تشکیل می‌شد. کوهنوردیها روزهای جمعه صورت می‌گرفت. گاه هم برنامه‌های چند روزه به نقاط مختلف کوهستانی ایران ترتیب داده می‌شد. خانم دریانی شیفته طبیعت بود و با اینکه ناراحتی قلبی داشت و صعود و ارتفاع برایش مضر بود، نمی‌توانست از طبیعت دل بکند. او صدایی دلگیر و گرم داشت و در کوهستان ترانه‌های دلکش و شعرهای مازندرانی می‌خواند.

از پیش از انقلاب سیما دریانی نسبت به چریکهای فدائی علاقه داشت و هوادار آنها بود. بعد از انقلاب رابطه‌اش با این گروه بیشتر شد. خانم دریانی انسان آزاده، لطیف و پراحساس بود. او دوستیهایش را فدای مسائل سیاسی نمی‌کرد. دوستان زیادی داشت که متعلق به گروه‌های دیگر بودند. پیش از دستگیری در تهران در خانه کوچکی با دخترخاله‌اش زندگی می کرد.

در سال ۱۳٤۹ چریکهای فدائی خلق، متأثر از انقلاب کوبا و جنبش چریکی آمریکای لاتین، با ایدئولوژی مارکسیسم - لنینیسم و با اعتقاد به مبارزه مسلحانه، از ادغام دو گروه چریکی مخالف رژیم شاه به وجود آمد. این سازمان پس ازپیروزی انقلاب اسلامی به نفی مشی چریکی پرداخت. تعدادی از اعضای سابق سازمان فدائیان خلق که به مبارزه ی چریکی پایبند ماندند، گروه مستقل چریکهای فدائی خلق (شاخه اشرف دهقانی) را تشکیل دادند.

دستگیری و بازداشت

خانم سیما دریانی موقع دستگیری سیانور به همراه داشت و قصد داشت با خوردن آن زنده به دست مامورین نیفتد؛ اما مامورین با خشونت دست و پای او را گرفتند و دستشان را در دهانش کردند تا مانع خوردن سیانور شوند. (برخی از اعضای چریکهای فدائی و همچنین مجاهدین همیشه قرص سیانور زیر زبان نگه می‌داشتند تا موقع دستگیری آن را قورت دهند و زنده دستگیر نشوند. این کار برای حفظ اطلاعات صورت می‌گرفت.)

خانم دریانی به همراه دخترخاله‌اش، که با او همخانه بود، در تاریخ ٣ آذر ١٣٦٠ بازداشت شد. آنها را به اوین بردند و در شعبه ٦ دادستانی اوین بازجوئی کردند. خانم دریانی را شلاق زدند و دستانش را قپان بستند. پاهای وی در اثر شلاق ورم و عفونت کرده بود. وقتی بعد از اتمام بازجوئی و دادگاه که تنها ٥ روز به درازا کشید، به بند بهداری سابق در اوین فرستاده شد. خانم دریانی در دوره بازداشت و بازجوئی از حق داشتن وکیل و ملاقات و هر نوع تماس دیگر با خانواده محروم بود.

قپان کردن از شیوه‌های متداول بازجوئی بود. یک دست را از بالای سر و دست دیگر را از پائین در پشت سر زندانی بهم دستبند می زدند. فشارِ قپانی معمولاً باعث شكسته‌شدنِ استخوانهای كتف می‌شد. برای اثربخشی بیشتر معمولاً زندانی را با قپانی از جایی آویزان می‌كردند.

دادگاه

اطلاعی درباره جلسه یا جلسات دادگاه در دست نیست.

اتهامات

از اتهامات عنوان شده علیه خانم سما دریانی اطلاعی در دست نیست.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.

دفاعیات

به خانم دریانی در دادگاه فرصت دفاع و حتی آگاهی از پرونده خود داده نشد.

حکم

حوالی ساعت ٢بعد از ظهر یک روز پائیزی نام خانم سیما دریانی را به همراه خانم دیگری به نام ناهید محمدی، که همان روز اعدام شد، از بلندگو صدا زدند. حدود یک ساعت طول کشید تا آن دو را بیرون بردند. دختر خاله خانم دریانی، به شدت گریه می‌کرد و نمی‌خواست از او خداحافظی کند.

سیما دریانی آخرین ساعت حضور در بند را با یک دوست همدانشکده‌ای، که تصادفا با هم همبندی شده بودند، گذراند. این همبندی می‌نویسد: «به هواخوری رفتیم. حیاط ما محوطه کوچکی بود پشت آشپزخانه زندان. بوی سوختن چربی و روغن می‌آمد و باران ریزی می‌بارید. حدود یک ساعت با هم قدم زدیم. حرفهایش مثل وصیتنامه بود. از من می‌خواست که مواظب دخترخاله‌اش باشیم. دخترخاله‌اش از او جوانتر بود و مادرش فوت کرده بود. گفت که در بازجوئی و دادگاه از مواضع فکری و سیاسیش دفاع کرده است و می‌خواست که اگر من زنده ماندم این را به دوستانش بگویم. می‌گفت دور نیست که حکومت اسلامی سرنگون شود و با این امید رفت. کمی از خاطرات دانشجوئی صحبت کردیم. می‌گفت دوران خوشی بود آن سالها. در بین صحبت ما ناهید محمدی سر پله‌ها ظاهر شد و از سیما پرسید که آیا موگیر دارد. سیما با خنده گفت نه، اما موگیر برای چه. ناهید هم خندید و گفت می‌خواهد خوشگل برای اعدام برود.»

بنا به گزارش سازمان مجاهدین، خانم سیما دریانی در تاریخ ٨ آذر ١٣٦٠ در تهران تیرباران شد. او در خاوران به خاک سپرده شده است.

تصحیح و یا تکمیل کنید