بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

سوزان نیکزاد

درباره

سن: ۳۰
ملیت: ايران
مذهب: بدون باور مذهبی
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۲۸ آبان ۱۳۶۰
محل: زندان اوين، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: اتهام نامعلوم

ملاحظات

اطلاعات در باره اعدام خانم سوزان نیکزاد بر مبنای مصاحبه با یکی از نزدیکان او و همچنین شهادت یکی از همبندیهای خانم نیکزاد، که فرم الکترونیکی امید را درباره این پرونده پر کرده، تهیه شده است. خبر این اعدام در ضمیمه شماره ۲٦۱ نشریه مجاهد، سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳٦۴ نیز به چاپ رسید. این ضمیمه شامل فهرست ۱۲٠۲۸ نفر است که اکثراً وابسته به گروه‌های سیاسی مخالف رژیم بوده‌اند. این اشخاص از تاریخ ۳٠ خرداد ۱۳٦٠ تا زمان چاپ نشریه مجاهد اعدام شده و یا در درگیری با قوای انتظامی جمهوری اسلامی کشته شده‌اند.

خانم نیکزاد متولد تهران، دارای فوق لیسانس پرستاری، تکنیسین بیمارستان، و از اعضای فعال سازمان چریکهای فدائی خلق(اقلیت) بود.

در سال ۱۳۴۹ سازمان چریکهای فدائی خلق، متأثر از انقلاب کوبا و جنبش چریکی آمریکای لاتین، با ایدئولوژی مارکسیسم - لنینیسم و با اعتقاد به مبارزه مسلحانه، از ادغام دو گروه چریکی مخالف رژیم شاه به وجود آمد. این سازمان پس ازپیروزی انقلاب اسلامی به نفی مشی چریکی پرداخت و بر سر حمایت یا عدم حمایت از جمهوری اسلامی و شوروی، منشعب شد. سازمان فداییان خلق (اقلیت) مخالف با جمهوری اسلامی بود و عمدتا در جنبش کارگری و سیاسی فعالیت می‌کرد.

دستگیری و بازداشت

خانم سوزان نیکزاد در رابطه با توزیع نشریه کار، ارگان اقلیت، در اواخر مهر ١٣٦٠ در مقابل منزلش توسط پاسداران دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. بر اساس گفته‌های همبندش، سوزان در دوره بازجوئی برای اعتراف و گرفتن اطلاعات مورد شکنجه قرار گرفت. از طریق کابل به پا و قپان. (قپان کردن از شیوه‌های متداول بازجوئی در سال ۱۳٦٠ بود. یک دست را از بالای سر و دست دیگر را از پائین در پشت سر زندانی به هم دستبند می‌زدند. فشار قپانی معمولاً باعث شكسته‌شدنِ استخوانهای كتف می‌شد. برای اثربخشی بیشتر معمولاً زندانی را با قپانی از جایی آویزان می‌كردند.)

خانم نیکزاد حدود ٤ هفته بازداشت بود. بیشتراین مدت را در راهرو بازجوئی یا در اتاقی در آن راهرو که شبانه روز صدای شکنجه در آنجا شنیده می‌شد، گذراند. همبندش که مدتی پس بازجویی اولیه بعد از دستگیری وی را دیده بود پاهای ورم کرده وی را به خاطر دارد.

ماموران خانم نیکزاد را در طول بازجویی لااقل یک بار به منزلش برده تا از طریق وی دوستان و فعالان سیاسی دیگری را بازداشت کنند. بنا به گقته همبندش، خانم نیکزاد دائماً با پاسداران و بازجویان خود بحث سیاسی می‌کرد و از مواضع سیاسی خود دفاع می‌نمود. وی پس از بازجویی به بند بهداری سابق منتقل شد. در دوران بازداشت، خانم نیکزاد دسترسی به وکیل نداشت و مسئولان زندان به وی حق ملاقات و یا مکاتبه با خانواده ندادند.

خانم نیکزاد در زندان از روحیه خوبی برخوردار بود و سعی می‌کرد روحیه دیگر زندانیها را هم تقویت کند. همبندی او به یاد می‌آورد که روز اولی که وارد اوین شده بود، از دیدن و شنیدن آن همه شکنجه دچار ترس و وحشت بود. او موقع ناهار به طور اتفاقی با سوزان همکاسه شد که سعی می‌کرد با شوخی و محبت او را آرام کند. همچنین سوزان که پرستار بود از کسانی که از شکنجه مجروح بودند، با ماساژ و شستن زخم پاها مراقبت می‌کرد. شیوه‌های ماساژ را به دیگران هم یاد می‌داد. او را یکی از رفقایش لو داده بود. می‌گفت از او کینه ندارم چون در اثر شکنجه به این کار مجبور شده است.

دادگاه

اطلاعی درباره جلسه یا جلسات دادگاه در دست نیست. محل تشکیل دادگاه در زندان اوین بوده است.

اتهامات

از اتهامات عنوان شده علیه خانم سوزان نیکزاد اطلاعی در دست نیست.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.

دفاعیات

از دفاعیات متهم اطلاعی در دست نیست. مصاحبه شونده به نقل از يكی از همبندانش می‌گوید که وی به دفاع از مواضعش پرداخته و قاضی شرع که او را محاکمه می‌کرد به او گفته بود: "من تو را محاكمه می‌‌كنم يا تو مرا؟" سوزان در بازجوئی و در دادگاه از مرام مارکسیستی دفاع کرد. همبندی وی، خانم نیکزاد را در راهرو بازجوئی از زیر چشم بند دیده بود، که با بازجو در باره بی خدائی بحث می‌کرد. او دستش را به بازجو نشان داد و گفت: "این دستها هستند که خدا را آفریده‌اند."

حکم

دادگاه انقلاب اسلامی تهران خانم سوزان نیکزاد را به اعدام محکوم کرد و او روز ٢٨ آبان ١٣٦٠ در زندان اوین تیرباران شد.

همبندش دقایق آخر وی را چنین به خاطر می‌آورد: "موقعی که نامش را برای اعدام خواندند، بعد از ظهر روز ٢٨ آبان، هنگام خروج از بند دستهایش را بلند کرد و بدین وسیله از همه ما که برای بدرقه اش جمع شده بودیم، خداحافظی کرد و با لبخندی به لب از بند بیرون رفت."

بنا به اظهارات مصاحبه شونده ، روزی كه مادر خانم نیکزاد به امید ملاقات به اوين ‌رفت، لباسهای او را به سویش پرت كردند و ‌گفتند: "اين كثافتها را بگير و ببر".

تصحیح و یا تکمیل کنید