بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

انور جوانمردی

درباره

سن: ۲۶
ملیت: ايران
مذهب: اسلام (سنی)
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۳۰ خرداد ۱۳۸۰
محل: زندان مرکزی (دریا)، اروميه، استان آذربايجان غربی، ايران
نحوه کشته‌شدن: حلق آویز
اتهامات: محاربه با خدا

ملاحظات

فردی شوخ‌طبع بود و به طنز علاقه داشت. پیش‌ترها کاریکاتور می‌کشید. خانواده‌اش به مسائل سیاسی حساس بودند، اما باور مذهبی نداشتند. 

خبر اعدام آقای انور جوانمردی را خواهر او در تاریخ ۲۹ دی ۱۳۹۶ در خلال یک گفت‌وگو با بنیاد عبدالرحمن برومند اعلام کرد. اخبار تکمیلی درباره این پرونده طی این گفت‌وگو و همچنین از طریق تحقیقات بنیاد برومند به دست آمده است.

آقای انور جوانمردی، فرزند حسین، ۲۲ ساله و اهل سقز بود. پدرش معمار و مادرش خانه‌دار بود. او فرزند دوم خانواده بود و دو خواهر و دو برادر داشت. در خانواده‌ای با وضع مالی متوسط زندگی می‌کرد که به مسائل سیاسی حساس بودند، اما گرایش مذهبی نداشتند. آقای جوانمردی دیپلمه بود و به همراه دوستانش مغازه وسایل برقی داشت. او فردی شوخ‌طبع بود، به طنز علاقه‌مند بود و کاریکاتور می‌کشید.

بر اساس اطلاعات موجود، او در نوجوانی سابقه ۴۰ روز بازداشت در اداره اطلاعات کردستان به دلیل هواداری از حزب دموکرات کردستان ایران را داشت و در آن دوره شکنجه شده و با وثیقه آزاد شده بود، اما بعد از آن مدام به اداره اطلاعات احضار می‌شد. ازاین‌رو، مجبور شد به کردستان عراق بگریزد و پس از آن به عضویت حزب دموکرات کردستان ایران درآمد. آقای جوانمردی در سال ۱۳۷۴ به ایران بازگشت و به همراه چند تن از دوستانش در شهر سردشت با توزیع اعلامیه برای حزب دموکرات کردستان ایران کار تبلیغاتی می‌کرد.

دستگیری و بازداشت

آقای جوانمردی در اواخر پاییز یا اوایل زمستان سال ۱۳۷۴ توسط ماموران وزارت اطلاعات یا اطلاعات سپاه در یک خانه در سردشت به همراه ۲ تن از دوستانش دستگیر شد. بر اساس اطلاعات موجود، او حین بازداشت به شدت ضرب و شتم شد. بازداشت او را یکی از دوستانش به خانواده‌اش خبر داد و آنها با وجود پی‌گیری‌های فراوان تا حدود سه ماه از سرنوشت او بی‌خبر بودند. به گفته خواهر آقای جوانمردی، آنها برای خبر گرفتن از آقای جوانمردی به اداره اطلاعات سردشت مراجعه می‌کردند، اما مسئولان می‌گفتند که چنین کسی این جا نیست. از سویی از اداره اطلاعات سقز با پدرش تماس می‌گرفتند و او را احضار و بازجویی می‌کردند.

آقای جوانمردی پنج تا شش ماه در یک زندان بدون نام و کوچک در سردشت زندانی بود. نخستین ملاقات آقای جوانمردی با خانواده‌اش بعد از سه ماه در این زندان صورت گرفت. مادر و خواهر آقای جوانمردی یک بار به مدت ۱۰ دقیقه او را در زندان سردشت از پشت میله‌های زندان در حالی که یک راهرو بینشان فاصله بود و در آن راهرو نیز یک مامور ایستاده بود، ملاقات کردند.

بر اساس اطلاعات موجود، وضعیت جسمی آقای جوانمردی در این ملاقات خوب نبود، طوری که نمی‌توانست روی پای خودش بند شود. به گفته خواهرش، او در حین ملاقات چشم‌بند به چشم داشت که ماموران به درخواست مادرش چشمانش را باز کردند. او به شدت شکنجه شده بود، سرش باندپیچی شده بود، زیر چشم‌ها و صورتش کبود شده و باد کرده بود، به راحتی نمی‌توانست حرف بزند و برای سر پا ماندن، دستش را به میله‌ها گرفته بود و در حین راه رفتن می‌لنگید. او در حین ملاقات یک شلوار کردی و پیراهنی کرم‌رنگ به تن داشت. آقای جوانمردی با وجود بدحال بودن، به مادرش دلداری می‌داد و از او می‌خواست که گریه نکند و به او امید می‌داد که آزاد خواهد شد.

آقای جوانمردی پس از آن برای حدود ۲ ماه به زندانی در مجموعه پادگان مهاباد انتقال یافت. طی این مدت نیز یک بار با مادر و خواهرش و یک بار نیز با پدرش ملاقات کرد.

آقای جوانمردی سپس به زندان دریا در ارومیه منتقل شد و تا آخر خرداد ماه ۱۳۸۰ در آن جا زندانی بود. امکان ملاقات با خانواده در زندان دریا برای آقای جوانمردی به‌سختی و با پی‌گیری زیاد، ماهی یک بار و گاه دو سه ماه یک بار به صورت حضوری وجود داشت. در حین ملاقات، همواره یک مامور میان او و خانواده‌اش می‌نشست و آنها نمی‌توانستند به‌راحتی با هم گفت‌وگو کنند. او در زندان دریا اجازه داشت دو هفته یک بار به خانواده‌اش تلفن کند. او مدتی در زیرزمین زندان در بند ۱۲ کوپه ۳، بند زندانیان سیاسی بود و خیلی کم اجازه داشت از هواخوری و فضای باز استفاده کند. آقای جوانمردی سپس به بند زندانیان عادی مرتبط با جرایم مواد مخدر و قتل انتقال یافت. به گفته خواهرش، او در این دوره شرایط سختی داشت و تحت آزار و اذیت بود. او در یکی از ملاقات‌ها به خواهرش گفت: «ما این جا که زندان است، هر چقدر زندانی رژیم هستیم، ۱۰ برابرش زندانی این زندانیان هستیم». بر اساس اطلاعات موجود، کیفیت غذای زندان بد بود و همه چیز را باید در ازای پرداخت پول به دست می‌آورد. زندان به شپش آلوده بود و زندانیان مبتلا به ایدز در شرایط غیربهداشتی با زندانیان دیگر ازجمله آقای جوانمردی نگهداری می‌شدند. او در طول بازداشت از حق استفاده از هواخوری نیز بهره‌مند نبود و رنگ چهره‌اش زرد شده بود.

دادگاه

پرونده آقای جوانمردی در شعبه دوم دادگاه انقلاب شهرستان ارومیه در جریان بود، اما به گفته خواهرش، هیچ‌گاه حکمی به آنها ابلاغ نشد. آقای جوانمردی وکیل داشت، اما از حضور وکیل در جلسه دادگاه اطلاعی در دست نیست.

اتهامات

آقای جوانمردی به «محاربه» متهم شد. او به خاطر عضویت در حزب دموکرات کردستان ایران به «محاربه» متهم شد.

در شرایطی که حداقل تضمین‌های دادرسی رعایت نمی‌شود و متهمان از محاکمه منصفانه محروم‌اند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده می‌شود مسلم و قطعی نیست.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه آقای جوانمردی نیست.

دفاعیات

بر اساس اطلاعات موجود، به وکیل آقای جوانمردی اجازه دسترسی و مطالعه پرونده و دفاع از موکلش داده نشد. بر اساس اظهارات خواهر این متهم، خانواده آقای جوانمردی از برگزاری دادگاه و صدور حکم برای او بی‌اطلاع بودند و وکیل او پرونده را از طریق مراجعه به اداره اطلاعات پی‌گیری می‌کرد و آن جا به او گفته بودند که «او ضد انقلاب است، ‌اتهامش محاربه و حکمش اعدام است».

بر اساس مستندات موجود، آقای جوانمردی برای حزب دموکرات تبلیغ می‌کرد و هیچ گاه دست به سلاح نبرده بود.

حکم

آقای انور جوانمردی به اعدام محکوم شد. آقای جوانمردی در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۸۰ در زندان مرکزی ارومیه (زندان دریا) به دار آویخته شد.

بنا بر اظهارات خواهر آقای جوانمردی، خانواده از اعدام او خبر نداشتند. ماموران بخش عقیدتی سیاسی زندان ارومیه طی تماسی از پدرش خواسته بودند که به زندان مراجعه کند. پدر آقای جوانمردی، در مراجعه دیده بود که خانواده‌های زیادی آن جا حضور دارند و به همه آنها، ازجمله پدر آقای جوانمردی، ورقه‌هایی داده بودند و گفته بودند «به پزشکی قانونی بروید و جسد پسرانتان را تحویل بگیرید.» پیکر آقای جوانمردی به خانواده‌اش تحویل داده شد و در گورستان سقز به خاک سپرده شد.

تصحیح و یا تکمیل کنید