بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

هاشم فرنوش

درباره

سن: ۴۳
ملیت: ايران
مذهب: بهائی
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱ تیر ۱۳۶۰
محل: زندان اوين، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: جرايم مذهبی

ملاحظات

آزار و اذیت هاشم فرنوش، بهایی و فارغ‌التحصیل رشته ادبیات از دانشگاه تهران، با اعدام او به پایان نرسید. ده سال پس از اعدامش، ماموران دولتی برای دستگیرش به منزلش یورش بردند.

اطلاعات در خصوص اعدام آقای هاشم فرنوش، فرزند عطاءالله و بتول مبین، متأهل و پدر دو فرزند،، از مصاحبه بنیاد عبدالرحمن برومند برای حقوق بشر در ایران (بنیاد برومند) با پسر خاله وی، آقای ضیا میثاقی  در تاریخ ۳۱ اکتبر ۲۰۲۳ جمع آوری شده است. منابع دیگر شامل منابع دیگر شامل مقاله‌ای با عنوان "اطلاعیه دادسرای تهران"، روزنامه‌های اطلاعات و کیهان، ۲ تیر ۱۳۶۰ و همچنین گزارش خبرگزاری دانشجو درباره "نقش تاریخی آیت‌الله مهدوی کنی در انقلاب اسلامی"، ۱۰ شهریور ۱۳۹۵ به دست آمده است. 

آقای فرنوش یکی از ٢٠٦ نفری است که نامش در گزارش سال ١٩٩٩ جامعه جهانی بهائی منتشر شده. عنوان این گزارش «طرح مخفیانه ایران برای نابودی یک جامعه مذهبی» است که در آن به آزار اعضای جامعه بهائیان ایران توسط جمهوری اسلامی اشاره شده و فهرستی از بهائیانی که از سال ١٣۵٧ در ایران کشته شده‌اند را شامل می‌شود. اطلاعات تکمیلی از شماره های مختلف نشریه عالم بهائی (به عنوان مثال، رجوع شود به شماره ۱۹ ، ۱۹۸۶-۱۹۸۲ ، ۱۹۹۴، حیفا). 

آقای هاشم فرنوش در سال ۱۳۱۷ در کرج در خانواده‌ای بهائی متولد شد. پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان کرج، مدرک لیسانس ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران دریافت کرد. او کارش را به عنوان معلم در رشت آغاز کرد، اما بعدها به کرج بازگشت و سپس دفتر کاری در تهران تاسیس کرد و به فروش لوازم اداری مشغول  شد. 

آقای فرنوش عضو کمیته جوانان کرج بود. در سال ۱۳۵۸ به عنوان عضو محفل محلی بهائیان کرج و بعدها به عنوان عضو لجنه مهاجرت و معاضدت انتخاب شد. (وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران، بیوگرافی) 

گرچه شیخ مصطفی رهنما، هیچ سمت رسمی در دستگاه قضایی، کمیته انقلاب، سپاه پاسداران یا سازمان‌های مشابه نداشت، اما از جمله روحانیونی بود که به آزار و اذیت بهائیان شهرت داشت. (ثابتی،۳۰ مرداد ۱۴۰۱)   در آذر ۱۳۵۹ شکایتی به دادستان عمومی تهران، اسدالله لاجوردی، ارایه کرد که در آن اعضای محفل بهائیان کرج را به توطئه برای ترور خود در ۲٠ آبان ١٣۵۹ متهم کرد، خواستار مجازات سریع آن ها شد. (تلگراف شیخ مصطفی رهنما به آیت‌الله خمینی، ۲۲ دی ۱۳۵۹، خانه اسناد بهائی ستیزی در ایران) 

در تاریخ ۲۷ مهر۱۳۵۹ شیخ مصطفی رهنما با چهار نفر مسلح و بدون حکم قضایی به فروشگاه آقای فرنوش در تهران حمله کرد. آن ها منشی فروشگاه را در اتاقی بازداشت و باقی کارکنان را بازرسی بدنی کردند. در آن روز، سی هزار ریال از کیف پول منشی و دو چک به مجموع یک میلیون ریال از یک مشتری را مصادره و ادعا کردند که پول‌ها به دلیل اکتساب از یک فروشگاه بهائی "نجس" اند. رهنما، با بررسی اسناد مصادره شده به آدرس انبار فروشگاه دسترسی پیدا کرده، ورودی اصلی فروشگاه را مهر و موم کرد و اظهار داشت که "انبار مهمات و مواد منفجره" را در آن مکان کشف کرده است. روز بعد، با پرسنل بیشتر، یک ون و یک کامیون کالاها، ماشین‌آلات و قطعاتی با ارزش بیش از دوازده میلیون ریال را از فروشگاه آقای فرنوش به مکانی نامعلوم منتقل کرد. آقای فرنوش در نامه ای به دادسرای انقلاب کرج، هجوم به فروشگاه خود را گزارش و تصریح کرد که این عمل "مخالف شرع و قانون اساسی جمهوری اسلامی است که صریحاً از آزادی عقیده حمایت و تفتیش عقاید را منع می‌کند." وی در این نامه خواستار استرداد سریع اموال اش شد. (نامه آقای فرنوش به دادسرای انقلاب کرج، ۳۰ مهر ۱۳۵۹، وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران) 

دادستان کل، موسوی اردبیلی دریافت شکایت آقای فرنوش را رسماً تایید کرد و طی نامه ای آن را به دفتر دادسرای انقلاب اسلامی کرج برای بررسی بیشتر ارجاع داد. وی دستور داد که یافته‌های تحقیق به دفتر قضات گزارش شود. (نامه دادستان کل - موسوی اردبیلی به دادسرای انقلاب اسلامی کرج، ۴ آبان ۱۳۵۹، وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران) 

به قصد دستگیری آقای فرنوش، در ساعت ۳ بامداد روز۱۰ آبان ۱۳۵۹، شیخ رهنما همراه با هفت نفر از نیروهای مسلح، بدون حکم قضایی، به زور وارد محل سکونت خواهر همسر آقای فرنوش شدند. پس از ۱۲ ساعت تفتیش منزل زمانی که نتوانستند وی را پیدا کنند، پاسپورت‌ها، وکالتنامه، و اسناد بیمه خانواده اش را به همراه مواد غذایی که آذوقه چهار خانواده بود، از جمله غذاهای آماده و جعبه‌های شیرخشک نوزاد دو ماهه خواهرش را مصادره کردند. (شکایت خواهر همسر آقای فرنوش،  گیتی جدی به کمیتهٔ مرکزی انقلاب اسلامی ایران، ۱۴ آبان ۱۳۵۹، وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران) 

وضعیت بهائیان در جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی جامعه بهائیان ایران را (که با حدود سیصد هزار عضو در سال ۱٣۵٧* (مجله تایم، فوریه ۱٩٨۴) یکی از پر‌شمارترین اقلیت‌های مذهبی کشور است) به صورت مداوم و سیستماتیک تحت آزار و سرکوب قرار داده و بهائیان را از اساسی‌ترین حقوق بشر محرومشان کرده است. قانون اساسی دین بهائی را به رسمیت نمی‌شناسد و مقامات کشور، این دین را الحادی تلقی می‌کنند. در نتیجه بهائیان از حقوق رسمی یک اقلیت مذهبی برخوردار نیستند. آنها نمی‌توانند مذهب‌شان را آشکار کنند و یا مراسم مذهبی خود را به جا آورند. آنان از هرگونه فعالیت در عرصه عمومی منع شده‌ و حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی‌شان به طور مدام نقض می‌شود بهائیان از حق تحصیل و به ویژه تحصیلات عالی و حق اشتغال در ادارات دولتی یا وابسته به دولت محرومند. آنها حتی برای تصاحب و مدیریت مشاغل آزاد هم امنیت ندارند و در موارد بسیاری محل کسب و کار آنها یا مورد هجوم افراد و گروه‌های وابسته به دولت قرارمی‌گیرند یا اینکه به خاطر امتناع از کار در روزهای مقدس دینی از سوی دولت پلمپ می‌شوند. حکومت ایران بهائیان را به طور مداوم و به بهانه‌های واهی بازداشت می‌کنند.** 

 بهائی‌ستیزی در ایران محدود به دوران حکومت جمهوری اسلامی نیست اما در دوران این حکومت شدت گرفت و نهادینه شد. در آستانه انقلاب نیز طرفداران آیت‌الله خمینی به منازل و محل‌های کسب و کار حمله می‌کردند و در برخی موارد به قتل  بهائیان دست زدند. 

آیت‌اللّه خمینی در آستانه بازگشت از فرانسه به ایران  در پاسخ به پرسشی درباره‌ی آزادی سیاسی یا دینی بهائیان تحت حاکمیت دولت اسلامی چنین گفت: «آنها یک حزب سیاسی هستند؛ مضرّند. مقبول نخواهند بود». مصاحبه‌کننده سوال دیگری کرد: «آیا برای انجام شعائر دینی خود آزادی خواهند داشت؟» آیت‌اللّه جواب داد: «نه». خمینی پیشتر هم در سخنرانی‌های جداگانه‌ای از «خطر بهائیان برای رژیم شاه، اسلام، وحدت ملی، و امنیت ملی سخن می‌گفت.» (وبسایت آسو، ۱۴ مهر ۱۳۹۴) 

محفل ملی بهائیان بعد از انقلاب اسلامی 

 در ساختار جامعه بهائی، نهاد «محفل روحانی ملی» هیئتی متشکل از نه نفر است که سالانه با رأی بهائیان بزرگسال در هر کشور انتخاب می‌شود. این نهاد به امورات و مشکلات جامعۀ بهائی در سطح ملی رسیدگی می‌کند. «محفل روحانی ملی» مسئولیت هدایت، هماهنگی و تحرک بخشیدن به فعالیت‌های محفل‌های روحانی محلی هر کشور و ارتباط با بیت‌العدل اعظم (شورای بین‌المللی آیین بهائی)، عالی‌ترین مقام تصمیم‌گیری جامعه بهاییان جهان، را بر عهده دارد. 

 در سال‌های ۵۹ و ۶۰ محافل اول، دوم و سوم ملی و محافل محلی بهائی از جمله در شهرهای تهران، یزد، همدان و تبریز، به شدت سرکوب و اکثریت اعضای آن‌ها اعدام شدند. محفل ملی سوم بهائیان در «آخرین پیام محفل روحانی ملی ایران به یاران آن سامان» به پیروی از اصل اطاعت از حکومت، تشکیلات بهائی را تعطیل اعلام کرد و همزمان با ارسال نامه‌ای سرگشاده که برای دو هزار نفر از افراد سرشناس و عالی رتبه‌ حکومت فرستاده شده بود درخواست کرد تا به دستگیری، زندان، شکنجه، اعدام و ظلم به بهائیان پایان دهند. (بی‌بی‌سی فارسی، ۱۹ مهر ۱۳۹۴) 

مقامات قضایی جمهوری اسلامی، اعدام‌ها و سرکوب اعضای محفل ملی را توجیه کرده‌اند. آیت‌الله خمینی طی یک سخنرانی در ٧ خرداد ١٣٦١ گفته است: «بهائی‌ها یک مذهب نیستند، یک حزب هستند، یک حزب که در سابق انگلستان پشتیبانی آنها را می‌کرد و حالا هم آمریکا دارد پشتیبانی می‌کند. اینها هم جاسوس هستند.» (صحیفه نور، جلد ۱۷، ۷ خرداد ۱۳۶۱) 

بهائیان در برابر اتهام رابطه با کشورهایی مانند اسرائیل با تکیه بر «اصل مذهبی «ضرورت دوری از سیاست»، چنین اتهاماتی را رد می‌کنند. آنها می‌گویند روابط مذهبی حد و مرزی ندارد و «به هیچ وجه محفل بهائیان ایران علیه جمهوری اسلامی کاری و اقدامی نکرده است.» ( وبسایت آسو، ۱۸ مرداد ۱۳۹۴) 

باید یادآوری کرد که بیت‌العدل اعظم زمانی در حیفا تاسیس شده که هنوز کشوری به نام اسرائیل تشکیل نشده است. پایه‌گذاران دیانت بهائی و به ویژه بهاءالله در اواخر قرن ۱۹ تحت فشار و سرکوب ناچار به ترک ایران و روی آوردن به ترکیه و عراق شدند. 

بهاءالله در دوران اقامت در امپراتوری عثمانی هم از سرکوب در امان نماند. او مدتی در ترکیه کنونی زندانی بود و در سال ۱۹۰۸ میلادی از زندان آزاد شد. بهاءالله  در سال ۱۹۰۹ میلادی جسد سید علی محمد باب را که در سال ۱۸۵۰ میلادی در ایران اعدام شده بود، به بیت‌العدل منتقل کرد. بهاءالله به عنوان رهبر وقت بهائیان کمی قبل از جنگ جهانی اول در حیفا، شهری که بیت‌العدل در آن واقع شده، مستقر شد و به رسیدگی به مشکلات و امورات جامعه بهائی پرداخت. جامعه بهائی بعد از جنگ جهانی اول، زمانی که فلسطین تحت قیمومیت انگلستان بود، در حیفا از سرکوب محفوظ ماند. (تحقیقات بنیاد برومند) 

دستگیری و بازداشت 

در اواخر سال ۱۳۵۹، آقای فرنوش در حالی که به همراه همسرش ژینوس با نامه‌ای از آیت الله اشراقی، داماد آیت‌الله خمینی برای دادخواهی به کمیته‌ مرکزی انقلاب اسلامی واقع در میدان بهارستان رفتند، دستگیر شد.  ابتدا همسر آقای فرنوش برای تحویل نامه وارد ساختمان شد و آقای فرنوش بیرون منتظر ماند. وقتی تاخیر همسرش طولانی شد، آقای فرنوش وارد ساختمان شد تا او را پیدا کند اما مورد بازجویی قرار گرفت، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. به همسرش دستور داده شد تا فردی با جواز کسب برای ضمانت او پیدا کند. (آقای ضیا میثاقی، مصاحبه با بنیاد برومند، ۹ آبان ۱۴۰۲) 

اطلاعاتی درباره حق برخورداری از ملاقات وی در دسترس نیست. با این حال، طبق گفته‌های پسرخاله وی، در یکی از ملاقات‌ها، او به همسرش در مورد بازجویی‌هایی که شده بود اطلاع داد. او توضیح داد که در طی بازجویی، در مقابل دیواری نشسته و صداهای بازجوهایی را شنیده که پیش‌تر تحت پوشش تحقیق درباره دین به جلسات بهایی‌ها آمده بودند. (آقای ضیا میثاقی، مصاحبه با بنیاد برومند،  ۹ آبان ۱۴۰۲) 

در آن زمان، مقامات انقلابی مسئولیت شورای مرکزی و فرماندهی کمیته انقلابی را بر عهده داشتند. این کمیته مسئول سازماندهی کمیته‌های محلی در مناطق و شهرهای مختلف کشور بدون هماهنگی بود و مقر آن در مجلس شورای ملی در میدان بهارستان تهران قرار داشت. به پیشنهاد آیت‌الله مطهری و زیر نظر آیت‌الله خمینی، آیت‌الله مهدوی کنی به عنوان سرپرست  کمیته مرکزی انقلاب اسلامی منصوب شد. مهدوی کنی شورای مرکزی را تشکیل داد و کمیته انقلاب اسلامی را رهبری کرد. وی اعضایی چون حبیب‌الله عسگراولادی، بهزاد نبوی، مرتضی الویری، یوسف فروتن و دیگران که نام آن‌ها مشخص نشده بودند را منصوب کرد. (خبرگزاری دانشجو، ۱۰ شهریور، ۱۳۹۵) 

دادگاه

از محاکمه آقای فرنوش جز محل محاکمه وی در که دادگاه انقلاب اسلامی مرکز بود اطلاعی در دست نیست. 

اتهامات 

مقامات به خانواده آقای فرنوش هیچ سندی که شامل اتهامات وی باشد، ارائه ندادند. (آقای ضیا میثاقی، مصاحبه با بنیاد برومند، ۹ آبان ۱۴۰۲) بر اساس بیانیه دادستانی که در روزنامه‌های اطلاعات و کیهان منتشر شد، آقای فرنوش به اتهام‌های مختلفی محاکمه شد. این اتهام‌ها شامل همکاری با دکتر ریاض‌الله قدیمی، به دلیل انجام معاینات پزشکی بر روی مبارزان انقلابی و کشتن آن‌ها، اعزام افراد تربیت‌شده وابسته به اسرائیل به‌منظور اقدام علیه اسلام و ملل مسلمان و اعزام جاسوس تحت عنوان مهاجرت زیر نظر آقای فرنوش بوده از طریق آژانس مسافرتی سمندری با تصویب سازمان بیت‌العدل بود. وی همچنین متهم به سعی در تحکیم شاه، جمع‌آوری اعانات برای اسرائیل در جنگ با مسلمین، و کمک به ساختمان دارالتشریع با جمع‌آوری وجوه معتنابهی با پشتیبانی هژبر یزدانی، پرویز ثابتی، دکتر عبدالکریم ایادی ( پزشک ویژه شاه) و دکتر شاپور راسخ ( رئیس سازمان برنامه و بودجه) و استفاده از امکانات آنان، اقدام عملی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، تکثیر و انتشار نشریات "طبل سحر" و "حال و آینده جهان" برای اغواء جوانان و اشاعه کفر و الحاد متهم و به فساد فی‌الارض و محارب با خدا شد. (اطلاعیه دادستانی تهران، روزنامه کیهان و اطلاعات، ۲ تیر ۱۳۶۰) 

شیخ مصطفی رهنما در سال ۱۳۵۹ چندین اقدام علیه بهاییان انجام داد. از جمله ارسال یک تلگراف به رهبر انقلاب، روح الله خمینی در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۵۹ بود که در آن خواستار مجازات بهاییان شد. همچنین در بیانیه‌ای که در خطبه‌ی جمعه ۱۶ آبان ۱۳۵۹ در دانشگاه کشاورزی کرج، رهنما به عملیات انقلابی علیه رهبران و جامعه بهائیت پرداخت.  او تلاش‌های آن‌ها را در مقابل عوامل انقلابی بی‌ثمر دانست. او ادعا کرد که دو جلد قرآن در خانه آقای فرنوش پیدا شده که در حاشیه‌های آن علیه قرآن دست نویسی شده و نیز دو جلد دفترچه که روابطشان را با خارجی‌های آمریکائی و بسیاری از کشورهای دیگر و غارتگری‌های آن‌ها راهم نشان می‌دهد. (تلگرام شیخ مصطفی رهنما به روح الله خمینی، ۲۲ آذر ۱۳۵۹، وب‌‌سایت خانه‌ اسناد بهایی ستیزی در ایران) 

مدارک و شواهد 

به گزارش روزنامه‌ها "اقرارات صریح متهم در مراحل تحقیق و در محضر دادگاه مستنداً به تحقیقات معموله، مجرمیت وی در دادگاه ثابت گردید". بر اساس بیانیه دادستانی، آقای فرنوش با افرادی مانند هژبر یزدانی، پرویز ثابتی، دکتر عبدالکریم ایادی ( پزشک پیشین شاه) و دکتر شاپور راسخ، (رئیس سازمان برنامه و بودجه) همکاری داشته است. به علاوه، وی متهم به انتشار و توزیع نشریاتی چون "طبل سحر" و "حال و آینده جهان" به منظور اغواء جوانان و اشاعه کفر و الحاد شد. (اطلاعیه دادستانی تهران، روزنامه کیهان و اطلاعات، ۲ تیر ۱۳۶۰) 

دفاعیات 

 از دفاعیات آقای فرنوش اطلاعی در دست نیست. 

نمایندگان جامعه بهائی تاکید می‌کنند اعضای آن تنها به خاطر اعتقاداتشان مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند. آنها همچنین خاطرنشان می‌سازند که درخواست بهائیان برای مطالعه پرونده معمولاً رد می‌شود و از دسترسی به وکیل مدافع نیز اغلب محروم می‌باشند. نمایندگان جامعه بهائیان اتهاماتی از قبیل فعالیت سیاسی ضد انقلابی یا جاسوسی که همواره در دادگاه‌های ایران به بهائیان وارد می‌شود را تکذیب کرده و یادآوری می‌کنند که اصول اساسی دینشان، وفاداری به حکومت و فرمانبرداری از آن را تکلیف شمرده و آ‌‌نها را از هرگونه دخالت در امور سیاسی منع می‌‌نماید. این منابع اضافه می‌‌کنند که جاسوسی برای اسرائیل نیز اتهامی بی‌اساس است  که مبنای آن صرفاً استقرار مرکز جهانی بهائیان در اسرائیل است و خاطرنشان می‌سازند که این مرکز در اواخر قرن نوزدهم میلادی، یعنی سال‌ها قبل از تأسیس کشور اسرائیل در کوه کرمل دایر شده است. 

حکم 

دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی مرکز (تهران) آقای هاشم فرنوش را به اتهام‌های «افساد فی الارض» و «محاربه با خدا» به مصادره اموال و اعدام محکوم کرد. او در ۹ صبح روز اول تیر سال ۱۳۶۰ تیرباران و خبر اعدام  وی یک روز بعد در رسانه‌ها منتشر شد. خانواده‌اش که هرگز حکم دادگاه را ندیده بودند، از طریق رادیو از اعدام وی آگاه شده و همان روز پیکر آقای فرنوش را به گلستان جاوید بهائیان منتقل کرده و در حضور گسترده‌ای از مردم به خاک سپردند. پسرخاله او که آقای فرنوش را در سردخانه دیده بود، گزارش داد که او با دو گلوله زیر سینه چپش کشته شده است. در زمان وفات، دخترش کمتر از یک سال و پسرش چهار ساله بودند. (آقای ضیا میثاقی، مصاحبه با بنیاد برومند، ۹ آبان ۱۴۰۲) 

—------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*دیگر منابع شامل گزارش‌هایی نظیر "آدم ربایی در قلب تهران: داستان اعضای مجمع روحانی ملی بهائیان" نوشته کیان ثابتی، ایران‌وایر (۲۱ اوت ۲۰۲۲) و آرشیوهای بهایی‌ستیزی در ایران (ABPI) است. این اطلاعات شامل ارسال شکایت آقای فرنوش توسط دادستان کل کشور، موسوی اردبیلی به دادسرای انقلاب کرج ،۴ آبان ۱۳۵۹، نامه آقای فرنوش به دادسرای انقلاب کرج درباره اقدامات غیرقانونی شیخ رهنما، ۳۰ مهر ۱۳۵۹، شکایت خواهر همسر آقای فرنوش، خانم گیتی جدی، به کمیته مرکزی انقلاب اسلامی ایران، ۱۳ آبان ۱۳۵۹، تلگراف شیخ مصطفی رهنما به روح الله خمینی در تاریخ ۲۲ آذر ۱۳۵۹ می باشد. دیگر منبع شامل "مرگ تدریجی برای بهائیان ایران" (مجله تایم، ۲۰ فوریه ۱۹۸۴) نوشته ریچارد اوستلینگ، "تضییقات بهائیان ایران ۱۹٨۴־۱٨۴۴" نوشته‌ی داگلاس مارتین، پژوهش بهائی جلد ١٣/١۲ چاپ سال ۱۹٨۴، ص ۳ و گزارش جامعه بهائی بین‌المللی با عنوان "سؤال بهائی: طرح مخفی ایران برای نابودی یک جامعه مذهبی" (۱۹۷۹-۱۹۹۳) است.
** تعداد جمعیت فعلی بهائیان در ایران مشخص نیست.
***در قوانین کیفری ایران برای بهائیان هیچ حقی پیش‌بینی نشده است و آنان همواره در معرض سوءاستفاده و اعمال خشونت قرار دارند. چنانچه قربانی آزار و حمله شوند و مورد سرکوب قرار‌گیرند یا به قتل برسند، دادگاهی برای آنها حق تظلم و دادخواهی قائل نیست. مقامات قضایی ایران با استناد به فتوا‌ی بعضی مراجع تقلید که به موازات مجلس از منابع قانون گذاری محسوب می‌شوند، بهائیان را در زمره‌ مرتدین که تحت حمایت قانون نیستند قرار می‌دهند. یکی از این مراجع، آیت‌الله روح‌‌‌‌الله خمینی است که برای جرم ارتداد حکم اعدام تعیین کرده است و اعلام کرده که یک مسلمان نباید به جرم کشتن مرتد اعدام شود.

تصحیح و یا تکمیل کنید