بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

عبدالمجید (عبدالمالک) ریگی

درباره

سن: ۳۱
ملیت: ايران
مذهب: اسلام (سنی)
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۳۰ خرداد ۱۳۸۹
محل: زندان اوين، تهران، استان تهران، ايران
نحوه کشته‌شدن: حلق آویز
اتهامات: محاربه با خدا; افساد فی‌الارض

ملاحظات

خبر اعدام آقای عبدالمجید (عبدالمالک) ریگی از سوی پایگاه اطلاع‌رسانی دادسرای عمومی و انقلاب اسلامی تهران (۳۰ خرداد ۱۳۸۹)، ایسنا (۳۰ خرداد ۱۳۸۹) و رسانه‌های دیگر منتشر شد. اطلاعات تکمیلی از سایت ایرنا (۱ تیر ۱۳۸۹)، ایسنا (۳۰ خرداد ۱۳۸۹ و ۴ اسفند ۱۳۸۸) و سایر منابع خبری* به دست آمده است.

آقای عبداالمجید ریگی، (احتمالا) متولد سال ۱۳۵۸ در زاهدان در استان سیستان و بلوچستان ایران بود. او فرزند خانواده‌ای پرجمعیت و نسبتا فقیر از قبیله ریگی، یکی از قبایل بلوچ، بود. آقای ریگی دارای ۶ برادر بود. یکی از آنها در یک درگیری مسلحانه در منطقه سراوان کشته شد. کوچکترین برادرش در عملیاتی انتحاری در قرارگاه نیروی انتظامی در سراون کشته شد و برادر بزرگترش در سال ۱۳۸۹ در زاهدان اعدام شد. پرونده آقای ریگی به رهبری او بر گروه جندالله و انجام تعدادی عملیات مرگ‌بار که طی آن عده‌ای از نیروهای انتظامی و مردم عادی کشته شدند، مربوط است. 

بر اساس اطلاعات موجود، آقای ریگی در سال ۱۳۷۴ وقتی کلاس دوم راهنمایی بود به دلیل «بی‌نظمی و دعوای مکرر با همکلاسی‌هایش» در مدرسه مورد بازخواست قرار گرفت و با ترک مدرسه به دست‌فروشی مشغول شد. وقتی والدینش مطلع شدند، او را به مدرسه برگرداندند، اما مدیر به دلیل غیبت ۲ ماهه از پذیرش او امتناع کرد. او به مدت ۶ ماه در زاهدان دستفروشی می‌کرد، اما پس از چند بار برخورد نیروی انتظامی، این کار را رها کرد.

پس از ترک دست‌فروشی، آقای ریگی برای مدت کوتاهی در گروه‌های جماعت تبلیغ[۱]، برای تبلیغ مذهب تسنن، به مناطق روستایی می‌رفت. او نسبت به امیری جماعت تبلیغ که یک عنوان مذهبی است، علاقه نشان داد، اما به دلیل کم‌سوادی مورد بی‌توجهی قرار گرفت و سرخورده شد. آقای ریگی سپس به تحصیل علوم دینی روی آورد. ۲ ماه در یک مدرسه اهل سنت در زاهدان مشغول به تحصیل شد و بعد به مدرسه دینی «گشت» سراوان رفت. بر اساس اطلاعات موجود، او به دلیل «بی‌نظمی و طرح مباحث خارج از عرف مدرسه»  اخراج و سه ماه خانه‌نشین شد. او پس از آن به مدرسه مذهبی «مکی» در زاهدان رفت، اما از آن جا نیز به دلیل مشابه اخراج شد. اخراج پیاپی آقای ریگی بر روحیات او و خانواده‌اش تاثیر گذاشت.

بر اساس اطلاعات منتشر شده، آقای ریگی در سال ۱۳۷۶ با خروج از مرز غیررسمی به سپاه «محمد رسول‌الله»[۲]  به ریاست «ملابخش درخشان» و سه ماه بعد برای مدت سه هفته به گروه «الفرقان»[۳]  به رهبری «مولوی عبدالجلیل قنبرزهی» پیوست. رفت و آمد مردم محلی از مرز بدون توجه به مراحل قانونی در آن منطقه عرف بود و یک اتفاق مهم غیرقانونی به شمار نمی‌آمد. سپاه محمد رسول‌الله در پی ضربات پیاپی نیروهای نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی ایران با محموله‌های غیررسمی که گفته می‌شود حامل مواد مخدر بود، به مبارزه سیاسی و مسلحانه با آنها می‌پرداخت. گروه الفرقان نیز فعالیت خود را «مبارزه مذهبی با جمهوری اسلامی» عنوان کرده بود.

بنا بر اطلاعات موجود، آقای ریگی به همراه چند تن از دوستانش برای ادامه تحصیل در مدرسه «فاروقیه» (بینوریا) با دیدگاه سلفی به کراچی پاکستان رفت و مدت ۲ سال در آن جا درس خواند. بنا بر اطلاعات موجود در این مدت او و دوستانش به عقیده «کفر» شیعه رسیده بودند. با توجه به رفت و آمد نیروهای القاعده و طالبان به این مدرسه، آقای ریگی با آنها ارتباط گرفت. او بعد از این دوره ۲ ساله به زاهدان بازگشت، ازدواج کرد و به مدت ۶ ماه در قالب جماعت تبلیغ به استان‌های مختلف می‌رفت.

در بهار سال ۱۳۸۰ او به همراه چند تن از دوستان هم‌دوره‌ای‌اش به قصد پیوستن به گروه القاعده به بگرام افغانستان رفت و در دوره‌ای ۲ ماهه آموزش چریکی و استفاده از سلاح‌های نیمه‌سنگین و سنگین دید و رسما به عضویت القاعده درآمد. سپس با هماهنگی مسئولان القاعده برای ادامه تحصیل به کویته در پاکستان رفت و در دوره‌ای سه ماهه ضمن آموزش علوم دینی بین پایگاه القاعده در افغانستان و مدارس دینی کویته پاکستان رفت‌وآمد می‌کرد. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، به عنوان سرپرست یک جمع ۳۷ نفره، اعضای خانواده‌اش و افراد همفکرش را از زاهدان گرد هم آورد و به قصد کمک به طالبان برای رویارویی با نیروهای آمریکا به قندوز در افغانستان رفت و پس از ۲ ماه جنگ، در پی شکست طالبان به اسارت نیروهای جبهه متحد شمال در آمد. در زمستان ۱۳۸۰ هویت ایرانی این افراد شناسایی شد و با ابراز ندامت و قول عدم حمایت از طالبان و القاعده، در بهار ۱۳۸۱ آزاد شد و به ایران بازگشت.

بر اساس اطلاعات موجود، آقای ریگی در این زمان دچار بیماری روحی و روانی شد و تحت درمان قرار گرفت؛ اما کشته شدن برادرش در خلال یک درگیری مسلحانه مربوط به مواد مخدر بیماری روحی و روانی او را افزایش داد. آقای ریگی برای رهایی از این وضعیت روانی، با حدود ۱۵ تن از دوستان همفکرش در یکی از روستاهای شهرستان سرباز به بهانه مطالعه علوم دینی گرد هم آمدند و در این زمان هسته اولیه گروهی شکل گرفت که بعدها جندالله نامیده شد.

جندالله (جنبش مقاومت مردمی ایران) یک گروه شبه نظامی است که در مرداد ماه سال ۱۳۸۲ در جنوب شرقی ایران تاسیس شد. این گروه که خود را حامی حقوق مردم بلوچ، اقلیت قومی در جنوب شرقی ایران نامید و دفاع از فرهنگ مردم بلوچ، بهبود وضعیت اجتماعی و اقتصادی استان سیستان و بلوچستان و حمایت از حقوق مذهبی اهل تسنن را در مقابل حکومت شیعی ایران از اهداف خود دانست، برای رسیدن به اهدافش به سلاح دست برد و از این جهت یک گروه تروریستی شناخته شد. عبدالمجید (عبدالمالک) ریگی از بدو تاسیس تا زمان اعدامش رهبر این گروه بود.

واقعه تاسوکی،[۴]  عملیات دارزین،[۵]  بمب‌گذاری‌های شهر زاهدان، عملیات‌های انتحاری، گروگان‌گیری و کشتار افراد متمول و صاحب‌نفوذ منطقه، و گروگان‌گیری گردشگران خارجی به قصد اخاذی از جمله کارهایی است که انجام آن به گروه جندالله نسبت داده شده است.

دستگیری و بازداشت

آقای عبدالمجید ریگی در روز چهارم اسفند ماه ۱۳۸۸ در یک عملیات نیروهای اطلاعاتی و امنیتی ایران دستگیر شد. آقای ریگی یکی از مسافران هواپیمای بویینگ ۷۳۷ خطوط هوایی قرقیزستان  از دوبی به سمت بیشکک، پایتخت قرقیزستان، بود. نیروهای اطلاعات با ردیابی برون‌مرزی آقای ریگی و شناسایی مشخصات سفر او و اوراق هویتی جعلی او و همراهش، برای دستگیری‌اش برنامه‌ریزی کردند. بنا بر اطلاعات موجود، چند تن از ماموران امنیتی ایران در همان پرواز به طور نامحسوس آقای ریگی را همراهی می‌کردند. در میان راه در آسمان ۲ جت جنگنده ایران هواپیمای حامل آقای ریگی و محافظش را اسکورت و به فرود اضطراری در فرودگاه بندرعباس مجبور کردند. او پس از پیاده شدن از هواپیما در اختیار نیروهای امنیتی قرار گرفت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

آقای ریگی در دوران بازداشت به اعتراف تلویزیونی وادار شد. او در این اعترافات ضمن اشاره به داشتن ارتباط با سران ناتو در افغانستان، گفت «زمانی كه در مراكش بود، نمایندگان آمریكا یا اسرائیل لیستی از افراد را داده بودند تا آنها را ترور كند.» او همچنین گفت که با افرادی که خود را نماینده ناتو معرفی کردند اما به نظر می‌رسیده برای اسرائیل و آمریکا کار می‌کنند در كازابلانكا در مراكش دیدار کرده بود که از او خواسته بودند عملیات جندالله را از منطقه مرزی سیستان و بلوچستان به تهران منتقل کند.

از آقای ریگی در زمان بازداشت ویدئویی خطاب به گروه جندالله منتشر شد که در آن به نیروهای هم‌فکر خود گفت از انتقام‌جویی پرهیز کنند.

دادگاه

آقای ریگی در یکی از شعبه‌های دادگاه انقلاب اسلامی تهران محاکمه شد. رسیدگی به اتهامات او با دستور رییس قوه قضاییه و توافق دیوان عالی کشور، به دادسرا و دادگاه‌های تهران سپرده شده بود.

بر اساس اطلاعات موجود، علاوه بر قاضی و متهم، نماینده مدعی‌العموم، وکلای آقای ریگی و شاکیان، و همچنین خانواده جانباختگان و آسیب‌دیدگان اقدامات گروه جندالله نیز در جلسه دادگاه حضور داشتند. در جریان دادگاه نماینده دادستان با خواندن کیفرخواست برای آقای ریگی درخواست «اشد مجازات» کرد.

اتهامات

دادگاه آقای عبدالمجید ریگی را به «محاربه و افساد فی‌الارض» متهم کرد. انجام «۷۹ مورد اقدامات جنایت‌کارانه» در جلسه دادگاه به او نسبت داده شد. بنا بر گزارش دادسرای عمومی و انقلاب تهران، بخشی از اقدامات نسبت داده شده در دادگاه به آقای ریگی بدین شرح بود:

«۱ – تشکیل و اداره دسته و گروهک تروریستی موسوم به جنبش مردمی جندالله به قصد مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران و ایجاد ناامنی در منطقه و کشور.

۲ – مباشرت و آمریت در ۱۵ فقره آدم‌ربایی مسلحانه.

۳ – حمل و نگهداری سلاح و مهمات به صورت عمده و قاچاق سلاح و مهمات به داخل کشور.

۴ – به وجود آوردن شش فقره راهبندان مسلحانه و ایجاد رعب و وحشت در جاده‌ها و بین مردم.

۵ – اقرار صریح به مباشرت در سه فقره قتل عمدی.

۶ – آمریت در قتل عمدی ده‌ها نفر از شهروندان و مسئولان نظامی، ‌انتظامی و... از طریق بمب‌گذاری و اقدام مسلحانه.

۷ – سرقت مسلحانه سلاح، مهمات و خودرو به دفعات بشرح موجود در پرونده.

۸ – تحصیل مال نامشروع از طرق مختلف از قبیل آدم‌ربایی، گروگان‌گیری، ‌سرقت از بیت‌المال، ‌اخذ دلار از سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه، ‌اخذ وجه از قاچاقچیان مواد مخدر.

۹ – فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران از طریق مصاحبه‌های متعدد با شبکه‌های معاند و ضد انقلاب.

۱۰ - ارتباط با عناصر سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه از جمله افسران اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی در پوشش ناتو، برخی افسران اطلاعاتی بعضی کشورهای عربی و گروه‌های ضدانقلاب خارج از کشور مانند گروهک منافقین (سازمان مجاهدین خلق).

۱۱ – ورود و خروج غیر مجاز از خاک جمهوری اسلامی ایران.»

بر اساس اطلاعات موجود، آقای ریگی متهم شد که گروه تحت هدایت او از سال ۱۳۸۲، «۳۵ مورد گروگان‌گیری از اتباع داخلی و خارجی، ۲۵ مورد اخاذی و بیش از ۴۰ فقره عملیات راهبندی مسلحانه توام با انفجار» انجام داده که طی آن ۱۵۴ نفر از نیروهای انتظامی و مردم عادی کشته و ۳۲۰ نفر نیز مجروح شده‌اند.

در شرایطی که حداقل تضمین‌های دادرسی رعایت نمی‌شود و متهمان از محاکمه منصفانه محروم‌اند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده می‌شود مسلم و قطعی نیست.

مدارک و شواهد

بنا بر اطلاعات موجود، آقای ریگی در جریان دادگاه مسئولیت اقدامات گروه تحت رهبری خود را پذیرفت و اعلام کرد در برخی از قتل‌ها مباشرت و در برخی نیز آمریت داشته است. بر اساس گزارش دادسرای عمومی و انقلاب تهران، آقای ریگی همه اتهام‌های موجود در کیفرخواست را پذیرفت و گفت که تصمیمات اقدامات تخریبی، بمب‌گذاری، قتل و غیره با مسئولیت او انجام شده است.

سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر بارها جمهوری اسلامی ایران را به دلیل اعمال سیستماتیک شکنجه‌های شدید و استفاده از سلول‌های انفرادی جهت گرفتن اعتراف از زندانیان محکوم کرده‌اند و در صحت اعترافاتی که تحت فشار از متهمان گرفته می‌شود تردید دارند.

دفاعیات

بر اساس اطلاعات موجود، آقای ریگی در جریان دفاع از خود در دادگاه، اقدامات خود را اشتباه خواند و گفت کارهایش با موازین اسلامی و انسانی در تضاد بوده است و از اعضای گروهش خواست اشتباهات او را تکرار نکنند. او همچنین از شاکیان پرونده درخواست بخشش کرد. از جزئیات دفاعیات آقای ریگی در دادگاه اطلاعی در دست نیست.

حکم

آقای عبدالمجید (عبدالمالک) ریگی به «اعدام از طریق آویختن از چوبه دار با حضور مجروحان و خانواده‌های جانباختگان حوادث تحت رهبری او» محکوم شد. آقای ریگی ضمن قبول حکم، تقاضای عفو کرد، اما رییس قوه قضاییه با درخواست او مخالفت کرد. روز پیش از اجرای حکم اعدام مسئولان امنیتی برنامه‌ای برای دیدار آقای ریگی با خانواده‌های جانباختگان عملیات‌های جندالله ترتیب دادند که طی آن او به سوالات آنها پاسخ داد و ضمن ابراز پشیمانی از کارهای خود، از آنان درخواست بخشش کرد.

آقای ریگی در سحرگاه یکشنبه، ۳۰ خرداد ۱۳۸۹ در محوطه زندان اوین با حضور تعدادی از خانواده‌های جانباختگان به دار آویخته شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*سایر منابع خبری: فارس (۴، ۲۰ و ۲۵ اسفند ۱۳۸۸ و ۲۳ فروردین، ۸ و ۲۴ خرداد ۱۳۸۹ و ۲۷ خرداد ۱۳۹۲)، جام جم (۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۸)، برنا (۱۱ خرداد ۱۳۸۹)، جهان امروز (۲۹ تیر ۱۳۸۹)، سایت دادگستری کل سیستان و بلوچستان (۴ اسفند ۱۳۸۸)، بی‌بی‌سی فارسی (۴ اسفند ۱۳۸۸)، سایت اندریاری (۳۱ خرداد ۱۳۸۹)، سایت جنبش مقاومت مردمی ایران (۳۰ خرداد ۱۳۸۹)، وب‌سایت هابیلیان (۳۱ تیر ۱۳۹۲)، وب‌سایت رحمت العالم (۱۹ دی ۱۳۹۲) و وب‌سایت استارت (فوریه ۲۰۱۵)

[۱] جماعت تبلیغ از پرنفوذترین و فراگیرترین جنبش‌های اسلامی معاصر است که در سال ۱۳۰۵ هجری شمسی توسط مولانا محمد الیاس بنیان‌گذاری شد. این جنبش به منظور تبلیغ اسلام از منطقه‌ای به نام میوات در نزدیکی دهلی کار خود را آغاز کرد و به تدریج در سراسر هند و بعدها شبه قاره هند و حتی سایر کشورها گسترش یافت. جماعت تبلیغ امروزه شهرتی جهانی دارد.

[۲] سپاه محمد رسول‌الله به رهبری مولابخش درخــشان یکی از گروه‌هایی بود که در آن مذهب به عنوان یک فاکتور مهم و انگیزه بنیادی برای جنگ مسلحانه مورد تاکید قرار می‌گرفت. این گروه چریکی عملیات خشونت‌باری را علیه نیروهای انتظامی در جاده‌ها و پاسگاه‌های مرزی جنوب استان سیستان و بلوچستان اجرا کرد. مولابخش درخــشان معتقد بود عملیات مسلحانه باید بر علیه نیروهای نظامی امنیتی رژیم متمرکز شود. (مقاله «حقایق زندگی عبدالمالک ریگی از صعود تا سقوط» از عبدالستار دوشوکی، وب‌سایت اندریاری، ۳۱ خرداد ۱۳۸۹)

[۳] گروه الفرقان با گرایش‌های سلفی‌گری توسط مولوی عبدالجلیل قنبرزهی با نام مستعار صلاح‌الدین در سال ۱۳۷۴ تشکیل شد. این گروه هدف از فعالیت خود را مبارزه مذهبی با جمهوری اسلامی عنوان کرد و یک سلسله عملیات تروریستی و بمب‌گذاری در داخل شهر زاهدان انجام داد. با شکل‌گیری طالبان و تسلط آنان بر مناطقی از افغانستان، این گروه به حمایت از طالبان پرداخت. فعالیت مالی گروه الفرقان به ترانزیت مواد مخدر و گروگان‌گیری اختصاص داشت. (از مقاله «گروه جندالله نماد افراط‌گرایی مذهبی در ایران»، ۳۱ تیر ۱۳۹۲)

[۴] واقعه تاسوکی ۲۵ اسفند ۱۳۸۴ در منطقه تاسوکی (محور زابل – زاهدان) رخ داد. در این حادثه ۲۱ تن از مردم زاهدان کشته و پنج تن نیز زخمی شدند. افراد مسلح با لباس مبدل نیروی انتظامی و با ماشین و امکانات شبیه به نیروی انتظامی شهروندان را به بهانه کنترل کارت شناسایی و کنترل ماشین‌ها متوقف کردند و با بستن دست و چشم‌های مردان، آنها را جلو چشم زنان و کودکان به رگبار بستند و حدود هفت نفر را گروگان گرفتند. (ایسنا، ۳۰ خرداد ۱۳۸۹)

[۵] واقعه دارزین در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ماه ۸۵ به وقوع پیوست. شنبه حدود ۹ شب در كیلومتر ۳۵ محور «بم ـ كرمان» در دوراهی «دارزین»، افراد مسلح ۱۲ تن از شهروندان را کشتند. در این حادثه، افراد مسلحی كه گفته می‌شود هشت تن بودند با پوشیدن لباس ماموران انتظامی چهار ماشین عبوری را متوقف کردند، سرنشینان ماشین‌ها را پیاده کردند و به سر همگی آنها شلیک کردند. ۲ شاهد عینی که در حال گذر با یک ماشین بودند، با وجود اصابت گلوله به خودروشان توانستند فرار کنند و حادثه را به نزدیک‌ترین پاسگاه انتظامی اطلاع دهند. ماموران با حضور در منطقه دارزین با اجساد کشته‌شدگان داخل گودالی در حوالی جاده بم – کرمان مواجه شدند. حمله‌کنندگان مسلح یک پسربچه ۱۲ ساله را به عنوان تنها شاهد قتل‌عام به تیر چراغ برق بسته بودند. (ایسنا، ۳۰ خرداد ۱۳۸۹)

تصحیح و یا تکمیل کنید