بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

مهدی مقدم حسینی

درباره

سن: ۴۹
ملیت: ايران
مذهب: احتمال قوی اسلام
وضعیت تأهل: متاهل

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۱۲ خرداد ۱۳۵۸
محل: اهواز، استان خوزستان، ايران
نحوه کشته‌شدن: تيرباران
اتهامات: افساد فی‌الارض; قتل و/يا قتل مسلمانان و /يا مبارزين
سن در زمان ارتکاب جرم انتسابی: ۴۹

ملاحظات

سرهنگ مقدم حسینی فردی خانواده دوست بود و برای فرزندانش وقت صرف می‌کرد، آن‌ها را به مطالعه تشویق می‌کرد و برای استقلال فکری‌شان ارزش قایل بود. او به امید آن‌که برایش دادگاهی تشکیل شود و در آن بیگناهی‌اش ثابت شود، در زمان شورش در زندان، فرار نکرد.

خبر و اطلاعات در خصوص اعدام سرهنگ مهدی مقدم حسینی، از مصاحبه‌ی بنیاد عبدالرحمن برومند با دو نفر از افراد آشنا با او به دست آمده است. (۵ و ۱۰ بهمن ۱۳۹۹) همچنین خبر اعدام سرهنگ مقدم حسینی به همراه ۶ نفر دیگر در روزنامه‌ی کیهان (۱۲ خرداد ۱۳۵۸) و روزنامه‌ی آیندگان (۱۳ خرداد ۱۳۵۸) انتشار یافت. برای تکمیل این پرونده از اطلاعات منتشر شده در روزنامه‌ی اطلاعات (۳، ۸ و ۲۴ اردیبهشت و ۸، ۹، ۱۰ و ۱۴ خرداد ۱۳۵۸)، روزنامه‌ی آیندگان (۲۰ و ۲۴ خرداد ۱۳۵۸)، مصاحبه‌ با آقای جابر احمد، فعال سیاسی و پژوهشگر اهوازی (۲۷ فروردین ۱۴۰۰)، مدارک از جمله حکم صادر شده با امضای حاکم شرع و دادستان وقت انقلاب اسلامی اهواز،‌ گواهی‌نامه‌ای با امضای دادستان وقت انقلاب اسلامی اهواز، تصویر جنازه‌ی سرهنگ مقدم حسینی و مدارک و منابع دیگر* استفاده شده است.

بر اساس اطلاعات موجود، سرهنگ مقدم حسینی، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۰۹ در خانواده‌ای کم‌درآمد در تهران بود. او متاهل و دارای دو دختر و یک پسر دارای ناتوانی شنوایی بود. سرهنگ مقدم حسینی در دانشکده‌ی افسری درس ‌خواند و برای ادامه‌ی تحصیل به مدرسه‌ی نظامی فورت سیل در ایالت اوکلاهامای آمریکا رفت. او در نیروی زمینی ارتش در اصفهان و در ستاد نیروی زمینی ارتش در لویزان خدمت کرد. او در کارش بسیار با انگیزه و پشتکار بود و مدارج نظامی را به سرعت طی کرد. او در سال ۱۳۵۵ برای ارتقا به درجه‌ی تیمساری و برای خدمت در خارج از مرکز، به عنوان فرمانده‌ی توپخانه‌ی لشکر ۹۲ زرهی خوزستان، با خانواده‌‌اش به اهواز منتقل شد و در خانه‌های سازمانی آنجا اقامت داشت. (مصاحبه‌های بنیاد برومند، ۵ و ۱۰ بهمن ۱۳۹۹؛ مدارک) 

سرهنگ مقدم حسینی فردی مهربان، مردم‌دار، خانواده‌ دوست، درستکار، خوش‌قیافه و خوش‌پوش بود. او به کوهنوردی، دوچرخه سواری و بسکتبال علاقه‌ داشت و ورزش شنا و والیبال را به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کرد. او در هر پادگانی که خدمت کرد تیم والیبال تشکیل داد و سربازان‌اش را به ورزش تشویق می‌کرد. سرهنگ مقدم حسینی اوقات فراقتش را با خانواده می‌گذراند. او مسلمان بود اما به آزادی عقیده فرزندانش احترام می‌گذاشت و آن‌ها را به مطالعه و درس خواندن ترغیب می‌کرد. سرهنگ مقدم حسینی سهمیه‌ی مواد خوراکی را که از ارتش می‌گرفت، در محله‌های فقیرنشین تقسیم می‌کرد. (مصاحبه‌های بنیاد برومند، ۵ و ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)

در ماه‌های پایانی منتهی به انقلاب بهمن ۱۳۵۷، سرهنگ مقدم حسینی معاون فرمانداری نظامی اهواز بود و در تظاهرات‌های آن دوره، تلاش زیادی می‌کرد تا بین تظاهرات‌کنندگان و نیروهای نظامی «درگیری پیش نیاید و خون‌ریزی نشود.» (مصاحبه‌ی بنیاد برومند، ۵ بهمن ۱۳۹۹)    

حوادث خوزستان از آغاز انقلاب تا خرداد سال ۱۳۵۸

یک ماه بعد از انقلاب اسلامی بهمن ۱۳۵۷، سقوط ارتش و چالش‌های دولت تازه تاسیس مرکزی، در اول اسفند ۱۳۵۷ آیت‌الله خمینی، در نامه‌ای به آیت‌الله محمدطاهر آل شبیر خاقانی، مرجع تقلید و رهبر سیاسی و مذهبی اعراب خوزستان، او را مامور به تشکیل کمیته‌هایی برای برقراری نظم در منطقه کرد. آیت الله شبیر خاقانی روحانی با نفوذی در منطقه محسوب می‌شد و حتی طرفداران و مقلدانی در عراق، عربستان، بحرین، کویت و قطر داشت. او همچنین جزو کسانی بود که «دخالت مستقیم روحانیت در امور دولتی»‌را درست نمی‌دانست. او به دنبال درخواست آیت‌الله خمینی، کمیته‌هایی را متشکل از اعراب و عشایر منطقه تشکیل داد که مدتی بعد به نام «سازمان سیاسی خلق عرب مسلمان ایران» شناخته شد. (تحقیقات بنیاد برومند؛ پرتال امام خمینی، ۱ اسفند ۱۳۵۷؛ روزنامه آیندگان،‌۲۰ خرداد ۱۳۵۸)

در همین زمان گروهی از فعالان عرب نیز کانون‌های فرهنگی را در شهرهای مختلف خوزستان تشکیل دادند. اما برخی از گروه‌ها از تشکیل کمیته‌های مستقل متشکل از اعراب و شکل‌گیری‌ کانون‌های فرهنگی راضی نبودند و عده‌ای از انقلابیون نزدیک به آیت الله خمینی «کانون فرهنگی-نظامی خرمشهر» را به عنوان نهاد موازی این دو جریان تشکیل دادند. نیروهای طرفدار آیت‌الله خمینی در ۲۷ فروردین ۱۳۵۸ در تحصنی در مسجد جامع خرمشهر خواستار «خلع سلاح عمومی و انحلال کانون‌ها و سازمان‌های غیررسمی» در خوزستان شدند.** (تحقیقات بنیاد برومند؛ مصاحبه با آقای جابر احمد، فعال سیاسی و پژوهشگر اهوازی، ۲۷ فروردین ۱۴۰۰؛ روزنامه آیندگان،‌۲۰ خرداد ۱۳۵۸)

در اوایل اردیبهشت ۱۳۵۸ آیت‌الله شبیر خاقانی در اعتراض به «مداخله بی‌رویه کمیته‌ها، حمله به منازل مردم و دستگیری و اتهام‌زنی، عدم تطابق محاکمات دادگاه‌ها با اصول شرعی و کوتاهی دولت در جلوگیری از این اقدامات و تعلل دولت در دادن حقوق شرعی و قانونی خلق‌ها از جمله خلق عرب» اعلام کرد که ایران را ترک خواهد کرد. او بعد از مذاکره با نماینده آیت‌الله خمینی، برای رفع مشکلات به دولت مرکزی مهلت داد. ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ هم هیاتی ۳۰ نفره*** به عنوان نمایندگان خلق عرب ابتدا با با نخست‌وزیر و سخنگوی دولت و سپس با آیت‌الله خمینی، آیت‌الله طالقانی، آیت الله شریعتمداری و تعداد دیگری از علمای مذهبی دیدار کردند. خواسته‌های این گروه داشتن نظام فدرالی اداره سیاسی منطقه، مشارکت مردم عرب در تصمیم‌گیری‌های کلان، داشتن حق بر آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری، اولویت داشتن افراد محلی در استخدام، اختصاص بخشی از سهم درآمد نفتی به توسعه منطقه و توجه به فرهنگ مردم منطقه بود. این هیات بدون دستیابی به نتیجه به خوزستان بازگشت. (روزنامه اطلاعات، ۳ و ۸ اردیبهشت ۱۳۵۸؛ مصاحبه با آقای جابر احمد، فعال سیاسی و پژوهشگر اهوازی و یکی از اعضای هیات ۳۰ نفره، ۲۷ فروردین ۱۴۰۰)

از آن زمان تا خرداد ۱۳۵۸ همچنین بین آیت‌الله شبیر و دولت مرکزی و دریادار احمد مدنی، استاندار خوزستان، برای حفظ آرامش منطقه و دستیابی اعراب خوزستان به خواسته‌هایشان مذاکراتی در جریان بود. در طی این مذاکرات بدون اشاره به خواسته‌های مردم عرب، خلع سلاح منطقه و تعطیلی کانون‌های سیاسی فعال در منطقه به عنوان مهم‌ترین برنامه‌های دولت مطرح شد. **** (ویکیلکس، ۲۹ اسفند ۱۳۹۲- سند مرتبط با ۹ خرداد ۱۳۵۸؛ روزنامه اطلاعات، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۸)صبح روز ۳۱ ارديبهشت ۱۳۵۸، يعني آخرين مهلت تعيين شده برای تخليه ساختمان‌هاي دولتی، سازمان سياسی خلق عرب و كانون فرهنگی خلق عرب در اعلاميه‌های جداگانه‌ای تخليه ساختمان‌ها را رد كردند و در محل دفاتر خود تحصن کردند. آن‌ها همچنین خلع سلاح را نیز به خلع سلاح سراسری منوط کردند. (تحقیقات بنیاد برومند)

در پاسخ به این اقدام، به دستور احمد مدنی، استاندار خوزستان، نیروهای کماندوی نیروی دریایی ارتش و نیروهایی از سپاه تهران و لرستان برای اجرای خلع سلاح افراد و گروه‌ها در منطقه وارد خوزستان شدند. در ۷ خرداد ۱۳۵۸ در حالی که آیت‌الله شبیر خاقانی درباره مطالبات اعراب خوزستان با مقامات دولت مرکزی و محلی در حال مذاکره بود، نیروهای کماندوی نیروی دریایی ارتش تعدادی از اعضای سازمان سیاسی خلق عرب را دستگیر و خلع سلاح کردند. گرچه آیت‌الله شبیر خاقانی مذاکرات خود را موفقیت آمیز عنوان کرد، اما اتفاقی در اداره گمرک خرمشهر در عصر روز ۸ خرداد ۱۳۵۸، که در طی آن ۲ نفر کشته شدند، اوضاع منطقه را آشفته کرد. رسانه‌های رسمی در آن زمان کشته شدگان را یک کارمند گمرک و یک عضو سپاه پاسداران معرفی کردند و آن را به اعضای سازمان سیاسی خلق عرب نسبت دادند. این سازمان دست داشتن در این واقعه را رد کرد. سندی که ویکیلیکس از مکاتبات سفارت آمریکا در تهران و وزارت امورخارجه منتشر کرده است، از قول نماینده کنسولی سوئد در خرمشهر با اشاره به اعتراضات کارگری در آن منطقه، افراد به قتل رسیده را دو شهروند عرب معرفی کرده که توسط یک عضو سپاه کشته شدند. همچنین ادعا شد که بامداد روز ۹ خرداد ۱۳۵۸ از داخل یک اتومبیل در داخل شهر و از جمله در مقابل شهربانی تیراندازی صورت گرفته است. هرچند هویت سرنشینان آن اتومبیل روشن نشد،‌ اما این تیراندازی هم به اعضای سازمان سیاسی خلق عرب نسبت داده شد. آیت‌الله شبیر خاقانی این موضوع را رد کرد و گفت: «اگر اتوموبیل آمده بود، آنها می‌توانستند آن را بگیرند  وسرنشینان را توقیف کنند. دیگر لازم نبود این خونریزی را به وجود بیاورند. اگر مسئولین دولتی ادعا می‌کنند اینجا ساواکی و اخلالگر وجود دارد، من در تحقیق از موضوع همراهیشان می‌کنم. اما در مورد کشتار مردم چگونه این مساله را توجیه می‌کنند؟» به دنبال این تیراندازی، نیروهای سپاه پاسداران، کماندوهای نیروی دریایی ارتش و اعضای کانون فرهنگی-نظامی خرمشهر به اعضای سازمان سیاسی خلق عرب در این شهر حمله کردند و بین آن‌ها درگیری‌های گسترده‌ای در سطح شهر رخ داد. در درگیری‌های این روز که بین اعراب خوزستان به عنوان «چهارشنبه سیاه» معروف است، بین ۳۰ تا ۷۰ نفر کشته و ۱۷۰ تا ۴۰۰ نفر زخمی گزارش شده‌ است.***** (تحقیقات بنیاد برومند؛ روزنامه کیهان،‌ ۱۲ خرداد ۱۳۵۸؛ روزنامه اطلاعات،‌ ۸ و ۹ خرداد ۱۳۵۸؛ ویکیلکس، ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، سند مرتبط با ۹ خرداد ۱۳۵۸؛ روزنامه آیندگان، ۲۰ خرداد ۱۳۵۸)

در روز ۱۱ خرداد ۱۳۵۸ صادق خلخالی، به عنوان حاکم شرع به منطقه اعزام شد. او که از زمان انتسابش به مقام قاضی شرع تعداد بیشماری از شهروندان را پس از دادگاه‌های صحرایی و خودسرانه به جوخه اعدام سپرده بود، در خوزستان نیز دادگاه‌های صحرایی تشکیل داد و بلافاصله بعد از برگزاری دادگاه‌های گروهی، برای تعدادی از افراد که گروهی از آن‌ها با اتهامات مرتبط با همکاری با حکومت پهلوی در زمستان ۱۳۵۷ دستگیر شده بودند، حکم اعدام صادر کرد و احکام بلافاصله اجرا شدند. برخی از فعالان حقوق‌بشری منطقه تعداد کشته‌شده‌ها و اعدامی‌های مرتبط با روز ۹ خرداد ۱۳۵۸ را تا ۳۰۰ نفر تخمین زده‌اند.****** (تحقیقات بنیاد برومند؛ بی‌بی‌سی فارسی، ۲۶ شهریور ۱۳۹۲)

دستگیری و بازداشت

سرهنگ مقدم حسینی بامداد روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به محل خدمت خود، پادگان لشکر ۹۲ زرهی اهواز رفت. او حدود ساعت ۱۰ صبح با همسرش تماس گرفت و از او خواست که او و فرزندان‌اش در منزل نمانند و آنجا را ترک کنند. سرهنگ مقدم حسینی ظهر روز ۲۲ بهمن به دیدار خانواده‌‌اش در منزل یکی از نزدیکان رفت و با اینکه خانواده‌اش اصرار داشتند از برگشتن سر کار خودداری کند، مجددا به پادگان بازگشت. (مصاحبه‌های بنیاد، ۵ و ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)         

بنا بر شواهد موجود سرهنگ مقدم حسینی بعد از ظهر روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در محل پادگان لشکر ۹۲ زرهی در شهر اهواز دستگیر شد. همان شب دو نفر سرباز برای بردن وسایل شخصی مانند حوله و مسواک به محل اقامت خانواده‌‌ی سرهنگ مقدم حسینی مراجعه کردند. (مصاحبه‌ی بنیاد، ۵ بهمن ۱۳۹۹)‌

خانواده‌‌ی سرهنگ مقدم حسینی تا حدود یک ماه از محل نگهداری او خبر نداشتند. آن‌ها اواخر اسفند ۱۳۵۷ از انتقال او به زندان قصر در تهران خبردار شدند. همسر سرهنگ مقدم حسینی در نوروز ۱۳۵۸ موفق شد یک بار حدود ۱۰ دقیقه او را در این زندان ملاقات کند. سرهنگ مقدم حسینی نیمه‌ی فروردین ۱۳۵۸ به زندان کارون اهواز منتقل شد. تعدادی از اعضای خانواده‌ی سرهنگ مقدم حسینی در اهواز به صورت هفتگی به مدت ۱۵ دقیقه با او ملاقات حضوری داشتند. ملاقات‌ها در حضور یک سرباز انجام می‌شد و سرهنگ مقدم حسینی و خانواده‌اش به أحوال‌پرسی و گفت‌وگوهای عادی می‌پرداختند. (مصاحبه‌های بنیاد، ۵ و ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)‌

سرهنگ مقدم حسینی در دوران بازداشت «به سرعت پیر و تمام موهایش سفید» و «به شدت لاغر» شده بود. سرهنگ مقدم حسینی، «در ملاقات‌ها تلاش می‌کرد تا روحیه خود را حفظ کند.» (مصاحبه‌های بنیاد، ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)‌

۱۰ خرداد ۱۳۵۸ و در جریان اعتراضات و درگیری‌های بین نیروهای سازمان سیاسی خلق عرب و حکومت مرکزی، تعدادی از زندانیان زندان کارون اهواز با شکستن دیوار ملاقات این زندان موفق به فرار شدند. (اطلاعات، ۱۰ خرداد ۱۳۵۸) سرهنگ مقدم حسینی و نظامیان دیگری که همراه او در این زندان بوده‌اند از امکان فرار استفاده نکردند و در زندان ماندند. (مصاحبه‌ی بنیاد، ‌۵ بهمن ۱۳۹۹)

سرهنگ مقدم حسینی در دوران بازداشت به وکیل دسترسی نداشت.

دادگاه

دادگاه انقلاب اسلامی اهواز از ساعت ۲ بعد از ظهر روز ۱۱ خرداد ۱۳۵۸ با حضور آیت الله صادق خلخالی، حاکم شرع که همان روز وارد اهواز شده بود و ابوالقاسم ستاریان، دادستان اهواز، بدون اطلاع خانواده‌ی سرهنگ مقدم حسینی تشکیل شد و در مورد سرهنگ مقدم حسینی و ۷ نفر دیگر تصمیم گرفت. (کیهان، ۱۲ خرداد ۱۳۵۸؛ مصاحبه‌های بنیاد برومند، ۵ و ۱۰ بهمن ۱۳۹۹) همسر سرهنگ مقدم به منبع بنیاد گفته بود که «محاکمه‌ای که خلخالی تشکیل داد، یک دادگاه نبود.» (مصاحبه‌های بنیاد، ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)‌

سرهنگ مقدم حسینی در دادگاه به وکیل دسترسی نداشت.

اتهامات

اتهام مشخصی علیه سرهنگ مقدم حسینی ارایه نشده است. طبق گزارش‌های رسانه‌ای، اتهام تمام افراد محاکمه شده در آن روز به صورت جمعی «سرکوبی و تعقیب افراد بیگناه، دستور تیراندازی مستقیم منجر به قتل، ضرب و جرح مردم اهواز، سرکوبی قهرآمیز تظاهرات حق طلبانه مردم مجاهد استان خوزستان، سلب آزادی و حقوق اولیه و طبیعی و شرعی آنان» عنوان شد. (کیهان، ۱۲ خرداد ۱۳۵۸)

در شرایطی که حداقل تضمین های دادرسی رعایت نمی شود و متهمین از یک محاکمه منصفانه محرومند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده می شود مسلم و قطعی نیست. سازمان های بین المللی حقوق بشر اشاره به گزارش هایی می کنند دال بر اینکه مقامات جمهوری اسلامی به مخالفین سیاسی خود اتهامات کاذبی نسبت داده است. شمار افرادی که بر اساس اینگونه اتهامات کاذب به اعدام محکوم شده اند معلوم نیست.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه سرهنگ مقدم حسینی نیست.

دفاعیات

از جزئیات دفاعیات سرهنگ مقدم حسینی در دادگاه اطلاعی در دست نیست. او به وکیل دسترسی نداشت.

بازپرس پرونده سرهنگ مقدم حسینی به همسر او گفته بود که او بعد از آن‌ که خلخالی زندانیان را برای محاکمه برد، از موضوع با خبر شد. به گفته این فرد خلخالی بدون خواندن پرونده‌ی سرهنگ مقدم حسینی که شامل بازجویی‌های انجام شده و استعلام از شهود بود، تصمیم‌گیری کرد. (مصاحبه‌های بنیاد، ۵ و ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)‌

سرهنگ مقدم حسینی ظهر روز ۲۲ بهمن و قبل از بازگشت دوباره به پادگان محل خدمت‌اش به خانواده‌‌اش گفته بود: «من یک سربازم. هیچ کار بدی هم نکرده‌ام. نه کسی را کشته‌ام و نه دستور تیراندازی داده‌ام. تنها شغلم را انجام داده‌ام. کسی باید بترسد که کاری کرده باشد. من کاری نکرده‌ام که نگران باشم.» سرهنگ مقدم حسینی همچنین زمانی که به دلیل شورش داخل زندان امکان فرار پیدا کرده بود، به زندانبانش گفته بود: «من گناهی نکرده‌ام. من یک سربازم و همیشه تلاش کردم از اینکه کسی کشته شود جلوگیری کنم.» (مصاحبه‌ی بنیاد، ۵ بهمن ۱۳۹۹)‌

همسر سرهنگ مقدم حسینی برای پیگیری پرونده او به آیت‌الله خمینی، رهبر انقلاب، دادستان وقت انقلاب، رییس دادگاه انقلاب اهواز، بازپرس ارتش، امام جمعه اهواز و رییس زندان قصر مراجعه کرد و به صورت شفاهی و با نامه‌نگاری از آن‌ها خواسته بود تا همسرش محاکمه و به صورت قانونی به پرونده‌ی او رسیدگی شود. رییس دادگاه انقلاب اهواز به خانواده‌ی سرهنگ مقدم حسینی گفته بود «من در دادگاه پشتیبان او هستم.» بازپرس ارتش هم گفته بود که «حتی یک نفر هم از سرهنگ مقدم حسینی شکایت نکرده است. در پرونده او هیچ چیزی وجود ندارد که نشان دهد او کار ضدمردمی انجام داده است.» امام جمعه وقت اهواز هم گفته بود حاضر است در دادگاه شهادت بدهد که سرهنگ مقدم حسینی «بی‌گناه» است. او تاکید کرده بود که «ما در جریان انقلاب هیچ نامردمی از {سرهنگ مقدم حسینی} ندیدیم.» دادستان وقت انقلاب به خانواده‌ی سرهنگ مقدم حسینی و خانواده‌ی سایر نظامیانی که برای پیگیری پرونده‌ی عزیزان‌شان مراجعه کرده بودند، گفته بود «اگر گناهی نکرده‌اند، طوری‌شان نمی‌شود.» رییس وقت زندان قصر هم به همسر سرهنگ مقدم حسینی گفته بود «نگران شوهرت نباش. او آزاد می‌شود. او هیچ کار غیرمردمی نکرده است.» (مصاحبه‌های بنیاد، ۵ و ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)

یک سرباز که در جریان دستگیری سرهنگ مقدم حسینی حضور داشت به خانواده‌ی او گفته بود «این افراد محاکمه نخواهند شد و همه‌ی آن‌ها اعدام می‌شوند. تنها چاره‌ی آزادی در دست خمینی است.» به همین دلیل همسر سرهنگ مقدم حسینی اوایل خرداد ۱۳۵۸ به بیت آیت‌الله خمینی مراجعه کرده بود و نامه‌ی دادخواهی خود را به اعضای بیت او تحویل داد. از طرف آیت‌الله خمینی گفته شد بود: «به شما پاسخ داده خواهد شد.» (مصاحبه‌ی بنیاد، ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)

حکم

دادگاه انقلاب اسلامی اهواز در ۱۱ خرداد ۱۳۵۸ سرهنگ مهدی مقدم حسینی را «محارب با خدا، رسول خدا، امام زمان و ملت مسلمان» شناخت و به اعدام محکوم کرد.

سرهنگ مهدی مقدم حسینی به همراه ۶ نفر دیگر، در ساعت ٥ و ٤٥ دقیقه بامداد روز ١٢ خرداد ۱۳۵۸ در مدرسه‌ای در شهر اهواز تیرباران شد.

اوایل خرداد ۱۳۵۸ خانواده‌‌ی سرهنگ مقدم حسینی نزد آیت‌الله خمینی دادخواهی کردند و به آن‌ها گفته شد «به شما پاسخ داده خواهد شد.» حدود یک هفته بعد خانواده‌‌ی او خبر اعدام سرهنگ مقدم حسینی را از رادیو شنیدند.

خانواده‌ی سرهنگ مقدم حسینی خبر اعدام او را از طریق اخبار صبحگاهی رادیو شنیدند. (مصاحبه‌ی‌ بنیاد،‌ ۵ بهمن ۱۳۹۹)

خانواده‌ی سرهنگ مقدم حسینی به منبع بنیاد عبدالرحمن برومند گفته‌اند که ۹ گلوله به سینه او اصابت کرده بود، همچنین یک دست او به دلیل شدت برخورد گلوله‌ها از آرنج جدا شده بود. (مصاحبه‌ی بنیاد، ۵ بهمن ۱۳۹۹؛ مدارک)

بنا بر مدارک موجود سرهنگ مقدم حسینی حاضر به نوشتن وصیت‌نامه نشد. (مدارک)

همسر سرهنگ مقدم حسینی در نامه‌ای سرگشاده به آیت‌الله خمینی از او تقاضا کرد که کمیسیونی مرکب از نماینده‌ی دولت، نماینده ویژه‌ی آیت‌الله خمینی و نماینده‌ای از طرف بازماندگان، پرونده‌ی سرهنگ مقدم حسینی را مجددا بررسی کنند. او همچنین خواسته بود تا تصمیمات این کمیسیون فورا به خانواده‌ و اطرافیان سرهنگ مقدم حسینی ابلاغ شود. همچنین همسر سرهنگ مقدم حسینی از آیت‌الله خمینی خواسته بود تا وصیت‌نامه، صورتجلسه‌ی دادگاهی که سرهنگ مقدم حسینی را به اعدام محکوم کرده، شهادت شهود و برگه‌ی صدور حکم با امضای سرهنگ مقدم حسینی در اختیار خانواده‌ قرار بگیرد. (آیندگان، ۲۴ خرداد ۱۳۵۸) از طرف آیت‌الله خمینی و نزدیکان او هیچ پاسخی به این نامه داده نشد. (مصاحبه‌ی بنیاد، ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)

از طرف دیگر به نقل از فردی آشنا با سرهنگ مقدم حسینی، خانه‌ی سازمانی او و خانواده‌اش در اهواز غارت شد. (مصاحبه‌ی بنیاد، ۵ بهمن ۱۳۹۹)

خانواده‌ی سرهنگ مقدم حسینی همچنین امکان دفن جنازه او در بهشت‌زهرا را پیدا نکردند و به آن‌ها گفته شد که باید او را در «لعنت‌آباد» دفن کنند. آن‌ها حدود یک هفته بعد موفق شدند جنازه‌ی او را بدون برگزاری مراسم و در سکوت در کرج به خاک بسپارند. همچنین خانواده‌‌ی سرهنگ مقدم حسینی از تمام حقوق و مزایای او در ارتش محروم شدند. دختر بزرگ وی که در آن زمان ۱۶ سال سن داشت، بعد از اعدام پدرش برای کمک به تامین مخارج خانواده، وارد بازار کار شد. او بعد از بازگشایی دانشگاه‌ها در پاییز سال ۱۳۶۱، با این توضیح از طرف مسئولین دانشگاه که «از قیافه‌ات می‌فهمیم که ضدانقلابی»، اجازه ادامه تحصیل پیدا نکرد. پسر سرهنگ مقدم حسینی بعد از با خبر شدن از اعدام پدرش دچار فلج عضلانی شد و برای مدتی توان حرکت نداشت. (مصاحبه‌ها‌ی بنیاد، ۵ و ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)

خانواده‌ی سرهنگ مقدم حسینی بعد از اعدام او به نهادهای بین‌المللی از جمله دفتر سازمان ملل در تهران و صلیب سرخ نامه نوشتند و از آن‌ها تقاضا کردند به ماجرای «قتل» سرهنگ مقدم‌حسینی و اعدام بدون محاکمه‌ی او رسیدگی کنند. (مصاحبه‌ی بنیاد، ۱۰ بهمن ۱۳۹۹)

سرهنگ مقدم حسینی در نامه‌ای که از زندان به دختر بزرگش نوشت، گفته بود: «شرایط انقلاب، شرایطی است که گناهکار و بی‌گناه نمی‌شناسد. در این شرایط عدالتی وجود ندارد. اما من یک سربازم. هر طور که برای وطنم بمیرم، چیزی است که خودم انتخاب کرده‌ام. این، انتخاب من بوده است که برای کشورم بمیرم. تو خودت را ناراحت نکن و دلگیر نشو که زندگی برات تلخ می‌شود.»  (مصاحبه‌ی بنیاد، ۵ بهمن ۱۳۹۹)

-----------------------------

* منابع دیگر شامل: پرتال امام خمینی (۱ اسفند ۱۳۵۷)،  ویکیلیکس (۲۹ اسفند ۱۳۹۲ – سند مرتبط با ۹ خرداد ۱۳۵۸)، وبسایت بی‌بی‌سی فارسی (۲۶ شهریور ۱۳۹۲) و تحقیقات بنیاد عبدالرحمن برومند
** در پی مذاکره متحصنین با مقامات دولتی، استانداری خوزستان از سازمان سیاسی خلق عرب، کانون فرهنگی خلق عرب و کانون فرهنگی - نظامی خرمشهر خواست تا ۳۱ اردیبهشت محل‌ استقرار خود را تخلیه کنند و تا ۴ خرداد خلع سلاح شوند. از سوی دیگر آیت‌الله شبیر بر آزادی بیان و عقیده تمام گروه‌های سیاسی و غیرسیاسی تاکید داشت. (تحقیقات بنیاد برومند؛ روزنامه آیندگان،‌۲۰ خرداد ۱۳۵۸)
*** این هیات متشکل از فعالان سیاسی، نمایندگانی از روحانیون محلی، معلمان و اساتید دانشگاهی، بزرگان اقوام و عشایر و زندانیان سیاسی سابق بود. (مصاحبه با آقای جابر احمد، فعال سیاسی و پژوهشگر اهوازی و یکی از اعضای هیات ۳۰ نفره، ۲۷ فروردین ۱۴۰۰)
**** در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸ اعلامیه‌ای در سطح شهر خوزستان پخش شد که گفته شده است در آن به آیت‌الله شبیر خاقانی توهین شده بود. عده‌ای از مردم منطقه و اعضای سازمان سیاسی خلق عرب در اعتراض به این بیانیه در مقابل فرمانداری و در مسجد امام صادق این شهر تحصن کردند. آیت‌الله شبیر خاقانی در جمع معترضان سخنرانی کرد و اعضای کانون فرهنگی – نظامی خرمشهر را «وابسته به خارج» و «عامل تفرقه» معرفی کرد. در پایان سخنرانی و در مقابل ساختمان کانون بین اعضای سازمان خلق عرب و کانون فرهنگی-نظامی درگیری مسلحانه رخ داد و ساختمان کانون به آتش کشیده شد. (روزنامه اطلاعات، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۸)
***** این درگیری‌های در شهرهای دیگر استان خوزستان نیز کمابیش در جریان بود. نماینده کنسولی ایتالیا در خرمشهر به نقل از مکاتبات منتشر شده سفارت آمریکا در تهران و وزارت امورخارجه توسط ویکیلیکس، شرایط خرمشهر در این روز را به «جهنم سوزان» تشبیه کرده است. (تحقیقات بنیاد برومند؛ روزنامه کیهان،‌ ۱۲ خرداد ۱۳۵۸؛ روزنامه اطلاعات،‌ ۸ و ۹ خرداد ۱۳۵۸؛ ویکیلکس، ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، سند مرتبط با ۹ خرداد ۱۳۵۸؛ روزنامه آیندگان، ۲۰ خرداد ۱۳۵۸)
****** بعد از این اتفاق گروه مسلحی با نام «گروه فدائیان چهارشنبه سیاه»، نیروهای وابسته به «سازمان سیاسی خلق عرب»، «جبهه آزادی بخش عربستان»، «الحرکة الجماهیریه» و چند گروه دیگر عملیات مسلحانه‌ای را علیه چاه‌ها، لوله‌های انتقال نفت و برخی دیگر از تاسیسات دولتی آغاز کردند که تا مدت‌ها ادامه یافت. (بی‌بی‌سی فارسی، ۲۶ شهریور ۱۳۹۲)
در ۲۴ تیر ۱۳۵۸ حمله‌ای با نارنجک به مراسم سوم کشته شدن یک پاسدار، به محاصره منزل آیت‌الله شبیر خاقانی و دستگیری و انتقال او به قم منجر شد. مقامات محلی این اقدام را برای محافظت از او اعلام کردند. در این روز تعدادی از افراد به عنوان عاملان حمله دستگیر و ۳ نفر از آن‌ها همان شب و ۲ نفر فردای آن روز اعدام شدند. (روزنامه اطلاعات، ۲۵ تیر ۱۳۵۸) بعد از این تاریخ جز دو بیانیه که یکی از آن‌ها از طرف دفتر آیت‌الله خمینی منتشر شده، خبر دیگری از آیت‌الله شبیر خاقانی در اختیار عموم قرار نگرفت. او در این دو بیانیه بدون اشاره به حقوق خلق عرب، که پیش از این بر آن تاکید داشت، از «اتحاد و برادری» گفت و از دیگران خواست تا از آیت‌الله خمینی و دولت مرکزی تبعیت کنند. او تا زمان مرگش در سال ۱۳۶۴ بدون این‌که امکان تدریس یا خروج از قم را داشته باشد، در این شهر ماند.(تحقیقات بنیاد برومند؛ کیهان،‌۳۱ تیر و ۷ مرداد ۱۳۵۸)

تصحیح و یا تکمیل کنید