بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
ترویج مدارا و عدالت به کمک دانش و تفاهم
دموکراسی خواهی در دوران پس از انقلاب

بیانیه تحلیلی انجمن اسلامی دانشجویان امیركبیر در رابطه با وضعیت اصلاحات نهم اسفند

انجمن اسلامی دانشجویان امیركبیر
۲۳ اسفند ۱۳۸۱
اطلاعیه

بیانیه تحلیلی انجمن اسلامی دانشجویان امیركبیر در رابطه با وضعیت اصلاحات نهم اسفند ، فریاد پایان اصلاحات حكومتی

انتخابات ۹ اسفند و نتایج تامل برانگیز آن ، واقعه ای بود كه می تواند به روشن شدن وضعیت اصلاحات در ایران كمك كند . تحلیل آنچه منجر به عدم مشاركت مردم در انتخابات شد می تواند فضا را برای یافتن مسیر صحیح برای به جلو بردن اصلاحات و برقراری دموكراسی در ایران روشن سازد .تحلیل نادرست پیامی كه ملت در انتخابات ۹ اسفند ماه به دولتمردان دادند توسط آنهایی كه سر در برف فرو كرده و خود را به ناشنوایی زده اند و رفتارهای مردم را هنوز در چارچوب نظام ارزیابی می كنند آینده شومی را برای مملكت تدارك خواهد دید و دیری نخواهد پایید كه كشتی ای را كه سوراخ كرده اند به گل نشیند

اما با این وجود، گویا آنها كه سكان كشور را به دست دارند خود را از غرق شدن در این توفان سهمگین در امان می‌بینند كه اینگونه بر مرام و روشهای خود پای می فشرند و بیمی از بازتاب سهمگین اعمال ناصواب خود ندارن.

مردم ایران در چند انتخابات متوالی پیام هشدار آمیز خود را به گوش ناشنوای بخش بزرگی از حاكمیت رسانده بودند اما در دو انتخابات ۱۸ خرداد ماه و ۹ اسفند ماه روی سخن مردم با اصلاح طلبان حكومتی و آن بخش از اپوزیسیون بود كه با حضور خود و با سرمایه كردن از عنوانی به نام اصلاحات ، سرمایة مشروعیت نامشروعانی را فراهم كرده بودند كه مردم دیری است از آنها دل بریده اند. به این ترتیب انتخابات ۹ اسفند دارای نكاتی ظریف و در عین حال رسایی بود كه اگر درست رمزگشایی نشود ، فاجعه ای عظیم را برای مردم ، كشور و سكان داران آن ببار خواهد آورد.

نهم اسفند ماه ، فریاد رسای ملت ؛

انتخابات بهترین شیوه ای است كه ملت خواست ها و پیام های خویش را به گوش آنهایی كه در مسند قدرت نشسته اند می‌رسانند. مردم ایران نیز در انتخابات ۷۶ به بعد با آهنگ های مختلف پیام ها و خواسته های خود را به حاكمیت ابلاغ كرده اند پیام هایی كه با داشتن هوشی حداقلی نیز می شد آن را به درستی دریافت.

مردم در دوم خرداد ۷۶ یكصدا به سالها مدیریت خفقان آمیز اقتدارگرایان اعتراض كردند و تغییر و اصلاح روش ها ومنش ها را به شیوه هایی مسالمت آمیز خواستار شدند و با رای به محمد خاتمی آن بخش از حاكمیت را كه مدعی اصلاح روشها و منش ها بر پایه انسان مدارای و مردم سالاری بود بر مسند قدرت نشاندند تا شاید به بخشی از خواستهای خویش دست یابند. مردم حتی در انتخابات دور اول شورا و انتخابات مجلس ششم نیز حمایت خویش را از این بخش حاكمیت اعلام كردند و خواستار استفاده اصلاح طلبان حكومتی از پشتوانه‌های اجتماعیشان برای پیشبرد برنامه ها و شعارهایشان شدند. اما در انتخابات نهم اسفند ماه دیگر اینگونه نبود و مردم این بار نشان دادند كه اكنون مشكلات را نه در اشخاص و نه در شیوه ها كه در چارچوب هایی كه مسیر اصلاحات مورد نظر مردم را مسدود نموده است می بینند. مردم در انتخابات ۹ اسفند ماه با سكوت خویش به رویكردهای اصلاحی كه تكیه اش بر ظرفیت های پارلمانی اندك نظام بود و به اراده اصلاحی كه هر روز كمرنگ تر می شد ریشخندی تلخ زدند . اما گویا نشستگان بر مسند قدرت از درك سكوت معنا دار ملت عاجزند. آخر آنهایی كه ملت را تنها در پای صندوق های رای می شناختند و از آرمانهای باخته ملت بی خبر بودند چگونه می توانند فریاد رسای ملت را در سكوتشان بشنوند ؟

آنچه اقتدار گرایان را به ورطه ای انداخت كه اكنون ۴% رای شهروندان تهرانی را به منزله پیروزیشان در انتخابات و اقبال مردم به خویش تحلیل می كنند نشیندن پیام ملت و یا به نا شنوایی زدن خویش بود و اكنون این بیماری چندی است كه اصلاح طلبان حكومتی را نیز مبتلا كرده است و آنها نیز توان تحلیل صحیح از خواست و رای مردم را ندارند .

آنهایی كه رای های به صندوق نریخته مردم در انتخابات ۱۸ خرداد ماه را تحلیل های نا صواب می كردند امروز دیگر چه تحلیل نوینی برای رأی های به صندوق نریخته مردم دارند تا بتوانند آن را به عنوان پشتوانه خویش معرفی كنند ؟

عدم حضور اكثریت مردم در انتخابات تهران و شهرهای بزرگ ، آنهم در انتخاباتی كه آزادترین انتخابات تاریخ نظام جمهوری اسلامی بوده است نشان از عدم اطمینان مردم به حاكمیت و عدم مشروعیت در عالیترین سطح آن می باشد .

انتخابات نهم اسفند ماه نشان داد كه امروز دیگر نه حذف نظارت استصوابی و نه حتی حضور نیروهای اپوزیسیون در رقابت های سیاسی نیز نمی تواند مطالبات مردم ایران را تضمین كند . حضور آزادانه نیروهای اپوزیسیون در صحنه و عدم استقبال مردم از آنها به وضوح می رساند كه اكنون دیگر حتی اپوزیسیون نیز در چارچوب این نظام پذیرفته نیست . و خواسته های مردم بسیار فراتر از این مسائل رفته است .

مردم به خوبی دریافته اند كه ظرفیت های پارلمانی نظام در مواجهه با نهادهای انتصابی ، دیگر امكان پیشبرد اصلاحات را ندارد و سخنان رهبری نیز در نیمه های روز انتخابات مبنی بر رد صلاحیت نمایندگان مردم ، حتی بعد از انتخاب شدنشان توسط مردم ، میزان پایبندی مجموعه حاكمیت را به رای و نظر مردم نشان داد و به منزله نمادی از عدم پایبندی حاكمیت به آنچه خواست و نظر اكثریت است درآمد و نشان داد كه حاكمیت به هیچ وجه حاضر به پذیرش خواست اكثریت نبوده نیست و نخواهد بود .

جامعه ایران دریافته است كه اصلاحات سالهاست به دیواره‌های قانون اساسی برخورده است و در چنبره مشكلات ساختاری و غیر دموكراتیك آن گرفتار آمده و اصلاح طلبان نیز سالهاست كه تلاش بیهوده می كنند چرا كه اراده ای در برداشتن دیواره هایی كه سد راه اصلاحات است در انها وجود ندارد . این اصرار اصلاح طلبان حكومتی بر روش ها و منش های به بن بست رسیده یشان ، با وجود هشدار های جنبش دانشجویی در ۱۸ خرداد ماه ۸۰ اكنون به جایی رسیده است كه اصلاحات را در محاق كشانده و پتانسیل های اجتماعی آن را به هرز برده است و سرانجام اصلاحات حكومتی تنها به لوث كردن مفاهیمی چون آزادی بیان ، آزادی عقیده ، حقوق بشر ، جامعه مدنی و دموكراسی و از میان بردن نهادهای و جنبش های اجتماعی انجامیده است .

امروز دیگر سخنان تند و صریح خاتمی نیز اثر نخواهد كرد ! كه مردم نیك می دانند كه این سخنان از كجا می آید و به كجا خواهد انجامید . دیگر حتی مردم به اپوزیسیون های نظام كه به دلیل دوری از قدرت با مردم همگام ترند نیز اعتمادی ندارند و این یعنی در معرض خطر بودن امنیت ومنافع ملی ایران !

اگرچه نهم اسفند ماه یك حماسه بود ، حماسه ای كه نشان از میزان آگاهی ملت داشت ، اما فاجعه ای بزرگ را خبر داد، فاجعه‌ای كه نه در عدم حضور مردم و نه در شكست اصلاح طلبان حكومتی بلكه در عدم اعتماد مردم به اپوزیسیون حاشیه نظام ظهور كرد . آری این دیگر زنگ خطر نیست ناقوس خطر است كه به صدا در آمده وصدای دل بریدن مردم از حاكمیت را به آن سوی مرزها نیز رسانده است .

اما چه چیز اصلاحات را به اینجا رساند؟ ، بدون شك بررسی آنچه منجر به سلب اعتماد مردم از اصلاح طلبان حكومتی و بخشی از اپوزیسیون شد می تواند ما را به یافتن راهكاری برای برون رفت از انسداد سیاسی موجود رهنمون سازد.

اصلاح طلبان رفرمیست های محافظه كار ؛

یكی از دلایل بزرگ به بن بست رسیدن اصلاحات روش های بكار گرفته شده توسط اصلاح طلبان حكومتی بود . جبهه دوم خرداد كه حول یك تحول اجتماعی بزرگ شكل گرفته بود ، محوریت خود را در نفی محافظه كاران و حمایت از خاتمی قرارداد و همین آنان را بر آن داشت تا با استفاده از ظرفیت های پارلمانی نظام و با جلب حمایت مردم تنها به فتح سنگر به سنگر قدرت بپردازند و شعارهایی چون حقوق بشر ،‌ بسط آزادیهای مدنی و اجتماعی و پیگیری حقوق و منافع ملت نیز تنها بصورت آذینی برای جذب مردم در آمدند .

جبهه دوم خرداد هیچ خط قرمزی را برای عقب نشینی مشخص نكرد و از هر روش و معامله ای برای كسب قدرت بهره جست . اگرچه شعار مردمسالاری می داد ، اما در برابر حذف نمایندگان منتخب مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و ابطال آرای مردم در آن انتخابات سكوت كرد . شعار آزادی بیان می‌داد اما نه برای تصویب قانون مطبوعات قدمی برداشت و نه در برابر توقیف فله ای روزنامه ها و نشریات و بازداشت روزنامه نگاران مقاومتی كرد . اگرچه از حقوق شهروندی سخن می‌گفتند اما در برابر بازداشت های غیر قانونی و محاكمه های قرون وسطی ای قوه قضاییه هیچ عكس العملی نشان ندادند . شعار حقوق بشر سر دادند و در برابر شكنجه های روحی و جسمی زندانیان تنها سكوت كردند. از بسط نهادهای مدنی دم زدند و فعالانه برای حذف جنبش دانشجویی گام برداشتند و با دخالت ، نفوذ و فشار به مضمحل كردن آن پرداختند . و عجیب است كه هیچگاه معلوم نشد كه جبهه دوم خرداد ، اصلاحات را در چه چیز جستجو می كند ؟

نداشتن خط قرمز حداقلی برای اصلاح طلب بودن منجر به آن شد كه برخی اصلاحات را به ماندن خویش در قدرت تفسیر كنند و هركه به نقد قدرت طلبیشان برخیزد را به تندروی و یا ضد اصلاحات بودن متهم كرده و همگام و همراه با اقتدار گرایان به حذف او بپردازند.

اصلاح طلبان اگرچه با رای مردم بر سر كار آمدند اما آنچه را كه فراموش كردند نقش مردم در فرآیند اصلاحات بود .

اگرچه استراتژیی چون فشار از پایین و جانه زنی از بالا در پی استفاده از پتانسیل های اجتماعی بود اما حتی در این استراتژی نیز اصلاح طلبان بر آن بودند كه باید فشار های مردم كنترل شده و در راستای خواسته هایی باشد كه خود برای آنها مشخص می كنند و از این رو فشار مردم را نه فشاری بر پایه نهادهای مدنی كه حضوری توده وار می خواستند و به همین دلیل هیچ تلاشی در حفظ و بسط نهادهایی مدنی چون جنبش دانشجویی نكردند بلكه به سنگ اندازی ، مداخله و مضحمل كردن آن پرداختند .

سایر استراتژی های اصلاح طلبان حكومتی نیز بیشتر به یك بیانیه شباهت داشت كه هر از چند گاهی برخی كلمات را وارد فضای سیاسی كشور می كرد. این استراتژی های نیز مبتنی بر نقش و محوریت اصلاح طلبان حكومتی بود ، نه مشاركت و خواست مردم .

اكنون می بینیم كه با گذشت زمان و بدست آوردن تمام ظرفیت های پارلمانی و انتخابی نظام توسط اصلاح طلبان حكومتی نه تنها پیشرفتی در مسیر اصلاحات بوجود نیامد كه انسداد سیاسی ناشی از اتخاذ سیاستهای تهاجمی اقتدار گرایان از یكسو و ناكارآمدی روشهای اصلاح طلبان در جبهه دوم خرداد از سوی دیگر منجر به نا امیدی مردم از اصلاح‌طلبان و اصلاحات حكومتی گردیده است .

اگر اصلاح طلبان حكومتی در انتخابات خرداد 80، 14 میلیون رای به صندوق نریخته ملت را می دیدند و بر آن نمی شدند تا با "رای اولیها" كاهش مشاركت مردم را كتمان كنند و به جای ان به تحلیل درست و واقعگرایانه پیام آن رای‌های به صندوق نریخته می پرداختند امروز نه سرنوشت اصلاح طلبان حكومتی اینگونه بود و نه سرنوشت اصلاحات .

فشار اصلاح طلبان بر جنبش دانشجویی برای حمایت از خاتمی در 18 خرداد ماه 80 ، رایزنی با روشنفكران و سرمایه های اجتماعی و هزینه كردن آنها برای جلب حمایت مردم از خاتمی و پس از آن بی نتیجه ماندن 22 میلیون رای داده شده به خاتمی ،‌ مسائلی بود كه همگی باعث انفعال و سرخوردگی و یاس از جبهه اصلاحات داخل حاكمیت شد.

اصلاح طلبان كه هر رای جز رای ناصواب خود را به دیده رادیكالیسم انگاشتند غافل از آن بودند كه خود در ورطه محافظه كاری‌ ( حفظ وضع موجود ) افتاده اند و این شیوه ، آنان را از تحلیل درست فضای سیاسی كشور بازداشته است .

اصلاح طلبان با محور قرار دادن خویش به عنوان فصل الخطاب اصلاحات ، مردم و خواسته هایشان را به فراموشی سپردند و اصلاحات را به آنچیزی تقلیل دادند كه توسط یك یا دو نفر در جلسات خصوصی به عنوان استراتژی جبهه اصلاحات به جبهه دوم خرداد تزریق و از طریق آنها به عنوان خواسته های ملت تلقی می گشت .

اصلاحات حكومتی در پی كاستن بحرانهای موجود در حاكمیت ایران بود اما نتوانست در ایران راه توفیقی بدست آورد . تشدید بحران مشاركت ، مشروعیت و كارآمدی اثباتی است بر آنكه اصلاحات حكومتی مدت مدیدی است كه به پایان راه خود رسیده است و اكنون بر همگان مشخص شده است كه جبهه اصلاحات داخل حكومت توانایی ایجاد تغییرات ساختاری در نظام در جهت خواست و منافع جامعه را ندارد .

انتخابات ۹ اسفند ماه زنگ خطر نبود ! زنگ خطر خیلی وقت پیش به صدا در آمده است . اگر انتخابات خرداد ۸۰ را زنگ خطری برای به پایان رسیدن اصلاحات حكومتی بدانیم ، انتخابات ۹ اسفند ۸۱ مهر تاییدی بود كه از سوی مردم بر ابطال پرونده اصلاحات حكومتی زده شد .

و اكنون تنها راه باقی مانده برای اصلاح طلبان حكومتی برای آنكه یاد و خاطره ای خوش از آنها در تاریخ ثبت شود برگزاری رفراندوم قانون اساسی در كشور است تا مردم بتوانند خود سرنوشت خویش را رقم زنند .

اپوزیسیون ، نخبگان كم هوش ؛

اپوزیسیون قانونی ایران نیز یكی از بزرگترین اشتباهات سیاسی خود را در انتخابات اسفند ماه سال ۸۱ مرتكب شد .

در حالی كه بیشتر نخبگان از مشاركت پایین مردم در این انتخابات دم می زدند و از طرفی در حالی كه شورای شهر تهران با شرایط فعلی هیچ نقش تاثیر گذاری در جنبش اصلاحی ندارد . مشخص نیست كه اپوزیسیون با كدامین تحلیل پای در انتخابات شورای شهر تهران گذارد .

عجیب است كه در حالی كه نمایندگان منتخب مردم در مجلس كه طبق قانون اساسی از مصونیت پارلمانی برخوردار می باشند توانایی برداشتن حتی یك گام در جهت پیشرفت اصلاحات را ندارند و حتی حق اظهار نظر نیز از آنها سلب شده است و رئیس جمهور منتخب ۲۲ میلیون جمعیت ایران نیز در مقابل نهادهای انتصابی بدون كسب اجازه نمی تواند هیچ اقدامی انجام داده و حتی حق مسلم اش یعنی تعیین اعضای كابینه نیز از دست او خارج است و به سادگی از طرف نهادهای انتصابی برنامه های اقتصادی مدون ! و برنامه های مبارزه با مفاسد اقتصادی به او تحمیل می شود ، نیروهای اپوزیسیون به امید كدام پیشرفت و تحقق كدام برنامه در این انتخابات حضور پیدا كردند ؟!

در حالی كه سكان هدایت كشور ، دیوانه وار به سمت تهدید امنیت و منافع ملی و ایجاد بحرانهای غیر قابل ترمیم رانده می شود و از سوی دیگر جبهه اصلاح طلبان حكومتی با ورشكستگی روشی و پشتوانه ای مواجه شده است ، باید مراقب بود كه نا امیدی مردم از روش های اصلاح طلبان حكومتی به اتخاذ روش های غیر عقلانی ، از روش های خشونت آمیز گرفته تا دل بستن به بیگانگان و یا سلطنت طلبان برای اصلاح امور كشور منجر نگردد .

و این مهم بر عهده اپوزیسیون نظام است كه با اتخاذ روشهای مسالمت آمیز و ترسیم افق های روشن و واقع بینانه ای برای اصلاحات و همچنین ابرام بر شكستن بن بست های قانون اساسی مانع از آن شود كه مردم ایران برای تحقق آرمانهای از دست رفته اش چشم به بیگانگان بدوزد . آنهم در شرایطی كه تجربه افغانستان و آنچه بر عراق می رود بی شك عوامل تشدید كننده این موضوع می باشند .

امروز و در شرایطی كه از عدم درایت مراكز قدرت در جلوگیری از چرخش نگاه مردم به خارج و عدم نگرانی آنها از تهدید امنیت و منافع ملی مطمئن گشته ایم ، انتظار این است كه نیروهای اپوزیسیون با درك صحیح فضای سیاسی كشور و موقعیت های سیاسی اینگونه هزینه های بیهوده نداده و سرمایه های خویش به هرز نبرند اما متاسفانه حضور و شركت اپزیسیون در انتخابات شوراها نشان از هوشِ كم بخشی از نخبگان اپزیسیون داشت .

جنبش دانشجویی همانگونه كه بارها فریاد زده است باز هم به همگان هشدار می دهد كه راه برون رفت از وضعیت موجود و گام گذاردن در راه اصلاحات مورد نظر جامعه نه در حاكمیت كه در میان جامعه و روشنفكران دور از قدرت یافت می شود . اصلاحات حكومتی هیچ گاه توان برآورده كردن خواسته های جامعه را ندارد و معرفی اصلاحات حكومتی به منزله تنها راه مسالمت آمیز ممكن در جهت اصلاحات در ایران ، دروغی است برای حفظ مسند بر قدرت نشستگان .

اصلاحات حكومتی روشی بود كه بدون بدست آوردن نتیجه ای تنها منجر به هرز رفتن پتانسیل های اجتماعی شد.

اما امروز جنبش دانشجویی برای برون رفت از وضعیت موجود تشكیل جبهه دموكراسی خواهی را پیشنهاد می كند . جبهه ای كه باید از تمام نخبگان آزادیخواه و آنهایی كه دغدغه دموكراسی در ایران را دارند تشكیل شود جبهه ای مردمی كه اینبار نه حول محور كسب قدرت كه حول هدف برقراری دموكراسی تمام عیار، حقوق بشر و تامین آزادی های اجتماعی در ایران تشكیل شود. جبهه ای كه خطوط قرمزش را از ابتدا مشخص كند و آنها را فدای هیچ مصلحتی نكند .

از این رو انجمن اسلامی دانشجویان امیركبیر ضمن دعوت از همه نخبگان ایرانی كه نه سودای قدرت بلكه دلمشغولی آزادی و دموكراسی در ایران را دارند می خواهد كه با اعلام حضور در جبهه دموكراسی خواهی پیش از آنكه كشور در بحرانهای فجیع تری كه امنیت و منافع ارضی و ملی اش را به خطر بیندازد غوطه ور شود به تبین استراتژی هایی برای استفاده از پشتوانه های كشور جهت برقراری خواست اكثریت جامعه بپردازند .

انجمن اسلامی دانشجویان

دانشگاه صنعتی امیركبیر ( پلی تكنیك تهران)