«جایی نزدیک به آخر دنیا»: روایت سپیده قلیان از بند زنان زندان بوشهر
سپیده قلیان، ۲۶ ساله، دانشجو و فعال کارگری اهل دزفول در جریان اعتراضات کارگران کارخانه نیشکر هفتتپه خوزستان در ۲۷ آبان ۱۳۹۷ دستگیر و به دلیل شرکت در تجمعات کارگری، همکاری با نشریه کارگری گام و انتشار خبر شکنجه خود در دوران بازداشت، به ۱۸ سال حبس محکوم شد که ۵ سال آن اجرایی است. او که با قرار وثیقه آزاد شده بود، اول تیر ۱۳۹۹ برای اجرای حکم، خود را به زندان اوین معرفی کرد. سپیده قلیان در ۲۰ اسفند ۱۳۹۹، از بند زنان زندان اوین به زندان بوشهر تبعید شد. صدا و سیما در گزارش «طراحی سوخته» در دی ۱۳۹۷ اعترافات اجباری قلیان را پخش کرد.
سپیده قلیان متن زیر را در دوره مرخصی کوتاه مدت از زندان، در توئیتر و اینستاگرام خود منتشر کرده است.
اینجا جایی است نزدیک آخر دنیا: بند نسوان زندان مرکزی بوشهر. سال گذشته و هنگامی که به این زندان تبعید شدم، میدانستم که با جهنمی فراموششده مواجه خواهم شد، اما سبعیت جاری در این زندان حتی در خیالاتم هم نمیگنجید. زنان زندانی این بند به جرم زن بودن و زندانی بودن تحت وحشیانهترین شکنجهها و ضدانسانیترین شرایط ممکن نگهداری میشوند. هر طور که میتوانستم و به هر جا که میشناختم از وحشت و توحش این زندان نوشتم و گفتم؛ شبیه ایستادن در میان چهاردیوار از جنس سنگ و فریاد زدن، اما اینبار میخواهم رو به کسانی از رنجهای زنان زندانی در بوشهر حرف بزنم که گوشی برای شنیدن دارند، جانشان از ظلم به لب آمده و در مقابل خشونت بیتفاوت نیستند. این گزارش (با اسامی مستعار)، صحنههایی کوتاه از شرایطی است که زنان زندانی بوشهر در آن زیست میکنند.
۱) زهرا زن افغانستانی با فرزندش از دست طالبان و مرگ گریخته و حالا در مراسم تدفين نمادينی که زندانبانان ترتیب دادهاند، در هواخوری زندان مركزی بوشهر ایستاده است. از ديد زندانبانان احمد که در آغوش مادر راهی زندان شده، حرامزاده است. کودکِ زهرا در هواخوری بند نسوان، به دستور مسئول اندزرگاه كفنپيچ شده؛ تنها برای اینكه احمد بترسد و شب زودتر بخوابد. زهرا بهت زده است و به محض درآوردن فرزندش از كفن به سويش حمله میكند، پسر را كتك ميزند و میگويد خودم ادبش ميكنم. لطفا شما كاری با او نداشته باشيد.
۲) مسئول بند تشخیص داده که پوشیدن لباس زیر باید اجباری باشد. مائده امتناع میکند و نمیخواهد روز و شب سوتین تنش باشد. مددكار فعلی بند برای تنبیه او همه زنان زندانی را مجبور به تحویل لباس زیرشان میکند. او زنان زندانی را فاحشههای شهر خطاب میکند و تهدید میکند که اگر لباسهای زیرشان را تحویل ندهند، آنها را به زور از تنشان درمیآورد. در صف آمار و در مقابل چشمان وحشتزدهی سایر زنان زندانی لباسهای مائده را (تنها به جرم درنیاوردن لباس زیر) پاره کردند. تاوان امتناع مائده همچنان ادامه داشت. در صف آمار همه را مجبور کردند، لباسهای زیر را در آورند و سوتین و شورت را در كیسه زبالهای كه در دست مددكار بود بگذارند. بعد از آن روز هفتهها پوشیدن لباس زیر ممنوع شد، حتی در زمان عادت ماهیانه.
۳)حمام رفتن زندانیان در زندان بوشهر ساعتهای مشخصی دارد. سحر خارج از ساعت مقرر حمام كرده و حالا به همین جرم باید در وسط هواخوری به دست مسئول بند «پاک شود». مسئول بند سحر را در هواخوری لخت میكند، با همكاری مددكار بند با شیر و آب معدنی غسل میدهد و بقیهی زندانیان را وادار میكنند كه صحنه را تماشا كنند و او را هو كنند. اگر کسی نگاهش را بدزدد از حق تلفن محروم خواهد شد. دهها چشم، خشمگین و حیرتزده به تن عریان و لرزان زن خیره شدهایم. هر کدام فکر میکنیم چقدر تنها و بیپناهیم.
۴)قانون حجاب اجباری برای زنان زندانی بوشهر، در سطحی فراتر از آنچه که در برخی زندانها مرسوم است، اجرا میشود. چادر و پوشش کامل در صف آمار و راهرو و هواخوری اجباری است. زن زندانی در هر جایی جز تخت خواب باید حجاب داشته باشد.
۵)آمنه از بازداشتگاه برمیگردد. چند باری است باوجود تمامشدن مراحل تحقيق و بازجویی به مراكز تحقيق منتقل ميشود اما نه براي سوال و جواب. او را با هماهنگی مسئول بند برای ارائه خدمات جنسی به ماموران تحویل میدهند. اینجا با هماهنگی مسئول بند خيلی كارها انجام میشود، مثل فرستادن زنانی که از طرف خانواده حمایت مالی نمیشوند، نزد زندانیهای مرد بند مالی و صيغه موقت آنها.
اين فقط پنج مورد از ٢٠ موردی است كه تاكنون در رابطه با بند نسوان زندان بوشهر، کتبی و شفاهی به مسئولان اعلام کردهام و پاسخی جز سکوت گورستانی نگرفتهام.
هرکسی هم که اعتراض کند، تشدید شکنجهها کَمینش را میکشد؛ تهديد به معاینهی آلت تناسلی در برابر تمام پرنسل و زندانیها، ضرب و شتم زندانی، قرنطینهی زندانی، آوردن گارد و شكنجه و تعرض، قطعی تلفن، ملاقات و لغو مرخصی.
در سیاهچال بوشهر هرگونه سرپیچی و سرکشی از اوامر خشن و غیرانسانی ادارهکنندگان زندان برابر است با مچالهشدن بیشتر و بیشتر در این برزخ که نه صدایی به بیرون دارد و نه چهرهای.