گزارشی از وضعیت اسفناک زندانیان محبوس در زندان تهران بزرگ
زندانیان محبوس در زندان تهران بزرگ در شرایط غیر انسانی نگهداری میشوند. در این زندان شاخص نرخ هر امکان و هر خدمت در زندان را، اتاق فکر هر واحد تعیین میکند. یک زندانی میگوید، “مافیا هرچه بخواهی در این زندان وجود دارد پولدارهای زندان، گماشته، غذای خوب دارند مواد غذایی خوب سفارش می دهند، آشپز ویژه دارند. وقتی میروند حمام، ۱۶ تا کابین حمام خالی می شود. هر روز هم ملاقات شرعی دارند در حالی که اینجا ملاقات شرعی برای زندانی ماهی یک بار است.” یک زندانی دیگر نیز گفت، در این زندان موش هایی به اندازه گربه وجود دارد که شب ها، بعد از خاموشی، وارد سلول ها می شوند. همچنین طبق آییننامه زندان، بیماریاب و پزشک بهداری زندان، باید بازدید روزانه از تیپ داشته باشند ولی توی سالنی که ۲۰۰ تا کف خواب دارد، چه بیماریابی میشود انجام داد. هم اکنون در کل زندان، بیماری های گال و آنفلوآنزا و هپاتیت و سل و ایدز بیداد میکند. یک زندانی دیگر نیز در خصوص وضعیت تیپ ۱ و ۴ گفت، در تیپ ۱ و ۴، مصرف سیگار و مواد مخدر به صورت علنی صورت می گیرد. تجارت مواد مخدر توی تیپ ۱ و ۴، حرف اول را میزند و در این تیپ ها آب گرم وجود ندارد و محدودیت حمام دارند. تاکنون حتی نماینده رییس قوه قضاییه هم از این زندان بازدید نکرده و از وضعیت اسفناک ما با خبر شود.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از روزنامه اعتماد، تورم در زندان، هیچ شاخصی ندارد. شاخص نرخ هر امکان و هر خدمت در زندان را، اتاق فکر هر تیپ تعیین میکند؛ پرکار و با جلسات مستمر که مثل شورای یک شهر، برای نفس کشیدن هر زندانی، برای خلوت و استقلال ۱.۵ متری هر زندانی، برای زنده ماندن هر زندانی در این وسعت ۱۱۰ هکتاری فراموش شده کنج شهر تهران، تصمیم میگیرد. فساد و زورمداری در زندان هم در همین اتاق فکر مجوز میگیرد.
این گزارش محصول ساعتها گفتوگوی تلفنی با چند نفر از محکومان مالی در زندان تهران بزرگ است که از شرایط نگرانکننده در این زندان حکایت دارد.
زندانی «الف» در تعریف تاثیرات حبس در این زندان میگفت: “بچهها، مارمولک وارد میشوند، سوسمار خارج میشوند”.
زندان تهران بزرگ، ۵ تیپ دارد. تیپ ۱ و ۴، تیپ سرقت و شرارت و تعزیرات است. تیپ ۲ و ۵، تیپ محکومان مالی است. تیپ ۳، تیپ قرنطینه برای نگهداری موقت تازه واردهاست.
در تیپ ۱، ۵۰۰۰ زندانی تیپ ۲، ۲۰۰۰ زندانی، تیپ ۳، ۲۰۰۰ زندانی، تیپ ۴، ۵۰۰۰ زندانی و تیپ ۵، ۳۰۰۰ زندانی دارد.
در این تیپ ها، توزیع امکانات اولیه؛ تخت، یخچال، تلویزیون و ماشین لباسشویی، از هیچ منطق و معیاری پیروی نمیکند. تنها شرایط برابر، تقسیم هر تیپ به گروههای ۳ اتاقه یا ۱۶ اتاقه، توزیع سازهای و دکور اولیه یکسان است؛ در گروههای ۳ اتاقه، هر اتاق ۲۴ تخت دارد و ۶ توالت و ۸ حمام. هر گروه ۱۶ اتاقه، ۲۴۰ تخت دارد و ۱۴ توالت و ۱۴ حمام. اما این موجودی فیزیکی و سازهای، حتی برای یک پنجم زندانیهای حاضر کفایت نمیکند با وجود آنکه زمان کلنگ زنی زندان – سال ۱۳۷۹ – قرار بود تمام امکانات، معادل ظرفیت پذیرش ۱۵ هزار زندانی تامین شود. اما حالا که این زندان ۱۱۰ هکتاری، ۲۰ ساله شده، زندانیان از رواج پدیده پرسود «دلالی تخت» میگویند و اینکه با این تعداد دستشویی و حمام، برای نوبت لباس شستن و استحمام «روزانه»؛ باید یک هفته انتظار بکشند.
طبق آییننامه زندان، هر زندانی باید تخت داشته باشد اما تراکم زندانی در زندان تهران بزرگ آنقدر بالاست که مجموع تختها، حتی به تعداد ریش سفیدهای تیپها هم نیست و سوای قانون نانوشتهای که میگوید زندانی تازه وارد؛ غیر از «خواص»، باید تا زمان آببندی شدن در اتمسفر زندان، کف نمازخانه یا سالن مجاور دستشوییها بخوابد، تعداد «کفخوابها» در راهروهای باریک هر سلول و سالن مجاور دستشوییها و نمازخانه هر تیپ، گاهی به ۲۰۰ نفر هم میرسد.
زندانی «ب» میگفت این ۲۰۰ نفر، محکومند شبها «کتابی» بخوابند و تا طلوع و زنگ بیداری، جرات بلند شدن برای قضای حاجت هم ندارند چون به محض برخاستن، همان مساحت ۳۰ سانت در یک متری هم که نصیبشان شده را از دست میدهند و باید تا صبح، «ایستاده» خواب بروند.
زندانی «پ» میگفت «دلالی تخت» در تمام تیپهای زندان، یک پدیده رایج است. غیر از زندانیان سرشناس که قبل از ورود، تخت و اتاقشان جانمایی شده و مهیاست، باقی زندانیان تازهوارد؛ به شرط تمکن، برای اجاره و رهن و خرید تخت، باید با «دلال تخت» وارد مذاکره شوند. سرگروه دلالان تخت در هر تیپ، وکیلبند است؛ همان کسی که نفس کشیدن در «تیپ»، تابع تصمیم اوست. نرخ کلی ودیعه تخت، ۴ میلیون تومان است که از این رقم، یک میلیون تومان سهم دلال تخت است و ۳ میلیون تومان، سهم صاحب اصلی تخت. اجاره تخت، هفتهای ۴۰۰ هزار تومان است و زندانی «پ» میگفت رهن و اجاره تخت، بیشتر در تیپ مالی رایج است چون در تیپ سرقت و شرارت، اغلب زندانیها در حدی بیپولند که حتی از خرید روزانه آب معدنی هم عاجزند.
۶ و نیم صبح؛ بیداری. ۶ و نیم تا ۷؛ نظافت. ۷؛ صبحانه. ۸؛ افسر نگهبان جدید وارد میشود. ۸ تا اذان ظهر؛ هواخوری. اذان که میدهند، زندانیها در همان محوطه هواخوری صف میبندند و «فروندی» پا به تیپ میگذارند و نفر به نفر، «حاضر» میشوند. هر زندانی، در ابتدای ورود به زندان «شماره – عکس» گرفته و از لحظه ثبت شماره به نام یک زندانی، مجموعه زندان، در هنگام حضور و غیاب، او را با آن شماره میشونداسد هرچند زندانیها مسوولان زندان را وادار کردهاند که وقتی یک زندانی احضار میشود، با پیشوند آقای … مورد خطاب باشد و «شماره – عکس» فقط یک خاطره شود در پرونده زندگی آن آدم.
شماره – عکسهای تیپ ۱ و ۴ سارق، قاچاقچی و جرایم خشن، هستند. محکومان مالی؛ ساکنان تیپ ۲ و ۵، تنها گروهی هستند که اجباری به هواخوری ندارند و میتوانند ساعات روز را مشغول به امورات دلبخواه باشند و حتی درخواست برای تیپ خدمات و اشتغال بدهند و به این بخش منتقل شوند و رای کار بگیرند و در نانوایی تیپ کار کنند یا در باغچه پشت ساختمان، سبزی و صیفی بکارند. محکومان مالی، نان اعتبار و آبروی باختهشان را میخورند؛ مدیر و حسابدار و انبوهساز و اقتصاددان و صاحب شرکت ترابری و بنگاهدار و پزشک، اینجا، تاوان خطای محاسباتشان را تسویه میکنند.
زندانی «ت»، یکی از همینهاست؛ ۵۱ ساله، محکوم رد مال. ۱۸ فروردین ۱۳۹۳ بازداشت شد، ۲۷ فروردین ۱۳۹۳ به زندان اوین منتقل شد، ۳ مرداد ۱۳۹۴، رای قطعی انتقال به زندان تهران بزرگ گرفت.
او گفت: “تا یه هفته اول، فقط کمی نون میخوردم که ضعف نکنم. باور نمیکردم زندانی شدم. اینجا کجاست؟”
زندانی «ت»، محکوم به تسویه ۴۹۰ میلیون تومان رد مال بود که تا حالا، ۴۲۰ میلیون تومان از این رقم را پرداخت کرده؛ با فروش خانه، فروش وسایل زندگی، وصول شانسی طلبها. تسویه تاوان خطای محکوم، اعضای خانواده را هم شریک کرده؛ همسر و دو فرزندش؛ یک پسر دبیرستانی و یک پسر زمینگیر ۲۰ ساله، در یک خانه ۳۵ متری مستاجر شدهاند و مددجوی کمیته امداد.
این زندانی گفت: “۷ ساله پسر بزرگم رو ندیدم. هر بار به مادرم تلفن میزنم، می گوید باز که پیغامگیر زندان است. پس کی میای بیرون؟ زنم ۱۰۰ بار به فکر طلاق افتاده و با التماس منصرفش کردم. توی زندان بودم که پدرم فوت کرد ولی حتی اجازه نداشتم برم پدرم رو دفن کنم. اینجا، ۹ هزار نفر از زندانیان متاهل هستند. ولی ۷ هزار نفرشان، بعد از حکم زندان، مجبور شدن زنشان رو طلاق بدن. کدوم زنی، شوهر زندانی شو تحمل میکند؟ اون زنی هم که مانده، هزار تا بدبختی دارد. زندانی معتاد، از اینجا به خانهاش تلفن میزند برای جور کردن پول مواد، به زن و دخترش می گوید نمیدانم از چه راهی میخواهی پول جور کنی، ولی من تا فردا انقدر تومان پول میخواهم.”
زندانی «ت»، تا امروز، پا از زندان بیرون نگذاشته. مجازات رد مال، «یومالادا» و به شرط تسویه کامل است. محکوم رد مال، عفو نمیخورد. مرخصی، مشروط است به تامین قرار چند برابر رقم رای. الان که زندانی «ت»، ۷۰ میلیون تومان رد مال دارد، رقم تامین قرارش رسیده به ۳۰۰ میلیون تومان.
“تو تیپ مالی، مثل من زیاده. کسی هست که بابت ۲۲۰ میلیون تومان رد مال، ۱۰ ساله تو زندان است. کسی هست که بابت ۲۰ میلیون تومان رد مال تو زندان است. کسی هم بود که ۲۱ سال حبس کشید. مریض قلبی بود، فشار خون و دیابت داشت. ۲۰ روز پیش همین جا فوت کرد. ۲۳۰ میلیون تومان رد مال داشت. دارا و ندار، بیسواد و باسواد، اینجا کنار هم هستیم. پولداران هم اینجا هستند. مثل آقای ریختهگران؛ مدیرعامل شرکت خودرو سازی، مثل بابک زنجانی. کسی اینجا است که ۸۴ سال دارد. شرکت صادرات دریایی داشته، وام گرفته، به تعهداتش عمل نکرده، کسری آورده، حالا ۱۶ ساله توی زندان است. اینجا تلفن میزند با نوه هاش صحبت میکند. رحیم نوروزی، دکترای اقتصاد دارد. بزرگترین شرکت منطقه ارس و انزلی رو داشته. ۱۸۰ تا کارگر داشته. ۲ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان رد مال دارد. ۴ ساله تو زندان است. طرف توی شهریار انبوه ساز بوده، ۱۷۰۰ تا ساختمان تحویل داده، وام گرفته ولی نتوانسته قسط بده، شاکی اش بانک است. ۷ ساله زندان است، ۴ میلیارد تومان رد مال دارد. توی تیپ زندانیانی مالی، همه بالای ۴۰ سالن، همه با سواد هستند، دکتر، استاد، مدیر. اینجا کسی رو داریم که تمام مدارک آزادی اش تکمیل است ولی قاضی، آزادی نمی دهد. زندانی داشتیم که ۲۷ سال اینجا بود. ۴۰ سالگی آمد زندان، ۶۷ سالگی با کاور بهشت زهرا از اینجا بیرون رفت.”
“مافیا هرچه بخواهی، هرچه داری، هرچه میخواهی باشی. مافیای تخت، مافیای دارو، مافیای پست نامه، مافیای حمام، مافیای دستشویی …. زندانی «ث» گاهی شک میکند که نفس کشیدن در فضای زندان هم، مافیا دارد. کلید حل همه مشکلات در این شهر بینقشه، سیگار است. سیگار، وجه رایج در زندان است. با سیگار میتوانی افسر نگهبان را هم جابهجا کنی. سیگار یعنی صفر بانکی. سیگار یعنی هزار، یعنی میلیون، یعنی میلیارد.
سیگار» در زندان، همه کار میکند. هر کاری بخواهی از «سیگار» برمیآید.
زندانی «ج» میگفت: «کار چاق کن زندان، سیگار است. اگه یکی تولدش باشد، دو تا پاکت سیگار به او می دهیم. وقتی می گویند عشق بده، یعنی باید یک باکس سیگار بدی تا کارت راه بیفتد. برای دستشویی رفتن باید سیگار بدی؛ ۱۰ نخ. برای حمام رفتن باید سیگار بدی؛ دو پاکت، برای نظافت سالن، باید سیگار بدی؛ هفتهای دو پاکت..
زندانیهای باسابقه؛ آنهایی که مجازاتشان «یومالادا» تا تسویه آخرین ریال بدهیهاست، حکم راوی تاریخ را دارند. هر آمد و شدی، پرواز یک مورچه و خزیدن یک گنجشک در محیط زندان هم از چشمشان پنهان نمیماند.
زندانی «چ» عجایب زندان را یکی یکی میشمرد: «موشهای اندازه گربه که روی فنس محافظ سیمکشی برق و تلفن رژه میروند و شبها، تو تاریکی و بعد از خاموشی، میان تو سلولها …. فرار موفق توی این زندان داشتیم تا دلت بخواهد؛ ناصر چراغی، زندانی مالی بود، علی محمدی زندانی مالی بود، مراد حیدری زندانی سرقت بود، اینها فرار موفق داشتن …. پول داشته باشی، اینجا مشروب هست، مواد مخدر هست، گوشی تلفن همراهم هست.
تلفن همراه تو زندان ممنوعه ولی هر گوشی تلفن اینجا ۱۵ میلیون تومان خرید و فروش میشود. پولدارانی زندان، گماشته دارن، غذای خوب دارن، گوشت لخم سفارش میدهند، میوه دستچین و صیفیجات درجه یک سفارش میدهند، آشپز ویژه دارن. حسین هدایتی توی تیپ سرقت و شرارت است. برای تیپ، فرش و یخچال و تلویزیون خریده، سالن تیپ رو آذینبندی کرده. وقتی میره حمام، ۱۶ تا کابین حمام خالی میشود. هر روز هم ملاقات شرعی دارد در حالی که اینجا ملاقات شرعی برای زندانی ماهی یک باره.
رانت و باند بازی و رابطه خوب داشته باشی و پول خرج کنی، اینجا راحت زندگی میکنی، وگرنه محکومی به فنا. مثل زندانیانی بیپول که برای یک نان التماس میکنند چون جیره دولتی توی زندان محدوده، و بیشتر زندانیان هم بیپول. الان حدود ۶ هزار تا زندانی تو زنداناند که توان رد مال ندارند. اینجا آدمهایی هستند که به جرم سرقت ۵۰ فال گردو، سرقت یه بسته دوغ، سرقت یه جاکفشی، برای ۵۰۰ هزار تومان رد مال، افتادن زندان. اینها، فقرای زندان هستند. همان هایی که اول که وارد زندان میشوند، درخواست میدهند شهردار بند بشوند؛ شهردار، اینجا، یعنی نظافت چی. اول صبح، سالن تیپ رو جارو میکشند و حمام و دستشوییها رو میشورند، مزدشان هم، با سیگار حساب میشود. هر زندانی باید هفتهای یک پاکت سیگار بده بابت مزد شهردار. خرج ماهانه زندانی، باید از پولی که خانوادهاش برایش واریز میکند تامین بشه. حداقل ماهی یک تومان اینجا خرج داری. خانواده اینها، هیچ توانی ندارد که برایشان پول واریز کنه. اینها محکوم هستند به خوردن غذای زندان، چای زندان، راضی به هرچی به آنها بدن ….
“این تماس از زندان تهران میباشد”. وقتی گوشی تلفنت با یک پیش شماره مجهول ۱۲ رقمی زنگ میخورد و این جمله را از اپراتور گویا میشوند وی، پیش آگهی تلفن یک زندانی است. او میداند تو آزادی. تو میدانی او آزاد نیست. بعد دوری بر حسب کیلومتر، فاصله مرکز شهر تا جاده خرمشهر؛ ۳۲ کیلومتر دورتر از تهران است. بعد دوری بر حسب زمان، ۴ سال محکومیت، ۷ سال محکومیت، ۱۵ سال محکومیت …. مردی که تو با او حرف میزنی، ۴ سال است، ۷ سال است، ۱۵ سال است از دروازه بزرگ زندان، پا به محیط بیرون نگذاشته؛ شاید بعد از این هم فرصت پا بیرون گذاشتن پیدا نکند. تهران، در این سالهای حبس، کش آمده، قد کشیده، فرو نشسته، لرزیده، زشت شده، آب رفته، مرد زندانی، هیچ تصوری از این اتفاقات ندارد. نخ ارتباط او با آزادی، همان چند دقیقهای است که در هفته یا ماه، با همسر، فرزند، مادر، پدر، خواهر، برادر، در سالن ملاقات حرف میزند. آنها، بوی «آزادی» میدهند. زندانیانی که اجازه «ملاقاتی» دارد، یعنی هر هفته یا هر ماه، برای چند دقیقه میتواند بوی آزادی را نفس بکشد. بدترین تنبیه برای یک زندانی، محرومیت از «ملاقات» است؛ محرومیت از تجسم آزادی.
اتهام زندانی «ح»، فوق لیسانس صنایع از دانشگاه امیرکبیر و دانشجوی سال آخر پزشکی، خیانت در امانت بود. هنوز اتهامش را قبول ندارد و میگوید شاکی دروغ گفته و پرونده سازی کرده. امروز که این گزارش را میخوانید، دادگاه درخواست اعسارش برگزار شده و انتظار میکشد که بدهی ۳۵ میلیون تومانیاش را قسطبندی کند و حکم آزادی بگیرد.
زندانی «ح»، ۳۵ ساله است … پدر یک پسر ۱۲ ساله. پسر یک مادر ۸۲ ساله.
زندانی «ح»، عصر ۱۰ مهر ۱۳۹۵، جلوی چشمهای پسر ۸ سالهاش دستگیر شد، زندانی «ح» در این ۴ سال تنهایی، زندگی در زندان را جور دیگر یاد گرفت.
او گفت: “شب اول زندان، آنقدر گیج بودم که نمیدونستم کجای ایرانم. فکر کنم شب اول قبر، راحتتر از شب اول زندان باشد. میخواستم به مادرم تلفن بزنم ولی اجازه ندادن. توی قرنطینه، سابقه دارا به من گفتن باید بکشی تا زنده بمانی. میگفتند برای ما، بعدی وجود ندارد. میگفتند ما تو یک قبرستان زنده تحلیل میرویم. و من توی این ۴ سال، اینجا شاهد انواع جنایت، انواع خیانت بودم. شاهد تبدیل شدن آدمها به آدم خار، تبدیل شدن آدمها به یک موجود عقدهای و در حسرت دایم. اینجا به چشمم دیدم که حرف اول رو پول میزند. یاد گرفتم که رانت و باند بازی و رابطه خوب داشته باشی و پول خرج کنی، اینجا راحت زندگی میکنی وگرنه محکوم به فنا هستی.
پول داشته باشی، توی بهترین اتاق هستی. عطسه بکنی میروی بهداری. اینجا هر چی هم نمیدونستم، یاد گرفتم وقتی با یک سوپر جاعل هم بند شدم که چنان ماهرانه چک جعل میکرد که بانک روی چک استعلام میداد. اینجا سالی ۲۰ هزار تا ورودی دارد و فقط آنهایی که زبان ندارند میفتند اینجا. من جرمی مرتکب نشدم، فقط بلد نبودم از خودم دفاع کنم. من برای ۳۵ میلیون تومان افتادم زندان. هیچ پولی هم رد و بدل نکرده بودم ولی شاکی دست گذاشت روی قرآن و اتهام خیانت در امانت زد. این ۱۳ هزار و خردهای آدم که اینجا هستند، یک عده آدم بیزبان هستند که بلد نبودن چطور با قاضی حرف بزنند.
اینجا، ناظر بهداشت سالنم. اجازه طبابت ندارم ولی به پزشک بهداری کمک میکنم. توی تیپ ما، کسی مریض نیست. ولی کل زندان، گال و آنفلوآنزا و هپاتیت و سل و ایدز بیداد میکند. همه وقتی میان، دچار افسردگی میشوند، دچار دپرس و سایکوز و جنون میشوند و دردهایشان رو با متادون خاموش میکنند. اینجا خیلی چیزها هست که نباید باشد. طبق آییننامه زندان، بیماریاب و پزشک بهداری زندان، باید بازدید روزانه از تیپ داشته باشد ولی توی سالنی که ۲۰۰ تا کف خواب دارد، چه بیماریابی میشود انجام داد؟ پزشک بهداری باید روزی ۵۰ تا مریض ویزیت کنه اونم فقط با ۲۶۰ قلم دارو. همون دارو رو هم رابط بهداری میبرد تو تیپ میفروشد به ازای سیگار؛ یه پاکت سیگار به جای هر ورق قرص. میگویند باید برای زندانی سرانه فرهنگی بگذاریم. اینجا، با این حجم زندانی معتاد، سرانه فرهنگی و رفاهی به چه درد میخورد؟”
زندانی «ح» اعتبار «آقای دکتر» بودنش را دارد و شاهد بیواسطه و محرم صحنهها و لحظههای ناگفته و نادیده است در همان زندان و همان تیپ و همان سلولهایی که آدمها، به هجای واژه «انسانیت» هم رحم نمیکنند. در این وسعت ۱۱۰ هکتاری که جادههای بیچراغ اطرافش، مامن سگهای ولگرد و زورگیرها و متجاوزهای کمین کرده برای دیدن سایه یک رهگذر است و تنها تفریح هزاران مرد محکوم، قدمهای بیشمار تکراری در محوطه بیرنگ و روی «هواخوری» است و خلوت، یک مفهوم بیتعریف در این چهار دیواری محصور، قد تاوان، از قد تحمل این آدمها بیشتر است.
همین که پشت یک دیوار بلند بیروزنه بمانند و «آزادی» را با نفس کشیدن لایههای تودرتوی بوی تعفن فاضلاب کهریزک، تداعی کنند و مغزشان پر شود از حسرت یک ثانیه مثل باقی آدمها بودن، تحملشان طاق میشود و سیم آخر جلوی دستشان میآید؛ خودزنی، خودکشی، دیگرکشی، پر کردن رگ تا خرخره با مواد و هزار رفتار که از تعریف «دارالتادیب» معنایی جدید میسازد.
یه پیرمردی بود، مهدی، ساعت ۷ و ۱۰ دقیقه صبح، رنگش زرد شده بود، گفت چشمهام جایی رو نمیبیند. بهیار گفت تمارض میکند. ساعت ۸ و ۵۰ دقیقه مرد. قبل از مرگش، اشک میریخت، میگفت نتونستم نوهام رو ببینم. اجاقی، ۲۴ سالش بود. ۴ بار خودکشی کرد. هر بار برش گرداندیم. هر بار که احیا میکردیم میگفت بازم خودمو میکشم. بار پنجم، از ملاقات شرعی برگشت، خودش رو روی تخت حلقآویز کرد.
زندانی «خ» یک گزارش آماری به من میدهد؛ گزارشی از بازار سیاه در یک مرکز تحتالحفظ؛ زندان.
“هزینه پست نامه توی تیپ خدمات و اشتغال، ۸هزار و ۳۰۰ تومان، توی تیپ ۱، ۱۵هزار تومان. نوشتن هر عریضه، ۲ تا ۵ میلیون تومان. قرص ب ۲ (بوپرونورفین) دونهای ۵۰ هزار تومان، هر گرم شیشه، ۱۲۰ هزار تومان، هر گرم حشیش، ۲۲۰ هزار تومان، هر گرم هرویین، ۲۵۰ هزار تومان، هر گرم تریاک، ۲۰۰ هزار تومان، یک پاکت سیگار وینستون، ۲۰ هزار تومان، یک پاکت سیگار کنت، ۱۰ هزار تومان، یک پاکت سیگار بهمن، ۷ هزار تومان، توپ فوتبال، ۱۰۰ هزار تومان، توپ والیبال، ۵۰ هزار تومان. تور ورزشی، ۲۵۰ هزار تومان “
تورم در زندان، هیچ شاخصی ندارد. شاخص نرخ هر امکان و هر خدمت در زندان را، اتاق فکر هر تیپ تعیین میکند؛ پرکار و با جلسات مستمر که مثل شورای یک شهر، برای نفس کشیدن هر زندانی، برای خلوت و استقلال ۱.۵ متری هر زندانی، برای زنده ماندن هر زندانی در این وسعت ۱۱۰ هکتاری فراموش شده کنج شهر تهران، تصمیم میگیرد. فساد و زورمداری و گردن کلفتی در زندان هم در همین اتاق فکر مجوز میگیرد.
زندانی «د» میگفت: «هر تیپ، روزی یه میلیون تومان خرج دارد. معروف است به خرج زیر ۸. وکیل بند، برای جور کردن این رقم، علاوه بر اینکه از هر زندانی سهم میگیرد، باید توی سالن مواد بفروشد تا روزی یک میلیون تومان جمع بشه …. پولداران، همون اول که وارد میشوند، فرش و یخچال و تلویزیون برای تیپ میخرند که یا وکیل بند بشوند، یا توی بند، امکانات و امتیاز ویژه بگیرند. تیپ ۱ و ۴ (بند زندانیان سرقت و شرارت) یک مکزیک است برای خودش؛ توی تیپ ۱ و ۴، هر تازه وارد، جوجه خودش رو همون اول انتخاب میکند. همه زندانیان، برای سیگار کشیدن باید برن توی محوطه هواخوری، ولی توی تیپ ۱ و ۴، توی تیپ سیگار میکشند و مصرف علنی مواد مخدر دارن؛ هر ساعت از روز که بری میبینی. فقط برای تزریق، خودشان رایه گوشه قایم میکنند. زد و بند مواد مخدر توی تیپ ۱ و ۴، یه جور درآمده برای زندانیان. انجا، هم تزریق هست، هم سرنگ هست، هم تزریق مشترک هست. توی تیپ ۱ و ۴، همه زندانیان مسلحن؛ شمشیر، تیزی، چاقو، هرجور بخوای توی این دو تا تیپ پیدا میشود”
زندان، محل پوسیدن است. پوسیدن فکر، پوسیدن جسم، پوسیدن احساس، پوسیدن ارزشهای انسانی، پوسیدن آدمها. آنچه از زندان بیرون میآید، شباهتی به آنچه پیش از زندان بود، ندارد. زندان، از آدمها، یک محتوای جدید میسازد؛ محتوایی تهی شده از معقولات زندگی اجتماعی. روش و منش زندگی در زندان، مثل قالب ریخته گری، از مظروفش، هر چه میخواهد میسازد. انزوا و تلخی غربت زندان، وقت طلوع و غروب آفتاب، در هم گره میخورد و زندانی، مثل گلولهای در میدان جنگ، تنها و منفرد، منزوی و خلاصه شده در یک بعد؛ موجودی دارای نیازهای اولیه، تحلیل میرود و اگر بختش به آزادی بود، از دروازه زندان که پا بیرون گذاشت، سرگیجه میگیرد از برگشت دوباره به همان جامعهای که او را به نظام تادیب و تنبیه تقدیم کرد یا سیم برائت را از پریز میکشد و برمیگردد به آغوش همان گنگی که پیش فنگ ایستاده به یارگیری دوباره.
زندانی «ذ» میگفت: «یک شرکت اینترنتی، توی همه تیپا، دستگاهای تلفن نصب کرده و برای تماس تلفنی باید کارت تلفنت رو شارژ کنی؛ کارت تلفن هوشمند که فقط ۸ شماره ذخیره میکند. من توی کارتم، شماره تلفن خانه ام، مادرم، بچه هایم، دادگاه و وکیلم رو ذخیره کردم. غیر از این شمارهها، هیچ شماره دیگهای رو نمیتوانم بگیرم. فقط تیپ مالی محدودیت استفاده از تلفن ندارد ولی باقی تیپا، استفاده از تلفن برای هر نفر، فقط روزی نیم ساعت مجاز است …کتابخانه زندان، کتاب به درد بخور نمی اورد. فقط دو تا روزنامه به تیپ مالی می اید که اون رو هم باید بخریم؛ هر ماه ۲۲۰ هزار تومان پول روزنامه میدهیم … تیپ ۱ و ۴، آب گرم نیست و محدودیت حمام دارن. تیپ ۲ هم کمبود آب گرم دارد چون سیستم گرمایش، کهنه است … محوطه هواخوری زندان، خالی از حتی یک علف … کل زندان فقط یک آمفی تئاتر دارد که ان هم توی تیپ یکه و بقیه تیپا نمیتوانند از آن استفاده کنن چون تردد بین تیپا ممنوعه … کل وسایل شخصی مان، یک شلوار و پیراهن و کفش است برای جلسات دادگاه. وارد زندان که میشی، بهت یک زیرپوش و حوله و شامپو و شورت میدهند و هر ۴۰ روزم به هر زندانی، یک شامپو داروگر کوچک، مایع دستشویی و ۲ کیلو و ۷۰۰ گرم قند به عنوان جیره زندان میدهند ولی مایع ظرفشویی و مسواک و خمیر دندان و حوله رو خودت باید بخری.
زندانیانی تیپ ۱ و ۴ (بند سرقت و شرارت) پول ندارند حوله و مسواک بخرند و از یکحوله، ۴ نفر استفاده میکنند یا حتی لباس های همدیگر رو میپوشند … زندانی برای ورود و کار توی کارگاههای منبت کاری و نجاری و نقاشی و معرق، باید درخواست بده و این درخواست باید توی شورای زندان تایید بشه. ولی تعداد متقاضی خیلی زیاده و تعداد کارگاه، خیلی کم. پس زندانی، محکوم است که از صبح تا شب بیکار بماند … پزشکهای بهداری، یا توبیخی و تبعیدی هستند یا جواز پزشکی شان در حال باطل شدن بوده که فرستادنشان اینجا. فقط هول این هستند که پایان وقت اداری، به سرویس شان برسند حتی اگه زندانی رو تخت مرگ باشد. زندانی رفت دندانپزشکی زندان، دندانش رو بکشد، نصف دندان توی دهنش جا ماند؛ همون دندان پوسیده نصفش جا ماند … اینجا، با این همه زندانی، شورای حل اختلاف نداریم در حالی که آیین نامه سازمان زندان، شورای حل اختلاف رو اجبار کرده. قضات پروندهها، حتی یک بار هم نیامدن وضعیت زندانی رو ببینند. اگه میامدند و شرایط این زندان رو میدیدند، نصف زندانیان آزاد میشدند. حتی نماینده رییس قوه قضاییه هم تا حالا به این زندان نیامده. فقط دادستان تهران و سرپرست دادسرا میاد که اون هم به حال ما فایدهای ندارد. ما خطا کردیم ولی تاوان خطا این است که ۷ سال، ۱۸ سال توی زندان باشیم؟ چطور باید به جامعه و خانواده برگردیم؟ ۷ سال زندان، ۱۸ سال زندان، چه فایدهای برای شاکی دارد؟ بچه من الان ۱۸ سال دارد. وقتی برگردم خانه، منو به یاد نخواهند آورد. نباید هم به یاد بیاورند. من این همه سال کنار یک سارق زندگی کردم که ۱۶ تا سابقه سرقت دارد و هیچ کسی هم از او نپرسید جوان، چرا ۱۶ بار دزدی کردی؟ زندان و حبس به معنی تادیب نیست.”
دولتها، از یک سارق نمیپرسند چرا سرقت کرد. از یک قاتل نمیپرسند چرا آدم کشت، چرا جاعل شد و کلاهبرداری کرد. طبق تعریف دولتها، سرقت و قتل و جعل و کلاهبرداری، جرم است و چراها، بیجواب است و هنجارها و تعریفها، اجباری است. سوتلانا آلکسیویچ؛ نویسنده روس مینویسد: «بزرگترین رنج، تنهایی است. دور از جامعه، تنها و خاموش”.
انسانی که پا به زندان میگذارد چون مطابق الفبای هنجارهای دولتی قدم برنداشته، حتی بعد از آزادی، حتی در جمع صمیمیترین رفقا و دوستداران و هواخواهان، برای همه عمر محکوم به تنهایی است. انسانی که در زندان، در آن جمع متراکم همتایان، با رنج تنهایی آشنا میشود و نشت دردناک این رنج را در تمام بافتهای بدنش درک میکند، انگار غده سرطان در گوشهای از وجودش نطفه بسته که با هیچ پادزهری، تا هرگز، خنثی و منفعل نخواهد شد.
اردیبهشت امسال، نامهای از یک زندانی رسید. نامهای از زندان تهران بزرگ. این نامه، شکواییهای درباره رعایت نشدن حقوق زندانیان بود و گواه این گلایه هم مدارک پزشکی زندانی و ضمایم نامه بود. این زندانی؛ پدر دو فرزند ۶ و ۱۱ ساله به دلیل محکومیت مالی از ۶ آبان ۱۳۹۶ به زندان تهران بزرگ منتقل شده بود و به دلیل وخامت جسمانی ناشی از شدت بیماری قلبی- ۲ بار عمل جراحی قلب باز و نیاز به تعویض مجدد دریچههای قلب- و ناتوانی از تامین هزینه این اعمال جراحی، درخواست رسیدگی به کمیسیون پزشکی قانونی داده بود که بر اساس آخرین بررسیها در این کمیسیون و به دنبال تاکید پزشکان متخصص بیمارستانهای رجایی(قلب)، طالقانی، امام خمینی و بهداری زندان، گواهی عدم تحمل حبس برای این زندانی صادر شده بود اما قاضی دادگاه رای به آزادی زندانی نمیداد.
این زندانی در شکواییه خود نوشته بود که در طول ۳۰ماه حبس برای ریاست قوه قضاییه، ریاستجمهوری، ریاست مجلس، کمیسیون قضایی مجلس و بیت رهبری هم درخواستهای جداگانه برای بررسی شرایط خود ارسال کرده اما تاکنون پاسخی نگرفته است.