به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد ترور عبدالرحمن برومند
بیست و هفت سال پیش در ٢٩ فروردین ماه ١٣٧٠، عوامل جمهوری اسلامی مردی بی دفاع را آماج ضربات دشنه قرار دادند و زندگی خانوادهای را به تباهی کشیدند. طنز تاریخ را بنگر که بیش از دو دهه پس از ترور عبدالرحمن برومند، فرزندان یکی از آمران این قتل، هاشمی رفسنجانی، اشاره به قتل پدرشان می کنند، و مدعی اند، او که آمر قتل صدها شهروند کشور بود، قربانی همان سیستم حذفی شد که خود بنیان گذاشت.
و این است درس تاریخ که نهادینه کردن ظلم و خودسری، اگر در کوتاه مدّت برای آمرانش مثمر ثمر باشد، دیر یا زود گریبانگیر خود یا اخلافشان نیز میشود. این حقیقت را پدر و مادر محسن روح الامینی با فاجعۀ قتل فرزندشان تجربه کردند. امّا انگار که پس از سی ونه سال قتل و خونریزی هنوز آمران و عاملان ظلم و جور پند نگرفته اند، و هنوز بی شرمانه دستور قتل فرزندان این سرزمین را صادر می کنند.
با مرور بیست و هفت سالی که گذشت، گاه به خود می گوییم که شاید بخت یار پدرمان و دوست دیرین و همسنگرش شاپور بختیار بود، که نبودند و ندیدند جنایات بعدی نظام جمهوری اسلامی را: کشتار اسلام شهر، قتل نویسندگان، قتل یاران گذشته، داریوش و پروانه فروهر، قتل فجیع شوانه قادری، به مسلسل بستن مردم کردستان، کشتار مردم اهواز، و قتل صدها شهروند دیگر در سرتاسر کشور را که تنها برای مطالبۀ دستمزد و نان به خیابان آمده بودند و از فساد حیرت انکیز حکومت شکایت داشتند؛
بهتر که نبودند و ندیدند که جوانانی در دانشگاهها با حملۀ چاقوکشان و قداره بندان ولایتی به خاک افتادند؛
بهتر که ندیدند به خون کشیدن تظاهرات مردم آذربایجان را؛ به مسلسل بستن تظاهرات آرام خوزستان را، و اعدامهای خودسرانه فعالان آن خطه را؛
بهتر که ندیدند تا بگریند برای جوانانی چون اکبر محمدی، یعقوب مهرناد، سهراب و ندا، و همۀ کسانی که برای مطالبۀ حقوق حقۀ خود و حق تعیین سرنوشت خود جان باختند؛
فجایعی را که بر ایران میرود مرور میکنیم و باز به خود میگوییم که بهتر که نبودند و ندیدند اعدام انسانهایی چون فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی و مهدی اسلامیان، جعفر کاظمی و علی صارمی و علی اکبر سیادت را؛
بهتر که ندیدند این فجایع ننگین را که چگونه با اعدامهای پنهانی دهها نفر بی کس و بی دفاع در زندان های کشور، صفحات سیاه تاریخ ایران ضخیمتر میشود. و این تنها چند نمونه است از خروار جنایاتی که مسئولان نظام طی این بیست و هفت سالی که از آن جنایت هولناک در خاک فرانسه میگذرد، پنهان و آشکار مرتکب شده اند.
وقتی ورای این بیست و هفت سال به افقی دورتر می نگریم، زمستان١٣٥٧ را به یاد میآوریم. گویی همین دیروز بود که شاپور بختیار فردی را که حاضر نبود با تکیه به رأی مردم حکومت کند و مقام سیاسی خود را هرگز به آزمون رأی مردم نگذاشت، خطرناک شمرد و به ملّت ایران هشدار داد که استبداد نعلین را جایگزین استبداد چکمه نکنید، آزاد باشید، احزابتان را تشکیل دهید، و برای انتخابات و گذار به دموکراسی آماده شوید.
دریغا که بختیار و برومند بس تنها بودند در آن روز.
گویی به زبانی بیگانه با هموطنانشان سخن از حق و آزادی و حکومت قانون می گویند و گوش شنوایی نمیبینند. "سرآمدان" آن عصر با ذهنیتی آغشته به ایدئولوژیهای توتالیتر، بختیار و یارانش را، به سخره گرفتند و همآواز با جماعت، نوکر بی اختیارش خواندند.
امروز با انتشار آرشیوهای سی سال پیش، آشکار شد که آن آخوند مستبد و جاه طلب بود که برای دستیافتن به قدرت، در نهان با “شیاطین بزرگ و کوچک “در مذاکره بود و شجاعت ظاهری او نمایشی بیش نبود که ریشه در حمایت پنهانی ایالات متحده و حمایت علنی اتحاد جماهیر شوروی داشت. روح الله خمینی با پشتوانۀ دو ابر قدرت در برابر آزادمردی که تکیهاش تنها به حقیقت و آزادگی بود قد برافراشت و ملت و کشوری را به ورطه نابودی کشاند. وقت آن است که پیروان کور ذهن آن روز خمینی و "سرآمدان" دنبالهروی او امروز در برابر تاریخ و ملّت ایران حقانیت بختیار و پیروانش را، که جانشان را فدای آزادی ایران کردند، تصدیق کنند و از ستمی که بر آنها روا داشتند عذر تقصیر بخواهند.
در آن لحظات سرنوشت سازی که این "سرآمدان" بختیار را بی اختیار خواندند و برای همیشه اختیار خود را به پیرمردی سپردند که خود را نماینده خدا در زمین می پنداشت، پدرمان عبدالرحمن برومند در کنار بختیار ایستاد و همراه با تنی چند پرچم آزادی خواهی و دموکراسی در ایران را برافراشته نگه داشت.
دریغا که بس تنها بودند آن دو دوست در زمستان سرنوشت ساز ١٣٥٧.
تنهایی آن روزشان ما را به سی و نه سال بعد بازمیآورد، اینجا که فرزندان انقلاب اسلامی ایران در برابر این همه ظلم و ریا میشورند و آنچه را که پدرانشان به هوای روضۀ رضوان به جوی بفروختند، باز پس میخواهند و با هزینه کردن جان و آزادی خود دکان زاهدان ریایی را برای همیشه برهم میریزند.
کاش بودند و می شنیدند، پژواک آرمانهاشان را در فریاد این واپسین نسلهای انقلاب، که در آن دی ماه پر تب و تاب ایران را به لرزه در آوردند و حماسه آفریدند.
کاش بودند و می دیدند، شجاعت و جسارت زنان و مردانی را که آرمانهای چهار دهه پیش آنان را از آن خود نموده اند و با عزم راسخ و احترام به حیثیت انسانی، شجاعانه در این راه به مبارزه برخاسته اند.
کاش بودند و می دیدند و إحساس غرور می کردند از کار هزاران فعال بانام و بینام که هر روز، با دفاع از حقوق جهان شمول بشر، زاهدان ریاکار را به چالش می کشند.
کاش بودند و می دیدند که دیگر تنها نیستند.
امروز سالروز فقدان پدر است و ما با گرامیداشت یاد او یاد همۀ قربانیان نظام جمهوری اسلامی را گرامی می داریم.
ایران هرگز نخواهد مرد!
لادن، رویا، علیمحمد برومند
٢٩ فروردین ماه ١٣٩٧