مغالطه عظیم قاضیالقضات
- قاضی القضاة جمهوری اسلامی ایران در سخنان اخیر خود گفته است:
«وقتی اصول اسلامی به این افراد روشنفکر نما گوشزد میشود در مقابل می گویند: از کدام اسلام حرف میزنید، زیرا اسلام قرائتهای گوناگون دارد. این در حالی است که اسلام واقعی چیزی جز آن چه که حضرت امام خمینی (س) از آن با نام اسلام ناب محمدی(ص) یاد میکردند نیست یعنی همان اسلامی که در آن ایمان قوی، توحید، عزت، جهاد و دفاع وجود دارد و متخصصان حوزی و مراجع تقلید کارشناسان واقعی آن هستند… نسبی گرائی در عالم فهم و شناخت پاسخهای قانع کننده متقنی دارد که در موضع خودش محل بحث و تدقیق قرار گرفته است… مخالفت با اعدام در واقع مخالفت با حکم اسلام است زیرا قصاص نص قرآن کریم است در برابر نصوص اسلامی همانند حکم قصاص نمیتوان گفت که کدام قرائت چه میگوید زیرا ما یک اسلام بیشتر نداریم که مرجع معتبر و صحت و تفسیر آن هم فهم روشمند و مضبوط مراجع تقلید و علمای دین است» (خبرگزاری ایسنا)
۲- آقای قاضی القضات با تریبون یک طرفهی تهاجمی که در اختیار دارد هر چند وقت یک بار ضمن سخنانش گریز به صحرای کربلا میزند و به الهیدانان نو اندیش و حقوقبشر خواه ایران حمله میکند، آنان را به غزب زدگی، تهاجم فرهنگی، روشنفکر نمایی، نسبیگرائی باطل و مانند اینها متهم میسازد و با این کار فضای بسیار محدود نفس کشیدن آنان را در این جامعه هر روز بیش از پیش محدود میکند.
۳- وظیفه قاضی القضاة پاسداری بی طرفانه از حقوق معنوی و مادی همه شهروندان کشور بدون کوچکترین تبعیض است. اما قاضی القضاة ما مدتی است خود، یک طرف دعوا قرار میگیرد و آتشی را که ۳۵ سال است افراد و گروههایی با ترور معنوی و گاهی فیزیکی متفکران دگر اندیش در این کشور روشن کرده اند هر روز شعله ورتر میسازد.
۴- در باب قرائت جدید از احکام قرآن که آقا لاریجانی به آن حمله میکند سه موضوع کاملا متفاوت زیر را باید از یکدیگر جدا کرد.
- الف –در متون دینی اسلام چه حکمهائی موجود است؟
- ب –آیا مسلمانان مکلفند همیشه به آن احکام عمل کنند؟
- ج –قرائت جدید متون دینی چگونه شکل میگیرد.
مغالطه عظیمی که امثال آقای لاریجانی آن را ترویج می کنند خلط ناروای دو موضوع نخست با یکدیگر است. آنان میگویند چون حکم قصاص (اعدام) در قرآن موجود است مسلمانان این عصر هم مکلفند حتما مجازات اعدام را اجرا کنند. این سخن به این جهت مغالطه است که از وجود یک حکم در قرآن، وجوب عمل به آن حکم در هر عصر را نمیتوان استنتاج کرد. این «باید» از آن «است» در نمیآید. اساس اختلاف نظری الهیدانان نواندیش ایران با امثال آقای قاضی القضاة در باب احکام اسلامی از همین موضوع اساسی شروع میشود.
۵- واضح است که تا آیه قصاص تفسیر نشود هیچ حکمی از آن به دست نمیآید. مسأله اساسی این است که آیه قصاص و امثال آن تفسیر واحد ندارد. از آیات احکام قرآن میتوان دو گونه تفسیر ارائه کرد «تفسیر تاریخی و تفسیر غیر تاریخی» تفسیر سنتی فقیهان ما از آیات احکام تفسیر غیر تاریخی است (احکام موجود در قرآن را ابدی می دانند) اما تفسیر الهی دانان نو اندیش از آن آیات تفسیر تاریخی است (آن احکام را ابدی نمی دانند و بر اساس این تفسیر اعدام و مانند آن را کنار می گذارند). هر کدام از این دو گروه هم از نظریات و ضوابط روشمند فهم و تفسیر سود میجویند. عملاً دو خط تفسیری متفاوت وجود دارد.
در این معرکه آراء پرسش جدی نواندیشان از فقیهان این است که به چه دلیل آنان باید نظریات و ضوابط روشمند فهم و تفسیر خود را کنار بگذارند و تابع نظریات و روشهای فقیهان شوند؟ آقای لاریجانی به صراحت می گوید «مرجع معتبر و صحت تفسیر آن (اسلام) فهم روشمند و مضبوط مراجع تقلید و علمای دین است» ما میپرسیم منحصر کردن اعتبار و صحت به فهم و روش مراجع و علمای رسمی چه دلیل قانع کنندهای دارد. مگر اسلام کلیسای کاتولیکی دارد تا آن کلیسا بگوید همه در تفسیر متون دینی باید از ما پیروی کنند؟! جان کلام در باب اختلاف نظری الهی دانان نواندیش و فقیهان همین پرسش است که گفتم. اگر قاضی القضاة ما پرسش اساسی و جدی فلسفی کلامی نواندیشان را غرب زدگی، تهاجم فرهنگی، نسبی گرائی باطل، روشنفکر نمایی و مانند آن می نامد یا تجاهل میکند و یا . . .
۶- و اما موضوع سوم، یعنی چگونگی شکل گرفتن تاریخی و مقبول شدن فرهنگی قرائتهای متون دینی، خود داستانی دیگر است که فراتر از بحثهای نظری و استدلالی و تفسیری محض است. قرائتهای متون دینی را گرچه صاحب نظران پدید میآورند اما تبدیل شدن آنها به یک سنت مقبول الهیاتی و دینی در فرهنگ یک جامعه در زمان طولانی رخ میدهد و گاهی چندین قرن طول میکشد. مگر همین روش فقیهان ما (قرائت آنان از احکام قرآن) جز یک پدیدۀ تاریخی است که در طول قرن ها شکل گرفته؟ تنها با تحلیل تاریخی میتوان فهمید که مقبولیت این قرائتها با دخالت و تأثیرگذاری کدامین علل و عوامل تایخی رخ داده است چگونه آنچه در آغاز یک بدعت و حتی کفر به شمار میامد در طول زمان بخشی از یک دین گشته است. تاریخ ادیان نشان میدهد هر قرائت جدید، نخست با مقاومت شدید و حمله عنیف بنیادگرایان و محافظه کاران روبرو میشود و بدعت یا کفر به حساب میآید. در جامعههائی که قدرت دینی و سیاسی یکی شده است اصحاب قدرت از شنیده شدن صدای نوآوران با تمام قوا و لطایف الحیل جلوگیری میکنند، وضعی غوغا آمیز پدید میآورند تا داوری منصفانه فلسفی و الهیاتی درباره آن قرائت میسر نگردد و تواناییها و کارآمدیهای آن قرائت در بیان حقیقت و معرفت دینی و کارکردهای آن در زندگی اجتماعی آشکار نشود. آنان به اصحاب آن قرائت زمان نمیدهند تا به نواقص کار خود پی ببرند و مبانی و دلائل خود را منقح سازند و آن را در واقعیت عینی زندگی تاریخی اجتماعی انسان با آزمون و خطا به محک بزنند و اصلاح کنند تا بسط تاریخی پیدا کند و عاقبت به یک جریان نیرومند مبدل شود و عملا در پاسخ دادن به پرسشهای نظری و عملی حجت به شمار آید.
اما گاهی بخت، قرائت نواندیشان را یاری میکند، علل و عوامل گوناگون تاریخی به کمک و تقویت آن میشتابند، آن قرائت علیرغم همه حملهها سرپا میماند و دوام می آورد و رشد می کند، بسط تاریخی پیدا میکند و در فرهنگ و سنت جامعه ریشه میدواند و به صورت یک قرائت رسمی شناخته میشود. واقع این است که به هر اندازه قدرت دینی و قدرت سیاسی از یکدیگر جدا شده باشند به همان اندازه امکان بررسی مبانی و دلائل نظری آن قرائت جدید با انصاف علمی، محتمل تر میشود، الهیات با منطق خودش سنجیده میشود و سیاست با منطق خودش. ظهور پروتستانیسم در اروپا یک مثال بارز برای این روند تاریخی است که توضیح دادم.
آنچه گفتم به وضوح نشان میدهد که ممکن است در مقام داوری علمی یک قرائت کاملا قابل دفاع باشد اما قدرتمندان بنیادگرا و محافظه کار آن را در نطفه خفه کنند و مانع از بسط تاریخی آن و مقبول افتادن آن در فرهنگ و سنت جامعه گردند.
۷- متأسفانه پس از پیروزی انقلاب در ایران اقتدارگرایان نگذاشتهاند صدا و منطق الهی دانان نواندیش در جامعه به درستی شنیده شود. با تمام توان و با لطائف الحیل فراوان جلو تبدیل شدن این تفکر به جریان فرهنگی را گرفتهاند تا اصلاً معلوم نشود مدعای طرفداران آن چیست، تا مبانی و دلائل آنان در آزمایشگاه زندگی واقعی مردم ایران چکش نخورد، تا تواناییها و کارآمدیهای آن آشکار نگردد و همیشه به صورت نوزاد ناقص الخلقه باقی بماند و عاقبت بمیرد و دفن شود! این آن چیزی است که در این ۳۵ سال اتفاق افتاده است.
آقای لاریجانی اگر میگفت نگذاشتهایم و نخواهیم گذاشت تا قرائت جدید از اسلام شکل بگیرد سخن صد در صد مطابق واقع گفته بود. اما ایشان (به اصطلاح) آدرس عوضی میدهد و میگوید دین اسلام که قرائت های گوناگون ندارد!
۸- آیا میتوان امیدوار بود که نه قرنها بلکه تنها ۲ دهه این شمشیرهای آویزان که همیشه بالای سر اصحاب قرائت انسانی از دین نگاه داشته اند کنار رود تا آنها نظراً و عملاً کاملاً فعال شوند، آنگاه معلوم شود این قرائت چه در چنته دارد و محتوا و اثر و نتایج نظری، سیاسی و اجتماعی آن کدام است؟!
به نظرم آن تحولات سیاسی که در سالهای اخیر در کشورهای مسلمان چون مصر، تونس، لیبی و .. اتفاق افتاده و میافتد در مسیر پیدایش یک قرائت انسان محور از دین اسلام قرار دارد. دلیل من این است که آنچه مردم مسلمان و غیر مسلمان این کشورها میخواهند نه کنار گذاشتن اسلام بلکه زیستن با «حقوق بشر» است، زیستن با «شرافت شایسته انسان» است. این مطالبه مهم برای مسلمانان چیزی غیر از مطالبه قرائت انسان محور (و نه قدرت محور) از اسلام نیست. مطالبه مردم ایران هم همین است و نه جز این. پس من حق دارم به آینده امیدوار باشم.