خطاب به گزارشگر وِیژه سازمان ملل خانم جهانگیر: "به فریاد ما محکومان محکوم به فنا برسید"
محمدصابر ملک رییسی، شهروند ۱۷ ساله اهل سیستان و بلوچستان برای دیدن برادر خود که از نیروهای امنیتی به پاکستان گریخته بود در تعطیلات تابستانی به طور غیرقانونی از مرز رد شد. او در سال ۲۰۰۹ دستگیر و به ۱۷ سال زندان در تبعید، به دور از خانواده و شبکه حمایتاش در چابهار محکوم شد. اکنون بعد از سپری شدن ۷ سال از حکم زندان او از مقامات ایرانی و بینالمللی خواسته است به حقوق مدنی و انسانی او احترام گذاشته شود.
او در نامهای که در هفدهم ژانویه ۲۰۱۷ به اسما جهانگیر، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در ایران، نوشته نسبت به نقض قوانین ملی و بینالمللی از سوی دستگاه قضایی به نام «امنیت ملی» اعتراض کرده است. او همچنین در نامهای که سیام دسامبر ۲۰۱۶ به عنوان درخواستی ساده از حسن روحانی، رییسجمهور ایران نوشته، خواستار برخورد قانونی با او و کسانی شده که در وضعیت مشابه او قرار دارند.
---
بسم الرحمن الرحیم
با احترام فراوان اینجانب زندانی سیاسی عقیدتی، محمد صابر ملک رئیسی فرزند دادعلی متولد بهمن ۱۳۷۰ از ملت بلوچ تبعه ایران ساکن شهرستان چابهار هستم. هماکنون در زندان مرکزی اردبیل به تبعید به سر میبرم.
به خاطر ارتباط و دیدار با برادر مقیمم در پاکستان در سن ۱۷ سالگی در تاریخ ۰۲/۰۷/۱۳۸۸ دستگیر و در مورخه ۰۱/۰۵/۱۳۹۰ از دادگاه عمومی و انقلاب زاهدان محکوم به پانزده سال تبعید در زندان اردبیل و دو سال حبس به حیث خروج از مرز گشتهام.
از همان ابتدای دستگیریام متحمل بدترین نوع شکنجه و شرایط غیرانسانی بوده و هستم.
به مدت ۲۱ ماه در بازداشتگاه وزارت اطلاعات زاهدان با بدترین شکنجههای جسمانی و روحی در آن شرایط سنی کم بسر بردهام حتی با بسته شدن به تخت شکنجه یا به اصطلاح خودشان “تخت معجزه” مجبور به اقرار و اعترافات ساختگی شدهام و نیز از جهتی شروع به فشار آوردن به خانوادهام برای اعدام شدنم در صورت نیامدن برادرم عبیدالرحمن که به دلیل عدم همکاری با وزارت اطلاعات مقیم پاکستان بود گشتهام و بعد از دو سال فشار و تهدید به اعدام شدن و محقق نشدن خواستهشان یعنی نیامدن و خود معرف نشدن برادرم نهایتاً از دادگاه زاهدان با توجه به اظهاراتم و دفاعیات در حوزه اتهامات جعلی و ساختگی و عنوان کردن اینکه هیچ اقدامی انجام نداده و فقط برای دیدار برادرم به کشور پاکستان در زمان تعطیلات مدارس رفته و مرتکب هیچ جرمی نشدهام. اما باکمال ناباوری و بدون در نظر گرفتن دفاعیاتم در جلسه دادگاه، در همان جلسه دادگاه محکومبه ۱۷ سال تبعید و زندان گشته و روز بعد به زندان مرکزی زاهدان انتقال داده شدم.
مرا با بسته شدن به تخت شکنجه یا به اصطلاح خودشان “تخت معجزه” مجبور به اقرار و اعترافات ساختگی کردند
و این امر شروع یک امید واهی برای من و خانوادهام بود. که فکر میکردم محکوم شدن و انتقال به زندان برابر با رهایی از آن شرایط سخت و رهایی از شر وزارت اطلاعات، اعدام و شکنجههای جسمی و روحی میباشد. اما زهی خیال باطل چون شرایط نه تنها در زندان بهتر نشد هیچ، بلکه بدتر شد. از همان ابتدای ورودم به زندان از سوی حفاظت اطلاعات زندان به خاطر جرمم مورد بازخواست و مواخذه قرار گرفتم. و نیز مورد توهین تحقیر از سوی مأمورین زندان در انظار عمومی دیگر زندانیان قرار گرفتم و به خاطر اعتراض به برخورد غیرانسانی و غیرقانونی مسئولین و زیردستانشان که مغایر با قانون کشور بود با قرنطینه و تکسلول یک ونیم متری با دستها و پاهای زنجیرشده روبرو شدم. و روزها و هفتههای متوالی در آن حال بسر بردم.
در مورخه ۰۵/۰۳/۱۳۹۱ هنگام سرکوب معترضین در بند ۵ (که بند زندانیان سیاسی – امنیتی بود) به خاطر اهانت رئیس حفاظت و اطلاعات کل استان به ساحت پاک پیامبر اسلام. و پایمال شدن حقوحقوق شهروندی زندانیان، من نیز به همراه سیاسیون بند یک یعنی بند جوانان بدون هیچ اقدام متخلفانه یا اعتراضی با معترضین بند ۵ به سالن فوتبال برده و با مشت و لگد و باتوم برقی مورد ضرب و شتم قرارگرفته و در آخر “با سر شکافته شده و بینی شکسته شده و با بدن خونی و مالی به تکسلول انداخته شدم. و تا صبح روز بعد با بدترین نوع شکنجه دنیا روبر شدهام.”
تا صبح روز بعد که پلک روی پلک نگذاشتم و از فرط بیخوابی و درد با چشمها و پاها و دستهای زنجیر و بستهشده تا صبح وسط سلول نشانده شدم. دو روز در قرنطینه زندان بهناچار برای اجراشدن حکم تبعیدم که در پرونده قضایی بود به همراه عدهای که مثل خودم بودند دست به اعتصاب غذا زدم و به این امید که شاید منتقل شدن به محل تبعیدم و دور شدن هرچه بیشتر از استان راه رهایی از این بیعدالتی و شکنجههای طاقتفرسا باشد.
با سر شکافته شده و بینی شکسته شده و با بدن خونی و مالی به تکسلول انداخته شدم. و تا صبح روز بعد با بدترین نوع شکنجه دنیا روبر شدم
اما بازهم زهی خیال باطل اینکه نشد هیچ حتی بهمراتب بدتر از بازداشتگاه وزارت اطلاعات و زندان زاهدان هم شد. که در همان ابتدای ورودم به زندان اردبیل از سوی حفاظت اطلاعات زندان بدون هیچ حکم قضایی به مدت ۱۵ ماه ممنوعالملاقات و تلفن شدم و این همه استارت سختگیریهایی بود که تازه شروع شده بود و تا امروز ادامه دارد. بارها از سوی مسولین در ایام مناسبتهای مذهبی مورد بازخواستهای مذهبی و توهین قرارگرفتهام. حتی توسط خود شخص رئیس زندان و به همراه یکی از مسئولین بلندپایهاش مورد ضرب و شتم با پاها و دستهای زنجیرشده گشتم. در رمضان سال ۱۳۹۳ با تحریک زندانیان متعصب و جاهل از سوی مسئولین زندان مورد ضربوجرح قرار گرفتم و با دهانی روزه به همراه دیگر همبندهای سیاسی و مذهبیام از بند خارج و به دست زندانیان متعصب و تعین شده داده شدهایم. همچنین بارها به دلایل واهی مورد اذیت و آزار و نهایتاً به قرنطینه منتقل شدهام و در آخرین مورد از این اذیت و آزارها در مورخه ۰۸/۱۰/۱۳۹۵ یعنی سال جاری بود که به خاطر اعتراض به برخورد غیرقانونی یکی از مسئولین به محوطه زندان منتقل و با پابند و دست بند به میلههای دیوار که به این منظور نصب میباشد بسته شدم. این در حالی بود که در هوای سرد زمستانی اردبیل و دمای صفر درجه زمین پوشیده شده از برف و با لباس آستینکوتاه و پاهای برهنه شده از هشت صبح تا ده شب در آن حال بودم و نمازهای ظهر عصر مغرب و عشا را در آن حال ادا کردم و از سوز سرما و درد استخوانهایم به خودم میپیچیدم و نهایتاً برای اجرای قانون و اجحاف در حقم اعتصاب غذا کردم و نیز نامه ای خطاب به رئیسجمهور کشور (نگاه کنید به پایین صفحه) برای فریادرسی و اجرای قانون در مورد جرائم سیاسی و اعلام شروع اعتصاب غذا کردم اما تا الآن هیچگونه اقدامی انجامنشده و همچنان در وضع و حال سابق بسر میبرم و لازم به ذکر است که عرض نمایم ما تمام زندانیان سیاسی بند در همچنین وضع و حال مشابهی هستیم که بهنوعی بردههای زندانبانهابهحساب میآییم و هر طور که بخواهند با ما برخورد میکنند و بقول خودشان قانون شامل حال ما سیاسیهانمیشود چون بهنوعی خائن به مملکت بهحساب میآیم و مثلاً ضرب و شتم، توهین تحقیر شکنجههای غیرانسانی و پایمالی حقوحقوق شهروندی و حتی زیرپا گذاشتن قوانین کشور مثل اصلهای ۱۹، ۲۳، ۳۹ قانون اساسی کشور که مطابق با شرایط حقوقی قومی مذهبی و زندانی بودن ماست می سرانجامد.
من به محوطه زندان منتقل و با پابند و دست بند به میلههای دیوار بسته شدم. این در حالی بود که در هوای سرد زمستانی اردبیل و دمای صفر درجه زمین پوشیده شده از برف...
حتی از حق انسانی محروم شدهام چون مانع مداوا و درمان بیماریم که از آن رنج میبرم گشتهاند همینطور لازم به ذکر است در وضعیت کیفری حقوقی اسفباری بسر میبریم که با گذشت سالهای متمادی تحمل حبسمان از هیچگونه مرخصی بهرهمند نشدهایم و حتی از نوع محکومیت و اجرای حکم کیفری در تبعیض و محرومیت هستیم. بطور مثال با تصویب ماده ۹۱ قانون مجازت اسلامی جدید مصوب ۱۳۹۲ که قانون برای شرایط سنی زیر ۱۸ سال وضعشده است که با توجه به شرایط سنی من مجازات حداکثر ۵ سال محکومیت در نظر گرفته است و به استناد بند ب ماده ۱۰ قانون مجازات اسلامی بارها از دیوانعالی کشور و دادسرای عمومی و انقلاب زاهدان درخواست تخفیف در مجازات مطابق با ماده ۹۱ مجازات اسلامی جدید نمودهام و حتی نیز درخواست اعاده دادرسی به لحاظ عدم تناسب مجازات تعیینشده با جرم ارتکابی و با توجه به اینکه در زمان اتهام ماده ۴۷۴ قانون آیین دادرسی کیفری کردهام اما متأسفانه با گذشت دو سال و مکاتبات پیدرپی من و خانوادهام هیچگونه پاسخگویی و اقدامی از سوی دیوان عالی کشور و دادگاه عمومی و انقلاب زاهدان صورت نگرفته و نیز در رابطه با تفکیک جرائم محاربه و افساد فیالارض در قانون مجازات اسلامی و با استناد بربند ب قانون مذکور طبق ماده ۲۸۸ همین قانون و بنا بر شرایط انحلال گروه مربوطه مستحق مجازات حداکثر ۵ سال میباشم و درحالیکه نزدیک به قریب ۸ سال است در زندان بسر میبریم و حتی به شرایط اعاده دادرسی به لحاظ عدم تناسب مجازات تعیینشده و جرم ارتکابی و اسناد مستندات بند ج ماده ۴۷۴ آیین دادرسی کیفری طبق ماده ۲۸۸ قانون مجازات اسلامی جدید مصوب ۱۳۹۲ میبایست اینجانب و خیلی دیگر از زندانیان سیاسی دیگر مربوط به گروه جندالله آزاد میشدیم اما نشدیم و این درحالی است که اینجانب بیگناه بوده و مرتکب هیچ جرمی نشدهام و اگر هم مجرم و گناهکار هم میبودم میبایست مطابق با مستندات قوانین ذکرشده آزاد میشدم.
درخواست اعاده دادرسی به لحاظ عدم تناسب مجازات تعیینشده با جرم ارتکابی کردهام اما متأسفانه هیچگونه پاسخگویی و اقدامی از سوی دیوان عالی کشور و دادگاه عمومی و انقلاب زاهدان صورت نگرفته است
و حال از شما سرکار خانم اسما جهانگیر گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران تقاضا دارم به فریاد ما محکومان محکوم به فنا و خانوادههای تحت ظلم وزارت اطلاعات و سازمان زندانها و قوه قضائیه ظالم برسید و خواهشمندیم به درخواست کمک این زندانیان فراموششده توجه بنمایید.
و درهرحال ما را پروردگارمان کافی است اجرکم عندالله
با سپاس صمیمانه از صمیم قلب جهت تلاش و کوشش شما سرکار خانم محترم برای احقاق حق ما مظلومین.
زندانی سیاسی محمد صابر ملک رئیسی.
============
نامه به حسن روحانی:
باعرض سلام وخسته نباشید خدمت ریس جمهور منتخب مردم ایران زمین؛
جناب آقای حسن روحانی
احتراما به استحضار آن مقام عالی و ارجمند منتخب مردمی می رسانم، اینجانب محمد صابر ملک ریسی فرزند داد علی با ش.ش ۶۴۵-۰۰۱۵۲۲-۵ که به اتهام عضویت در گروه ریگی دستگیر و در دادگاه عمومی انقلاب زاهدان محکوم به ۱۵ سال تبعید به زندان اردبیل و دوسال حبس از حیث خروج غیر قانونی از مرز گشته ام وحال نیز ۷ سال و ۳ ماه است که در زندان ومحل تبعیدم به سر می برم.
لازم به ذکراست که عرض نمایم این جانب در زمان اتهامات انتصابی وارده ۱۷ سال سن داشته و محصل دوره دوم متوسطه بوده ام و مرتکب اتهامات انتصابی وارد شده هم نشده بودم و فقط تعطیلات تابستان سال ۱۳۸۸ به کشور پاکستان از طریق غیر قانونی وارد و خارج شده ام و این ورود و خروج از مرز به دلیل دیدار با برادر متواری ام که دوسال قبل به دلیل عدم همکاری با وزارت اطلاعات کشور متواری بود شده ام و حال به عرض شما آن مقام عالی ومنتخب مردم ایران زمین می رسانم این جانب فقط به دلیل محکوم شدن غیر منصفانه دست به قلم نشده ام، چون عقیده دارم چون بارها باعث ناراحتی پدر و مادرم شدم مستحق محکومیت شاید باشم اما…
مسئولین زندان خود را پیرو جمهوری اسلامی و ما را خائن به مملکت می دانند وهرنوع برخورد با ما را مبارزه با دشمنان جمهوری اسلامی می دانند
به هرحال دست به قلم شده ام تا به شما عرض نمایم ما زندانی هایی که به اتهام معاند نظام جمهوری اسلامی ایران دستگیر می شویم، از طریق زندان بان ها یا همان مسئولین مورد ضرب وجرح قرار می گیریم، مسئولینی که خود را پیرو جمهوری اسلامی و ما را خائن به مملکت می دانند وهرنوع برخورد با ما را مبارزه با دشمنان جمهوری اسلامی می دانند. در حالی که ما از جهت قانون فقط زندانی بوده وهیچ فرقی با زندانیان جرائم دیگر نداریم وحق داریم در چارچوب قانون و مقررات نظام جمهوری اسلامی دوره محکومیت خود را سپری کنیم و تبعیض جرمی و مذهبی از نظر قانون هیچ معنایی ندارد. مسئولین خود را متعصب و انقلابی جلوه می دهند در صورتی که خود حق ما را اجحاف می کنند و قوانین جمهوری اسلامی را زیر پا می گذارند.
اینجانب بارها خواسته ام در خصوص وضعیت مان به صورت رسمی نامه ای به سازمان زندانیها ونهاد های دولتی دیگر بفرستم، اما هیچ وقت موفق به اینکار نشده ام. چون بارها نامه هایم از طرف مسئولین زندان مهر وامضاء نشده و درنهایت از بازرسی خروجی توقیف شده اند. و از این جهت هم مورد بازخواست ها و گرفتار عواقب تهاجمی مسئولین برای نوشتن این نامه ها شده ام که در نهایت منجر به اعزام نشدنم به بیمارستان برای مداوای بیماریم که سالهاست ازآن رنج می برم و از طرفی مانع برای تهیه مدارک لازم از پزشکی قانونی برای صحت بیماریم نیز گشت و هم اکنون نیز برای اعتراض به برخورد یکی ازمسولین با بنده به قرنطینه منتقل شده ام.
به تقاضای این زندانی که فقط تقاضای برخورد قانونی با جرائم ماست توجه نمائید و اقدامات لازم را برای این منظور، مبذول نمائید
درضمن روز چهارشنبه ۹۵/۱۰/۸ ساعت ۸ صبح با پا بند ودست بند به میله ای که به این منظور به دیوار بیرون از آسایشگاه و حیاط زندان وصل شده بسته شدم و در این هوای سرد زمستانی اردبیل و زمین پوشیده از برف تا ۱۰ شب هنگام خاموشی زندان به قرنطینه منتقل شده ام. باید خاطر نشان کنم که حتی به هنگام نماز از آن حالت خارج نشده ام و نماز های ظهر و عصر و مغرب وعشاء را با اشاره ادا کرده ام و حتی در آن حالت نیز دمپایی هایم را از پایم کشیدند ودر حالی بودم که از سوز سرما بارها از پروردگارم تقاضای مرگ کرده ام وقتی به قرنطینه منتقل شده ام تا صبح از بدن درد و سر درد خواب به چشمانم نیامد و نیز به ناچار و اجبار برای بهتر شدن وضعیتم دست به اعتصاب غذا زده ام وخواستار برخورد قانونی شده ام واز شما آن مقام محترم منتخب مردمی خواهشمندم متوجه این زندانی هایی که سالهاست در زندان به سر می برند و هر نوع توهین وتحقیر و رنجی را تحمل می کنند و هیچ فریاد رسی جز پروردگارشان ندارند، باشید و به تقاضای این زندانی که فقط تقاضای برخورد قانونی با جرائم ماست توجه نمائید و اقدامات لازم را برای این منظور، مبذول نمائید.
{و در هرحال ما را پروردگارمان کافیست}
اجرکم عند الله با سپاس فراوان به شما آن مقام منتخب مردم .
زندانی محمد صابر ملک رئیسی فرزند دادعلی زندانی زندان مرکزی اردبیل
جمعه/۹۵/۱۰/۱۰