بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
ترویج مدارا و عدالت به کمک دانش و تفاهم
قربانیان و شاهدان

جزییات تکان دهنده ای از بازجویی های سیدحسین رونقی

حسین رونقی
سایت کلمه
۱۳ مرداد ۱۳۹۲
نامه

در دنیا

اگر صدایی بماند،

اگر سرودی بماند،

اگر کلمه‌ای بماند؛

صدای انسان،

سرود انسان،

در این کلام است:

عشق من،‌ای رهایی پرواز از قفس!

آزادی،‌ای طلوع مقدس!

برادران بازجو، حاج ناصر و آقای توکلی؛

سلام

می‌دانم که در بیان ما رایج نیست به عنوان زندانی سیاسی، بازجویان خود را برادر خطاب کنیم و شاید خود شما در نهان خود با توجه به آنچه بر ما رفته است این را طبیعی بدانید که هیچ گونه احساس عطوفتی نسبت به شما نداشته باشیم. اما من در این نوشته نه بنای کینه جویی دارم و نه می‌خواهم خاطرات تلخ دوران بازداشت و زندان را برای خود، خانواده و دوستانم یادآوری کنم. بلکه فارغ از هرگونه کینه توزی می‌خواهم از رفتار و برخورد شما و همکارانتان در ۲۴ ساعت اول بازداشتم در سال ۸۸ بگویم تا هم همیهنان بدانند چه جفاهای در حق من و خانواده‌ام صورت گرفته است و هم شما اگر سخنان مرا مطابق واقع و انصاف دیدید قدری در نوع عملکردتان تأمل و قضاوت کنید و از مسیر از نظر من اشتباهی که در آن قدم گذاشته‌اید برگردید. من بنای کینه جویی و انتقام ندارم چون معتقدم در مقابل اشتباه‌ها و خطاهای دیگران باید گذشت داشت.

جناب آقای توکلی

عصر ۲۲ آدر ۱۳۸۸ وقتی خود را مامور اداره برق معرفی کردید و به همراه ده‌ها تن از همکاران خود به زور وارد حریم خانه و خانواده من شدید، آیا فکر نکردید در آن خانه مادر و پدر من که معتقد به اسلام و شریعت هستند زندگی می‌کنند؟ حتما به خاطر دارید که مادرم پس از هجوم شما، برای حفظ حجاب، پرده خانه را بر سر خود کشید! آیا شرع و قانونی که حضرتعالی ظاهرا به آن پایبند هستید، ضرب و شتم یک متهم را جلوی دیدگان خانواده‌اش تایید می‌کند که شما جلوی دیدگان پدر، مادر و خواهرم مرا مورد ضرب و شتم قرار دادید و حتی به التماس‌های مادرم، حال بد پدرم و فریادهای خواهرم توجهی نکردید! تمایل ندارم به گونه‌ای بنویسم که تصور کنید در من حس کینه توزی به شما وجود دارد اما واقعیت این است که وقتی به مادرم که جلوی پای شما زانو زده بود و با گریه التماس می‌کرد که اجازه پوشیدن لبلس به من بدهید آن طور بی‌اعتنایی و بی‌توجهی نمودید و حتی حرمت زن بودن و مادر بودن او را مراعات نکردید در‌‌ همان لحظه بر من روشن شد که نمی‌توانم انتظار قانون مداری و انسانیت از شما داشته باشم. آن هنگام که جلوی چشم خواهرم با خشونت عریان به دستانم دستبند زدید مرا اسیر نکردید، بلکه روح اسیر و جسم بی‌روح و خشن خود را به نمایش گذاشتید.

جناب حاج ناصر

به هنگام انتقال من به بازداشتگاه اطلاعات سپاه تبریز مرا که بر دستانم دستبند زده و بر رویم پتو انداخته بودید در میان صندلی ماشین ناجوانمردانه زیر مشت و لگد گرفتید و زمانی که به این رفتارتان اعتراض کردم ضربات شدید‌تر و ناسزاهای که به مادر، خواهر و خانواده‌ام می‌دادید رکیک‌تر شد و حتی تهدید کردید که اعضای خانواده‌ام را بازداشت می‌کنید! به یاد دارم سمت چپ من نشسته بودید و ضربات محکمی به پهلوی چپم وارد می‌کردید که‌‌ همان موقع با صدای بلند از درد نالیدم! اما شما با خنده گفتی: “برای من فیلم بازی نکن مادر…!” و با شدت بیشتری ادامه دادی.

برادران بازجو

شب هنگام که به بازداشتگاه اطلاعات تبریز رسیدیم من بدون لباس گرم و مناسب، نالان از درد پهلو بودم، بی‌توجه به وضعیتم مرا در یک سلول بی‌پنجره سرد در ابعاد ۱۵۰*۷۰ انداختید، پس از اندکی مرا به اتاق بازجویی منتقل کردید و هر دو به همراه تعدادی دیگر از بازجویان بالای سر من حاضر شدید، این بار نوبت آقای توکلی بود که مرا بشدت مورد ضرب و شتم قرار دهد به طوری که دندانم شکست، تمام دهانم بخاطر زخم‌های لب و زبانم که حاصل ضربات مشت شما بود پر از خون شد و از سرم به خاطر ضربات انگش‌تر خون آمد. با این همه اوصاف و وضعیت جسمی بد من برخورد غیرقانونی، غیر شرعی و غیرانسانی شما همراه با فحاشی و توهین به خانواده‌ام و تهدید آن‌ها همچنان ادامه داشت.

جناب حاج ناصر

در بازداشتگاه، صدای فریاد و ناله‌های شخصی که بشدت زجر می‌کشید به گوشم رسید و من فکر کردم همانند بازداشتگاه های ساواک صدای شکنجه شدن اشخاص را برای ایجاد رعب و وحشت پخش می‌کنند، اما من اشتباه می‌کردم و غافل از آن بودم که شما برای دستیابی به اهداف خود دست به هر کاری می‌زنید. بهت زده شدم زمانی که برادرم را در مقابل خودم دیدم، عمق فاجعه را تازه متوجه شده بودم، صدای ناله و زجر کشیدن برادرم تا ما‌ه ها در سرم سوت می‌کشید؛ برادرم را با باتوم، شلاق و شوک الکتریکی آنقدر زده بودید که دیگر توان فریاد کشیدن هم نداشت، او را برای اعتراف گیری و تحت فشار قرار دادن من چنان شکنجه کردید که ستون فقراتش آسیب دید، دندانش شکست و کف پا‌هایش بخاطر ضربات شلاق تا چند هفته زخم بود و نمی‌توانست حتی راه برود و روی پاهای خود بایستد. هنوز کبودی‌های صورتش جلوی چشمانم است. بی‌رحمی شما در شکنجه برادرم به حدی بود که ماموران بند امنیتی دو الف به هنگام تحویل گرفتن وی در گزارش خود چنین نوشته بودند: “متهم طوری ضرب و شتم شده که قادر به راه رفتن و ایستادن نیست و از ناحیه گوش دچار خونریزی شده است و آثار کبودی در صورت و بدن وی کاملا نمایان است.”

برادران بازجو

من به زبان حقیقت سخن می‌گویم اما شما به زبان خشونت و متاسفم که بگویم به روش غیر انسانی؛ قبلا گفته‌ام که اگر کاری کرده‌ام برای آزادی و آبادی سرزمینم بوده است و من با کتک و تهدید، حرف زور را نخواهم پذیرفت. گفته‌ام من نگران ایران و هم وطنانم هستم و جانم را هم بدای کشورم و خاکم می‌دهم. مرا متهم به گستاخی و یاغی بودن کردید؛ نمی‌دانم کدامتان ناجوانمردانه از پشت سر شوک الکتریکی را به من زدید و شروع کردید به تهدید و ناسزا گفتن؛ تحت فشار قرار دادن برای اعتراف گیری و مصاحبه تلویزیونی. می‌گفتید خانواده و دوستانم را از من گرفته‌اید، عهد و پیمان را، دهان و زبان را، اندیشه را. اما اشتباه می‌کردید! از‌‌ همان ابتدا گفتم که در مورد خودم و کارهای که کرده‌ام هر چه بخواهید خواهم گفت چون اعتراف به کار و هدفی که به آن ایمان دارم اشتباه نیست. اما از من از کسی نپرسید، همکاری نخواهید و نگویید که باید اعتراف و مصاحبه تلوزیونی بکنم! که اگر قرار بر انتخاب باشد من مرگ را انتخاب خواهم کرد و در ‌‌نهایت حقیقت را متوجه شدید که من نسبت به باور‌هایم مصمم هستم. آقای توکلی یادتان هست که وقتی مرا از تبریز به تهران منتقل می‌کردید در فرودگاه تبریز با هم درگیری لفظی شدیدی پیدا کردیم و من گفتم قانون به تو اجازه نداده برادرم را شکنجه کنی! حق نداری خانواده‌ام را تهدید کنی. تو به من هجوم آوردی و گفتی: “قانون من هستم و من تعیین می‌کنم که چه کسی حق دارد یا ندارد!”

برادران عزیز

این گفته‌ها بخش بسیار کوچکی از وقایعی است که در ۲۴ ساعت اول بازداشتم رخ داده است و جزئیات مختصری از حق کشی‌ها؛ ناروایی‌ها و ظلم‌های که در حق من و خانواده‌ام رخ داده است که دیگر زندانیان سیاسی و خانواده‌هایشان نیز از آن مستثنا نبوده‌اند. با همه این اتفاق‌ها و مستندات می‌دانم که هنوز مقام های ارشد قضایی نقض حقوق شهروندی را که بخشی از حقوق بشر است کتمان می‌کنند با این حال، من از بازگویی حقایق خسته و از تلاش برای بهبود اوضاع نا‌امید نخواهم شد. شما نیز می‌دانید که کسانی که اهداف خود را با قانون شکنی و قانون گریزی پیش می‌برند هیچ‌گاه به مقصد نخواهند رسید.

برادران عزیز

من به تغییر و اصلاح انسان‌ها اعتقاد دارم و برای همین می‌گویم پیش از آنکه در نزد خانواده و فرزندان خود به خاطر اعمالتان شرمنده شوید، برای ستم‌ها و ظلم‌های که در حق من، زندانیان سیاسی و خانواده‌های مان انجام داده‌اید از خدا و مردم و بخصوص ستم دیدگان طلب عفو و بخشش کنید که خداوند بزرگ درهای توبه را در همه حال برای بندگان گناهکارش باز گذاشته است. باشد که هیچ پدر و مادری داغدار جگرگوشه‌های شان و هیچ خواهر و برادری غم خوار درد‌ها و رنج‌های عزیزان خود نباشند و هیچ همسری و فرزندی زندگی خود را تنها نگذرانند. نه از من بلکه از پدر و مادرم بخاطر آزار و اذیت‌های که به آن‌ها رسانده‌اید عذرخواهی کرده و دلجویی کنید چرا که آن‌ها به بزرگواری خودشان از سر تقصیرات و گناهان شما خواهند گذشت.

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

“چامه و چکامه” نیستند

تا به “رشته سخن” در آورم

نعره نیستند

تا ز “نای جان” بر آورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است.

سیدحسین رونقی ملکی

زندان اوین