بازماندگان تجاوز در زندان های ایران
مقدمه
ادعاهای مبنی بر تجاوز و خشونت جنسی زندانیان سیاسی توسط مقامات جمهوری اسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پدیدار شد و با درجات مختلف تا به امروز ادامه دارد. اما هیچ جای تعجب نیست که امروز یک آمار دقیقی از شمار افرادی که مورد تجاوز در زندانهای ایران قرار گرفته اند وجود ندارد. هیچ گزارش جامعی که دامنه خشونت جنسی و تجاوز را در زندانهای ایران به تصویر بکشد تا کنون تدوین نشده است. دلایل آن مبرهن است: تعداد محدودی از قربانیان تجاوز جنسی آماده اند تا به بیان تجربیات خود یا (1) به دلیل اعمال فشار و همنوایی دولت، (2) و یا ننگ اجتماعی، بپردازند. مقامات جمهوری اسلامی پدیده خشونت جنسی در زندانهای ایران را که نگهبانان و بازجویان برای درهم شکستن روحیه مقاومت بازداشت شدگان، تحقیر و سرکوب مخالفان، اعتراف گیری و نهایتاً تهدید آنان و دیگران استفاده میکنند را همیشه پرده پوشی و یا تایید ضمنی کردهاند.
تجاوز همیشه یک پدیده دردآور و رنج دهنده است و اثرات فیزیکی، روانی و اجتماعی زیانبار و درازمدتی بر قربانی دارد. قابل درک است که بسیاری از قربانیان نمیتوانند تجارب خود را در ملاء عام، حتی سالها بعد بیان کنند. 1 خیلی از قربانیان هرگز با خانواده های خود در این مورد حرف نزدند. با توجه به این حالت، می توان گفت معدود افرادی که در مورد تجاوز گفتگو کرده اند در واقع تنها درصد کمی از مجموع قربانیان را نمایندگی میکنند.
این گزارش رنج و مصائب پنج قربانی- دو زن و سه مرد- را در طول 30 سال حیات جمهوری اسلامی مستند میسازد. چهار شاهد قربانی تجاوز اند و شاهد پنجم، شخصاً مورد تهدید تجاوز جنسی قرار گرفت و با قربانیان تجاوز جنسی دیدار و گفتگو داشته است. سه شاهد فعالیتهای سیاسی داشتند، اولی در ابتدای انقلاب، و دومی در جریان سالهای اخیر. اما همه آنان به شکل گروهی و خشن مورد تجاوز قرار گرفتند. یکی از شاهدان علاوه بر آنکه به شکل گروهی مورد تجاوز قرار گرفت، مورد بهره برداری جنسی یکی از نگهبانان نیز قرار گرفت. همه آنان از مصائب تجاوز رنج کشیدند و تعدادی از آنان نیز کوشیدند تا خودکشی کنند.
مرکز اسناد حقوق بشر ایران با تعداد زیادی از قربانیان تجاوز و کسانی که مورد تهدید جنسی قرار گرفتند گفتگو کرد. تعداد از آنان نخواستند که علناً در این مورد گفتگو کنند، ما صمیمانه به احساسات و خواست آنان احترام گذاشته و از آنانیکه در این مورد با ما گفتگو کردند ابراز سپاس و امتنان مینماییم.
[1] نگاه کنید گلزار اسفندیاری، New Prison rape allegations in Iran Bring practice to light, (ادعاهای جدید تجاوز پرده از این کار بر میدارد)، رادیو فردا، 26 اوت 2009، قابل دسترس http://www.rferl.org/articleprintview/1808311.html
------------------------------------------------------------
I . تجاوز و خشونت جنسی در زندانهای ایران از سال ١٣٥٧
گزارشات متعددی از تجاوز و خشونت جنسی بازداشت شدگان توسط مقامات دولتی ایران بعد از انتخابات ریاست جمهوری 12 خرداد 1388 آشکار شد. 2 به طور مثال، پسر نوجوانی به اسم اردشیر شرایط بازداشت خود را در یک بازداشتگاه غیر رسمی شرح داده و گفت که در آنجا چندین بار مورد تجاوز قرار گرفت و شاهد بود افراد دیگری نیز از اتاق بیرون برده شدند و مورد تجاوز قرار گرفتند. 3 یک زن جوان به اسم «سارا» گزارش داد که وی به دلیل عدم افشاء محل اختفاء برادرش چندین مرتبه توسط بازجویش مورد تجاوز قرار گرفت. او گفت که بازجو «از بالا و پائین» به او تجاوز کرد و «دستش را در بدن» او فرو کرد. او مجبور شد تا به دروغ اعتراف کند که با برادرش رابطه جنسی داشته است. اوچندین مرتبه حتی بعد از آزادی احضار و مورد تجاوز بازجو قرارگرفت. 4
پسر نوجوانی با اسم «رضا» از دستگیری خود همراه با 40 پسر دیگر در جریان تظاهرات مخالفان در یکی از «شهرستانهای بزرگ» کشور خبر داد. رضا در حالیکه دیگران نگاه میکردند مورد تجاوز قرار گرفت. وقتی او جریان تجاوز را به بازجوی خود اطلاع داد، بازجو نیز به او تجاوز کرد تا به او بیاموزاند که چنین افسانهای را به دیگران نگوید.5 شخص دیگری که ادعا می کند عضو سابق بسیج بود گفت که تجاوز به عنف بازداشت شدگان امتیازی بود که به اعضای سپاه پاسداران و بسیج برای سرکوب تظاهرکنندگان اعطا شده بود. او گزارش داد که وی و یکی از بستگان وی متوجه شدند که اعضای بسیج به پسران خردسال دستگیرشده تجاوز میکنند. وقتی بستگان وی در مقابل مقام ارشد میایستد و جواب میخواهد، او آهسته و تبسم کنان درجواب میگوید «امروز فتح المبین است و عمل آنان کاری پسندیده است. هیچ اشتباهی از آنان سر نزده است. چرا شکایت میکنین؟» 6
دیری نگذشت که خبر بدرفتاری با بازداشت شدگان زندان کهریزک واقع در خارج شهر تهران همگانی شد. یکی از بازداشت شدگان سابق گزارش داد که وی فریادهای زندانیان جوان و آرام را در آنجا می شنید. مهدی کروبی، سخنگوی
[2] نگاه کنید، به گزارش مرکز اسناد حقوق بشر ایران، پیامد خشونت بار: انتخابات 1388 و سرکوب دگراندیشان در ایران، ص 47-48، قابل دسترس http://www.iranhrdc.org/persian/permalink/3300.html[از این به بعد پیامد خشونت بار]
[3] مارتین فلیچر و گزارشگر ویژه در تهران، تجاوز و شکنجه جوابی برای شجاعت پرسیدن برنده شدن احمدی نژاد در انتخابات، تایم، 11 سپتامبر 2009 ، قابل دسترس http://www.timesonline.co.uk/tol/news/world/middle_east/article6829921.ece .
[4] کتابخانه حقوق بشر و دموکراسی، مصاحبه بنیاد برومند با سارا، قابل دسترس http://www.iranrights.org/farsi/document-1512.php
[5] هما همایون، پسر جوانی که محافظه کاران تهران را با بازگو کردن تجاوز به چالش کشید، [Iranian Boy who defied Tehran hardliners tells of prison rape ordeal,] تایم، 22 اوت، 2009، قابل دسترسhttp://www.timesonline.co.uk/tol/news/world/middle_east/article6805885.ece.
[6] لیندسی هیلسم، ملیشا ایران، امیدوارم خداوند مرا عفو کند، [Iran militia man, ‘I hope God forgives me] 16 دسامبر 2009، قابل دسترس http://www.channel4.com/news/iran-militia-man-i-hope-god-forgives-me.
------------------------------------------------
آن اینکه اعلام میشود ضمن بررسیهای همه جانبه انجام شده به هیچ موردی از آزار جنسی نرسیده و آن را قویا تکذیب مینماییم 43
II. تجاوز قوانین بین المللی و ایران را نقص میکند
با آنکه تجاوز در قوانین جمهوری اسلامی ایران جرم محسوب میشود، اما معیارهای ثبوت جرم، همان گونه که توسط نماینده ویژه سازمان ملل متحد درباره خشونت علیه زنان ذکر شد، خیلی بالا و به سختی قابل اثبات هستند. در سال 2005، نماینده ویژه متذکر شد، «قربانی تجاوز تنها در صورتی میتواند ادعای خود را ثابت بکند که چند شاهد مرد معرفی کند». او حادثهای را در این مورد به عنوان نمونه یادآوری میکند که قربانی به خاطر عدم اثبات این معیارهای بالا به جرم زنا متهم شد. 44 این معیارها برای قربانی که در زندان میباشد به مراتب دشوارتر است.
تجاوز قوانین ایران را نقص میکند و مطابق قوانین بین المللی شکنجه محسوب میشود. در هردو نظام قضایی شکنجه قطعاً ممنوع میباشد. اصل 38 قانون اساسی ایران در این مورد میگوید، « هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است.» 45 ممنوعیت بین المللی شکنجه در کنوانسیون منع شکنجه و دیگر رفتارها یا مجازاتهای غیرانسانی و بیرحمانه مدون شده است. 46 همچنین چندین سند بین المللی دیگر، شکنجه را ممنوع میکند از جمله ماده 7 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی که در این مورد مشخصاً میگوید، «هیچکس را نمیتوان مورد آزار و شکنجه یا مجازات یا رفتارهای ظالمانه یا خلاف انسانی قرار داد.» 47 جمهوری اسلامی عضو میثاق بین المللی منع شکنجه نمیباشد، اما این
[43]پیامد خشونتبار، پانویس 1، ص 48
[44] نگاه کنید به شواری اقتصادی و اجتماعی ملل متحد، کمیسیون حقوق بشر، گزارش نماینده ویژه در خصوص خشونت علیه زنان، دلایل و نتایج آن، یاکین ارتورک، پاراگراف 56 اسناد سازمان ملل E/CN.u/2006/61/add.3 قابل دسترس در http://www.universalhumanrightsindex.org/documents/848/822/document/en/text.html.
[45]قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، 1358، ماده 38
[46]کنوانسیون منع شکنجه و دیگر رفتارها یا مجازاتهای غیر انسانی و بیرحمانه، مصوب قطعنامه 39/46 اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ضمیمه 39 سازمان ملل متحد، اسناد سازمان ملل متحد UN Doc. A/39/51 (1984); 1465 UNTS 85، قابل دسترس http://iranhrdc.org/httpdocs/English/aadel.htm
[47] میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، ماده 7،
--------------------------------------------------
شهادتنامه سعیده سیابی
اسم کامل: سعیده سیابی
تاریخ تولد: ٢٠ تیر ١٣٣٩
محل تولد: آذربایجان، ایران
شغل:: خانه دار
سازمان مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران
تاریخ مصاحبه: ١٩ ژانویه ٢٠١١
مصاحبه کننده:مرکز اسناد حقوق بشر ایران
این شهادتنامه بر اساس مصاحبه تلفنی با خانم سعیده سیابی تهیه و در تاریخ 28 می 2011 توسط سعیده سیابی تایید شد.
شهادتنامه
١. اسم من سعیده سیابی است و اهل آذربایجان ایران هستم. در اول دی سال 1360 همراه با شوهر و نوزاد چهار ماههام دستگیر شده و چهار سال و نیم در زندان ماندم. در دوران بازجویی مورد شکنجه، اذیت و آزار جنسی و تجاوز قرار گرفتم.
٢. بازگویی خاطرات تلخ گذشته خیلی دردناک است. بعضی از اتفاقاتی که 29 سال قبل در زندان بر من گذشته، اکنون از ذهنم پاک شده است، اما قسمتهایی از آن هرگز از ذهنم پاک نخواهد شد. امروز، میخواهم قسمتهایی از آن را با شما درمیان بگذارم.
٣. من در یک خانواده سیاسی بزرگ شده ام. من و شوهرم، هر دو فعال سیاسی بودیم و مانند بقیه اعضای خانواده هایمان از ابتدا با جمهوری اسلامی مخالف بودیم. ما اعتقاد داشتیم که تاسیس جمهوری اسلامی یک عقب گرد تاریخی برای کشور ما است. باور ما بر این بود که آخوندها افراد نالایق و وحشی هستند که کشور ما را به سوی نابودی خواهند برد. از این رو، همه اعضای خانواده های ما با این رژیم مخالف بودیم.
٤. سال های اول انقلاب، سال های خیلی بدی برای ایرانیان بود. رژیم همه مخالفان را به شدت سرکوب میکرد. آنان را دستگیر، شکنجه کرده و از دم تیغ میگذراند و نابود میکرد. رژیم عرصه فعالیت سیاسی را بر فعالان و مخالفان خود تنگ تر و تنگ تر می کرد.
٥. به خاطر فقر مالی، من و شوهرم با خانواده خواهرم که تازه ازدواج کرده بود، بطور مشترک و با هم در یک خانه، در تبریز زندگی میکردیم. بعد از مدتی فهمیدیم که محل شکونت ما، دیگر محل امنی برای ماندن نیست و تصمیم گرفتیم آنجا را ترک کنیم.
٦. بعد از این که متوجه خطر شدیم و دوستانمان دستگیر شدند، خواهرم با شوهرش آنجا را ترک کردند. من و شوهرم هم به دنبال خانه دیگری بودیم. در همین زمان، یکی از هم حزبی های ما که دستگیر شده و در زیر شکنجه، آدرس ما را لو داده بود. برای همین، من و شوهرم هم دستگیر شدیم.
دستگیری
٧. ساعت چهار و نیم شب اول دی ماه بود. چون به پسرم شیر میدادم، بیدار بودم. آن شب، مهمان هم داشتیم. مهمانمان پسر جوانی بود. چون نفت جیره بندی شده بود و ما هم نفت اضافی نداشتیم، او با ما در یک اتاق خوابیده بود. ما با مشقت میتوانستیم تنها یک اتاق را گرم کنیم. در همین هنگام، ناگهان متوجه شدم که تمام درها به هم کوبیده شدند و پاسداران تمام راه پله ها، پشت بام، بالکنی و همه جا را اشغال کردند. ما در یک کوچه بن بست زندگی میکردیم. دیدم، در یک آن همه کوچه پر از پاسدار شده است.
٨. بلافاصله، پاسداران وارد خانه شدند. همه مسلح بودند. بدون سوال و جواب، ما و مهمانمان را در چند دقیقه دستگیر کردند. علت دستگیری را از آنها پرسیدم. در جوابم گفتند: «خانم! ما یک سوال داریم. سوال ما را جواب میدهید و برمیگردید. نگران نباشید.» این یک دروغ روشن بود. به هزاران نفری که قبلاً دستگیر کرده بودند نیز همین دروغ را گفته بودند. این یک روال عادی دستگیری در آن زمان بود و همه ما آن را میدانستیم.
٩. آنان همه سوراخ و سمبه ها، حتی داخل کفش های ما را هم گشتند. ما در درون زودپز، نشریه حزب توفان را جا سازی کرده بودیم. آنها آن را هم یافتند و با خود برداشتند. نیم ساعت بعد، چشمان ما را بستند و بردند و در یک پیکان نشاندند. اجازه ندادند چیزی برای پسرم و خودم بردارم. حتی نگذاشتند کفشم را بپوشم. من را با دمپایی بردند. ما را از هم جدا کرده، در چندین ماشین جا دادند و چشم های ما را بستند. قبل از این که چشمان ما را ببندند، در یک لحظه متوجه شدم که چهار اتومبیل در جلو و چهار اتومبیل در عقب اتومبیل ما ایستاده اند. از همانجا ما را به مرکز سپاه پاسداران بردند. البته این را بعداً فهمیدم که ما را به آنجا بردند. ولی تعدادی از پاسداران در خانه ما ماندند. بعد ها شنیدیم که هر کس برای دیدن ما به آنجا رفته، دستگیر شده است.
١٠. وقتی ما را از ماشین پیاده کردند، شوهرم که مرد بسیار آزموده، تیز هوش و اهل مطالعه بود، به من گفت: «اگر دیگر همدیگر را ندیدم و اگر از من بدی دیده ای، من را ببخش». گفتم: « نه! این را نگو. اینها گفته اند، از شما یک سوال داریم و بر میگردید». شوهرم در فرصتی به من گفت: «از این به بعد، باید خیلی زرنگ باشی. کار ما از این حرفها گذشته!»
١١. از هم جدا شدیم. من و پسرم را به سلولی بسیار سرد که فقط می توانستم سر پا بایستم، بردند. این سلولی آهنی و کوچکتر از یک متر در یک متر بود. زمستان بود و سرمای شدید و هوای سرد آذربایجان بیداد میکرد. من و پسرم هم لباس گرمی نداشتیم.
--------------------------------------------------
شهادتنامه مجتبی سمیع نژاد
اسم کامل:مجتبی سمیع نژاد
تاریخ تولد: ٨ مهر ١٣٥٩
تهران، ایران
شغل:وبلاگنویس، روزنامهنگار، فعال حقوق بشر
سازمان مصاحبه کننده:مرکز اسناد حقوق بشر ایران
تاریخ مصاحبه:15 بهمن 1389
مصاحبه کننده:مرکز اسناد حقوق بشر ایران
این شهادتنامه بر اساس مصاحبه تلفنی با مجتبی سمیع نژاد تهیه و در تاریخ 28 اردیبهشت 1390توسط سمیع نژاد تایید شد.
شهادتنامه
١. من مجتبی سمیع نژاد هستم و در سال 1359 متولد شدهام. قبل از ترک ایران، دانشجوی رشته ارتباطات و روزنامه نگاری در ایران بودم.
٢. من دوبار دستگیر شدم. اولین بار در تاریخ 10 آبان 1383 بود که بعد از 88 روز با قرار وثیقه از بند 2 الف زندان اوین آزاد شدم. مجدداً دو هفته بعد، در 24 بهمن 1383، بازداشت و بعد از بیست و یک ماه از زندان آزاد شدم.
٣. بار اول به خاطر افشای خبر بازداشت سه وبلاگنویس در وبلاگم دستگیر شدم، اما در طول بازداشت به دلیل مطالبی که در وبلاگم نوشته بودم، اتهامات جدیدی بر من وارد شد که اتهاماتی سنگین بودند. مانند اتهام توهین به آیت الله خمینی و آقای خامنهای، اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام، و از همه جدیتر سبالنبی بود.
٤. ساعت 8 و نیم شب بود. من با مادر، یکی از برادرانم و دوستم در منزل بودم. 4 نفر به درب خانه آمدند وگفتند که از من سوال دارند. من به درب منزل رفتم. وقتی رسیدم، اول عکسی را به من نشان دادند و پرسیدند که آیا صاحب عکس من هستم؟ من تایید کردم. بعد پروندهای را به من نشان دادند، که پرینت مطالبم در وبلاگم بود. گفتند که «مامور» هستند و میخواهند خانه را جستجو کنند. من حکم قضایی خواستم. نشان ندادند و با تهدید وارد خانه شدند. مادرم و من بارها از آنان پرسیدیم که آنان مامور کجا هستند، اما آنان جوابی ندادند. صرفاً می گفتند که مامور امنیتی هستند. اسامی آنان را پرسیدیم. با اسم مستعار خود را معرفی کردند. مثلاً یکی از آنان اسم خود را "تهرانی" گفت.
٥. من از اتفاقاتی که بعداً افتاد و از گفتگوهای دوران بازجویی متوجه شدم که آنان عضو یک گروهی که توسط سپاه و با دستور قاضی مرتضوی و قاضی مقدس (که بعداً ترور شد) برای مبارزه با جرایم اینترنتی و مشخصاً وبلاگنویسان تشکیل شده بود هستند.
٦. این نهاد که نام «دفتر اینترنت» را بر خود داشت، به شکل رسمی اعلام نشده بود، اما وجود داشت و هدف آن سرکوب وبلاگ نویسان بود. من به نحوی در وبلاگ خودم به وجود این نهاد اشاره کرده بودم. اما مقامات حکومتی نمیخواستند وجود این نهاد را به شکل رسمی تایید کنند.
-----------------------------------------------------------
شهادتنامه مریم صبری
نام:مریم صبری
محل تولد:تهران، ایران
تاریخ تولد: ١٣٦٧
سازمان مصاحبه کننده :مرکز اسناد حقوق بشر ایران
تاریخ مصاحبه: ١٢ آذر ١٣٨٨
این شهادتنامه به دنبال گفتگوی حضوری با مریم صبری تهیه شده است و شامل (42) پاراگراف و (9) صفحه است. این گفتگو در تاریخ 12 آذر 1388 انجام و در تاریخ 18 آبان 1389 توسط مریم صبری تایید شده است.
شهادتنامه
پیشینه
١. اسم من مریم صبری است، بیست و یک ساله هستم و قبل از خروج از ایران در یک شرکت قایقرانی کار میکردم.
٢. در سال 1385 وارد دانشکده هنرهای زیبا در تهران شدم و بعد از مدتی عضو هیئت سیاسی دانشجویان آن دانشگاه شدم. در آن زمان عضو هیچ گروه سیاسی نبودم و فعالیت سیاسی گستردهای هم نداشتم. در برنامههای غیرسیاسی و تظاهراتی که در دانشگاه برگزار میشد شرکت میکردم. در سال 1386، حراست دانشگاه، که یک نهاد امنیتی در سطح دانشگاه است، در ابتدا به شکل موقت، اما بعد توسط یک نامه رسمی به صورت دائم من را از دانشگاه اخراج کرد.
٣. در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 به فعالیتهای سیاسی روی آوردم و در تظاهراتهای اعتراضی بعد از انتخابات شرکت کردم. در جریان یکی از این تظاهراتها، توسط افراد لباس شخصی دستگیر و به زندان نامشخصی منتقل شدم که در آنجا بارها مورد شکنجه و تجاوز جنسی قرار گرفتم.
انتخابات
٤. در اوایل نسبت به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 1388 تردید داشتم و حتی برای تحریم آن تبلیغ میکردم چون اعتقاد داشتم که مقامات جمهوری اسلامی رأی دادن ما را به معنای رضایت از وضع موجود تعبیر خواهند کرد. اما هنگامی که خاتمی موسوی را به عنوان نامزد ریاست جمهوری از طرف خود معرفی کرد و از مردم خواست تا از او حمایت کنند، تغییر موضع دادم. امیدوار شدم که اگر موسوی انتخاب گردد، فضا مانند دوران خاتمی باز خواهد شد. این بود که به کمپین انتخاباتی موسوی در تهران پیوستم و به نفع او به تبلیغ پرداختم. معمولاً در شبهایی که موسوی مناظره تلویزیونی داشت من بیرون از خانه بودم. شور و شوق مردم بینهایت بود. مردم شعار میدادند «احمدی بای بای». چون اعتقاد داشتند که احمدی نژاد حتماً در انتخابات بازنده خواهد شد.
---------------------------------------------------
شهادتنامه متین یار
نام: :متین یار (نام مستعار)
محل تولد: اصفهان، ایران
تاریخ تولد: 1365
سازمان مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران
تاریخ مصاحبه: 28 فروردین 1389
مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران
این شهادتنامه بر اساس مصاحبه حضوری با متین یار تهیه و در تاریخ 13 مهر 1389 توسط متین یار تأیید شده است.
شهادتنامه
زندگی من
١. اسم من متین یار است. 24 سال دارم و در سال 1365 در استان اصفهان متولد شدم. تا قبل از خروج از کشور که هفده ماه پیش بود، در ایران دانشجو بودم. چون در زندان مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته بودم و به دلیل ترس از اعدام توسط جمهوری اسلامی از ایران خارج شدم. دلیل روبرو شدن من با این آزار و اذیتها این بود که مقامات دولتی به همجنسگرا بودن من پی بردند که مطابق قوانین ایران، مجازات این جرم اعدام است.
٢. حدوداً نه یا دوازده ساله بودم که متوجه شدم ابراز علاقه من نسبت به دوستان و همجنسان من با دیگر پسرهای هم سن و سال خودم کاملاً متفاوت میباشد و صرفاً یک دوستی معمولی نیست بلکه من کششی خاص نسبت به جنس موافق خود احساس میکردم. اوایل فکر میکردم که دچار بیماری ذهنی شدم و به خاطر تصوری که از این احساسات غیراخلاقی داشتم خود را سرزنش میکردم. با گذشت زمان و بزرگ شدن متوجه شدم که کسی نمیتواند من را به خاطر احساساتی که داشتم سرزنش کند چرا که آنها اساساً بد نبودند. من قبول کردم که همجنسگرا هستم و نمیتوانستم کاری به جز پذیرفتن آن انجام بدهم.
٣. هنگامی که بزرگ شدم مجبور بودم همجنسگرا بودن خود را مخفی نگاه دارم. تصور میکنم مادر من شک کرده بود که تفاوتهایی در من وجود دارد اما من هرگز راز خود را با او یا دیگر اعضای خانواده خود در میان نگذاشتم. همجنسگرایی خود را نزد خود نگاه داشتم چون میترسیدم خانواده نتوانند احساسات من را، با آنکه توانایی کنترل آنها را نداشتم درک کنند. مخفی نگه داشتن این راز از خانواده اثرات روحی و روانی بدی بر من گذاشته بود. این دوران بسیار سختی در زندگی من بود.
--------------------------------------------------------------------
شهادتنامه سرور
اسم کامل: سرور (اسم مستعار)
تاریخ تولد: ١٣٦٣
محل تولد:مهاباد، ایران
شغل: فعال کرد
سازمان مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران
تاریخ مصاحبه: ٨ اسفند ١٣٨٩
مصاحبه کننده: مرکز اسناد حقوق بشر ایران
این شهادتنامه بر اساس مصاحبه حضوری با سرور تهیه و به تاریخ 9 خرداد 1390 توسط سرور تایید شد.
شهادتنامه
١. من سرور هستم و ساکن شهر مهاباد در آذربایجان غربی میباشم. اکنون به عنوان پناهنده در ترکیه زندگی میکنم.
٢. من به دو دلیل از ایران خارج شدم. دلیل اول مشکلات جدیای بود که توسط پدرم در همکاری با دستگاه دولتی ایران بر من و مادرم وارد میشد و دلیل دوم به خاطر تجاوزی که بر من در یکی از بازداشتگاه نیروهای انتظامی در تبریز صورت گرفت.
٣. پدرم از عشیره منگور کردهای ایران میباشد و یک فرد نظامی است که ما در کردی به آن جاش میگویم. جد پدریم مدتها قبل به مهاباد، مهاجرت کرده بود. منگوریها عمدتاً ساکن قسمت مرکزی مهاباد اند و پیشه اصلی مردان آنها نظامیگری میباشد. ازاینرو، پدرم نسل اندر نسل نظامی بوده است. بیشتر مردان عشیره منگور حامی جمهوری اسلامی هستند و خود را بیشتر ایرانی میدانند، تا بخشی از مردم کرد. آنان از لحاظ قیافه ظاهری تفاوتی با سایر مردم کردستان ندارند و با زبان کردی حرف میزنند، اما با یک لهجه محلی.
٤. پدرم بسیجی، یعنی عضوی سازمان بسیج مستضعفان که تحت فرمان سپاه پاسداران قرار دارد میباشد. من کارت عضویت او را روزی در جیبش دیدم. البته قبل از آن دوستانم میگفتند که پدرم بسیجی است، چون او را در رژه نظامی دیده بودند، اما من باورم نمیشد. چون بسیج نیروهای نظامی داوطلب میباشد، پدرم همیشه در خدمت سربازی نبود. گاهگاهی میدیدم که پدرم برای یک و یا دوشب ناپدید میشود، وقتی سوال میکردیم که کجا بود، بهانههای مختلف میآورد. او نمیخواست ما بدانیم که او بسیجی است. وقتی برای خدمت میرفت، معمولاً ماشینی درب منزل میآمد و او را با خود میبرد. پدرم وقتی در خدمت نظامی نبود، به کارهایی چون نجاری، بوتیک، جوشکاری، آلومینیوم سازی، و حرفههای دیگر میپرداخت.
٥. مادرم کرد و با برادر بزرگترم هردو فعال سیاسی و طرفدار کومله و حزب دموکرات کردستان ایران که هردو از جمله سازمانهای چپگرا و متعلق به کردستان ایران هستند میباشند.
٦. از این رو، پدرم با مادر و برادر بزرگم رابطه خوبی نداشتند. همیشه با هم نزاع داشتند. وقتی که مادرم از خانواده پدریم جدا شد، مشکلات خانوادگی ما عمیقتر شد. بعد از آن مادرم بیشتر از پیش مورد توهین و تحقیر و اذیت پدرم قرار میگرفت.