گلزار خاوران
گرد آوری گزارش م. رها
در چهارده کیلومتری میدان خراسان، در جادۀ خراسان، در سراشیبی تپه ای، گورستان خاوران قرار دارد. صحرایی خشک و خالی که از چند سال پیش با دیوارهای سیمانی از پیرامونش جدا شده است. یک طرف دیوارهای سیمانی گورستان هندی هاست و طرف دیگرش گورستان ارامنه. شمال غربی آن را هم داده اند به بهائی ها.
از تابستان ١٣٦٠ به بعد، کمونیست های تیرباران شده را در این گورستان به خاک سپرده اند. حتی بسیاری را که قبلأ در بهشت زهرا دفن بودند، به اینجا منتقل کردند.
خانواده ها هر هفته در خاوران جمع می شوند. صبح زود روزهای جمعه، ساعت پنج یا شش، حوالی دروازه خراسان با هم قرار می گذارند و با مینی بوس یا وسیلۀ دیگری خود را به سر خاک می رسانند. بیشتر، مادرها هستند؛ زن های جوان تر و مردها کمتر در این جا ظاهر می شوند. چون در هر یورش، پاسداران بیشماری از آنها را دستگیر می کنند و به زندان می برند.
هر خانواده در جای مشخصی می نشیند و یا می ایستد، در نقطه ای که به آن احساس نزدیکی کرده است، و این تنها یک احساس است. به هیچ مادر و یا همسری، مزار اعدام شده اش، اطلاع داده نشده است. خانواده ها، اما برای خودشان محاسباتی کرده اند و ردیف هایی را مشخص نموده اند که محل دفن احتمالی و فرضی جگر گوشه شان است. زیر و رو شدن خاک، نشان از خاکسپاری تازه ای می دهد. برای دفن اجساد، زمین را عمیق نمی کنند. چند بار اتفاق افتاده که گوشۀ لباسی از خاک بیرون مانده باشد. یک بار، زنی، گوشۀ لباس همسرش را که سه روز پیش از آن اعدام شده بود، زیر خاک دید. خاک را کنار زود و چشمش به جسد تیرباران شدۀ همسرش افتاد.
گاه خانواه ای به وسوسۀ کندن زمین و جستجوی رازهای زیر خاک بر می آید، تا مگر از روی لباس یا نشان دیگری، عزیز خفتۀ خود را بازیابد. این یعنی به استقبال خطری بزرگ رفتن و نیز تن سپردن به آزادی دیوانه کننده. اما مگر برحذر داشتن مادری داغدیده از یافتن آرامگاه فرزند، کاری ساده است؟
هر لحظه بیم آمدن پاسدارها می رود. آنها، هر چند وقت یک بار حمله می کنند. به شکار خانواده می پردازند. چهره های آشنا را دستچین می کنند و به زندان می برند. در گدشته، و به ویژه در سال ٦٠، هجوم ها بیشتر بود.
خانواده ها، ردیف ها و جاهای را با رویائی، خرده سنگی یا ریختن تکه سیمانی که از کارخانه های اطراف تهیه می شود، علامت گذاری می کنند. این علامت های کوچک را پاسدارها با بولدوزر درهم می ریزند. خانواده ها، ردیف ها و مزارهای فرضی خود را دوباره برپا می سازند، با شمردن قدم ها و دیگر روش های قراردادی بین خودشان، و گاه به معیارهای قلبی و عاطفی، که علم حساب را در آن جایی نیست.
خانواده های با دستۀ گل و گلاب می آیند. دسته های گل را روی ردیف ها پخش می کنند. به وقت رفتن شان، محوطه گلباران شده و به گلزار می ماند. آنها اینجارا گلزار می نامند و اصرار دارند که همه به همین نام بشناسندش.
یکبار مادری که پسر جوانش در این گلزار آرمیده است، درختچه ای را بالای آرامگاه فرضی او کاشت. مادر هرجمعه به به دیدار پسر می رفت.، مشک آبی زیر چادرش پنهان می داشت، درخت را آب می داد و رشدش را نظاره می کرد. تک درخت کوچک در آن بیابان خشک، زیبایی و شکوهی داشت! رشد درخت، دل های زخم دیده را مرهمی بود و باریکۀ امیدی! در یک روز جمعه که مادر با مشک آب در زیر چادر به آنجا رفت، درخت را ندید. کنده و برده بودندش. خانواده ها اما، شکوه آن نونهال را فراموش نگردند. باز چند درخت دیگر کاشتند و از گورستان بهائی ها، شلنگ آبی به امانت گرفتند. پاسدارها، تا فهمیدند. بهائی ها را تهدید کردن که اگر این "جنایت" یک بار دیگر تکرار شود، آبشان قطع و قبرستان شان خراب خواهد شد. و درخت ها را کندند و بردند.
آخرین جمعۀ سال یا اولین روز سال نو، در گلزار خاوران غلغله است. همه می آیند. جوان ترها و مردها هم از شهرستان ها می آیند. اگر تحویل سال نیمه شب نباشد، هفت سینی هم می آورند، با آجیل و شیرینی و گلاب و دسته های گل.
گلزار محل رد وبدل کردن آخرین اخبار اعدام ها و زندان ها هم هست. مراسم سالگردی هم اگر در پیش باشد. گفته می شود و قرار بعدی گذاشته می شود.
در بهشت زهرا، اجساد تیرباران شده ها در یک قطعه متمرکز نیست، آنها در قطعه های مختلف دفن شده اند. آنجابه خانواده ها اجازه داده اند روی مزار عزیزان شان قطعه سنگی بگذرند. با این حال، گاه و بیگاه شبانه می ریزند و سنگ ها را می شکنند. اما اینجا نیاز به علامت دیگری نیست. سنگ های شکسته ای که در هر قطعه به چشم می خورد، نشان از تیرباران شده است.
در بهشت زهرا و خاوران و بنا به شایعه ای، در بیابان های ورامین، از گورهای دسته جمعی سخن گفته می شود. وگفته می شود که رژیم در نظر دارد تمام خاوران را به بهائی اختصاص دهد. با این خیال باطل که دیگر نه یادی خواهد بود و نه یادبودی، نه شاخه گلی، نه تک نهال لرزانی و نه تجمع خانواده ئی! بهائی ها تا کنون این "کرامت" بزرگ را پس زده اند. اما حکومت اعلام کرده که به هر حال این محل را به دیگران واگذار می کند.
باید دید مادران و همسران دل سوخته و خانواده های داغدیده کجا جمع خواهند شد؟ شاید در خیابان ها، با عکس های سنجاق شدۀ عزیزان شان به سینه!