بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
ترویج مدارا و عدالت به کمک دانش و تفاهم
قربانیان و شاهدان

ایران: نقض حق تحصیل

نوید خانجانی/ مصاحبه با بنیاد عبدالرحمن برومند
بنیاد برومند
۲۰ خرداد ۱۳۹۰
مصاحبه

توضیح: نوید خانجانی از فعالین حقوق بشر، بالاخص حقوق اقلیت ها، از پایه گذاران کمیته ی محرومان از تحصیل بهائی (کمیته ی حق تحصیل) در مجموعه ی فعالان حقوق بشر در اواخر سال ١٣٨٧ و موسس جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی در ٧ آذر ١٣٨٨ و عضو کمیته ی گزارشگران حقوق بشر می باشد. خود او به دلیل اعتقاد به آیین بهائی، مانند دیگر هم کیشان خود از تحصیل محروم شد. وی در تاریخ ٢٧ اسفند سال ١٣٨٧ با بنیاد برومند مصاحبه ای انجام داد که به صورت مشروح ذیلا خواهد آمد. آقای خانجانی در تاریخ ١١ اسفند ماه ١٣٨٨ در منزل پدرش در اصفهان دستگیر و به اوین منتقل شد. وی ٢٥ روز اول حبس خود را در اوین در انفرادی و مجموعا ٦٥ روز را در بازداشت گذراند و در این مدت از حق داشتن وکیل محروم بوده است. او چندین بار مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مجبور شد در اعتراض به شرایط بد بازداشت و عدم رعایت حقوق خود به عنوان متهم دست به اعتصاب غذا بزند. وی همچنین تحت فشار برای انجام اعترافات ویدئویی بوده اما حاضر به انجام این کار نشد. او در تاریخ ١٣ اردیبهشت ١٣٨٩ با قرار وثیقه ی ١٠٠ میلیون تومانی موقتا آزاد گشت. آقای خانجانی در تاریخ ٢٩ آذرماه ١٣٨٩ در شعبه ی ٢٦ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباسی محاکمه شد. اتهامات وی عبارت بود از: «نشر اکاذیب»، «تشویش اذهان عمومی» و «تبلیغ علیه نظام به واسطه ی انتشار اخبار و گزارش ها و انجام مصاحبه با تلویزیون و رادیو های بیگانه»، «عضویت در شورای مرکزی کمیته ی گزارشگران حقوق بشر» و هم چنین «تشکیل گروه محرومین از تحصیل». وی در تاریخ یکشنبه ١٠ بهمن ماه ١٣٨٩ از سوی شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب تهران به ١٢ سال حبس تعزیری و ٤٠٠٠٠٠٠ ریال جزای نقدی محکوم گردید و هم اکنون در انتظار حکم دادگاه تجدید نظر خود می باشد. متن زیر شهادت اوست که در مصاحبه با بنیاد برومند در تاریخ ٢٧اسفند ماه سال ١٣٨٧ داده شده است.

مبانی حقوقی محرومیت بهائیان از حق تحصیل

بعد از انقلاب برای مدتی دانشگاه ها تعطیل شد و بعد [ بین سال های ١٣٥٩-١٣٦٢] انقلاب فرهنگی را داریم. بعد از انقلاب فرهنگی، دانش آموزان بهائی دیگر اجازه شرکت در کنکور را نداشتند چون [در فرم ثبت نام] گزینه مذهب وجود داشت و از بین مذاهب فقط ادیان رسمی را ذکر کرده بودند و در قانون اساسی [جمهوری اسلامی ایران] دین بهائی را به عنوان دین رسمی نمی شناسند. در سال ٨٣ گزینه مذهب ازفرم ثبت نام برداشته شد و به جای آن گزینه معارف دینی را گذاشتند: یعنی شما [سئوالات مربوط] کدام معارف دینی را می خواهید امتحان بدهید. بچه های ما مشکلی نداشتند و گزینه ی معارف اسلامی را انتخاب می کردند.

[حتی قبل از سال ١٣٨٣] تا قبل از کنکور [برای بهائی ها] مشکلی وجود نداشت. دانش آموزان بهائی در مدارس تحصیل می کردند. البته آزار و اذیت بود اما قانونی نبود. مثلا در دوران راهنمائی از کلاس های تعلیمات دینی اخراج می شدیم یا به اجبار ما را به نماز جماعت می بردند. از این مشکلات همیشه بود. در مدارس معتبر ما را ثبت نام نمی کردند. به عنوان مثال از مدارس آن زمان، مدرسه اژه ای در اصفهان و امثال این ها دانش آموزان بهائی را ثبت نام نمی کردند و اگر هم ثبت نام می کردند همیشه مشکلاتی وجود داشت.

در قانون اساسی، هیچ اصل و بندی نیست که بتوان با استناد به آن، بچه های بهائی را از تحصیل محروم کرد. حتی اگر بهائی بودن جرم محسوب شود، باز هم نمی توانند مجرم را از حق تحصیل محروم کنند. بر اساس تحقیقاتی که ما انجام داده ایم محرومیت بهائی ها از تحصیل اصولاً به مصوبه شورای انقلاب فرهنگی بر می گردد. طبق شایعات، این مصوبه ازبین رفته اما از طرفی دیگر در بعضی سایت ها منتشر شده است. طبق تحقیقات ما این مصوبه که [برای محرومیت از تحصیل بهائی ها] مورد استناد قرار می گیرد، غیر رسمی است و بطور رسمی در هیچ منبع دولتی اعلام نشده است. شما می توانید به سایت شورای انقلاب فرهنگی هم مراجعه کنید و ملاحظه بفرمائید که اصلاً چنین مصوبه ای وجود ندارد. صرفا یک نامه ی محرمانه است که در آن آقای گلپایگانی دستور داده اند که بهائیان حق تحصیل در دانشگاه را ندارند. ما می توانیم شماره ی این مصوبه را در اختیار شما قرار دهیم اما اگر آن را در سایت شورای عالی انقلاب فرهنگی جستجو کنید، خواهید دید که اصلا چنین مصوبه ای وجود ندارد. یعنی مصوبه ای در حال اجراست که به طور رسمی اعلام نشده و محرمانه است در حالی که قانون نمی تواند محرمانه باشد.

درسال ٨٣ [همان طور که گفته شد] تعدادی از دانش آموزان بهائی در کنکورسراسری شرکت کردند [و رتبه های خوبی به دست آوردند. مثلا رتبه ی یک انسانی، رتبه ی ٨ انسانی، رتبه ی یک زبان های خارجی که خانم سیما حقیقت مهلبانی بودند. رتبه ی دو رقمی هم زیاد داشتیم که می توان برای نمونه به خانم فدا محمودی رتبه ١٤ ریاضی، هلاکو رحمانیان رتبه ٥٤ ریاضی اشاره کرد. این [رتبه ها] همه اعلام شدند اما بعد از چند روز یکدفعه همه را پاک کردند. در کنکور ٨٣ به این شکل بود که در فرم انتخاب رشته برای کسانی [داوطلبین بهائی] که مجاز به انتخاب رشته شده بودند اسلام زده شد، که پس از آن داوطلبین بهائی که مجاز به انتخاب رشته شده بودند هیچکدام انتخاب رشته نکردند و بار دیگر سال ٨٤ در فرم انتخاب رشته داوطلبین بهائی مجاز به انتخاب رشته اسلام زده شده بود و آنها باز هم مثل سال ٨٣ در انتخاب رشته شرکت نکردند. سال ٨٥ برای اولین [بار بعد از انقلاب] بود که بچه های بهائی توانستند وارد دانشگاه شوند چون برای اولین بار در فرم انتخاب رشته ی کنکور دیگر گزینه ی مذهب ذکر نشد و بچه ها انتخاب رشته کردند. بعد از حدود بیست و چند سال، بیش از صد نفر توانستند برای اولین بار به دانشگاه بروند. اما نود درصد این افراد بعد از ورود به دانشگاه های دولتی ظرف چند هفته تا یک ترم اخراج شدند. از سال ٨٦ و ٨٧ دانش آموزان بهائی در کنکور شرکت می کردند اما بعد از اعلام نتایج، نتیجه ای برای بسیاری از دانش آموزان و داوطلبین بهائی نمی آمد. بعد ازسال ٨٦، حدود ٨٠٠ نفراز بچه های بهائی اخطار نقص پرونده دریافت کردند: یعنی هیچ نتیجه ای برای امتحان آن ها اعلام نشد.

سه نفر از دوستان من که از دانشجویان دانشگاه سهند بودند و ٩ نفر از دانشگاه شهید باهنر صرفا به دلیل بهائی بودن اخراج شدند. دانشجویان سهند که اواخر سال پیش اخراج شدند هنوز در حال پی گیری اند. آن ها هیچ نوشته ای مبنی بر اخراج خود ندارند. الان، خیلی سخت برای اخراج نوشته می دهند یعنی تا جائی که بشود نوشته نمی دهند. تعداد انگشت شماری از بچه ها توانستند نوشته بگیرند اما اکثرا اخراج شده ها نوشته ای در دست ندارند. به عنوان مثال در مورد بچه های دانشگاه سهند، صفحه ی مربوط به آن ها در وبسایت دانشگاه بسته شد، در نتیجه بچه ها نتوانستند انتخاب واحد کنند. وقتی به دانشگاه سهند مراجعه کردند، دم در ورودی دانشگاه انتظامات جلوی آن ها را گرفته و گفتند شما حق ورود به دانشگاه را ندارید. حتی اجازه ندادند وارد حیاط دانشگاه بشوند که با دوست هایشان روبرو نشوند.گفتند شما باید به سازمان سنجش در تهران بروید و با آن ها صحبت کنید. این قضیه از مرکز است و به ما ارتباط ندارد. گفته بودند اینجا توقف نکنید برای شما مشکل ساز می شود. بچه ها بعد از این تهدید به تهران رفتند و با حراست وزارت علوم صحبت کردند. اما آن ها هم پاسخگو نبودند و گفتند که این قضیه به ما ارتباطی ندارد و باید با حراست دانشگاه تبریز صحبت کنید. به این شکل به هم پاسکاری می کنند تا دانشجویان از پیگیری خسته شوند و موضوع را رها کنند. خیلی از بچه ها کلا دانشگاه را رها کردند. خیلی ها به خاطر خطراتی که وجود دارد از پیگیری صرف نظر کردند و خیلی ها هم از کشور خارج شدند. اما بعضی ها پیگیری کردند و موفق شدند حکم اخراج خود را بگیرند.

کمیته ی محرومان از تحصیل بهائی

ما بعد از این قضایا، حدودا یک ماه می شود [ از تاریخ انجام مصاحبه یعنی ٢٧ اسفند ١٣٨٧] که کمیته ای به نام کمیته ی محرومان از تحصیل بهائی تاسیس کردیم. ما حدودا از ابتدای انقلاب تا امروز بیش از ١٥ هزار نفر محروم از تحصیل داریم . کمیته ی تاسیس شده در حال حاضر، بیش از سه هزارنفر عضو دارد. قرار بر این است که در ١٥ اردیبهشت ماه، اولین نشست سراسری کمیته را در سه شهر اصفهان، شیراز و تهران برگزار کنیم. بیش از ٢٠٠ نفر در این جلسات شرکت خواهند کرد.

تا به حال هیچ جلسه رسمی ای برگزار نشده است یعنی بچه های بهائی حرکت مستقلی انجام نداده اند. این جلسات برای اولین بار بعد از انقلاب به صورت مستقل برای بهائیان تشکیل می شود و مسئول کمیته من هستم. هدف ما براندازی نظام نیست. یک سری از تعالیم مذهبی ما با حکومت در تضاد است اما به طور کلی بچه های بهائی می خواهند وارد دانشگاه بشوند و برای آبادانی کشور تلاش کنند و هدف سیاسی ندارند.

ما در این هدف تنها نیستیم و دوستان زیادی داریم مثل آقای رفیعی، آقای باطبی. دوستانی از طیف چپ هم هستند مثل آقای علیرضا داوودی. از اعضای انجمن اسلامی هم آقای مجید توکلی و دوستان ایشان هستند. ما با آن ها تماس و همکاری داریم. حد و مرز ما طبق اصول مذهبی امان مشخص است. در همان حد و مرز با هم همکاری می کنیم و دوستان خوبی هستیم.

[یا یک همکاری دیگربه عنوان مثال] با آقای کروبی چند روز پیش [ ٢٧اسفند ماه سال ١٣٨٧] صحبت کردیم ایشان یک سری حمایت ها کردند و قول هایی دادند. خواستند که خواسته های خود را روشن کنیم تا ببینیم آیا ایشان با ما به توافق می رسند و می توانند به آن ها عمل کنند یا نه. برخورد آقای کروبی خوب بود. کاملاً از ما دفاع کردند اما نه به شکل حکم کتبی که بتوانیم مورد استناد قرار بدهیم. شفاهاً حمایت کردند و قرار است دوباره با ایشان صحبت کنیم تا نظرشان را رسما در باره این قضیه اعلام کنند و موضع شفافی در این مورد بگیرند. اما قبل از ایشان هم آقای رهبر از نمایندگان مجلس بودند که برای من و یکی دیگر از دوستان، خطاب به وزارت علوم و سازمان سنجش نامه ای نوشتند تا دلیل اخراج و وضعیت ما سریع تر روشن بشود.

ما سراغ این کاندیداها می رویم تا حل و فصل قضیه آسان تر شود. ما نامه هائی از دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی داریم که بین آقای ابطحی و معاون و مشاور آقای خاتمی رد و بدل شده است، به این مضمون که این بهائی ها به چه دلیل از تحصیل محروم شدند و این قضیه باید حل بشود. نظر آن ها این بود که این قضیه حاد نیست که قابل حل نباشد و بچه های بهائی مخالف نظام نیستند. بعد از کمی بحث، موفق شدند یک سری مسائل را حل کنند و بچه های بهائی توانستند کنکور بدهند.

همان طور که گفتم ما با آقای رهبر مذاکره کرده بودیم و ایشان شفاها قبول کرده بودند که نباید کسی به خاطر بهائی بودن از دانشگاه اخراج شود. ما در نامه ای این قضیه را شرح دادیم و ایشان هم زیر نامه امضا کردند که مطابق قانون حقی ضایع نشود و قضیه را بررسی کنید. ضمنا به ما گفتند که قضیه را پیگری کنید و ما مطمئنیم که این اخراج به خاطر بهائی بودن نیست. بعد از پیگیری، نهایتا نامه ی ایشان را آقای دکتر جمشیدی، مسئول امور مجلس وزارت علوم، به سازمان سنجش و وزیر علوم دادند که وضعیت و دلیل اخراج ما مشخص بشود. در ادامه ی پیگیری ها کار به جایی رسید که این نامه فاش و باعث بازداشت ما شد. این نامه هم داخل پرونده ی ما بود. ما آن را مخفیانه و با همکاری بچه ها از وزارت علوم خارج کردیم. در این نامه کاملا واضح است که ما به دلیل بهائی بودن به دستور وزارت اطلاعات و حراست وزارت علوم ار تحصیل محرومیم و باید اخراج می شدیم. در ضمن از آقای جمشیدی هم تشکر و درخواست شده بود که دیگر قضیه را پیگیری نکنند.

برخورد حکومت

این جلسات تجربه ی اول است. ما نمی توانیم پیش بینی کنیم چه برخوردی می شود. ولی صد در صد با ما برخورد می شود همان طور که تا امروز شده است. در مورد خودم، محل سکونت من در اصفهان بود اما دیگر نمی توانم درآن جا باشم. الان در تهران در خانه ی دوستانم هستم و مکان ثابتی ندارم [چون امکان دستگیری من وجود دارد.[ مثلا از ستاد خبری مرکز به محل کار پدرم رفته بودند. یک هم بار به منزلمان مراجعه کردند. این ها بدون حکم انجام می شود و هیچ اساسی ندارد. مثلاً در مورد محل کار پدرم، از طرف اماکن رفتند وآن جا را کاملاً زیر و رو کردند و از تمام کارگرها پرس و جو کردند. در آن زمان گفتند که از طرف کلانتری آمده اند. اما بعد وقتی که پدر و برادرم به کلانتری مراجعه کردند. یک نفر در کلانتری که با پدرم آشنایی داشت، گفت که این ها از ستاد خبری مرکز آمدند و حکم داشتند و این قضیه ازطرف کلانتری نبوده و به خاطر بهائی بودن هم نبوده است بلکه موضوع پسرتان- یعنی من- است.

دیروز یا پریروز صبح [٢٧اسفند ماه سال ١٣٨٧] به محل کار ریختند. هیچ کدام از ما هم در منزل نبودیم. حدودا یک هفته پیش هم آمده بودند اما ما آن را جایی منتشر نکردیم. چون من در دسترسشان نیستم، برادرم را روز یکشنبه احضار کردند تا برای ادای یک سری توضیحات به کلانتری برود. این موضوع عجیب است زیرا اگر از ستاد خبری باشند باید از ستاد خبری احضاریه بدهند نه از کلانتری. [ خود من] خیلی وقت است که از خانه ای به خانه ی دیگر می روم اما الان یک هفته است که این قضیه تشدید شده و اصلا نمی توانم جای ثابتی باشم.

[در مورد قضیه ی نامه ی آقای رهبر] حدود ٢٦ آذر سال پیش بود که درادامه پیگیری ها در وزارت علوم با من و یکی از بچه های دیگر برخورد شد. حراست و اطلاعات ما را در مورد نامه ای که گفتم مخفیانه از وزارت علوم خارج کردیم بازداشت کردند. من و یکی از بچه های دیگر را حدود ١٠ ساعت بازجوئی و در نهایت نامه را پیدا کردند و ما را بعد از تهدید زیاد آزاد نمودند. تهدید کردند که اگر آن نامه محرمانه که وزارت اطلاعات و حراست را مسئول اخراج ها عنوان می کند یا همان نامه ای که در متن نامه ی محرمانه ذکر شده را منتشر کنیم، بین ٦ ماه تا ٢ سال حبس می شویم. طی این ١٠ ساعت بازجویی هر کاری از دستشان برمی آمد انجام دادند. حتی در نهایت یک نفر با ما صحبت کرد و یک برگه جلوی ما گذاشت و گفت شما این برگه را امضاء کنید تعهد بدهید که دیگر فعالیتی نمی کنید و در ازای آن ما اجازه ی تحصیل در دانشگاهی که خواستید را به شما دو نفر می دهیم. ما قبول نکردیم و گفتیم ما فقط دو نفر نیستیم و اگر شما تعهد بدهید که مسأله دانشگاه همه ما حل بشود، ما هم تعهد می دهیم که فعالیتی نداشته باشیم و نامه هایی که در دستمان است را هم به شما تحویل می دهیم. اما شما هم باید تعهد بدهید که مشکل همه بچه های ما چه آن هایی که اخیرا اخراج شدند و چه کسانی که در سال آینده سال ٨٨ کنکور می دهند حل شود. آن ها قبول نکردند و درنهایت به ما گفتند شما فعلاً موقت آزادید اما تا زمانی که این نامه ها منتشر نشود.

الان فشار فقط روی من نیست، روی کل جامعه بهائی هست. مثلا دایی پدر و مادرم الان در زندان اوین هستند. ایشان از مسئولین جامعه بهائی بودند که الان نزدیک به یک سال است بلاتکلیف و بدون هیچ حکمی در کانون خطرند. برای همه خانواده هم مشکلاتی وجود دارد. فقط من تنها نیستم و فقط خانواده ی ما هم نیست. برای کل خانواده های بهائی در ایران این مشکلات هست. ما الان نزدیک به ٥٠ نفر بازداشتی داریم که بلاتکلیف و بدون خبر در زندان هستند.

آخرین آماری که در این مورد بود را ما اعلام کردیم، داخل سایت فعالان حقوق بشر یک لیست حدودا سی نفره از زندانیان گذاشتیم. بطور مثال در حال حاضر جدیداً ده نفر فقط در مشهد احضار شدند. یا مثلاً در اصفهان یا شیراز . یک سری شهرها چند نفر بازداشتی جدید داشتند. از طرف دیگر یک سری از اخبار مدتی طول می کشد تا تعیین تکلیف و منتشر شوند. بعلاوه یک سری از افراد موقتا آزاد هستند مثلا ٧ نفر در تهران موقتا آزادند. ما اصلاً این اسامی را جزو اسامی بازداشت شده ها محسوب نکردیم. یا مثلا فقط حبس های تغزیری را حساب کردیم و حبس های تعلیقی را به حساب نیاوردیم.

از دانشجوهائی که حکم اخراج خود را پیگیری کردند، در حال حاضر کسی در بازداشت نیست. اما در آن دوره چندین نفر مورد آزاد و اذیت قرار گرفتند مثل پرهام اقدسی از دانشگاه بوعلی سینا که در رشته ی فیزیک اتمی تحصیل می کرد. برای ایشان مشکلات زیادی پیش آمد مثلا به منزل خواهرشان ریختند و ایشان مدتی فراری بودند تا این که اوضاع کم کم آرام تر شد و توانستند به زندگی سابق خود باز گردند. در نتیجه در دو سال اخیر دیگر پیگیری نکردند. اما در حال حاضر بازداشتی نداریم چون به دلیل فشارها فعالیت چندانی صورت نگرفته است.

از اول انقلاب تا حالا حدود ١٥ هزار نفر از تحصیل محروم شدند یعنی بچه های بهائی حدود ٢٥ سال نمی توانستند وارد جلسه کنکور بشوند و ادامه تحصیل بدهند و همان جا متوقف شدند. یک عده از کشور خارج می شدند و یک عده کلا درس خواندن را رها می کردند. از سال ٨٣ که امتحانات شروع شده ما سالانه ١٠٠٠ تا ١٣٠٠ - ١٤٠٠نفر محروم داشتیم. درسال ٨٥ و ٨٦ طبق آمار رسمی ٨٠٠ نفر فقط نقص پرونده داشتند و ٤٠٠ نفر از این فیلتر نقص پرونده رد شدند. این ٤٠٠ نفر هم که انتخاب رشته کردند، تا حدود ٩٠٪ بعد از انتخاب رشته شناسائی و از تحصیل محروم شدند. ١٠ درصد باقی هم بعد از ورود به دانشگاه، به تدریج اخراج شدند.

[شرایط] لااقل به ظاهر خیلی تغییر کرده است. حداقل در نحوه ی برخورد مسئولین این تفاوت دیده می شود. مثلاً سابقا آقایانی که برای پیگیری این مشکلات نزد مسئولین رفته بودند، با برخورد خیلی بدی مواجه شدند. یکی از همین علما پشتش را به سمت این مسئولین بهائی کرده بوده و اصلاً به آن ها نگاه نمی کرد. عاقبت هم آن ها را از دفتر بیرون انداخته بودند. این اشخاص چند روز بعد همگی اعدام شدند. اما الان با آقای کروبی صحبت کردیم و ایشان هم قول هایی دادند و یا نمایندگان مجلس از ما به طور شفاهی دفاع کرده اند و نامه هایی داده اند. به هر حال تغییراتی به وجود آمده اما هنوز مشخص نیست که این تغییرات تا چه حد عملی بشود و تاثیر داشته باشد.