منشور ٧٧ و تاریخچه آن
تاریخچۀ منشور ٧٧ : زمان خستگی از خستگی فرا رسیده بود
البته بنیانگذاران منشور، با پیشبینی واکنش نیروهای امنیتی، انتشار خبر منشور را برنامه ریزی کرده بودند. آنها روی متن منشور، که اوخر ماه دسامبر آماده شده بود و به افراد برای گرفتن امضایشان نشان داده می شد، تاریخ انتشار را ١٧ ژانویه گذاشته بودند تا واکنش پلیس را به تأخیر بیاندازند و موفق هم شدند. متن منشور همچنین از پیش مخفیانه به دست یک روزنامه نگار آلمانی، هانس پیتر ریٍس ، از دوستان کوهوت، شاعر و نویسنده و از مؤسسان منشور ٧٧، که هنگام تعطیلات کریسمس به پراگ مسافرت کرده بود، رسانده بودند. به همین دلیل توقیف نسخههای منشور و بازداشت موقت سرنشینان خودرو، مانع از انتشار منشورنشد.
متن منشور ٧٧ روز هفت ژانویه در سه روزنامه لوموند (LeMonde)، در فرانسه، فرانکفورتر آلگماینه زیتونگ (Frankfurter Allgemeine Zeitung)، در آلمان، تایمز (The Times)، در لندن، و کوریر دلاسرا (Corriere della Sera) در ایتالیا منتشر شد. روز بعد خبر تأسیس منشور و بازداشت اعضای آن در نیویورک تایمز و واشنگتن پست منتشر شد (٨ ژانویه ١٩٧٧)، و روز ٢٧ ژانویه متن کامل منشور به زبان انگلیسی منتشر شد و بدین ترتیب توطئه مقامات امنیتی برای در نطفه خفه کردن این اقدام ناکام ماند. مردم چکسلواکی از تأسیس و محتوای منشور از طریق رسانه های خارج از کشور مثل رادیو آزاد اروپا و بی بی سی آگاه شدند.
منشور ٧٧ نقطۀ عطفی است در تاریخ حرکت های مدنی مدرن. میلوان جیلاس، نویسنده و منتقد معروف یوگسلاو منشور را بهترین و کاملترین برنامه سیاسی خواند که پس از جنگ جهانی دوّم تا بدان روز در اروپای شرقی تدوین شده بود. با در نظر داشتن انقلاب های مخملین و نقش اعضای منشور ٧٧ در به ثمر رساندن گزار صلح آمیز به دموکراسی در چکسلواکی، آشنایی دقیق تر با روند تاریخی که منجر با تأسیس منشور ٧٧ شد برای درک مفهوم و نقش منشور ٧٧ ضروری است.
و یکی از امتیازات منشور ٧٧ و حرکت مدنی چکسلواکی این بود که متفکران و روشنفکرانی گردانندگانش بودند که در مورد هر اقدام و هر حرکت منشور می اندیشیدند و آن را در چشم انداز تاریخی، اخلاقی، فلسفی و سیاسیش بررسی و تحلیل می کردند. تصادفی نیست که بنیانگزاران منشور به به یان پاتوچکا[2]، فیلسوف پرآوازۀ چکسلاواکی پیشنهاد کردند که یکی از سخنگویان منشور شود. این چنین تلاقی، اخلاق، اندیشه و عمل در فعالیت های مدنی و سیاسی نادر است و نادر تر از آن فراهم شدن فراغتی برای فعالان که در مورد کارشان نه تنها فکر کنند، بلکه بنویسند و توضیح بدهند، با این آگاهی که ثبت دقیق عملکردشان، ثبت بخش مهمی از تاریخ است. و هیچکس بهتر از هاول به اهمیت توضیح در مورد عملکرد مدنی و سیاسی اش واقف نبود. او در مصاحبه ها و تألیفاتش در مورد شرایط، و دلایل عمیق و چگونگی تشکیل منشور توضیح داده است و اسناد پر ارزشی در این رابطه به جای گذاشته است.
هاول یادآوری می کند که پس از اشغال چکسلواکی توسط نیروهای پیمان ورشو، جامعه چکسلواکی دچار یک نوع یأس و انفعال عمیقی شد. هر کسی در لاک خویش فرو رفت. و زندگی فرهنگی به رخوت فرو رفت. نویسندگان دگراندیش برای خود می نوشتند و گهگاه در منازل یک دیگر گرد هم می آمدند و آثارشان را برای یک دیگر می خواندند. آنها اکثر ممنوع الانتشار بودند. در اوایل دهۀ هفتاد میلادی هاول با نویسندگانی مراوده می کرد که در پیش کمونیست بودند و بعد مدافع اصلاحات شدند و پس از سقوط حکومت دوبچک مورد غضب حکومت قرار گرفتند. به تدریج گروه نویسندگان غیر کمونیست، از جمله هاول، که در دهۀ شصت میلادی انجمن نویسندگان مستقل را به راه انداخته بودند با نویسندگانی که در آن دوره مخالفانشان بودند و در این دوره ممنوع القلم شده بودند معاشر شدند. هاول می نویسد، ادغام این دو گروه نشانۀ یک تحول جدیدی بود. گذشته ای که آنها را در مقابل یکدیگر قرار می داد اهمیتش را از دست داده بود. آنچه مهم بود مشکلات مشترکشان بود و این که در مورد مسائل مهم بین شان تفاهم ایجاد شده. او به یاد می آورد که در آن دوران این گروه به نوعی در گتو (ghetto)خود در انزوا زندگی می کرد. چون اگر چه مردم آن ها را می شناختند و بدانها علاقه داشتند، ولی مراقب بودند که ارتباطی با آنها نداشته باشند. بدین سان در این دوران هر گروهی در سر در لاک خود فرو برده بود چنانچه هیچ گروهی انتظار حمایت و همبستگی از گروه دیگری را نداشت.
سیاست تنشنج زدایی غرب در رابطه با بلوک شرق، مخالفان را در این کشورها مأیوس تر و منزوی تر نموده بود. یکی از دلایلی که هاول در سال ١٩٧٤ به عنوان یک کارگر ساده در یک آبجو فروشی به کار مشغول شد، همین خروج از گتویی بود که با چند نویسنده دیگر در آن می زیست. او می گوید: "می خواستم از این پناهگاه بیرون بیایم و برای مدتی دور و بر را نظاره کنم و با کسانی همدم شوم که با من فرق داشتند. "[3] هاول اوّل خود تصمیم می گیرد با نوشتن نامه به هوساک این حباب یأسی را که در آن محبوس بود بشکند. یک اتفاق دیگر هاول را از تحول تدریجی اوضاع آگاه نمود. او با الهام از دوران کارش در کارخانه آبجو سازی، نمایشنامه یک پرده ای نوشت تحت عنوان "شرفیابی" که در آن کاریکاتوری از خود را در کارخانه آبجو سازی در گفتگو با سرکارگری که جاسوسی اش را می کند به تصویر کشید. شخصیت وانک برای اوّلین بار در این نمایشنامه ظاهر شد. هاول این نمایشنامه را برای خواندن در محفل دوستان نویسنده اش که هر تابستان در ویلای او، هرادچک، گردهم می آمدند نوشته بود. او و یکی از یاران هنرپیشه اش، پاول لاندوسکی، نمایشنامه را اجرا و ضبط کردند و نوار آن در سوئد پخش شد. انچه به او قوت قلب می داد این بود که سکوت مرگبارحاکم بر جامعه به تدریج شکسته می شد. او روزی را به یاد می آورد که مسافری را که در کنار جاده دست بلند کرده بود سوار کرد. این مسافر هاول را شخصاً نمی شناخت و در راه از نمایشنامه اش تکه هایی را برایش نقل کرد. یا روزی در یک میخانه جوانانی را می بیند که دیالوگ های نمایشنامه اش را به صدای بلند در خطاب به یکدیگر باز می گویند. این اتفاقات به ظاهر ناچیز به نویسندۀ دگراندیش ثابت کرد که انزوای تحمیلی اش، با ممنوعیت چاپ آثار، ممنوعیت به صحنه آمدن نمایشنامه های او و منع هر گونه سخنرانی عمومی، مانع از تعامل او به عنوان یک نویسنده با جامعه اش نشده است و هنوز امکان تأثیر گزاری در جامعه را از دست نداده است. در سال ١٩٧٥ یکی از نمایشنامه هایش توسط گروهی غیر حرفه ای به اجرا در آمد. این برنامه تصادفاً از تور ممیزی رها شده بود. گروه بازی گران از دانشجویان و کارگرانی تشکیل شده بود که به نمایشنامه علاقه داشتند. به رغم این که بعد از نمایش فشار شدیدی بر همۀ دست اندرکاران برنامه آمد و مأموران سانسور هاول را متهم کردند که با اجرای یک شبۀ نمایشنامه اش فشار را بر جامعۀ تئاتر در چکسلواکی بیشتر کرده و باعث سخت تر شدن سانسور شده است، هاول امّا از این قضیه نیرو گرفت و اعتماد به نفسش بیشتر شد و در خود میل و اشتیاقی به فعالیت های اجتماعی یافت. این اتفاقات به ظاهر ناچیز زمینه ساز ایجاد حرکت معروف به منشور ٧٧ شد.
ایوان جیروس (١٩٤٤-٢٠١١)
مدیر هنری مردم پلاستیکی جهان گروه راک چکی
در ماه فوریه ١٩٧٦، دوستی به دیدن هاول رفت و او را به ملاقات با ایوان جیروس (Ivan Jirous) تشویق کرد. جیروس شاعر، نویسنده و یکی از رهبران مخالفان فرهنگی حکومت چکسلواکی بود که مدیریت یک گروه موسیقی زیرزمینی راک معروف به نام مردم پلاستیکی جهان (Plastic People of Universe) را به عهده داشت.
او که در کودکی بازداشت خاله اش را به جرم بورژا و استثمارگر بودن دیده بود، از همان دوران سخت مخالف نظام حاکم در کشورش شده بود. در سال ١٩٦٣ برای ادمۀ تحصیل در رشتۀ تاریخ هنر به پراگ رفت. در پراگ به علاقۀ نسل جوان به موسیقی راک و جذابیت بیتل ها پی برد. به نظر او موسیقی از گفتار و نوشتار روشنفکران که هدف مستقیم سانسور بودند کمتر حساسیت برانگیز بود، و نسل جوان از طریق آشنا شدن با موسیقی غربی راهی به جهان آزاد پیدا می کرد. بر اساس این نتیجه گیری جیروس بر آن شد که تمام نیروی خود را صرف تشویق و دفاع از موسیقی زیرزمینی راک کند. او در سال ١٩٦٩ به گروه مردم پلاستیکی جهان پیوست و خود را مدیر هنری این گروه خواند. پل ویلسون مترجم بسیاری از آثار هاول که در آن دوران در پراگ زبان تدریس می کرد به دعوت جیروس به این گروه موسیقی پیوست.
جیروس با تدبیر و ذکاوت از همۀ راه های قانونی و فرا قانونی موجود برای تضمین ادامۀ کار گروه استفاده می کرد و مانع از آن می شد که مقامات گروه را منحل کنند. در اواسط دهۀ هفتاد میلادی گروه راک مردم پلاستیکی جهان به کانون یک حرکت زیرزمینی تبدیل شده بود که توجه نیروهای امنیتی کشور را به خود جلب کرد. جیروس مردی تندخو و تندزبان و انعطاف ناپذیر بود مخالفتش را با نظام سیاسی کشورش بدون هیچ پرده پوشی ابراز می داشت. او به کرّات با مقامات برخورد داشت. اوّل بار در سال ١٩٧٣ به مدّت یک سال به جرم مشاجره در یک کافه به زندان افتاد. او در زندان به سرودن شعر پرداخت و هنگامیکه پس از یک سال از زندان آزاد شد، مانیفستی در مورد این حرکت زیرزمینی در رابطه با موسیقی نوشت و آن را یک فرهنگ "ثانی" خواند که کسانی را به خود جلب می کند که می خواهند "با حقیقت زندگی کنند." این "زندگی با حقیقت یا در حقیقت" فکر جیروس بود که الهام بخش هاول شد و موضوع اندیشۀ او در مقالۀ معروف قدرت بی قدرتان.
هاول و جیروس یکدیگر را می شناختند و در اواخر دهۀ شصت میلادی باهم ملاقات داشتند. هاول به یاد می آورد که پس از آن، گاه شایعاتی آمیخته با دروغ در مورد جیروس و جمعی که به دورش گردآمده بودند می شنیده است. دوست مشترکی که هاول را به دیدار با جیروس تشویق می کرد به او گفته بود که جیروس نیز قضاوت خوبی در مورد آنان که در نگاهش اپوزیسیون رسمی و پذیرفته شدۀ نظام بودند، و هاول نیز عضوی از آنان بود، ندارد. چند هفته بعد هاول در پراگ با جیروس ملاقات کرد.
در این ملاقات جیروس نوار موسیقی گروهش و دیگر گروههای موسیقی زیر زمینی را برای هاول گذاشت. هاول که با این نوع موسیقی آشنایی نداشت، با شنیدن آن به واقعیتی پی برد که تا آن زمان بر او پوشیده مانده بود. او متوجه شد که موهای بلند این جماعت، و نوع لباس پوشیدن و هیپی گری آنها نشان چیزی فراتر از نیاز به متفاوت بودن افرادی تهی مغز است. او در مورد اعضای این حرکت زیرزمینی نوشت: "در موسیقی شان جادویی نگران کننده بود، هشداری درونی. چیزی جدی و حقیقی، بیان آزاد یک تجربۀ وجودی که هرکسی با کمترین احساس درکش می کند... ناگهان متوجه شدم که صرفنظر از موی بلند و واژه های رکیکی که در اشعارشان به کار می برند، حقیقت با آنهاست. یک جایی در میان این گروه، نوعی حیرت انگیز از پاکدامنی را حس کردم، همراه با حجب و حیا و آسیب پذیری؛ در موسیقی شان یک تجربۀ متافیزکی و یک اشتیاق مبرم به رهایی و سعادت وجود داشت."
جیروس تا صبحدم با هاول به گفتگو نشست و آنچه را که هاول با گوش فرادادن به موسیقی حس کرده بود به روشنی بیان کرد. هاول تردیدهای ناشی از اخبار دروغ و استهزا آمیزی را که در مورد آنها شنیده بود از خود دور کرد. او متوجه شد که جیروس با کمکش به این جوانان سعی دارد امید را در آنها زنده نگهدارد. جیروس در این ملاقات هاول را به کنسرتی که قرار بود چندی بعد اجرا شود دعوت کرد. کنسرتی که اجرا نشد و مدت کوتاهی پس از ملاقاتش با هاول جیروس، گروه موسیقی اش و خواننده های دیگر حرکت زیرزمینی بازداشت شدند. در مجموع ١٩ تن. هاول به یاد می آورد که با شنیدن خبر بازداشت جیروس و یارانش می دانست که باید کاری بکند. و در عین حال می دانست که برانگیختن روشنفکران و دگراندیشان شناخته شده در این رابطه کار آسانی نخواهد بود چون آنها نیز همان پیش قضاوت هایی را در مورد این جوانان داشتند که خود او. و در واقع همگی تحت تأثیر تبلیغات حکومتی بودند که این جوانان را به عنوان مشتی اوباش، معتاد و بی کاره معرفی می کرد.
هاول امّا معتقد بود که دفاع از انها نه تنها لازم است چون به ناروا بازداشت شده اند، بلکه به این دلیل که با بازداشت این گروه، حکومت وارد مرحلۀ جدید و بس خطرناک از سرکوب و فشار شده است. در آن دوران همۀ مخالفان سیاسی که پس از سرکوب بهار پراگ به دوران طولانی زندان محکوم شده بودند به تدریج پس از گذراندن دوران محکومیتشان آزاد می شدند. سرکوب و حبس مخالفان سیاسی که علناً مشروعیت حکومت را به چالش کشیده بودند و به رقابت با آن برخاسته بودند اگرچه طبیعت استبدادی و سرکوبگر حکومت را برملا می کرد امّا در عین حال هدفش به کسانی محدود بود که علناً حکومت را از منظر سیاسی به چالش می کشیدند. با بازداشت این جماعت اهل موسیقی و با معرفی آنها به عنوان مشتی اوباش و معتاد و بزه کار، دیگر قضیه تصفویه حساب یک حکومت با رقبای سیاسی اش نبود، اینجا حکومت توتالیتر جبهۀ جدیدی را برای حمله به خود زندگی باز می کرد. این جوانان نه پروندۀ سیاسی داشتند، نه حتی از موضع سیاسی مشخصی پیروی میکردند، آنها جوانانی بودند که فقط می خواستند زندگی خودشان را بکنند و موسیقی مورد علاقه شان را بسازند و آنچه را که می خواهند بخوانند. آنها تنها خواسته شان این بود که زندگی هماهنگ با تمایلاتشان داشته باشند و فکر و احساس خود را با حقیقت بیان کنند.
هاول فکر می کرد که این یورش قضایی علیه آنان، به ویژه اگر از انظار عمومی به دور بماند، می تواند به سنتی تبدیل شود که هر گونه فکر و بیان مستقل را در جامعه آماج حمله قرار دهد و ریشه کن کند. او نقش تاریخی خود را در این میدید که از همۀ روابطش برای ایجاد یک اتحاد در دفاع از هنرمندان بازداشت شده استفاده کند.
آنچه هاول را متعجب کرد سهولت کار بود. همۀ مخالفان و دگراندیشانی را که به یاری فراخواند، به رغم عدم علاقه شان به نوع موسیقی مردم پلاستیکی جهان، به سرعت جوهر استدلال او را پذیرفتند و به حمایت از گروه برخاستند.
طوماری با هفتاد امضاء در دفاع از گروه موسیقی آماده شد، و بعد از مدتها که چکسلواکی از مدار اخبار جهانی بیرون بود، این قضیه چکسلواکی را بار دیگر در رسانه های جهان مطرح کرد و زمینه ساز نوع جدیدی از فعالیت های مدنی شد. وکلا نیز به این حرکت پیوستند و حتی اعضای سابق حزب کمونیست نیز زبان به اعتراض گشودند. هاول می نویسد "شاید اگر این حمله به فرهنگ دوسال پیش از آن صورت گرفته بود، با چنین واکنشی روبرو نمی شد." محفل های مختلف مخالفان که تا آن زمان منزوی از یکدیگر می زیستند به صورت غیر رسمی به هم پیوستند، حرکت اعتراض آمیزی ایجاد کردند با ارتباطات و دوستی هایی که منجر به ایجاد منشور ٧٧ شد.
یک سال و چهار ماه پس از انتشار نامه سرگشاده به هوساک، در ماه سپتامبر ١٩٧٦، هاول موفق شد به عنوان ناظر در جلسات دادگاه گروه موسیقی مردم پلاستیکی جهان حضور یابد. تشکیل دادگاه، دفاع بی شیله پیله جوانان و دفاع قوی وکلایی که وکالتشان را به عهده گرفته بودند، همبستگی که بین متهمان در سطحی صرفاً انسانی ایجاد شده بود و همبستگی که بین حامیانشان در بیرون از دادگاه شکل گرفته بود، همه و همه نیرو و انرژیی ویژه ای به فعالان داده بود. هاول و جیری نمک (Jiri Nemec)، فیلسوف و روانشناس چک و از همکاران هاول در مجله توار (Tvar)، متوجه شدند که در خلال این دادگاه چیزی ایجاد شده است که باید حفظ شود و تداوم پیدا کند. دوستان دیگری نیز که در آن حرکت شرکت داشتند به همین نتیجه رسیده بودند. روز ده دسامبر ١٩٧٦ به ابتکار وندلین کومدا (Vendelín Komeda)[4]، زدنک ملینار (Zdenek Mlynár)[5]، پاول کوهوت (Pavel Kohout)[6]، جیری نمک، لودویک واکولیک و واسلاو هاول در آپارتمان یاروسلاو کوران (Jaroslav Koran)، مترجم از زبان انگلیسی و یکی از افرادی که در سال ١٩٧٣ همراه با جیروس بازداشت شده بود، گردهم آمدند و در اینمورد تبادل نظر کردند. این ملاقات دو ملاقات دیگر نیز در پی داشت که به تأسیس منشور ٧٧ انجامید.
هریک از اعضای این گروه با دوستان و همفکران دیگرش به گفتگو نشست . کارگذاران سابق حزب کمونیست که در محفل ملینار بودند پیش از این به فکر ایجاد یک کمیتۀ هلسینکی شبیه به کمیته ای که در اتحاد جماهیر شوروی برا ی نظارت بر وضعیت حقوق بشر ایجاد شده بود، افتاده بودند. امّا ساختار کمیته، که اجباراً شمار اعضایش معدود است، پاسخگوی شرایط و نیاز حرکتی که برای چکسلواکی لازم بود نبود. به همین دلیل تصمیم گرفته شد که به نوعی ابتکار شهروندی روی آورده شود که در آن همۀ اعضاء مساوی باشند و ساختار این نهاد یک ساختار کثرت گرا باشد. در این منشور هیچ گروهی، حتی اگر متنفذتر و مؤثرتر بود حق تحمیل افکارش را بر دیگران نداشت.
هاول و نمک در ادامۀ مشورت هایشان با لادیسلاو حجنک (Ladislav Hejdánek)[7] ملاقات کردند. هم او بود که به آنها توصیه کرد که منشورشان را بر اساس دو میثاق حقوق مدنی و سیاسی وحقوق اجتماعی و اقتصادی تدوین کنند ک به تازگی لازم الاجرا شده بود. دیگر همراهانشان نیز به همین نتیجه رسیده بودند.
******
نسخۀ اوّل منشور با دستخط هاول نوشته شده است. امّا در آن زمان اعضای منشور تصمیم گرفتند که هیچکس را به عنوان نویسندۀ منشور معرفی نکنند و در هر حال این نسخه اوّل چندین بار با نظر دیگران تغییر کرد.
فکر این که این متن "منشور ٧٧" نام گیرد از کوهوت بود. بعد از توافق بر سر متن تصمیم بر آن شد که منشور سه سخنگو داشته باشد، اوّل به این دلیل که با سه سخنگو جوهر تکثرگرای منشور مشخص شود، دیگر آنکه در شرایط سرکوب بازداشت یک نفر مانع از بی سخنگو شدن منشور نشود. یری هایک، که در حکومت اصلاح طلب دوبچک وزیر خارجه بود اوّلین نامی بود که برای سخنگویی مطرح شد، دومین نام هاول بود و بعد برای ایجاد تعادل در مقابل شخصیت هایک که در گذشته به حزب کمونیست وابستگی داشت نام فیلسوف معروف یان پاتوچکا مطرح شد.هاول و نمک از این گزینش حمایت کردند به این دلیل که پاتوچکا در محافل غیر کمونیست از اعتبار و احترام بسیاری برخوردار بود. هاول حکایت ملاقات با پاتوچکا و موانع وجدانی که برای قبول این مسئولیت باید بر طرف می کرد را در مقاله خود در نیویورک رویو اف بوکس به تفصیل بازگو کرده است. وجود شخصیتی با ژرفای اندیشۀ پاتوچکا و سطح عالی اخلاقی اش مانند مشعلی بود که راه اعضای منشور ٧٧ را روشن می کرد. واسلاو هاول در مورد تجربۀ تعیین کنندۀ ایجاد منشور ٧٧ می نویسد:
"برای همه این کار [همنشینی با دشمنان سابق] آسان نبود – بسیاری مجبور بودند که اکراه درونی خود را یا حذف یا مغلوب کنند" واسلاو هاول
"شاید باید در مورد تکثرگرایی درونی منشور سخنی بگویم. برای همه این کار [همنشینی با دشمنان سابق] آسان نبود – بسیاری مجبور بودند که اکراه درونی خود را یا حذف یا مغلوب کنند- ولی همه موفق شدند چون معتقد بودند که هدفی مشترک در کار است و چیزی شکل گرفته که در تاریخ [کشور] سابقه نداشته است. نطفۀ نوعی اغماض و مدارای اجتماعی حقیقی بسته شده بود (و نه توافقی بین چند گروه مبنی بر حذف گروه های دیگر، انچنان که در جبهۀ ملّی بعد از جنگ جهانی دوم صورت گرفت). این پدیده ای بود که صرف نظر از عاقبت منشور دیگر از حافظه ملّی کشور حذف شدنی نبود. این واقعه در حافظۀ ملّی به عنوان یک چالش تاریخی ضبط می شد که بتوان در شرایط جدید بدان ارجاع کرد و از آن الهام گرفت. برای بسیاری از غیرکمونیست ها برداشتن این قدم [به سوی دشمنان سابقشان] کار سهلی نبود، ولی برای بسیاری از کمونیست ها نیز این کاری به شدّت سخت بود: قدم برداشتن به سوی زندگی [حقیقی و خارج از جزم حاکم بر ذهنشان]، کوشش برای اندیشیدن در مورد مسائل مشترک. آنها می بایست بر سایۀ خود توفق پیدا کنند، هزینۀ این امر همانا خداحافظی دائمی با "نقش رهبری حزب" بود. گرچه تعداد کمونیست های سابق که هنوز این شعار را قبول داشتند زیاد نبود، امّا انگار داعیه چنین رهبری در ضمیر ناخودآگاه برخی از آنها ریشه دوانده بود و در خونشان جریان داشت. تسهیل پیوستن آنها را به منشور مدیون ظرافت سیاسی ملینار هستیم که ضرورت فوری اقدام را درک کرد و از وزنۀ سیاسی و اقتدار خود برای متقاعد کردن یارانش استفاده کرد."
پس از انتشار خبر منشور دولت کارزار سختی بر علیه امضاء کنندگان و سخنگویان آن به راه انداخت. هاول و یارانش مدام برای بازجویی های چند ساعته احضار می شدند.بنا بر گزارش اس تی بی (نهاد امنیتی)، پیگرد قضایی اعضای منشور از ٦ ژانویه ١٩٧٧ آغاز شد و تا اول ماه آوریل ٢٥١ نفر مورد بازجویی قرار گرفته بودند. مقامات امنیتی و حکومتی نمی خواستند کسی را به اتهام امضای منشور بازداشت و مورد پیگرد قضایی قرار دهند، امّا با اعمال فشار مدام در پی این بودند که بسیاری از آنها را از کشور برانند.
هاول در اواسط ماه ژانویه (١٤ ژانویه) بازداشت شد و به مدت چهارماه و نیم در سلول انفرادی حبس بود و از بیرون بی خبر و تحت فشار شدید برای ابراز پشیمانی. هاول چون جوان ترین عضو گروه سخنگویان بود هدف نیروهای امنیتی قرار گرفت که فکر می کردند دو سخنگوی دیگر نقش نمادین دارند و نه نقش فعال. این البته یک اشتباه بزرگ بود. پاتوچکا و هایک نقش خود را فعالانه اجرا کردند، و به قول هاول حتی بهتر از خود او. دو ماه پس از بازداشت هاول، فیلسوف پرآوازۀ چک یان پاتوچکا که تحت شدید ترین فشار ها و بازجویی ها و بدررفتاری های پی در پی قرار گرفته بود، پس از آخرین بازجویش در بیمارستان بستری شد و در پی یک خونریزی مغزی درگذشت.
هاول که در زندان تصمیم به استعفا از سخنگویی منشور گرفته بود، اشتباهاً این موضوع را با بازجویانش مطرح کرده بود. آنها این قضیه را طوری منتشر و وانمود کرده بودند که انگار هاول ترسیده و پشیمان شده است. آزادی هاول و شایعۀ پشیمانیش شرایط سخت روحی را برای او به وجود آورد. او سخت با وجدان خود درگیر شد. امّا در سال ١٩٧٨ با تأسیس کمیتۀ پیگیری موارد بازداشت های ناروا و غیر منصفانه برای دفاع از اعضای منشور که تحت پیگرد قضایی قرار گرفته بودند، هاول با وجدان خود آشتی کرد. او درماه مه سال ١٩٧٩ بار دیگر بازداشت شد و این بار محاکمه و محکوم به حبس شد و تا سال ١٩٨٣ در زندان به سر برد. شرایط حبس او بسیار دشوار بود و در زندان دچار عفونت ریه و بیماری های دیگر شد.
منشور ٧٧ امّا تا سال ١٩٩٢به کار خود ادامه داد. ده سال پس از تأسیس منشور هاول مقاله ای در مورد روح منشور نوشت که تحلیلی ظریف از نقش و اهمیت این ابتکار مدنی است.
"یکی از اصلیترین فعالیت های منشور ٧٧، انتشار اسنادی بود با تاریخ، شماره و امضای مشخص. این اسناد، اعتراضها، موضعگیریهای سیاسی یا واکنش در برابر وقایع یا اوضاع سیاسی کشور را در بر میگرفت و از سوی سخنگویان در اختیار نهادهای دولتی و مطبوعات گذاشته میشد. گفتن ندارد که سرویسهای امنیتی همه جا حاضر بودند تا از این کار جلوگیری کنند. بنابراین، این اسناد به شکل مخفیانه و زیراکسی (سامیزدات) و یا از راه شبکۀ رادیو اروپای آزاد، صدای آمریکا و بیبیسی پخش میشد و بس. پیش از پایان سال ١٩٨٩، تعداد اسناد منتشر شده به ٥٧٢ مورد رسید.
منشور ٧٧ به دنبال دست یافتن به قدرت نبود. و در کار خود، بر اصول مسئولیت مدنی، فرهنگ سیاسی، مدارا و برتری اخلاق و ارزشهای معنوی بر سیاستورزی تأکید داشت. بعدها، زمانی که شمار زندانیان امضاکننده، همچنان رو به فزونی گذاشت، کمیتهای برای دفاع از کسانی که تحت پیگردهای بیرویه قرار میگیرند، در داخل کشور به وجود آمد. در حالی که در خارج کشور، در پاریس، استکهلم، اتریش و هلند، کانونهایی برای همبستگی با منشور و دفاع از آن تشکیل گردید. افرادی که حول منشور گرد آمده بودند، جامعهای مخفی را نمایندگی میکردند که روزنامۀ "اطلاعات دربارۀ منشور" را منتشر میکردند و کنفرانسها و برنامههای تماشایی و ... در خانهها به اجرا میگذاشتند.
پس از انقلاب مخملی سال ١٩٨٩، فورومی از اعضای منشور ٧٧ ایجاد شد که نقشی تعیینکننده در سقوط نظام کمونیستی داشتند. نوامبر سال ١٩٨٩، نقطۀ عطفی در زندگی امضاکنندگان بود. چندین نفر از آنان به نمایندگی پارلمان انتخاب شدند یا پذیرفتند که مقامهایی در دولت داشته باشند. واسلاو هاول در رأس قدرت قرار گرفت.
منشور ٧٧ در سوم نوامبر سال ١٩٩٢، به کار خود پایان داد. در اعلامیهای به همین مناسبت، آمده است که منشور نقش تاریخی خود را ایفا کرده است. با وجود این، امضا کنندگان خواهان ادامۀ ترویج آرمانهای جامعهای راستکردار و مدنی، از راه روشهای متناسب با وضعیت روز شدند. ١٥٤ تن از امضاکنندگان، در ماه دسامبر سال ١٩٩٢، با تصمیم بر ادامۀ فعالیتهای منشور و به ثبت رساندن آن به عنوان سازمانی که رسالتش "حمایت از عدالتخواهی و احیای حس راستکرداری و نیز، وجدان و اخلاق اجتماعی" است، مخالفت قطعی خود را با پایان دادن به فعالیت منشور اعلام کردند."[8]
لادن برومند
دسامبر ٢٠١٥
***
منشور ٧٧
اصل ١٢٠ قانون اساسی چکسلواکی که در ١٣ اکتبر سال ١٩٧٦ انتشار یافت، هماکنون میثاق بینالمللی حقوق سیاسی و مدنی و نیز میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را دربر گرفته است. کشور ما این دو میثاق را در سال ١٩٦٨ امضا کرده و دوباره آن را در سال ١٩٧٥ در کنفرانس هلسینکی تأیید کرده است. این پیمانها از تاریخ ٢٣ مارس ١٩٧٦ در کشور ما لازمالاجرا بوده اند. از این تاریخ، شهروندان میتوانند از این حقوق بهرهمند شوند و دولت نیز موظف است آن را رعایت کند.
آزادیهایی که توسط این اسناد برای فرد تضمین شده، دستاوردهای مهمّ تمدن بشری اند. این دستاوردها، هدف بسیاری از ترقیخواهان بوده و عملی شدن آنها میتواند به پیشرفت انسانی جامعۀ ما بسی یاری رساند. ما خرسندیم که جمهوری سوسیالیستی چکسلواکی پذیرفته است به این میثاقها بپیوندد.
انتشار آنها، تأکید دوبارهای است بر واقعیت کلیۀ حقوق بنیادی بشر.
متأسفانه این حقوق، تنها بر روی کاغذ مانده است. برای نمونه، حق آزادی بیان که در مادۀ ١٩ نخستین میثاق تضمین شده است، وهمی بیش نیست. دههاهزار نفر تنها به این دلیل که عقایدشان با دیدگاههای رسمی مخالف بود نتوانستند در حرفۀ خود کار کنند. این شهروندان از سوی حاکمان مورد تبعیض و بدرفتاریهای گوناگون قرار گرفتهاند. آنان قربانی آپارتاید واقعی شده و هرگز امکان دفاع از خود نداشتهاند. صدهاهزار تن دیگر، نمیتوانند از این زندگی «فارغ از ترس» که در مقدمۀ نخستین میثاق آمده است، بهرهمند شوند. آنان اگر عقایدشان را ابراز کنند، همواره در معرض این خطرند که شغل و امتیازات دیگرشان را از دست بدهند.
مادۀ ١٣ نخستین میثاق، حق آموزش را تضمین کرده است. امّا هزاران جوان به علت عقایدشان یا به علت عقاید والدینشان نمیتوانند به تحصیلات خود ادامه دهند. حساب کسانی که جسارت ابراز عقیده ندارند از ترس اینکه فرزاندانشان یا خودشان محروم از ادامۀ تحصیل شوند، جداست.
بند ٢ از مادۀ ١٣ میثاق، حق داشتن اطلاعات را تضمین میکند : حق پژوهش، دریافت یا انتقال اطلاعات را، از هر منبع، و اعم از اینکه شفاهی، دستنویس و چاپی باشد یا هنری. امّا به کار بردن این حق، به معنی مواجه شدن با سرکوب و یا دادگاه است. یکی از آخرین نمونههایش، محاکمۀ گروه موسیقی راک است که دادگاه این بار، به قوانین مربوط به جرایم عادی متوسّل میشود.
آزادی بیان وجود ندارد. دولت تمامی ابزارهای اطلاعاتی، و نیز مراکز نشر و نهادهای فرهنگی را در کنترل خود دارد. هیچیک از کارهای فلسفی، علمی یا هنری نمىتواند از اين سد عبور كند، هرآينه اگر ذرهای از چارچوب ایدهئولوژی رسمی و مقررات حاكم بر هنرهاى تصويرى فراتر رود.
انتقاد از نظام اجتماعى ممنوع است. در برابر اتهامات افتراآميزى كه از سوى نهادهاى رسمى تبليغات زده مىشود، دفاع از خود ناممكن است. اين در حالى است كه مادۀ ١٧ نخستين ميثاق، تعرض به آبرو و حيثيت اشخاص را به صراحت ممنوع كرده است. امّا تكذيب اتهامات جعلى ناممكن است و مطالبۀ تصحيح خبر انتشار يافته، يا تقاضاى جبران خسارت از راههاى قانونى، توهمى بيش نيست. بحث آزاد و باز دربارۀ موضوعهاى فكرى و فرهنگى، اصلا وجود خارجى ندارد. كسانى كه در رشتههاى علمى يا فرهنگى كار مىكنند و ساير شهروندان، تنها به اين دليل كه در گذشته نظراتى منتشر كردهاند كه از سوى دولت كنونى محكوم شده است، قربانى تبعيض شدهاند.
مادۀ ١٨ نخستين ميثاق، حق آزادى مذهب را تضمين كرده است. اين حق به طور مداوم از طرف استبدادى خودسرانه پايمال گشته است. براى فعاليت كشيشان، محدوديت قائل مىشوند. آنان به خاطر اجراى آئين خود، پيوسته در سايۀ تهديد دولت به سر مىبرند. كسى كه ايمان مذهبىاش را از راه نوشته يا رفتار ابراز كند، شغل خود را از دست مىدهد، و يا متحمل اذيت و آزار مىشود. تعليمات مذهبى در مدارس حذف شده و ....
تمامى سازمانها و نهادها تابع فرامين سياسى افراد بانفوذ يا دستگاه حزباند. اين فرامين، معمولاً به صورت شفاهى داده مىشود. محتوا، چارچوب و نحوۀ اجراىشان، براساس هيچ روال قانونى نيست و از آنجا كه براى شهروندان عادى ناشناخته است، بنابراين خارج از نظارت آنان مىماند. صادركنندگان اين فرامين، با وجود نفوذ تعيينكنندهاى كه بر دستگاه عظيم دولتى دارند، در برابر هيچكس جز خود و سلسلهمراتبشان پاسخگو نيستند. فرامين آنها در قوۀ قانونگذارى، اجرايى، دادگاهها، سنديكاها، تجارت، كارخانهها يا در مدارس، همه جا بالاتر از قانون است. به هنگام بروز يك مناقشه، غيرممكن است كه بتوان به يك نهاد حكميت مراجعه كرد: چنين چيزى وجود ندارد. ميثاقها حق تشكيل اجتماعات را تضمين مىكنند﴿ماده ٢١﴾، ممانعت از آن را جايز نمىشمارند ﴿ماده ٢٢﴾، حق مشاركت در ادارۀ جامعه ﴿ماده ٢٥﴾ و برابرى در مقابل قانون را تضمين مىكنند. امّا هيچيك از اين حقوق رعايت نمىشود. كارگران مجاز نيستند كه خود را براى دفاع از منافعشان سازمان دهند، و حق اعتصاب، وجود ندارد ﴿در حالى كه در بند ١ از ماده ٨ دومين ميثاق به رسميت شناخته شده است﴾.
ساير حقوق مدنى نيز پايمال شده است: حفظ حریم زندگى خصوصى، خانواده، منزل مسكونى و مكاتبات ﴿ماده ١٧ نخستين ميثاق﴾. وزارت كشور براى كنترل زندگى روزمره، باز كردن پاكت نامهها، تعقيب و مراقبت، خانهگردى... ابزارهای گوناگونى به كار مىگيرد. اين وزاتخانه اغلب از راه هراسافكنى و گاه از راه دادن وعده، شبكۀ عظيمى از خبرچينان استخدام مىكند. در تصميمات كارفرمايان مداخله مىكند، وادارشان مىكند كه تبعيض قائل شوند، در دادگسترى اعمال نفوذ مىكند و حتا در رسانهها كارزار تبلیغی سازمانیافته به راه مىاندازند. هيچ قانونى نيست كه ناظر بر اين نوع كارها باشد، و بنابراين، شهروندان هيچ امكانى براى محافظت از خود يا گريز از اين وضعيت ندارند. در مورد پيگردهايى كه به دلايل سياسى صورت مىگيرد، حق دفاع رعايت نمىشود، نه در جريان بازجويى و نه به هنگام محاكمه ﴿چيزى كه در مادۀ ١٤ نخستين ميثاق و نيز در قانون اساسى چكسلواكى پيشبينى شده است﴾. با كسانى كه بدينسان محكوم به حبس مىشوند، بدرفتارى مىشود : به حيثيت و سلامتىشان آسيب مىزنند و به تخريب روحيۀ آنان مىپردازند.
حق خروج از كشور كه در بند ٢ از مادۀ ١٢ نخستين ميثاق تضمين شده است، به بهانۀ حفظ امنيت ملى كه در بند ٣ همين ماده، حق خروج را تابع شرايط گوناگونى كرده است كه جملهگى غيرقانونى اند، نقض مىشود. به همين ترتيب، حق بازگشت به كشور نيز كاملاً خودسرانه پايمال مىشود. بسيارى از اتباع بيگانه كه به دليل داشتن مناسبات رسمى يا دوستانه با قربانيان سركوب در چكسلواكى نتوانستهاند رواديد بگيرند، نمىتوانند از كشور ما بازديد كنند.
برخى از شهروندان، به طور خصوصى يا در محل كارشان يا با واسطۀ رسانههاى خبرى خارجى ﴿تنها امكانى كه مىتوانند داشته باشند﴾، در موارد مشخصى توجه مقامات را به اين گونه نقض حقوق و آزادىهاى دموكراتيك جلب كردهاند. امّا نه تنها پاسخى دريافت نكردهاند، بلكه برخى حتا مورد پيگرد قرار گرفتهاند.
بديهى است كه ضامن محترم شمردن حقوق مدنى، دولت است. امّا نه فقط دولت : بلكه هر شهروندى در وضعيت كنونى، به سهم خود مسئوليت دارد و بنابراين، او نيز مسئول اجراى تعهدات [دولت] است. اين تعهدات هم براى دولت معتبر است و هم براى شهروند. اين است احساس مسئوليت، اين است باور داشتن به تعهد مدنى، و ما براى آن آمادهايم، همين خواست دستيافتن به ابزار هرچه گستردهتر بيان بود كه ايدۀ تدارك منشور ٧٧ را به ما داد كه آشكارا در اختيار عموم قرار گرفت. منشور ٧٧ اجتماعى است آزاد، غيررسمى و گشوده. اين منشور، كسانى را با عقايد، مذاهب و حرفههاى گوناگون گردهم آوردهاست كه اراده كردهاند تا به شكل فردى يا جمعى، براى رعايت حقوق مدنى و حقوق بشر در چكسلواكى و در جهان، فعاليت كنند. براى حقوقى كه در پيمانهاى گوناگون بينالمللى عليه جنگ، خشونت، سركوب اجتماعى و فرهنگى، و به ويژه در قراداد هليسينكى به رسميت شناخته شده است. منشور ٧٧، تجلّى بيانيهاى عمومى دربارۀ حقوق بشر است.
منشور ٧٧ مبتنى است بر اصول همبستگى و دوستى مردمانى كه در اين ايدهآلها شريكاند و كار و زندگىشان را وقف آنها مىكنند. اين منشور، يك تشكيلات نيست. اساسنامهاى در كار نيست، نه ارگانهاى دايمى دارد و نه اعضاى پيوسته. منشور از آن هركسى است كه اين ايدهها را بپذيرد و از آنها دفاع كند. منشور نمىخواهد پايگاهى براى اپوزيسيون سياسى شود، بلكه همچون نهادهاى مشابه در شرق و غرب، هدفاش خدمت به منافع عمومى است. قصد ندارد كه برنامههايى براى اصلاحات سياسى يا اجتماعى، فراهم كند. تنها هدفى كه دارد اين است كه با مقامات سياسى كشور وارد گفتگويى سازنده شود، توجه آنان را با فراهم آوردن اسناد و مدارك، به موارد مشخص نقض حقوق بشر و حقوق مدنى جلب كند، راه حل ارائه دهد، كمك كند كه اين راهحلها پيگيرى شود، در موارد بروز مناقشه هنگامى كه اين حقوق، رعايت نمىشوند، ميانجيگرى كند و ... .
نام نمادین منشور ٧٧ نشانگر این است که منشور در شروع سالی به عرصه وجود پا مینهد که سال زندانيان سياسى نامگذاری شده؛ در سالى كه در همایشی در بلگراد قرار است کاربست تعهداتی که این کشور در هلیسینکی به عهده گرفته بود بازبینی و بررسى شود. ما امضا كنندگان منشور، آقايان ژان پاتوشكا، واسلاو هاول و ژيرى هاژك را به عنوان سخنگويان خود انتخاب كردهايم. به اين سخنگويان اختيار داده شده است كه در برابر دولت، شهروندان و دنياى خارج، منشور را نمايندگى كنند. امضاى آنان، اسناد منتشره از سوى منشور را تأييد مىكند. آنان از ميان ما يا كسانى كه به ما ملحق مىشوند، همكارانى برخواهند گزيد تا در مذاكرات لازم در جريان كارهاى مختلف، مشاركت كنند و مسئوليت به عهده بگيرند. ما بر این باوریم كه منشور ٧٧ به همۀ شهروندان چكسلواكی كمك خواهد كرد تا در مقام انسانهایی آزاد كار و زندگى کنند.
___________________________________________________
[1] لودویک واکولیک داستان نویس و روزنامه نگار.
[2] یان پاتوچکا (١٩٠٧-١٩٧٧) فیلسوف برجستۀ چک است که در مکتب هوسرل و تا حدودی هایدگر تعلیم دیده بود. و کار خود را بر پدیده شناسی متمرکز کرده بود. او از مؤسسین محفل فلسفی پراگ و دبیر این محفل بود. پاتوچکا که از سال ١٩٤٥ تا ١٩٤٩ استاد فلسفه در دانشگاه بود، در این سال قربانی پاکسازی شد که حزب کمونیست در دانشگاه ها اعمال کرد. او تا سال ١٩٦٤ در نهادهای تحقیقاتی مخلتفی اشتغال داشت، از جمله مرکز تحقیقات آموزشی. از سال ١٩٦٤ تا ١٩٦٨ در انستیتوی فلسفۀ آکادمی علوم چک اشتغال داشت و در سال ١٩٦٨ در دوران اصلاحات کرسی تدریس فلسفه را در دانشکده فلسفه باز یافت. در سال ١٩٧٢ به اجبار بازنشسته شد. ولی به کلاس های مخفی تدریس فلسفه را ادامه داد. هنگام برپا سازی منشور ٧٧ چند تن از اعضای این منشور از جلمه هاول از پاتوچکا دعوت کردند که یکی از سه سخنگوی این منشور شود.
[3] ن. ک. به نیویورک رویو اف بوکس.
[4] وندلین کومدا مورخ بود و شهرت ملی و جهانی دیگر دوستانش را نداشت و در ازای آن از آزادی عمل بیشتری برخوردار بود.
[5] سیاستمدار و روزنامه نگار که در سال ١٩٦٨ دبیر اوّل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست چکسلواکی بود. او در سال ١٩٧٧ به اطریش مهاجرت کرد و مقیم وین شد.
[6] کوهوت، شاعر و نمایشنامه نویس.
[7] فیلسوف.
[8] یاروسلاوا گیسوبلووا، آرشیو رادیو چک.
X