بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت

فریدون فرخزاد

درباره

سن: ۵۶
ملیت: ايران
مذهب: احتمال قوی اسلام
وضعیت تأهل: مجرد

مورد

تاریخ کشته‌شدن: ۹ مرداد ۱۳۷۱
محل: خیابان ریمن، پلاک ۶۱، بن، آلمان
نحوه کشته‌شدن: اعدام فراقضایی با سلاح سرد

ملاحظات

فریدون فرخزاد: «هنرمند وظیفه دارد، زمانی که ملتی گرفتار می‌شود و کشوری در بند است، راه بیفتد حداقل کاری که می‌تواند بکند، این است که حرف بزند.»

اطلاعات درباره زندگی و اعدام فراقضایی آقای فریدون فرخزاد عراقی فرزند حسن و توران وزیری تبار، از روزنامه کیهان (۱۷ و ۲۰ مرداد ۱۳۷۱)، روزنامه آلمانی زبان TAZ (٢٧ اسفند ١٣٧١)، گزارش گالیندوپل در مورد نقض حقوق بشر در ایران (٨ بهمن ١٣٧١)، رادیو سوئد (١٧ مرداد ١٣٧١)، کتاب خنیاگر در خون- در شناخت و بزرگداشت فریدون فرخزاد (١٣٨۴)، روزنامه اطلاعات (١٣ آبان ١٣۵٧و ١٨ مرداد ١٣۵٨)، سخنان فریدون فرخزاد علیه جمهوری اسلامی ایران در کنسرت (ونکوور تابستان ١٣٧١)، شبکه تلویزیونی من و تو- مستند شب بود- فریدون فرخزاد (١٣٩٠)، وبسایت قدیمی‌ها (٢ اسفند ١٣٩١)، وبلاگ مهدی نژادفرحانی (۱۸ مرداد ۱۳۹۲)، نامه پوران فرخزاد به کمیته دفاع از حقوق قربانیان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای در ماهنامه پیام امروز (شماره ٣۶- بهمن ١٣٧٨)، شهروند (٢ تیر ١٣٩٩)، اعتماد آنلاین (٢۴ خرداد ١٣٩٩)، رادیو فردا (١٩ مرداد ١٣٩٨)، روزنامه کیهان لندن (١۶ مرداد ١٣٩٩)، مصاحبه آقای فرخزاد با خانم دیانا رفیعی در هامبورگ- تلویزیون آزاد ایران (١٣۶۶ یا ١٣۶٧)، مصاحبه با آقای منوچهر گنجی- یوتیوب (١١ آذر ١٣٩۶)، مصاحبه خانم پوران فرخزاد با بی‌بی‌سی (۷ آبان ۱۳۹۵)، کتاب هنوز در برلن قاضی است- ترور و دادگاه میکونوس (مهران پاینده، عباس خداقلی، حمید نوذری-١٣٧٩) و وبسایت رادیو فردا- مستند شرقی غمگین (۱۴۰۰) به دست آمده است.

آقای فرخزاد شاعر، برنامه‌ساز رادیو و تلویزیون، خواننده، مجری تلویزیون و رادیو، ترانه‌سرا، آهنگساز، بازیگر و فعال سیاسی بود. او یکی از معروفترین شُومَن‌های (showman) ایرانی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بود و سال‌ها برنامه پرطرفدار «میخک نقره‌ای» را در شبکه یک تلویزیون ملی ایران اجرا کرد. 

بنابر اطلاعات موجود، آقای فرخزاد، متولد ١٧ مهر ١٣١۵ در تهران بود. او چهارمین فرزند خانواده بود. پدرش او  نظامی بود. و خواهرش، او فروغ فرخزاد، از شاعران به نام ایران است که در تصادفی در سال ۱۳۴۵ کشته شد. او در دبستان رازی و دبیرستان دارالفنون درس خواند و دیپلم ادبیات گرفت و بعد از معافیت از سربازی در سال ١٣٣٧ به آلمان رفت و در مونیخ در مقطع لیسانس رشته علوم سیاسی خواند و مدرک فوق لیسانس خود را در رشته تاریخ معاصر و دکترا خود را در رشته حقوق سیاسی اخذ کردگرفت. آقای فرخزاد دو بار ازدواج کرد که حاصل ازدواج اولش در سال ١٣۴١ در آلمان یک فرزند پسر و یک دو فرزند بود که یکی از آنها دختر بود که و در کودکی درگذشت. او در ۵ بهمن ١٣۴٧ به همراه همسر و پسرش به ایران بازگشت. (وبسایت قدیمی‌ها) و ده سال بعد پس از جدایی، همسر و پسرش به آلمان بازگشتند. ازدواج دوم او نیز در سال ۱۳۵۲ بعد از چند ماه به طلاق انجامید. 

فعالیت‌های ادبی و هنری آقای فرخزاد هم در آلمان و هم در ایران موفق بود و مورد توجه قرار گرفت. در سال ١٣۴٢ کتاب شعری به نام «زمانی دیگر» به زبان آلمانی منتشر کرد که جایزه‌ی ادبی برلین را دریافت کرد. او عضو آکادمی ادبیات جوانان مونیخ نیز بود. او در سال ١٣۴۵ به رادیو و تلویزیون مونیخ رفت، و چند برنامه‌ی رادیویی تهیه کرد و مجموعه چند فیلمی به نام «خیابان‌های آلپ» نیزرا ساخته است. او در سال ١٣۴۶ با اقتباس از موزیک فولکلور ایران، موزیک مدرن ساخت و با این موزیک به فستیوال موزیک اینسبورگ اتریش راه یافت و جایزه اول این فستیوال را از آن خود کرد. 

او سه سال در رادیو ایران سردبیر برنامه کودک بود و سپس . اما بعد از سه سال از رادیو اخراج شد. آقای فرخزاد در این‌‌باره می‌نویسد: «بعد از سه سال مرا به جرم آنکه با خانواده حمید اشرف (یکی از رهبران سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران) از کودکی آشنا بوده و پس از جریان سیاهکل* نیز با دسته گل سرخی به منزل آنها رفته بودم بدون هیچ توضیحی از رادیو ایران اخراج کردند.» و در ادامه می‌گوید: «به خاطر عشق به آزادی و آزاده بودن چندین بار به سازمان امنیت دعوت شدم!! دو بار دیگر آنها به منزلم ریختند و با کمک اسلحه گرم و سرد دست‌ها و چشم‌هایم را بستند و مرا به زندان انفرادی (کمیته ضد خرابکاری) در پشت عمارت شهربانی کشور بردند. در آنجا چنان پذیرائی از من به عمل آوردند که تا آخر عمر فراموش نمی‌کنم.» (روزنامه اطلاعات- ١٣ آبان ١٣۵٧)

آقای فرخزاد در فضای روشنفکری قبل و بعد از انقلاب به عنوان یک هنرمند و روشنفکر از زمانه خود جلوتر بود. رفتار او در مقایسه با مردهای روشنفکر و هنرمند هم‌دوره‌اش تفاوت داشت. او روی صحنه می‌رقصید، دست زنان را به نشانه احترام می‌بوسید. همچنین در برنامه‌های خود در شو «میخک نقره‌ای» معضلات فرهنگی و اجتماعی را در قالب طنز هدف قرار می‌داد. از بچه‌هایی که ناتوانی جسمی داشتند، در برنامه‌اش یاد می‌کرد. از اقشار زحمتکش جامعه مانند رفتگر، پستچی، پاسبان و راننده اتوبوس در برنامه‌ اش دعوت و از آنها قدردانی می‌کرد. (وبلاگ مهدی نژادفرحانی)

مسئله دیگر حاشیه‌ی همجنس‌گرا بودن او بود. حواشی این موضوع تا آخر عمر و حتی بعد از مرگش نیز او را همراهی کرد. آقای اسفندیار منفردزاده یکی از آهنگ‌سازان هم‌‌‌‌دوره‌ی آقای فرخزاد در این‌‌باره می‌گوید فرخزاد همجنس‌گرایی را عار نمی‌دانست و حتی در مواردی من مانع او می‌شدم، او «دلش می‌خواست مردم بفهمند و آن زمان بسیار بسیار زود بود. من بارها از او خواسته بودم که نگو الان دست کم.» (شبکه تلویزیونی من و تو). او در سال ۱۳۷۰ در کنسرتی در سیدنی استرالیا با صراحت از زندگی شخصی خود حرف زد: «بدانید من ده سال با یک زن زندگی کردم و بی‌نهایت عاشق او بودم. این جملات را برای این می‌گویم که بدانید خرده برده‌ای از شما ندارم و به هیچ کدامتان یک سنت بدهکار نیستم. ولی شهامت اخلاق انسان این را ایجاب می‌کند که مثل یک مرد بایستد و به مردم بگوید من اینگونه فکر می‌کنم. من ۱۰ سال بعدی زندگیم را با یک مرد زندگی کردم و بی‌نهایت عاشق آن مرد بودم.» 

آقای فرخزاد بعد از انقلاب ۱۳۵۷ چند بار بازداشت شد. خواهر او خانم پوران فرخ زاد در در این  باره می‌گوید: «اینجا جان فریدون هم از طرف دوست‌نماها که چشم طمع به زندگی‌اش داشتند و هم از طرف انقلابیون در خطر بود در واقع یعنی چندین بار گرفتنش یک بار در کمیته‌ی نزدیک به مجلس شورا بود. و نزدیک به ٢٠ روز در آنجا بود. من واقعا اصلا در اضطراب کامل بودم. چون واقعا فریدون کاری نکرده بود. یک هنرمند بود.» (مصاحبه خانم پوران فرخزاد با بی‌بی‌سی). یکی از دستگیری‌های وی بعد از انقلاب در روز ١٧ مرداد ١٣۵٨ بود. او به اتهام بر پا کردن عشرت‌کده بازداشت شد. به گفته سخنگوی کمیته مرکزی تهران: «خانواده‌ای علیه فریدون فرخزاد شکایت کردند و اعلام داشتند که وی هرشب جوان ٢٠ ساله ما را به خانه‌اش می‌ برد و ما چون به ادامه این دعوت و حرکات آنها مشکوک شدیم مجبور به طرح این شکایت شدیم زیرا چند بار هم از فرخزاد خواستیم که رابطه‌اش را با پسر ما قطع کند ولی توجهی به این خواسته نشد». افراد کمیته به خانه فرخزاد در خیابان مصدق رفتند و او را به همراه جوان برای تحقیق به کمیته مرکزی بردند. (روزنامه اطلاعات، ١٨ مرداد ١٣۵٨)

آقای فرخزاد پس از اینکه فضای کار در ایران برای او سخت شد و خطر دستگیری دوباره‌ی وی وجود داشت از ایران خارج شد. پس از خروج از ایران که با مشکلات زیادی همراه بود، در اواخر سال ١٣۶۰ ابتدا به ترکیه و پس از دو هفته به پاریس رفت. او برای خروج از ایران از گذرنامه برادرش مهرداد با و تغییراتی در اسم وی استفاده کرد. او در فرانسه تقاضای پناهندگی کرد و گذرنامه پناهندگی فرانسه را با نام فریدون مهرداد فرخزاد عراقی دریافت کرد. (رادیو فردا- مستند شرقی غمگین) او بیش از ٢ سال در اروپا بود و مدتی در هامبورگ زندگی کرد؛ و بعد به لس آنجلس رفت و به گفته خودش دوران سختی از زندگی‌اش را در آنجا گذراند. او در مقدمه کتاب شعرش «در نهایت جمله آغاز است عشق» که در اواسط دهه ۶٠ منتشر کرد، نوشته است: «خجالت می‌کشم که چاپ اول کتابم در لس آنجلس منتشر می‌شود، این جا، شهر نیست، جنگل است. شوره‌ زار است، کویر است، مرداب است و بوی تعفن آن جهان را پر کرده‌ است شاید کتاب من نسیم معطری باشد به مشام جان‌های خسته از خیانت و جنایت.» 

آقای فرخزاد پس از خروج از ایران هم در حوزه هنری و هم سیاسی-اجتماعی فعال بود. او شجاع بود و صریح و بی‌ پرده سخن می‌گفت. او از مخالفان رژیم جمهوری اسلامی بود و در کنسرت‌های خود در هر فرصتی علیه آنها و آیت‌الله خمینی عقیده‌اش را ابراز می‌کرد. در سال‌هایی که در اروپا بود در کشورهای مختلفی کنسرت اجرا کرد. یکی از جنجالی‌ترین کنسرت‌های آقای فرخزاد او در نوروز ١٣۶۶ در سالن آلبرت هال لندن بود. او در این کنسرت علیه جمهوری اسلامی و خمینی موضع گرفت. ا و گفت: «برای ملتم می‌ايستم. سينه‌ام را سپر می‌کنم! در مقابل مذهب، ملیت را قرار می‌دهیم. در مقابل الله‌اکبر، زنده باد ايران رو می‌گذاريم. در مقابل عاشورا و تاسوعا، عيد نوروز رو می‌گذاريم. از يه پاسپورت چسکی اينها نترسيد که بھتون ميدن يا نميدن! خمينی نتونست از پس زبون من بر بياد ! یک روزی ملت ما آزاد میشه و اين روز زياد دور نيست. فرهنگ همیشه غالب ميشه بر زور و ستم و قلدری.» آقای فرخزاد در این کنسرت خمینی و رساله‌ی او را مسخره کرد.   

آقای فرخزاد در دوران جنگ ایران و عراق، برای اجرای برنامه برای اسرای ایرانی دو یا سه بار از آلمان به عراق سفر کرد و برای اسرای ایرانی برنامه اجرا کرد و سعی کرد راهی جهت کمک به اسرای خردسال و نوجوان ایرانی پیدا کند و توانست چند گروه از این بچه‌ها را از عراق خارج کند. او به همراه آقای سعید محمدی در نیویورک سازمانی به نام «سازمان حمایت از کودکان اسیر ایرانی درعراق» برای کمک به بچه‌های اسیر در عراق تشکیل داد. او در مصاحبه‌ای گفت: «خیلی درد کشیدم، بخصوص وقتی که به دعوت صلیب سرخ جهانی به بغداد رفتیم و در آنجا با نمایندگان‌شان صلیب سرخ به دیدار بچه‌های اسیر رفتیم، برای من یک دنیا درد و رنج و غم و اندوه بود که ربطی به شو نداشت ولی من باز هم برای آنها خواندم و باهاشون خیلی خندیدم و آنها هم با من خیلی خندیدند و وقتی من با آنها خداحافظی می‌کردم هم من گریه می‌کردم هم آنها» (مصاحبه فرخزاد در تلویزیون آی‌تی‌ان) اما چند نفر از ایرانیان مقیم لس‌آنجلس از او شکایت کرده و او را به سوءاستفاده مالی و جعل امضا متهم کردند. آقای فرخزاد در برگشت به آمریکا در ۲۵ اسفند ۱۳۷۰ توسط پلیس دستگیر شد و اما یک روز بعد با قرار وثیقه آزاد شد. او توانست در دادگاه ثابت کند که او پول را برای کمک به کودکان به سازمان ملل و صلیب سرخ داده است. 

آقای فرخزاد از سال ١٣۶۶ نیز با رادیوی سازمان درفش کاویانی** همکاری خود را شروع کرد. برنامه رادیویی «سلام همسایه‌ها» که هفته‌ای یک بار پخش می‌شد و به گفته یکی از نمایندگان این سازمان، این برنامه شنوندگان و طرفداران بسیار زیادی داشت. (رادیو سوئد ١٧ مرداد ١٣٧١)  

آقای فرخزاد پس از بیماری مادرش که عاشقانه او را دوست داشت، بی‌تاب دیدن او بود. به گفته خواهرش- پوران فرخزاد- در تماس با خانم شیرین عبادی وکیل دادگستری وقت گفته بود «در تماس‌های تلفنی به من گفت که به سفارت جمهوری اسلامی ایران در آلمان مراجعه کرده و با توضیح بیماری مادرش و اینکه آرزو دارد قبل از مرگ او را ببیند درخواست گذرنامه کرده و می‌خواهد به ایران برگردد.» (شهروند- ٢ تیر ١٣٩٩) خواهر او در این رابطه می‌گوید که در سفارت برای بازگشت برادرش به ایران یک شرط گذاشته بودند، «اینکه باید تعهد کنی که در ایران حق آواز خواندن و کنسرت برگزار کردن و کار موسیقی نداری. فریدون پای تلفن با گریه می‌گفت که از قبل هم می‌دانستم که نمی‌توانم با بازگشت در ایران فعالیت هنری داشته باشم. اما دادن تعهد یک چیز دیگر است و مثل این است که من خودم سنگ قبرم را سفارش بدهم. من هنرمندم و کنار گذاشتن موسیقی برایم خیلی سخت است. ضمن اینکه به هر حال نیاز به پول هم خواهم داشت. اما با وجود همه اینها برای دیدن مادرم این شرط را پذیرفته‌ام». (مصاحبه خانم پوران فرخزاد با بی‌بی‌سی)

در همان دوران، یعنی به گفته آقای فرخزاد ۸ سال پس از خروجش از ایران و اقامت در تبعید (احتمالا در سال ١٣۶۸)، او در مصاحبه‌ای که بعدها شایعه نزدیکی او با رژیم جمهوری اسلامی را دامن زد، با حالتی دل شکسته و افسرده، در مورد اشتیاق‌ش به بازگشت به ایران گفت: «برای ساختن وطن‌مان باید با‌هم بنشینیم و با‌هم زندگی بکنیم. حالا یک کسی حاکمه بقیه محکوم نیستند، بقیه مردم‌ند. تا وقتی که ما فکر کنیم یکی حاکمه بقیه محکوم‌ند، این اشتباهه. یکی حاکمه کشور را اداره می‌کند، بقیه هم کشورشون را می‌سازند. مثل یک سر‌ عمله و بقیه عمله ولی نه یکی زندان‌بان یکی زندانی.» و در خاتمه نیز آرزوی خود را برای رفتن به ایران ابراز می‌کند: «من یک انسان هستم یک انسان آزاد‌اندیش هستم، آزاده فکر می‌کنم و آرزو می‌کنم امروز که پهلوی شما نشستم آرزو می‌کنم، بتونم به کشورم برگردم برای مردم ایران قدم بردارم سازنده باشم در ایران یک آجر روی یک آجر بگذارم. یک درخت بکارم. یک نهال بارور بکنم. یک کتاب بنویسم مگر همیشه باید من یک شو اجرا بکنم یا آواز بخوانم....» و با ابراز پشیمانی می‌گوید: «آمدم بیرون و امروز که فکر می‌کنم به گذشته، باید به شما بگویم که کاش نیامده بودم. واقعا کاش نیامده بودم.» مصاحبه آقای فرخزاد با دیانا رفیعی در هامبورگ- تلویزیون آزاد ایران (١٣۶۸ یا ١٣۶۹)

تماس آقای فرخزاد با ماموران امنیتی جمهوری اسلامی در سفارت ایران باعث قطع همکاری‌اش با سازمان درفش کاویانی شد. منوچهر گنجی رهبر سازمان «درفش کاویانی» در دادگاه میکونوس توضیح داد که فرخزاد او را از خواسته‌های ماموران جمهوری اسلامی از او را به اطلاع‌ش رساند مطلع کرده است: «فرخزاد در ژانویه ١٩٩٢ (دی ١٣٧٠) در دفتر من در پاریس گفت که از او خواسته‌اند بگوید چه کسانی در سازمان هستند و چه کسانی به گنجی نزدیک‌اند. از او خواستم رابطه‌ی خود را با آن‌ها را قطع نماید اما او به این تماس‌ها ادامه داد. به این علت در ١١ فوریه ١٩٩٢ (٢٢ بهمن ١٣٧٠) او را از سازمان کنار گذاشتم.» (کتاب هنوز در برلن قاضی است)

نهایتا آقای فرخزاد تصمیم گرفت که به ایران نرود. خواهر او در این مورد گفت که او: «برای مدت کمی گول خورد و ساده‌ دلانه از تغییر وضع در ایران و بازگشت به میهن و هنرنمایی در خاک میهن می‌گفت.» (ماهنامه پیام امروز- شماره ٣۶- بهمن ١٣٧٨) اما آقای فرخزاد با ماموران همکاری نکرد.

آقای فرخزاد در سال ١٣٧٠ در فیلم «عشق من وین» در نقش یک مرد حزب‌اللهی را به کارگردانی هوشنگ الهیاری بازی کرد. در گزارش آقای گالیندوپل، گزارشگر ویژه ایران در سازمان ملل آمده است، این فیلم از نظر برخی مقامات ایرانی ضد اسلام بود***. (گزارش گالیندوپل در مورد نقض حقوق بشر در ایران- ٨ بهمن ١٣٧١)

همچنین او در یکی از آاخرین کنسرت‌های خود در ونکوور کانادا در اوایل تابستان ١٣٧١ در سخنان تندی علیه مسئولان جمهوری اسلامی گفت: «در یک کشوری که رئیس‌اش هاشمی رفسنجانیه ولی شاعرش حافظ، در این کشوری که دادستانِ انقلابش موسوی اردبیلی که با گاو، با گاو شباهتِ تام و تمامی داره، شاعرش مولویه. میدونین من از کشوری نمیام که رهبر آن کشور امروز باعث افتخار من باشه. من خجالت می‌کشم که بگم ایرانی هستم، در حالی‌ که ایرانی بودن باعث افتخار مردم بوده در طول تاریخ. چه بر سر ما آمده که مثل آلمان‌های زمانِ هیتلر خجالت می‌کشیم بگیم رهبر ما آدولف هیتلره.» و در ادامه می‌گوید: «خاک بر سر اون مردمی بکنن که در طول تمام این سال‌ها نفهمیدن یه فرقی هست بین جانی و عالم. حتی دنبالِ جانی رفتن. نمازخوان شدن، ریش گذاشتن! خیلی بده که آدم فاحشه‌ی مغزی باشه. چه بهتر که آدم تن‌اش رو بفروشه ولی مغزشو به جانی در جماران نفروشه. یک میلیون مردم کشور مارو کشتن، کجای کارین شماها که با این پاسپورت برمی‌گردین به اون كشور، چادر سرتون می‌کنین، زیر بار جنایتکار میرین و از یادِ آزادی و آزادگی بشر غافل می‌مونین. ... گریه نیست چاره‌ی درد من و شما گریه نیست، مبارزه‌ی سیاسی‌ست، نه در لس‌آنجلس، در تهران، در خانی آباد.» و در اتمام سخنرانی خود بعد از خواندن ترانه «ای ایران»، شعار زنده باد ایران، زنده باد ملت ایران، زنده باد آزادی و دمکراسی در ایران، سرنگون باد حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی را فریاد زد.

فعالیت‌های آقای فرخزاد در خارج از کشور باعث شد که ماموران امنیتی خانواده را تحت فشار گذاشتند. خانم پوران فرخزاد خواهر آقای فرخزاد در این رابطه گفت: «از آغاز اردیبهشت ٧١ تا زمان وقوع، مردی به نام مستعار دکتر ... (خانم فرخزاد اسم این دکتر را گفته اما مجله نیاورده است) به همراه دو تن دیگر و گاه یک نفر به نام کارمند وزارت خارجه! باب مزاحمت را در دفتر کار من باز کردند» آنها کوشش زیادی کردند تا او را با «تطمیع، فریب و گاه با وحشت‌افکنی و تهدید» وادار به سفر به آلمان کنند تا او برادرش را راضی به بازگشت کند «تا به قول خودشان دوباره به تلویزیون بازگشته و در پناه برنامه‌های طراحی شده‌ی آقایان برای بازگشت آرامش به ایران به وِیژه محیط  های فرهنگی، کار خود را از سر بگیرد.» اما ماموران پس اینکه از همکاری وی با آنها ناامید شدند، فشار را روی او بیشتر کردند. او در ادامه اضافه می‌گوید: «به هر حال پس از ناامید شدن از من روش دیگری را در پیش گرفتند و رفت و آمد‌ها و معاشرت‌هایم را کنترل می‌کردند، تلفنم هم کنترل بود و دفتر کارم هم از حملات آنان ایمن نبود، شکستن در دفتر، درهای اتاق‌ها، شکستن قفل گنجه‌ها، بازکردن فایل‌ها و وارسی اسناد خصوصی و عملیاتی از این دست که حتی به محل کار دخترم هم سرایت می‌کرد.» (ماهنامه پیام امروز- شماره ٣۶- بهمن ١٣٧٨)

پیشینه اعدام‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی ایران ید طولایی در اعمال خشونت با انگیزه‌های سیاسی در ایران و اقصی نقاط جهان دارد. از انقلاب ۱۳۵۷ به بعد، عوامل جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور دست به ربودن، ناپدید کردن و قتل تعداد زیادی از افرادی که فعالیتشان برایشان نامطلوب بود‍ه زده‌اند. تعداد قربانیان اعدام‌های فراقضایی در داخل کشور روشن نیست، اما این قتل‌ها از بهمن ۱۳۵۷ آغاز شده و در طول عمر جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران تداوم داشته است. بنیاد عبدالرحمن برومند بیش از ۵۴۰ قتل را که به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده می‌شود، در خارج از ایران شناسایی کرده است.

در خارج از ایران در کشورهایی چون فیلیپین، اندونزی، ژاپن، هند و پاکستان در آسیا، دوبی، عراق، و ترکیه در خاورمیانه، قبرس، فرانسه، ایتالیا، اتریش، سوئیس، آلمان، نروژ، سوئد و انگلستان در اروپا، و ایالات متحده آمریکا در آنسوی اقیانوس آتلانتیک، مخالفین به روش‌های مختلف توسط مامورین جمهوری اسلامی مورد سوقصد قرار گرفته و کشته شده‌اند. در بیشتر موارد اطلاعات زیادی در مورد این قتل‌ها منتشر نشده و مقامات محلی حکم بازداشتی صادر نکرده‌اند. اما شواهد، مدارک و ردپاهایی که از تحقیقات پلیس و مقامات قضایی محلی به دست آمده، فرضیه جنایت دولتی را تایید می‌کنند. در برخی موارد، این تحقیقات منجر به اخراج یا بازداشت دیپلمات‌های ایران شده است. در موارد محدودی در خارج از ایران، عاملان این قتل‌ها بازداشت و محاکمه شده‌اند و شواهد و مدارک ارائه شده، ارتباط متهمان با نهادهای حکومتی ایران را آشکار کرده‌ و حکم بازداشتی برای وزیر اطلاعات وقت ایران صادر شده است.

نوع تشکیلات و اجرای این قتل‌ها در داخل و خارج از ایران هم دال بر وجود الگوی واحدی است که بنا به گفته دادستان سوئیسی، رولان شاتلن، دارای پارامترهای مشترک و یک برنامه‌ریزی دقیق هستند. از تشابهات بین این قتل‌ها در کشورهای مختلف چنین استنباط می‌شود که دولت ایران آمر اصلی این جنایات است. 

مقامات ایران مسئولیت این قتل‌ها را رسما نپذیرفته‌اند و حتی این جنایات را به درگیری داخلی بین اعضای گروه‌های اپوزیسیون نسبت داده‌اند. معهذا این جنایات از نظر آرمانی و حقوقی از بدو تشکیل نظام توسط مقاماتش توجیه شده است. در بهار سال ۱۳۵۸، صادق خلخالی، اولین قاضی شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی تصمیم نظام را مبنی بر اجرای اعدام‌های فراقضایی رسما اعلام نمود و این تصمیم را چنین توجیه کرد: «...این‌ها محکوم به اعدام شدند، در نظر ملت ایران اگر کسی بخواهد در خارج، در هر کشوری، آنها را ترور کند، هیچ دولتی حق ندارد او را به عنوان تروریست محاکمه کند؛ زیرا او عامل اجرای حکم دادگاه انقلابی اسلامی است. لذا آنها مهدورالدم هستند و در هر جا باشند حکم درباره آن‌ها همین است.» بیش از ده سال پس از این اظهارات، علی فلاحیان، وزیر اطلاعات و امنیت نظام در حالیکه در مورد موفقیت نیروهای امنیتی سخن می‌راند، در مورد حذف مخالفین چنین گفت: «... ما موفق شدیم به بسیاری از این گروهک‌ها در خارج از کشور و در سر مرز ضرباتی وارد کنیم.» 

در عین حال مقامات مختلف سیاسی، قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران در مقاطع و مناسبت‌های مختلف وجود سیاست و برنامه بلندمدت و بودجه برای اجرای این قتل‌ها و در برخی موارد انجام موفقیت‌آمیز آن‌ها را تایید کرده‌اند.

برای مطالعه متن کامل «پیشینه اعدام‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران» شامل اظهار نظر مقامات مختلف جمهوری اسلامی و سابقه تاریخی قتل‌ها، بر روی همین عنوان در نوار سمت راست کلیک کنید.

همان طور که یک سیاست‌مدار خوب می‌تواند برای مردم موثر باشد، یک هنرمند خوب هم می‌تواند با یک فیلم یا یک تئاتر خوب یا با یک شو خوب برای مردم موثر باشد.

تهدید و اعدام قتل فراقضایی آقای فریدون فرخزاد 

بنا بر اطلاعات موجود، آقای فریدون فرخزاد به احتمال قوی در روز شنبه ۱۰ یا یکشنبه ۱۱ مرداد ١٣٧١ در آپارتمان مسکونی‌اش در شهر بن آلمان به قتل رسید و پلیس در روز ۱۵ مرداد ساعت ۱۱ و نیم شب پیکر او را در آشپزخانه خانه‌اش پیدا کرد. در گواهی مرگ زمان درگذشت او بین ساعت هفت عصر روز ٣١ ژوئیه (٩ مرداد) و ساعت ٢٣ روز ۶ آگوست (١۵ مرداد) عنوان شده است. اما بر اساس صحبت‌های خواهرش که هر روز با او تماس تلفنی داشته، تاریخ مرگ او می‌تواند ٩ یا ١٠ مرداد باشد.

همسایه‌ها با شنیدن پارس ممتد سگ‌های آقای فرخزاد، برفی و بلاکی، پلیس را خبر کردند. به گفته پلیس سگ‌ها در حمام خانه محبوس بودند.

آقای فرخزاد بر اثر ضربات چاقو کشته شد. در بعضی از خبرها آمده است که ضربات چاقو به دهان وی وارد آمده بود و چاقو در دهان او بود و دشنه‌ای هم از پشت در شانه او فرو کرده بودند. پیکر آقای فرخزاد، به دلیل این که قاتلین اجاق برقی آشپزخانه را روشن گذاشته بودند، زودتر از حالت عادی تحلیل رفته بود ولی با این وجود چهره‌ی وی قابل شناسایی بود. (رادیو فردا- ١٩ مرداد ١٣٩٨)

بر اساس اطلاعات موجود، دو تا سه نفر به خانه‌ی مسکونی آقای فرخزاد رفته‌ بودند. خود وی او پیش از رسیدن این افراد مهمانان، از مغازه ایرانی نزدیک خانه‌اش، یک هندوانه (یا به گفته آقای حسین منصوری، فرزند فروغ فرخزاد آقای حسین منصوری آقای فرخزاد چند کیلو گوجه فرنگی خریده است) خرید و به صاحب مغازه گفت، مهمان ایرانی دارد. (رادیو فردا- ١٩ مرداد ١٣٩٨)

پلیس آلمان روز ١٧ مرداد ۱۳۷۱، خبر مرگ وی را به خانواده داد. مهرداد، برادرش، فرخزاد برادر وی از طرف خانواده به آلمان رفت و رسماً پیکر او برادرش را شناسایی کرد. پیکر او بعد از کالبدشکافی و طی مراحل قانونی به مهرداد تحویل داده شد، در حالی که به جز شکاف‌های سینه و شکم فریدون که در پزشکی قانونی انجام شده بود، تنها شکاف‌های ناشی از ضربات چاقو، در روی شانه او وجود داشت. (رادیو فردا- ١٩ مرداد ١٣٩٨)

پوران فرخزاد درباره قتل برادرش می‌گوید: «به شهادت صاحب سوپر مارکت کوچک زیر آپارتمان مسکونی فریدون به نقل از آن چه که از خود او همان روز هنگام خرید از سوپر‌ مارکت شنیده بود آن روز دوستی! با تلفن به او خبر داده بود دو نفر از دوستداران هنر او که از ایران آمده‌اند مشتاق ملاقات او هستند و با او (منظور آن دوست ناشناس است) برای صرف شام به دیدارش او خواهند آمد. بنا بر شهادت صاحب سوپر‌ مارکت آن روز غروب اول یک مرد که گویا همان دوست ناشناس بوده وارد آپارتمان فریدون می‌شود یک ربع ساعت بعد دو مرد از ماشینی پیاده شده و وارد آپارتمان او می‌شوند و خیلی زود هر سه‌ی آنان با شتاب آپارتمان او را ترک گفته و با ماشین از آنجا دور می‌شوند.» (ماهنامه پیام امروز- شماره ٣۶- بهمن ١٣٧٨)

آقای فرخزاد در طول سال‌ها فعالیت خود در حوزه‌های مختلف بارها از سوی افراد و گروه‌های نزدیک به حکومت ایران تهدید شده بود اما در یک سال آخر منتهی به قتل این تهدیدها شدت زیادی گرفته بود. به گفته‌ یکی از دوستان آقای فرخزاد: «پس از کنسرتِ لندن، او را تلفنی زیاد تهدید می‌کردند، ولی پس از کنسرت کانادا (تابستان ۱۳۷۰) به خانه میزبانش زنگ می‌زنند و او را شدیدا تهدید می‌کنند. وقتی تلفن صاحبخانه زنگ می‌خورد، فریدون را می‌خواهند. فریدون گوشی تلفن را می‌گیرد رنگ و روی فریدون تغییر می‌کند و عرق بر پیشانى‌اش می‌نشیند. از او می‌پرسند، فریدون چرا رنگت پریده؟ او می‌گوید اینها همیشه مرا تهدید می‌کردند ولی این بار تهدیدشان با تهدیدهای دیگر فرق می‌کرد. آنشب پس از کنسرت کانادا به فریدون گفته بودند: یا در همین کانادا می‌کشیمت و یا در اروپا!» (کیهان لندن- ۱۶ مرداد ۱۳۹۹). منوچهر گنجی رهبر سازمان «درفش کاویانی» در مورد تهدید فرخزاد می‌گوید «مرتضی رحمانی موحد، معاون وقت سفارت ایران در بن به همراه مرتضی غلامی، فرخزاد را تهدید کردند که اگر با رژیم همکاری نکند او را به قتل می‌رسانند» (مستند شرقی غمگین). همچنین بر اساس گزارش رینالدو گالیندوپل، گزارشگر وقت حقوق بشر سازمان‌ملل در امور ایران که ۲۶ ژانویه سال ۱۹۹۳ (۶ بهمن ۱۳۷۱) منتشر شده، با استناد به گفته فردی به نام دکتر جواد قدسی به آقای فرخزاد در مورد فعالیت‌های ضد رژیمی او هشدار داده بود. طبق این گزارش که مستند به گفته‌های آقای فرخزاد است، مقامات ایرانی از طریق فردی به نام آقای علی غلامی که ظاهرا مامور پلیس مخفی بوده و فرد دیگری به نام مرتضی رحمانی موحد، او را تهدید کرده که اگر با رژیم همکاری نکند او را خواهند کشت.

پلیس جنایی فدرال آلمان بعد از یک سال در قتل آقای فرخزاد نشانه‌هایی از ردپای جمهوری اسلامی و یک عملیات دولتی را پیدا می‌کندکرد. آنها در ۲۲ اکتبر ۱۹۹۳ (۳۰ مهر ۱۳۷۲) در گزارش «شناخت تروریسم دولتی ایران»ابراز داشتند که  با دنبال کردن ۲۱ ترور، جاسوسی و آدم‌ربایی ایرانیان خارج از کشور، با استفاده از اطلاعات سازمان امنیت کشور آلمان و تحقیقات خودشان، رد ماموران دولتی ایرانی را می‌توان پیدا کرد. این گزارش ۸۰ صفحه است که ۱۷ صفحه از آن در اینترنت قابل دسترسی است. همچنین در این گزارش آمده است که یک نفر از دوستان و نزدیکان آقای فرخزاد با قاتلین ویاو در روز حادثه همراه بوده است. 

پس از تحقیقات پلیس برادر یکی از دوستان قدیمی آقای فرخزاد به همراه یکی از دوستان قدیمی‌اش برادر و چند ایرانی دیگر تنها کسانی بودند که پیکر اوش را از پلیس تحویل گرفته و در یکی از گورستان‌های شهر بن به خاک سپردند.

هفدهم شهریور ۱۳۸۶، پانزده سال پس از خاکسپاری آقای فرخزاد، گور اولیه او در چارچوب روال شهرداری شهر بن در آستانه تخریب قرار داشت. در این زمان یکی از دوستان به نمایندگی از خانواده فرخزاد در آلمان اجازه جا به‌ جایی پیکر او را دریافت کرد و بقایای پیکر او را به گورستان cimetière bonn nordfriedhof منتقل کردند. روی گور آقای فرخزاد پلاکاردی نصب شده است که روی آن نوشته شده که: «فرخزاد در سال ١٩٩٢ در آپارتمان خود وحشیانه توسط تروریست‌های جمهوری اسلامی به قتل رسید.»

در مورد قتل آقای فرخزاد، نظرات گوناگونی ابراز شده است. اما آنچه پیداست، آقای فرخزاد در روزهای آخر زندگی‌اش به افسردگی شدیدی دچار شده بود و با کمتر کسی رابطه داشت. او دو ماه قبل از مرگ خود به برادرش نوشت: «مهرداد عزیزم، خیلی دلم می‌خواهد برگردم و بغلت کنم و ببوسمت و به یاد روزهای خوشی کنارت باشم با بقیه بچه‌ها - دلم از تنهایی پوسید. اگر مُردم این شعر را روی قبرم بنویسید و مرا در کنار فروغ خاک کنید یا کنار مادرم. قربانت فریدون» (رادیو فردا- ١٩ مرداد ١٣٩٨)

واکنش مسئولین آلمان

بر اساس اطلاعات موجود، پلیس آلمان اقدامات موثری برای پیگیری قتل آقای فرخزاد ترتیب نداد و پرونده وی سال‌ها کنار گذاشته شد و تا به امروز اطلاع دقیقی از نتیجه تحقیقات در مورد این قتل در دست نیست.

پلیس آلمان ابتدا پس از کشف جسد آقای فرخزاد اطلاعیه‌ای همراه با عکس وی در محل زندگی‌اش پخش کرد و از مردم پرسید که آیا کسی بعد از روز یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۷۱ آقای فرخزاد را زنده دیده است؟

پلیس جنایی بن در ابتدا تحقیقاتش را در حوزه خصوصی آقای فرخزاد متمرکز کرد. دوست پسر او در این رابطه دستگیر شد، اما بعد از یک هفته آزاد شد. (روزنامه آلمانی زبان TAZ) 

در ۵ ژانویه ۱۹۹۳(۱۵ دی ۱۳۷۱)، نماینده دائمی کشور آلمان در دفتر سازمان ملل در ژنو نامه‌ای در پاسخ به سوالات نماینده ویژه سازمان ملل در امور ایران در مورد مرگ آقای فرخزاد نوشت: «در خصوص آقای فریدون فرخزاد-عراقی، تحقیقات هیچ گونه سندی در مورد مشارکت مقامات ایرانی در ترور ارائه نکرده است.» (گزارش گالیندوپل در مورد نقض حقوق بشر در ایران- ٨ بهمن ١٣٧١) با این حال، آقای مولر «بازپرس پرونده» به فردی که از سوی خانواده فرخزاد برای پیگیری این پرونده مراجعه کرده بود گفت «پیگیری این پرونده خطرناک است و بهتر است از ادامه‌ی آن چشم‌ پوشی شود». (ماهنامه پیام امروز- شماره ٣۶- بهمن ١٣٧٨)  

 با اینکه درسال ۱۳۷۸ پلیس جنایی فدرال آلمان به اطلاعات مهمی از سوی شاهدی موسوم به شاهد C در مورد مکانیزم قتل‌ های خارج از کشور از سوی وزارت اطلاعات ایران و افرادی که در این قتل‌ های دست داشتند به دست آمد اما با این وجود  تمایل چندانی برای پیگیری این پرونده نشان نداد و پرونده همچنان راکد ماند. تا اینکه در سال ۱۳۸۲ به دنبال قتل یک ایرانی دیگر به نام علی اکبر محمدی در هامبورگ و شکایت خانواده او به دادگاه، تحقیقات جدیدی در مورد کماندوهای مرگ سازمان امنیت ایران در مورد قتل آقای فرخزاد آغاز شد اما آن نیز چندان پیگیری نشد.(فوکوس- ٢٠ بهمن ١٣٨٢)

نماینده پارلمان فدرال آلمان آقای امید نوری‌پور، با تکیه بر سیاسی بودن انگیزه قتل فریدون فرخزاد بر اساس ارزیابی اداره آگاهی فدرال آلمان، اقدامات دولت جمهوری فدرال آلمان را کتبا مورد پرسش قرار داده و نوشت: «دولت جمهوری فدرال آلمان بر مبنای تحقیقات قضایی در مورد قتل شهروند ایران، فریدون فرخزاد، خواننده و منتقد رژیم، که بنا به ارزیابی اداره آگاهی فدرال آلمان با انگیزه سیاسی در سال ١٩٩٢ (۱۳۷۱) در شهر بن انجام گرفت، چه اقدام‌های سیاسی اتخاذ می‌کند؟ معاون وزیر، آقای دکتر هلموت تایشمن (Helmut Teichmann)، در تاریخ ١٠ ژوئیه ٢٠٢٠ (٢٠ تیر ١٣٩٩) نیز به این پرسش پاسخ داد: دادستانی فدرال آلمان پرونده تحقیقات در مورد قتل خواننده ایرانی و مخالف دولت ایران، فریدون فرخزاد، را که نخست توسط دادستانی شهر بن پیگیری می‌شد، در سال ٢٠٠۴ به علت پیش زمینه اطلاعاتی جرم به عهده گرفت و پرونده تحقیقات را در همان سال بر اساس بند ٢ ماده ١٧٠ آیین دادرسی کیفری آلمان بست. ولیکن تحقیقات مجددا در سال ٢٠٠٧ از سر گرفته شد و تا کنون نیز توسط اداره آگاهی فدرال آلمان با ماموریت از جانب دادستانی فدرال آلمان و تحت نظارت نهاد مزبور علیه فرد یا افراد ناشناس ادامه دارد. از آنجا که تحقیقات هنوز پایان نیافته است نمی‌ توان بر این مبنا تاکنون اقدام‌های سیاسی در مورد جرم مزبور اتخاذ نمود» (نوزدهمین دوره مجلس آلمان در تاریخ ۱۳ جولای ۲۰۲۰). همچنین نوری‌پور، در مصاحبه‌ای گفت: «واضح است که فشارهایی سیاسی در میان هست تا به جزئیات پرونده (قتل فریدون فرخزاد) اشاره‌ای نشود؛ جزئیاتی که برای یک عده در هر دو طرف (ایران و آلمان) بسیار مضر است و می‌تواند به روابط ایران و آلمان ضربه بزند.» (رادیو فردا- مستند شرقی غمگین)

پرونده‌ی این قتل هنوز باز است و اگر مدارک جدیدی پیدا شود، دوباره پرونده پیگیری خواهد شد، چون قتل و ترور در قانون اساسی آلمان شامل مرور زمان نمی‌شود. 

واکنش مسئولین ایران

روزنامه کیهان نسبت به خبر قتل آقای فرخزاد، طی دو خبر نظرات متناقضی در مورد عاملان این قتل ابراز کرد: در اولین مقاله که یک روز بعد از کشف جسد چاپ شد این قتل او را به جناح‌های سلطنت‌ طلب که با او اختلاف داشتند، نسبت داد. (روزنامه کیهان- ۱۷ مرداد ۱۳۷۱) اما سه روز بعد به نقل از پلیس آلمان نوشت «فرخزاد احتمالا قربانی هم جنس بازی خود شده است». (روزنامه کیهان- ۲۰ مرداد ۱۳۷۱) 

بعد از قتل آقای فرخزاد، سفارت جمهوری اسلامی ایران در بن آلمان، اطلاعیه‌ای صادر کرد و قتل او را بعنوان یک عمل «شنیع» محکوم کرد. در این اطلاعیه آمده است که آقای فرخزاد «در تدارک بازگشت به ایران بوده» و «اخیرا به نمایندگی‌های جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور مراجعه و خواستار بازگشت به ایران و انجام فعالیت در چارچوب قانون» شده بود و در ادامه با متهم کردن سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان مسئول این قتل توضیح داد: «با توجه به مواضع اخیری که وی(فرخزاد) در کنسرتی در اتاوا(کانادا) و مقاله روزنامه کیهان هوایی شماره ۹۸۰‌ مورخ ۲۳ اردیبهشت و همچنین سایر محافل ایرانیان ابراز داشته و طی آن حملاتی علیه گروه تروریستی مجاهدین داشته است، به احتمال قوی این عمل از ناحیه این گروه صورت پذیرفته است. سفارت جمهوری اسلامی ایران قویا این عمل وحشیانه را که به منظور ضربه زدن به امنیت و آرامش جامعه ایرانی در خارج از کشور انجام گرفته است محکوم و از دولت و پلیس آلمان خواستار پیگیری جدی موضوع و روشن شدن ماهیت این جنایت است» (روزنامه کیهان- ۲۰ مرداد ۱۳۷۱). روزنامه کیهان از این اطلاعیه انتقاد کرد و خطاب به مسئولان سفارت ایران در بن نوشت : «انفعال و انعطاف دیپلماتیک هم آخر حدی دارد».(روزنامه کیهان- ۲۰ مرداد ۱۳۷۱) 

حسین موسویان سفیر وقت ایران در آلمان نیز برای نفی مسئولیت ایران در این قتل با اشاره به ارتباط فرخزاد با آقای رحمانی مسئول فرهنگی سفارت، با تاکید بر تصمیم او برای بازگشت به ایران گفت: « (ما در) سفارت آن دوره، خدا شاهده، با کمال صفا و صمیمیت و صداقت دنبال کردیم. ما با مراجع قانونی هم هماهنگ کردیم، گفتند ایشان می‌خواد بیاد، بیاد. اکی‌اش را برای برگشت گرفتیم. به خود فریدون هم آقای رحمانی گفت و این بنده خدا داشت خودش را آماده می‌کرد که یک دفعه اون حادثه اتفاق افتاد.» (رادیو فردا- مستند شرقی غمگین)

جمهوری اسلامی از طریق نمایندگی خود در سازمان ملل در ۳ آذر ۱۳۷۱ در پاسخ رسمی به نامه گالیندوپل گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، مسئولیت خود را در خصوص قتل فرخزاد انکار و توضیح داد: «طبق تحقیقات پلیس آلمان، قاتل فریدون فرخزاد یک همجنس‌گرا بود و انگیزه وی مربوط به مسائل جنسی بود‌، نه یک مسئله سیاسی. اگرچه اطلاعات فوق ثابت نشده و تحقیقات همچنان ادامه دارد، سفارت جمهوری اسلامی ایران در بن آمادگی خود را برای همکاری با مقامات قضایی و پلیس اعلام کرده است. همچنین، خواستار اقدامات فوری برای شناسایی قاتل یا قاتلان فرخزاد شده است. مطمئناً شخصی که فرخزاد را کشته مخالف رژیم ایران است. آقای فرخزاد در جلسه‌ای که در کانادا برگزار شد، همکاری مجاهدین با صدام را محکوم کرد و تعدادی از ایرانیانی که در آنجا جمع شده بودند به او پیوستند و آنها را مزدوران و جاسوسان صدام قلمداد کردند.» (گزارش رینالدو گالیندوپل در مورد نقض حقوق بشر در ایران- ٨ بهمن ١٣٧١) 

واکنش خانواده

پوران فرخزاد، پس از ۶ سال سکوت خانواده در بهمن ۱۳۷۸ درباره مرگ برادرش فریدون به کمیته دفاع از حقوق قربانیان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای نامه‌ای فرستاد و نوشت: «پس از هفت سال سکوت به دلیل ترس و وحشت از تهدیدات پنهان و آشکارای کاروندان محفلی! که دستشان تا مرفق به خون بی‌ گناهان دگر‌ اندیش آلوده است برای نخستین بار دربارهِ ترور برادرم فریدون فرخزاد هنرمند مستقلی که در آلمان به قتل رسید به این کمیته روی می‌آورم تا مگر به همت اداره کنندگان آن در فضای به نسبت مساعد کنونی بتوانم صدایم را بلند کرده و خواهان پیگیری این ماجرای هولناک و کشف حقیقت، اگر چه از آفتاب تابستان هم روشن‌ تر است، بشوم»  (مجله پیام امروز شماره ۳۶)

به گفته خانم فرخزاد، برادرش قصد داشت چند روز قبل از مرگش آلمان را برای همیشه ترک کرده و به کانادا برود. کانادا که بارها به او ویزا داده بود، بار آخر از دادن ویزا به او خودداری کرد. (نامه پوران به کمیته دفاع از حقوق قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای). به گفته خانم فرخزاد در کانادا «برایش جا گرفتند، همه چیزش حتی خانه گرفته بودند. چون به من گفت اینجا مرا خیلی تهدید می‌کنند و اینجا ایمنی ندارم و قبلش هم ایرن**** آمد، (هنرپیشه)... آمد از اروپا به من گفت، فریدون به من گفته من را اینجا به مرگ تهدید می‌کنند و دائم گرفتار وحشتم.» (مصاحبه خانم پوران فرخزاد با بی‌بی‌سی)

خانم فرخزاد در مصاحبه‌ای گفت: «شبی که من [خبر مرگ او را] شنیدم. از سه روز پیشش هم نگران بودم، شدید. اصلا خودم هم نمی‌دانستم چمه ولی هیچ کاری نمی‌توانستم بکنم. مثل اینکه درونم می‌دانست که… می‌دانستم چون قبلا هم یک اتفاقاتی افتاده بود اما تا این حدش را نمی‌توانستم باور کنم. فکر می‌کردم از این تهدیدهای تو خالیه که همیشه می‌شه. ولی آن شب وقتی که زنگ زدند، از صبح دنبال ما گشته بودند. یعنی سه روز بود که ما هر چه زنگ می‌زدیم، فریدون جواب نمی‌ داد.» (مصاحبه خانم پوران فرخزاد با بی‌بی‌سی)

خانم شیرین عبادی در رابطه با تماس خانم پوران فرخزاد با او و تقاضای به عهده گرفتن وکالت او در مورد قتل برادرش نوشت: «روزی دوست قدیمی من پوران فرخزاد به دفتر وکالتم آمد و خواهش کرد در مورد پرونده قتل برادرش فریدون فرخزاد وکالت او را به عهده بگیرم و شکایت کنم. از او پرسیدم چرا اینقدر دیر به فکر افتادید؟ جواب داد که قبلا اصلا فکر نمی‌کردیم در مورد قتل‌هایی که ماموران حکومتی مرتکب می‌شوند اصلا بشود پرونده‌ای تشکیل داد. اما حالا که می‌بینم تو به عنوان وکیل خانواده مقتولین داری عمل می‌کنی و پرونده‌ها هم بازپرسی می‌شود، من هم دلگرم شدم و فکر کردم شاید بشود قاتل فریدون را هم پیدا و مجازات کنیم.» اما مادر آقای فرخزاد راضی نشد که وکالت‌ نامه را امضا کند و به خانم عبادی گفت: «من شکایت نمی‌کنم. دوبار داغ دو فرزندم [فروغ و فریدون] را دیده‌ام. نمی‌خواهم داغ سومی را هم ببینم. برای همین حاضر به دادن وکالت نیستم. چون می‌دانم در جمهوری اسلامی این پرونده به عدالت نخواهد رسید. می‌ترسم با دادن وکالت و طرح شکایت نه فقط به نتیجه نرسیم که من داغ بچه سومم را هم ببینم. ضمن اینکه مطمئن باش همه این کارها بی‌فایده است». (شهروند- ٢ تیر ١٣٩٩)

خانم عبادی درباره عدم موفقیت در ثبت این شکایت خانواده‌ی آقای فرخزاد توضیح داد: « با وجود مخالفت مادر، پوران علاقمند به تعقیب پرونده بود و به من گفت بدون اینکه به مادر بگویی ببین می‌شود که با درخواست من طرح شکایت کنی؟ من هم بر حسب خواست او رفتم جلو و با بازپرس صحبت کردم که شکایت دیگری تنظیم کنیم. اما همانطور که مادر پوران حدس می‌زد درخواست حتی به تشکیل پرونده هم نرسید. چون از من وکالت را قبول نکردند و از طرفی آنقدر بهانه آوردند و مساله را پیچاندند که این پرونده مربوط به چهار قتل است و باید طرح شکایت چنان شود و چنان باشد که عملا به در بسته خوردیم». (شهروند- ٢ تیر ١٣٩٩)

تأثیرات بر خانواده

بنا بر اطلاعات موجود، فعالیت‌های آقای فرخزاد، برای خانواده‌ی او در ایران بسیار پرهزینه بود و آنها به مدت ۶ سال به سکوت روی آوردند. مهران برادر کوچک فریدون که در آلمان کار می‌کرد و برای دیدار خانواده به ایران برگشته بود، ممنوع‌الخروج و به گروگان گرفته شد. امیرمسعود برادر بزرگ فریدون که پزشکی حاذق و ملی‌گرا بود خانه‌نشین شد و گرفتار بیماری افسردگی گردید. سرهنگ فرخزاد پدر فریدون سکته کرد. در ایامی که پدر خانواده در بیمارستان بود، مهران برادر کوچک خانواده، در خواب دچار حمله آسم شد و درگذشت. سرهنگ هم به فاصله‌ی کوتاهی از مرگ مهران در بیمارستان فوت کرد. همسر مهران خودکشی کرد. مادر آقای فرخزاد، زمین‌گیر شد و تا سال‌ها با رنجی جانکاه شاهد زوال خانواده‌ی توانا و با استعدادش بود. (پوران- زکات جاودانگی- ٢۴ اسفند ١۴٨١)

خانم پوران فرخزاد در باره‌ی شنیدن خبر مرگ برادرش می‌ گوید: «وقتی که این خبر را شنیدیم من که اصلا بی‌هوش شدم. تا صبح سرم زده بودند بهم. یک سال تمام بیمار بودم، هنوز هم باور کنید اصلا به یاد که میارم، چون خیلی فریدون را دوست داشتم.» در ادامه می گوید:«من حافظه‌ام با مرگ فریدون، لطمه‌ی شدیدی خورد. ببخشید (گریه می‌کند) من هنوز هم بعد از شانزده سال هیجده سال، هنوز برام، قابل قبول نیست. چون من مادرم، پدرم، دو تا برادرم و همه‌ی اینها دپرسیون گرفتن یکی پس از دیگری رفتن، ولی ماجرا و در واقع زندگی ما رفت. همه چیه ما رفت. با رفتن فریدون همه چیز رفت.» (مصاحبه خانم پوران فرخزاد با بی‌بی‌سی)

------------------------------------------

*رویداد سیاهکل: رویداد سیاهکَل که همچنین به قیام سیاهکَل و جنبش سیاهکَل مشهور است، به یورش مسلحانهٔ هواداران سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در تاریخ ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ انجام دادند، گفته می شود. هدف از این عملیات آزاد کردن یکی از اعضای دستگیر شده این سازمان بود. 
رهبری فدائیان خلق در این عملیات برعهدهٔ دو تن به نام های علی اکبر صفایی فراهانی و حمید اشرف بود. این گروه از دو بخش تیم شهری و تیم روستایی تشکیل شده بود که در تاریخ ۱۵ شهریور ماه سال ۱۳۴۹ در دره مکار اطراف چالوس حرکت خود را آغاز کرد.
در شامگاه ۱۹ بهمن ۱۳۴۹، سیزده چریک مسلح به تفنگ، مسلسل و نارنجک دستی به پاسگاه ژاندارمری شهرستان سیاهکل در کناره جنگل های استان گیلان حمله کردند. شاه با شنیدن این خبر واکنش شدیدی نشان داده و برادر خود را در رأس قوای نظامی سنگینی شامل تکاوران، بالگردها و افراد شهربانی به منطقه اعزام نمود. در عملیات تعقیب و گریزی که از پی آن آمد، چندین سرباز وظیفه ارتش شاهنشاهی ایران و دو چریک فدایی کشته شدند و یازده تن از چریک‌ها نیز اسیر گشتند. از این تعداد ده نفر به ضرب گلوله اعدام شده و یک تن زیر شکنجه جان سپرد.
مهدی اسحاقی و محمدرحیم سماعی، دو چریکی بودند که در اول اسفند در درگیری کشته شدند. علی اکبر صفایی فراهانی، احمد فرهودی، محمدعلی محدث قندچی، ناصر سیف دلیل صفایی، هادی بنده خدا لنگرودی، شعاع الدین مشیدی، اسکندر رحیمی، غفور حسن پور اصیل، محمدهادی فاضلی، عباس دانش بهزادی، هوشنگ نیری، جلیل انفرادی و اسماعیل معینی عراقی در ۲۶ اسفند تیرباران شدند. (ویکی پدیا)
**- درفش کاویانی: سازمان درفش کاویانی، یک سازمان مشروطه خواه مخالف حکومت جمهوری اسلامی ایران بود که در سال ۱۳۶۶ توسط منوچهر گنجی، وزیر آموزش و پرورش کابینه امیرعباس هویدا و جعفر شریف‌امامی، در پاریس تاسیس شد. این سازمان همزمان با آغاز به کار خود یک ایستگاه رادیویی به نام صدای درفش کاویانی ایران در قاهره در کشور مصر راه‌اندازی کرد که چهار ساعت در روز به زبان فارسی برنامه داشت. این سازمان از طریق توزیع کاست‌های صوتی و تصویری و پخش رادیو درفش کاویانی در داخل ایران، علیه حکومت جمهوری اسلامی ایران فعالیت می‌کرد. سازمان درفش کاویانی در سال ۱۳۷۷ نام خود را به «سازمان حقوق بشر و آزادی‌های اساسی برای ایران» تغییر داد.
*** شورای اقتصادی و اجتماعی - توزیع کلی 
E/CN.4/1989/26۶ بهمن ۱۳۶۷
  • آقای فریدون فرخزاد عراقی، شاعر، بازیگر سینما و شومن ایرانی به تاریخ مرداد ۱۳۷۱ در خانه‌اش در بن آلمان، به طرز فجیعی و ظاهرا توسط ماموران حکومت ایران به قتل رسید. او پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، زندانی و پس از آزادی از زندان نهایتا از کشور خارج شد. حدود چهار سال پیش، او تولید برنامه هفتگی یک ساعته‌ای برای کانال رادیویی «صدای سازمان پرچم آزادی ایران» را آغاز کرده بود. او به این سازمان اطلاع داده بود که دکتر جواد قدسی نسبت به فعالیت‌هایش علیه حکومت جمهوری اسلامی به او هشدار داده است. گفته می‌شود که آقای علی غلامی، که ظاهرا یکی از عوامل پلیس مخفی است و آقای مرتضی رحمانی‌ موحد نیز او را در صورت عدم همکاری با حکومت، به قتل تهدید کرده بودند. آقای فرخزاد عراقی در فیلمی به نام «عشق من وین» ایفای نقش کرده که این فیلم به زعم برخی مقامات ایرانی ضد اسلامی تلقی شده بود.
  • در تاریخ ۲۰ آبان ۱۳۷۱، نماینده ویژه نامه‌ای به نماینده دائم آلمان در دفتر سازمان ملل در ژنو ارسال کرد و از دولت او خواست که هرگونه اطلاعاتی که ممکن است در مورد تحقیق درباره جرم فوق‌الذکر داشته باشد را ارائه دهد.
  • در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۷۱، نماینده دائم آلمان در دفتر سازمان ملل در ژنو ضمن ارسال نامه‌ای به نماینده ویژه پاسخ داد: «در مورد آقای فریدون فرخزاد عراقی، در پروسه تحقیقات هیچ مدرکی دال بر مشارکت مقامات ایرانی در ترور ارائه نشده است.»
  • دولت جمهوری اسلامی ایران طی پاسخی در تاریخ ۳ آذر ۱۳۷۱ چنین اظهار داشت:
«بر اساس تحقیقات پلیس آلمان، قاتل فریدون فرخزار یک همجنس‌گرا بوده و انگیزه او مربوط به مسائل جنسی بوده و نه مسائل سیاسی. هرچند که اطلاعات فوق هنوز اثبات نشده و تحقیقات ادامه دارد، لیکن سفارت جمهوری اسلامی ایران در بُن آمادگی خود را برای همکاری با مراجع قضائی و پلیسی اعلام کرده است. در عین حال، این سفارت خواستار اقدامات فوری برای شناسایی قاتل یا قاتلان فرخزاد شده است. فردی که فرخزاد را کشته، قطعا مخالف حکومت جمهوری اسلامی است. آقای فرخزاد در دیداری که در کانادا برگزار شد، همکاری مجاهدین با صدام را محکوم کرد و تعدادی از ایرانیانی که در آنجا گرد آمده بودند نیز ضمن اعلام هم‌نظری با او، آنها [مجاهدین خلق] را مزدوران و جاسوسان صدام قلمداد کرده بودند.»
****- ایرن زازیانس: هنرپیشه ایرانی ارمنی تبار معروف زمان شاه.

تصحیح و یا تکمیل کنید