پرونده عفو بین الملل در مورد شکنجه فروردین-اردیبهشت ۱۳۶۴
خبرنامه عفو بين المللی، جلد ۱۵ شماره۴
آوریل ۱۹۸۵
پرونده عفو بین الملل در مورد شکنجه
ايران
گزارش میرسد که زندانيان سياسی در ايران، در صدها بازداشتگاه مخفی پراکنده در سرتاسر کشور شکنجه میشوند و با آنها بدرفتاری میشود . بسياری از اين اماکن از سوی ساواک پليس مخفی دوران شاه، به همين منظور مورد استفاده قرار میگرفت. و لیکن بنا بر اطلاعاتی که به عفو بینالملل رسیده است، اکنون در ساختمانهایی که اداره آنها در دست کميتههای محلات و یا در دست پاسداران انقلاب است استفاده از این طور جاها از گذشته بيشتر شده است. ساختمانهای مورد استفاده شامل، ساختمانهای اداری، خانههای مسکونی و مدارس میگردد. عفو بینالملل گزارش دریافت کرده است که يکی از ساختمانها یک تئاتر بوده است. شمار گزارشهایی که درباره شکنجه و بدرفتاری به عفو بینالملل رسيده و تداوم و همخوانی آنها به روشنی مینمایاند که اين گونه تجاوزات به حقوق بشر مداوم است و فراگیر. و در بعضی جاها به صورت سيستماتیک [ و نظاممند] روی میدهد.
عفو بین الملل از انقلاب۱۹۷۹ تاکنون نتوانسته است از ايران ديدار کند و از همان هنگام سازمان مکرراً نگرانیهای خود را به اطلاع مقامات مسئول رسانده است - چنان که در گذشته و پيش از انقلاب نيز چنین کرده بود - و در موقعیتها و فرصتهايی از ایشان درخواست نموده است که اجازه دهند سازمان مأموریت جديدی در ايران انجام دهد. آخرین اين درخواستها در سپتامبر ۱۹۸۴ به عمل آمد.
آنچه که در پی میآید بر مبنای [ اطلاعات] و مواد گوناگون و گستردهای است که از جمله از مصاحبههای شخصی، با تعداد زيادی از زندانيان سياسی سابق که در خارج از ايران زندگی می کنند، طی سالها ، فراهم آمده است.
زندانيان پناهی به جز ترحم و مروت زندانبانان خود ندارند
بنا بر گزارشها، زندانيان سياسی به محض دستگيری در سلولهای انفرادی در کمیتهها و [ازطرف] پاسداران مورد شکنجه قرار میگيرند. شکنجه ممکن است به محض ورود به مراکز آغاز شود - ضمن اينکه گاه شده است، در اتومبيلی که آنها را به محل بازداشت میبرد، ضرب و شتم زندانی شروع شود.
هنگامی که به مرکز آورده میشوند زندانیان پناهی به جز ترحم زندانبانان ندارند و بسا که برای ماههای طولانی در سلولهای انفرادی نگداشته شوند بی هيچ گونه اتهام و یا محاکمهای. بسا که شکنجهى زندانيان حتا پس از انتقالشان به زندانهای شناخته شدهى رسمی ادامه يابد. نگهبانهای اين گونه زندانها نيز از پاسداران اند.
مدت نگهداری بازداشت شدگان بدون تفهيم اتهام و انجام محاکمه هيچ حد و مرزی ندارد. آنان نه به وکيل دسترسی دارند و نه به پزشک و نه راهی هست که به بازداشت شان در يک محکمه اعتراض کنند.
انزوا و احساس تنهایی زندانیان، با اين آگاهی که ممکن است خويشاوندانشان از محل آنها بیاطلاع باشند و یا تهديدشان کرده باشند که ماههای دراز به جستجوی آنها بر نيايند، افزايش میيابد. در واقع امر، بستگان زندانيان خود به زندانی شدن تهدید شدهاند - اگر که به این "نصيحت" عمل نکنند. عفو بينالملل از مواردی اطلاع يافتهاست که بعضی از بستگان زندانيان به خاطر واداشتن زندانیها به اعتراف مورد شکنجه قرار گرفتهاند.
من صدای فرود آمدن شلاق را شنيدم و احساس کردم مثل اينکه پشت ام با يک چاقوى بزرگ دريده میشود.
(تصویر مردی با پشت زخمگین)
پشت شلاق خورده و زخمگين يک معلم سابق که در سپتامبر ۱۹۸۳ دستگير شده بود.
وی با آنکه از منتقدان سياستهای آموزشی ايران بوده است، عضو هيچ يک از گروههای سياسی نبوده و به عفو بينالملل گفته است هنگامی که او را بازجويی میکردهاند: " آنها (پاسداران) کيسه ای بر سر من کشيدند و از روی آن با تكهای پارچه دهانم را بستند... نخست قبل از هر کاری و به دفعات بر صورتام مشت کوبیدند. بعد پیراهنام را در آوردند و گفتند با صورت [ و روی شکم] بر روی نیمکتی دراز بکشم. من صدای فرود آمدن شلاق را شنيدم و احساس کردم گويی پشتام با یک چاقوی بزرگ دريده میشود. آنها شش ضربه به من زدند و سپس از من سؤالاتی کردند... درد آن قدر شديد بود که اگر قادر می بودم دست به خودکشی میزدم. مرا با مشت و لگد می زدند... و به طرف ديوار پرتاب میکردند. يکی از آن ها جفت زد و پريد روی سينهام.
"همین عمل کتک و لگد زدن ها و سپس پنچ يا شش ضربه شلاق، بارها و بارها، در طول مدت دوساعت تکرار شد. آنان مرا که میگفتم به هيچ سازمانی وابسته نيستم باور نمی کردند."
در ماه می ۱۹۸۴، این زندانی به وسيله يکی از پزشکان عفو بینالملل در لندن معاینه شد. اين پزشك در گزارش پزشكیاش اظهار می دارد که ۱۸ اثر واضح و مشخص را که هر یک ۳۰ سانتیمتر طول دارد بر پشت اين مرد شمارش کردهاست که " با آثار ناشی از ضربات شلاق همخوانی دارد."
علاوه بر اين آثار زخمهای کوچکی نيز روی هر دو پای او مشاهده شده است که " به احتمال زياد ناشی از لگدهایی است که به وی زدهاند."
تضمین های مؤثر و اساسی وجود ندارد.
از اين رو برای پيشگيری از شکنجه تضمینهای مؤثر و اساسی وجود ندارد. ------ بازداشت در سلولهای انفرادی حدی ندارد. حضور فوری بازداشت شدگان در مقابل يک مقام قضايی، و دسترسی فوری و منظم به وکیل دعاوی و پزشك و خويشاوندان [درکارنيست]. [توصيه می شود] بازداشت فقط در مراکز شناخته شده رسمی صورت گيرد (ونه در مراکز مخفی) و دولت به طور منظم شيوههای بازداشت و بازجويی را بازبينی و بازرسی کند.
هدف از شکنجه
شکنجه در ايران معمولاً بر روی زندانيان سياسی اعمال می شود با اين قصد که آنان به فعاليت های سياسی که انجام داده اند، اعتراف کنند و نام فعالان سياسی و آدرس خانههای امن را بگويند.
دليل ديگر اعمال شکنجه برای مجبور کردن زندانيان و آوردن آنها به تلويزيون برای اظهار ندامت است از اعتقادات سياسی و مذهبیشان. بهائيان را شکنجه میدهند تا از داشتن مذهب خود ابراز ندامت کنند و يا در تلويزیون اعتراف کنند که جاسوس هستند و يا اسامی دیگر بهائيان را لو بدهند و درباره آنها اطلاعات بدهند.
عفو بينالملل بر اين باور است که اعترافاتی که زير شکنجه گرفته شود، هیچ ارزش قانونی ندارد و در واقع چنین رفتارهايی در مغايرت کامل با مادهى ۳۸ قانون اساسی ايران است که می گوید : " ماده ۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی اعمال هر گونه شکنجه به قصد گرفتن اعتراف و يا به دست آوردن اطلاع ممنوع است..."
عفو بین الملل از هیچ مورد مشخصی مطلع نيست که کسانی به اتهام بدرفتاری و يا شکنجه زندانيان تحت پيگرد قرار گرفته و يا محاکمه شده باشند.
روش های[شکنجه]
روشهای شکنجه که به گستردگی اعمال می شود و همواره گزارش آن میرسد که کتک زدن است و شلاق زدن. که اين آخری می تواند به عنوان يکی از مجازاتهای شرعی نيز به کار بسته شود (تعزیر) و تشخیص تفاوت بين اين دو [یعنی تعزير به عنوان مجازات اسلامی و شلاق زدن به عنوان يکی از روشهای شکنجه] در عمل کار آسانی نيست.
کميته حقوق بشر که بر اساس ميثاق بين المللی مربوط به حقوق مدنی و سياسی بر پا شده است در ماده ۷ از ميثاق که ايران نيز آن را به تصويب رسانده است مقرر می دارد (۷/۱۶) "...ممنوعيت (شکنجه و مجازاتهای غير انسانی و توحین آمیز و ظالمانه) می يابد شامل تنبيهات بدنی و از جمله تنبيهات آموزشی و انظباطی نيز بشود."
عفو بين الملل همچنين نگرانی خود را در مورد قطع اعضای بدن، به عنوان يک مجازات قضايی به مقامات ايرانی اظهار داشته است.
در ۷ فوريه ۱۹۸۵ روزنامه کيهان گزارش داد که " روز پیش، چهار انگشت دست راست مردی که به ۴۱ مورد سرقت محکوم گرديده بود، در زندان قصر با استفاده از دستگاه جديدی که مخصوص اين کار ساخته شده است، قطع گرديد. سه حکم مشابه نيز قرار است در تاريخ ۸ فوريه به مرحله اجرا در آيد."
فوتبال
پس از رسيدن به بازداشتگاه، بازداشتیها بلافاصله، بدون هيچ ملاحظه و احتياطی در همه جای بدن مورد ضرب و شتم قرار میگيرند. اين کار ممکن است با "فوتبال" نيز همراه شود. زندانی با چشمان بسته ، در حالی که با مشت و لگد کتکاش میزنند از يک نگهبان به نگهبان ديگر پاس داده میشود . بنا به گفته يکی از زندانیان پيشين، " بازی فوتبال غالباً با کسانی برگزار میشود که بتازگی دستگير شدهاند. این کار مقاومت را در هم میشکند و به آدم احساس بیکسی و بیپناهی میدهد و تعادل آدمی را به هم میزند."
در نوع ديگری از کتک، بازجوها روی قسمتهای معینی از بدن تأکید میگذارند، به ويژه برکف پاها و يا روی پشت. برای مدتهای دراز زندانيان را هنگام کتک زدن پيوسته چشم بسته نگه می دارند و معمولاً دستهايشان و گاهی نيز پاهاشان را به هم میبندند. بعضی اوقات نيز آنان را به تخت میبندند. ضربههای کتک ممکن است به وسيله شلاق معمولی زده شود و يا اينکه با کابل با ضخامتهای مختلف، از کابل تلفن گرفته تا کابلهای سنگين سيمی که رشتههای آن از يک سرش بيرون آمده و [ وقت اصابت ] گوشت را جر میدهد و آش و لاش می کند.
زندان تبريز
"ایکس"، يکی از اعضای سازمان مجاهدين خلق که در فاصله فوريه ۱۹۸۱ و سپتامبر ۱۹۸۳ در زندان مرکزی تبريز زندانی بوده است، در مصاحبه با عفو بينالملل گفته است :
"زندانيها در آن جا، منظماً به وسيله يک کابل آهنی چنگال مانند کتک زده میشدند، به پشت و سينه و پهلو ها شان میزدند. برای افزودن بر درد، روی زخم هاشان آب میريختند. بر زخمهای ورم کرده از نو میزدند و يا با لگد بر آنها میکوبيدند که به خونريزیهای شديد میانجاميد."
وی میگوید، زندانی ها آن وقتها معمولاً لباس زير میپوشيدند و تکههای لباس، لای گوشتهای بريده و زخمیشان میرفت. به علت ناکافی بودن امکانات بهداشتی و کمبود مراقبتهای پزشكی نتیجه کار هميشه زخمهای عفونی و دردناک و بوىناک بود."
وقتی که آنها [اززدن] دست برداشتند، ازپای من خون می آمد.
Y"، دختر دانشجوی ۲۶ سالهای که از سپتامبر ۱۹۸۱ تا مارس ۱۹۸۲ در زندان اوين در بازداشت بوده است، ماجرای اولين کتکى را که خورده است برای عفو بينالملل چنين توصیف میکند:
" وقتی من از اعتراف خودداری کردم، چشمانم را بستند و از من خواستند روی زمين دراز بکشم. يکی از آنها ( پاسداران) با يک کابل سنگين به پای من شلاق زد. من جوراب پوشيده بودم، اما ضربه اول چندان در آور بود که از جا پريدم و برخاستم شروع کردم به دويدن دور اطاق."
" سپس آنها دستهای مرا از پشت بستند و پاهايم را نيز به هم بستند. با يک پتو سرم را پوشاندند و شروع کردند دوباره بر پشت و پاهايم ضربه زدن. و از من خواستند اعتراف کنم به کدام سازمان سياسی وابسته هستم و اسم رفقايم را بگويم.
من نميدانم اين کار چقدر طول کشيد. يک بار ادای اين را در آوردم که بىهوش شدهام، اما آنها کتک را شديدتر کردند و میگفتند خواستهام آنها را گول بزنم و فريب دهم. وقتی که سر انجام از زدن دست کشيدند، از پای من به شدت خون میآمد. به خصوص از دور و ور ناخنهایام.
" به من گفتند میروند نهار بخورند و مرا روی يک صندلی نشاندند. من چنان میلرزيدم که نمیتوانستم خودم را روی صندلی نگه دارم، با اين حال آنها نمیگذاشتند بر خيزم و کف اتاق دراز بکشم.
" تنها کاری که من در آن لحظات میخواستم انجام دهم نوشيدن آب بود، و وقتی که به دستشويی رفتم، ديدم ادرارم خونی است."
تجاوز جنسی
گونههای ديگری از شکنجه جسمی که از ۱۹۸۰ تا کنون از طرف قربانيان پيشين به عفو بينالملل گزارش شده است شامل مواردی میشود مثل ساعتها آويخته شدن با بدن کج، در حالی که يک بازو از روی شانه به پشت کشيده میشود و از پشت به دست مقابل بسته می شود، سوزاندن با برق و يا با سيگار، و انواع مختلف تجاوزهای جنسی، از جمله تجاوز به عنف به مردان و زنان زندانی.
زن ۲۳ سالهای که عضو هيچ سازمان سياسی نيست و کارش خدمات اجتماعی داوطلبانه بوده به عفو بين الملل از نحوه بدرفتاریها و شکنجههايی که ديده چنين گزارش داده است. او دوبار از طرف پاسداران در تهران دستگير گرديده بود. بار دوم ، در اواخر ۱۹۸۲، وی به مدت پنج هفته در يکی از ساختمانهای کمیته در "انفرادی" نگه داشته شده است. و در طی اين مددت بارها درباره وابستگیهای سياسی فرضیاش مورد بازجوِِيی قرار گرفته و اسامی رفقايش را از وی خواستهاند. در يک موقعیت از او خواستهاند لباساش را بکند[برهنه شود] و مجبورش ساختهاند از دهان و از مقعد در وی دخول کنند. او باکره بوده است...
" من پیش از این با هيچ مردی نزديکی نکرده بودم. نمی فهميدم چه اتفاقی دارد برایم میافتد. وحشت برم داشته بود. شنيده بودم اگر در زندان به زنی تجاوز شود، هرگز از زندان آزادش نمی کنند. وقتی که کار تمام شد، پشت سرهم بالا می آوردم و نمی توانستم جلوی گريهام را بگيرم..."
وی چند هفته بعد آزاد شد ولی نمیتوانست دربارهى اين تجربهى بد با کسی حرف بزند، تا اينکه يک سال بعد از کشور خارج شد.
او میگوید:"قبل از زندان من آدم مستقلی بودم، اعنماد به نفس داشتم و " از هيچ چيز نمیترسیدم". اما اکنون وی میگوید از همه کس وحشت دارد و اعتماد به نفساش را يکسره از دست داده است. حتّا از اينکه به تنهايی به خيابان برود ناتوان است. تماس و برخوردش با مردان، حتا با مردان خويشاوند برای او سخت شده و از عهده آن بر نمیآید."
اعدام نمايشی
شکنجه جسمی گاهی با تهدید به اعدام و اعدام نمايشی همراه است. زنی از هواداران سازمان راه کارگر که در سپتامبر ۱۹۸۱ در اصفهان زندانی بودهاست به عفو بينالملل چنين گفته است:
" یک شب اسم مرا صدا زدند و به زور هل دادند توی يک اتومبیل. به من گفتند میبرند اعدامام کنند و برای " توبه کردن" وقت زيادی ندارم. پس از مدتی که به نظر خيلی طولانی میآمد مرا از ماشين پياده کردند، و همانطور که چشمم بسته بود مرا به يک درخت بستند. گفتند اعتراف کنم. من به آنها گفتم هيچ حرفی ندارم که بزنم. از من خواستند که وصيتام را بنويسم، گفتم، چيزی برای نوشتن ندارم. ناگهان شروع کردند به دور و بر من تير اندازی کردن، که بعداً متوجه شدم شليک به دور و بر من بودهاست. در آن لحظات من چنان شوکه [ و از خود بی خود] بودم که فکر می کردم واقعاً دارم اعدام میشوم. آنان ، آن شب، نمايش اعدام را دوبار ديگر هم اجرا کردند و سعی میکردند مرا مجبور به اعتراف کنند، و بعد تا صبح که هوا روشن شد مرا کتک زدند و با لگد و مشت میزدندم و با خشونت هلام میدادند و فشارم می دادند به تنه درخت."
تهديد خويشاوندان
بسياری از زندانيان پيشين که عفو بينالملل با آنها مصاحبه کرده است، گزارش میدهند که مورد تهديد قرار گرفتهاند که اگر اعتراف بکنند خويشاوندان شان دستگير خواهند شد.
يکی از بهائيانی که اوايل سال ۱۹۸۳ در شيراز زندانی بودهاست به عفو بينالمللل از زن جوانی سخن گفته که هم زمان با او در همان زندان بوده است که توسط يکی از نگهبانان زندانی اطلاع میيابد که شوهرش به سختی شکنجه شده است و اگر او [آن زن] موافقت کند که از مذهب خود دست بردارد و آن را انکار کند، شکنجه شوهرش نيز پایان خواهد يافت. وقتی که وی از اين کار سرباز میزند، اورا برای ديدن شوهرش میبرند و از ديدن وضعيت او سخت يکه میخورد. پشت شوهرش زخمی بود و از آن خون تازه میآمد و ناخنهايش را کشيده بودند.اين زن و شوهر بعدها هر دو اعدام شدند.
برخی ديگر از زندانیان پيشين از آثار روانی گزارش میدهند که تماشای اجباری اعدام همبندان شان بر آنها داشته است و يا آثار روانی اجبار به جمع آوری اجساد آنان پس از اعدام.
" ایکس" يکی از زندانيان سابق زندان مرکزی تبريز به عفوبينالملل گفته است: در مدت ۳۲ ماهی که او در زندان بوده است، در حدود ۶۰ نفر از هم سلولیهای او را برای اعدام بردهاند.
"شما وقتی که با زندانيان سياسی ديگری هم سلول هستی، يک جور رابطه دوستانه بخصوصی با آنها پيدا میکنی."
با گذشت زمان من، هم سلولیهایام را بهتر میشناختم و به آنها دل میبستم... هر دفعه که یکی از زندانيان را میبردند تا اعدام شود به جایش زندانيان تازهای میآمدند به سلولام و من ناگزير به همان ترتيب با آنها آشنايی و دوستی پيدا میکردم و باز همين ماجرا بارها و بارها اتفاق میافتاد و تکرار میشد.
" آخری ها تحمل اين وضع از نظر روحی برايم آن قدر درناک شده بود که آرزو میکردم که نفر بعدی خودم باشم...
جدا از شکنجه جسمی ، شکنجه های روانی و روحی سخت و هولناک بود... وقتی که اعدامها صورت میگرفت ما مجبور بوديم، اجساد را بار کامیون کنیم ، که گاهی میشد يا دست يا پای شان قطع بود و نداشتند... من مجبور شدم، سه بار اين کار را انجام دهم، جسد ها را درکيسه بگذارم و بار يک کاميون کنم.
" بعضی وقتها چند نفر که با هم خويشاوند بودند، با هم اعدام میشدند، و يا اينکه اگر يک نفرشان اعدام میشد بقيه اجازه میيافتند با او يک ديدار آخر کوتاه داشته باشند. سلول من به حياطی که اعدامها صورت میگرفت نزديک بود. و من صدای آنها را در اين ديدارها مىشنيدم و در پی اعدامها، صدای شيون و گريهشان را... "
"Y" يک زن زندانی به عفو بينالملل گفته است که چگونه وی و ديگر زنان زندانى را در زندان اوين با چشمان بسته به سالن بزرگی بردهاند که در آن جا صدای شيون و گريه میشنيده است.
يکی از نگهبانان از آنها میخواهد چشم بندهاشان را باز کنند. بی آنکه به اين طرف و آن طرف نگاه کنند، و فقط مجازند به رو به رویشان نگاه کنند. وقتی که اين کار را انجام دادند، جسد مرد جوانی را ديدند که از يک درخت آويزان بود:
" ... دستهایاش تا بازو و پاهایاش تا سر زانو باند پيچی شده بود. روی يک پلاکارد که به گردناش آويخته بود ، اسماش را نوشته بودند. خيلی لاغر بود. يک نگهبان با چوبی به جسد سيخونک میزد که آن را به چرخيدن وادارد... بعد ما را بردند بازجويی..."
اين زن هم چنين توصيف میکند که چگونه بعدها در طول هفت ماه بازداشتاش در زندانهای اوين و قزل حصار در سلولی نگهداری میشده است که ۱۲۰ زن زندانی ديگر نيز در آن بوده اند، از درختران مدرسهای گرفته تا پيرزنان. بسياری از آنها شکنجه شده بودند که بعضیشان نيز در انتظار اجرای حکم اعدام به سر میبردند.
" شبی، دختر جوانی را به نام طاهره يکراست از دادگاه به سلول ما آوردند. تازه به اعدام محکوم شده بود و دستپاچه و هيجان زده بود.به نظر نمیرسید که بداند چرا به اين جا آورده شده است. جایاش را کنار من پهن کرد که بخوابد، ولی به تناوب با وحشت از خواب میپرید و مرا بغل میگرفت و میپرسيد، آيا راست است که او را واقعاً اعدام خواهند کرد. من او را بغل کردم و میکوشيدم آراماش کنم و به او اطمينان دهم که چنين نخواهد شد.
ولی در حدود ساعت چهار صبح آمدند دنبالاش ، و او را بردند، برای اعدام. ۱۶ ساله بود."
تصوير پاهای زخمی................................................................
اين تصوير، پاهای زخمی يکی از اعضای حزب دموکرات کردستان را نشان میدهد که در اکتبر ۱۹۸۳ دستگير شده بود. وی به عفو بينالملل گفتهاست که بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفته ، او را در حالی که از رو به تخت بسته بودهاند ، با مشت و لگد کتک میزدند. در اين حال اعضای سپاه پاسداران روی او پريده و پاهای برهنهاش را لگد کوب میکردهاند و در پی آن مجبورش میکردهاند، با پای برهنه در حياط راه برود. وی را هم چنين مجبور میکردهاند، با صورت روی يک تخت دراز بکشد و در حالی که او را به تخت بسته بودند. يک بلوک سيمانی به گفته او ۲۰ کيلويی را روی پشتاش قرار میدادند. تا به مدت ۱۲ ساعت. اين مرد در ژوئن ۱۹۸۴ از طرف يکی از پزشكان عفو بينالملل در پاريس مورد معاینه پزشكی قرار گرفت . وی گواهی داد که این زخمها همانند زخمهايی است که زندانيان شکنجه شدهى پيشين داشتهاند و با مال آنها همخوانی دارد.
از نظر روانی مختل
گونهى ديگری از شکنجه روانی يا بدرفتاری که معمولاً به عفو بينالملل گزارش میشود، حکایت از اين دارد که زندانی را با کسی که در نتيجه بدرفتاریها دچار اختلال روانی شده در يک سلول جای میدهند. مرد جوانی که عضو هيچ گروه سياسی نبوده است تجربههای زندان اش را از اوت۱۹۸۱ تا اکتبر۱۹۸۱ نقل میکند و میگويد من اعدام نمايشی شدم، مورد تجاوز جنسی قرار گرفتم و کتكام زدند.
" مرا بار ديگر ... به سلول انفرادی انداختند،... من تا اين جای کار دو ماه و نيم در بازداشت به سربرده بودم، بیآنکه در طول اين مدت حمام کرده باشم يا دکتر و دارويیِ داشته باشم و يا با خويشاوندان و بستگانام ملاقاتى کرده باشم . آن وقت زندانی ديگری را به سلول من منتقل کردند. او را بد جوری کتک زده بودند. آشفته و سر در گم بود و اختيار خودش را نداشت. لباس هایاش بد جوری با مدفوع و ادرار خودش آلوده و کثیف شده بود. ما چند روز با هم مانديم. و آن گاه به من اجازه دادند دوش بگيرم و همزمان آن زندانی ديگر را نيز بشورم."
نتيجه گيری پزشگان
۱۸ ماه پس از آزادی از زندان در ماه می ۱۹۸۴ اين زندانی پيشين توسط يکی از پزشكان عفو بينالملل معاينه پزشكی شد و با وی مصاحبه صورت گرفت. وی از بيماریهای زير که خود گمان میکند نتيحه تجربههای زندان و شکنجههايی است که ديده، رنج می برد:
درد در ناحيه اندامهای تناسلی به ويژه در ناحيه کيسهى بيضهها (scrotum)، درد ستون فقرات در ناحيه مهرههای گردن و مهرههای کمر، سردرد در ناحيه پس سر و پيشانی، اختلال در خواب، همراه با کابوسهای مکرر، از دست دادن تمرکز، همراه با ياد آوری ناخوانده و ناخواستهى تجربيات زندان و درد قفسه سينه.
پزشكان عفو بينالملل در اروپا شماری از قربانيان شکنجه در ايران را معاينه کردهاند. غالباً اين معاینات ماههای دراز پس از وقوع شکنجههايی که آنان مدعی اعمال آن برخود بودهاند صورت گرفته است.
دو تصویر از جراحتهای دو تن از اين قربانيان در صفحات ... و.... [اين خبرنامه ] چاپ شده است.
در اين دو مورد هم چنان که در ديگر موارد، پزشكان نتيجه گرفتهاند که زخمها و جراحات جسمی بر جای مانده چه از نظر نوع شکنجهها و چه از نظر زمان اعمال شکنجهها با گفتهها و مدعاهای قربانيان همخوانی دارد.
دستور های تحقيق و بررسی
در دسامبر ۱۹۸۰ رهبر انقلاب ايران آیتالله روح الله خمينی دستور داد به ادعاهای اعمال شکنجه رسيدگی شود. در ۱۷ ماه می ۱۹۸۱ کميسيون تحقيق در باره شکنجه علاوه بر مسائل ديگر چنين گزارش داد که، بعضی از شکايات در باره شکنجه به جراحتهايی بر میگردد که در اثر درگيریهای مسلحانه خيابانی به وجود آمده، برخی نيز مربوط به تعزير است که نمیتوان آن را شکنجه به حساب آورد و در مواردی نيز زخمها نتیجهى " خود زنی" است.
" ولی به نظر میرسد ادعای بعضی از افراد منطقی [ودرست] باشد و شکنجه شده باشند. در اين موارد ، کسانی که متهم به اعمال شکنجه بودند اکنون در بازداشت به سر میبرند و از سوی مقامات صالحه قضايی به اشتباهات آنها رسيدگی خواهد شد."
عفو بین الملل بر اين اعتقادات که انجام تحقِقات و رسيدگی های جديدی درباره ادعاهای مربوط به شکنجه و بد رفتاری در ايران فوريت دارد، و تأخیر بيشتر در انجام آن جايز نيست.
تعهدات ايران
تعهدات ايران مبتنی بر اسناد بينالملل بيش از انقلاب ۱۹۷۹، که استفاده از شکنجه را ممنوع کرده است امروزه همچنان به قوت خود باقی است.
در ۸ فوريه ۱۹۷۸ دولت ايران ، به طور يک جانبه بيانيهای عليه شکنجه صادر کرد و در آن حمایت خود را از اعلاميه ملل متحد دربارهى مصونيت همهى افراد از شکنجه و هر نوع مجازات يا رفتار خشن غیر انسانی و تحقير کننده، که در مجمع عمومی مورخ ۹دسامبر ۱۹۷۵ به تصويب رسيده بود، بار ديگر تأيید کرد.
ايران در ۲۴ ژوئن ۱۹۷۵ ميثاق بينالمللی حقوق مدنی و سياسی را تصويب نمود که در مادهى ۷ آن آمده است : " هيچ فردی نبايد مورد شکنجه یا مجازات و رفتارهای خشن و غير انسانی و تحقير کننده قرار گيرد...."
در حالی که برخی از نمايندگان دولت ايران به صورت فردی اظهار داشتهاند که شروطی را که در اسناد ملل متحد در بارهى حقوق بشر موجود است، مغاير و ناسازگار با اسلام میدانند و بدين سبب با آن مخالفند، خود دولت ايران هيچ گامی برای فسخ رسمی تعهدات ناشی از موافقتنامههای بينالمللی که در بالا از آنها سخن گفتیم ، بر نداشته است.
علاوه براين ، ۳ دسامبر ۱۹۸۴ نماينده ايران پيش نويس قطعنامهای را ( ۶۸.ال/ ۳۹/سی۳/ا) به کميته سوم ملل متحد ارائه کرد که در آن براهميت اعلاميه متحد ارائه کرد که در آن بر اهميت اعلامیه ملل متحد عليه شکنجه ، تأکید مجدد میشود و تصدیق میگردد که شيوهها و ابزار جديد شکنجه " عوامل مؤثر و تعيين کننده در سرنوشت و مقدرات فرد و کل جامعه اند." در آن قطعنامه همچنين همهى انواع شکنجه قویاً محکوم میگردد و در خواست میشود توسعه و توليد و نگهداری هر گونه اسباب و ابزار شکنجه ممنوع شود.
اگر چه اين پيش نويس بعداً پس گرفته شد ولی نشانه مثبت و روشنی بود از اين که جمهوری اسلامی ايران، تعهدات قانونی بين المللی ناظر بر پيشگيری و ممنوعيت کاربرد شکنجه را بر چالش نمیطلبد و مخالف آن نيست.