بیست و نهم فروردین ماه ١٣٧٠ یک روز زیبای بهاری در پاریس بود. نزدیک ظهر، مردی ۶۵ ساله پس از ملاقات با یکی از رهبران دموکراسی خواه اپوزیسیون ایران، دکتر شاپور بختیار، به منزلش در پاریس بازگشت. پسر نوزده ساله او از پنجره دید که پدر در حال پارک کردن ماشین خود در مقابل خانه است. او که برای نهار منتظر پدر بود، بیدرنگ به آشپزخانه رفت تا غذا را آماده کند. پدر امّا هرگز به منزل نرسید. او در ورودی ساختمان، در پای آسانسور با ضربات متعدد چاقو توسط مهاجم یا مهاجمانی ناشناخته از پای درآمد.
٢۵ سال پیش در چنین روزی، پدرمان عبدالرحمن برومند در پاریس ترور شد. او حقوقدان و از طرفداران دموکراسی در ایران بود و یکی از نزدیکترین یاران دکتر شاپور بختیار، رجل سیاسی سوسیال دموکرات، رهبر حزب ایران و یکی از رهبران جبهۀ ملّی، که توسط محمدرضا شاه پهلوی، در دیماه ١٣۵٧، به مقام نخست وزیری منصوب شده بود. بخش بزرگی از مردم ایران که مجذوب رهبر اسلامگرای انقلاب، آیت الله خمینی شده بودند، به دعوت بختیار به شرکت در انتخابات آزاد، و نهادینه کردن آزادی هایی چون آزادی بیان، آزادی احزاب و سندیکاها و آزادی اجتماعات اعتنایی نکردند و روز ٢٢ بهمن حکومت بختیار را واژگون نمودند. بختیار پس از شش ماه زندگی پنهانی در ایران از کشور گریخت و به فرانسه رفت. پس از یک سال، به همراه چند تن از یارانش نهضت مقاومت ملّی ایران اوّلین سازمان دموکراسی خواه را تشکیل داد. عبدالرحمن برومند یکی از بنیانگذاران این نهضت بود.
بختیار و برومند در تبعید به مبارزهای ادامه دادند که از اوایل دهۀ سی آغاز کرده بودند، یکی در مقام معاون وزرات کار در کابینۀ دکتر مصدق، و دیگری چون فعال جنبش دانشجویی. برومند هدف نهضت مقاومت ملّی ایران را چنین توصیف میکرد:
«حاکمیت ملّی و استقرار آن در مملکت هدف نهضت مقاومت ملّی ایران است. مفهوم حاکمیت ملّی این است که مردم در داخل کشور از آزادی و دموکراسی بهرهمند باشند و در صحنه بینالمللی از استقلال. منظور از دموکراسی حکومت اکثریت است با رعایت کلیه حقوق سیاسی و اجتماعی اقلیت به نحوی که اقلیت مجال و امکان اکثریت شدن را داشته باشد. این هدف جدیدی نیست. هدف میهن پرستان و آزادیخواهان مملکت قبل از جنبش مشروطیت نیز همین بود.»
امّا حکام ایران که «هدف میهن پرستان و آزادیخواهان مملکت» را بر نمیتافتند، بر آن شدند که با کشتن آزادیخواهان آرمان آزادیخواهی و دموکراسی طلبی را ریشه کن کنند. چند ماه پس از ترور عبدالرحمن برومند، در مرداد ماه ١٣٧٠، شاپور بختیار و منشی جوانش سروش کتیبه نیز توسط تروریستهای اعزامی جمهوری اسلامی در خانۀ دکتر بختیار، در حومه پاریس، به ضرب چاقو به قتل رسیدند. مقامات جمهوری اسلامی که برنامۀ حذف مخالفان را اوایل دهۀ شصت به اجرا گذاشته بودند، در دهۀ هفتاد موفق شدند در طی چند سال رهبران و شخصیتهای مهم اپوزیسیون را در ایران و در کشورهای مختلف جهان از بین ببرند.
«بابا را زدند!» این صدای لرزان برادر هنوز در وجودمان طنینانداز است. تنها با سه کلمه زندگی یک خانوادهای متلاشی شد. و این، سرنوشت دهها هزار خانواده ایرانی بوده است. توصیف دردی که بازماندگان میکشند آسان نیست. با چه سرعت و سهولتی شرّ پیروز میشود: پی بردن به این واقعیت است که این فاجعه را همچون بلایی جانسوز ماندگار میکند. تنها در چند ثانیه، آنچه که هرگز جبران نخواهد شد به وقوع میپیوندد. درد، خشم، و نیاز حیاتی و فوری به اجرای عدالت بر تمامی وجود بازماندگان غالب میشود و آنها را فلج میکند.
این قتلهای سیاسی در دورانی از تاریخ جمهوری اسلامی صورت گرفت که دوران «اعتدال»، «تنش زدایی در روابط با غرب» و «امید» نام گرفته بود. دولت فرانسه اشتیاق ویژهای به پیگرد قضایی این جنایتها نداشت. ما فرزندان عبدالرحمن برومند در به دوش کشیدن بار سنگین دادخواهی برای پدرمان تنها ماندیم. مشاهدۀ یک دولت پرقدرت که با گستاخی و بدون واهمه از پاسخگویی و مجازات شدن، بی رحمانه عزیزی را میکشد، آدمی را به قعر تنهایی و درماندگی میاندازد.
آموزش پدر بود که ما را از این درماندگی نجات داد و راهی پیش رویمان نهاد. او هرگز نگذاشت که استبداد و نومیدی بر او چیره شود. به رغم درماندگی و ناتوانی، ما میدانستیم که حقیقت و ایمان به حقوق جهانشمول بشر و شأن انسانی قدرتی است که هیچ نیرویی نمیتواند از ما سلب کند ، با تکیه بر این قدرت بود که راه خود را برای دادخواهی یافتیم.
بی تردید برای به دادگاه کشیدن آمران و عاملان قتل پدر، حمایت دولت یا نهادهای بین الملل دولتی لازم است. امّا هیچ قدرتی نمیتواند مانع شود که ما به عنوان شهروندانی عادی و عضوی از جامعۀ مدنی مسئولیت اخلاقی خود را در برابر جنایت به عهده بگیریم. شرّ چیزی نیست جز حذف انسانیت، و پادزهر شرّ چیزی نیست جز اعادۀ جوهر یگانه و جهانشمول انسانی و ارج به انسانیت و بزرگداشت آن. قاتلان حاکم میکشند تا رقیب را حذف کنند، اگرچه قربانی را نمیتوان دوباره زندگی بخشید، میتوان اما او را به دیار یادها بازگرداند. قاتلان با نقض حقوق بشری قربانی، عامدانه در پی هتک حرمت و حیثیت انسانی او هستند. برای ناکام گذاشتن آنان از رسیدن به این هدف میتوان با برشمردن نمادین این حقوق نقض شده حیثیت انسانی فرد را پس از مرگ به او بازگرداند.
در بستر این اندیشهها بود که طرح ایجاد یادبودی مجازی در ذهن ما جوانه زد. یادبودی، نه تنها برای پدرمان، که برای همۀ قربانیان، چرا که پدرمان جان خود را در راه اعادۀ حقوق همۀ مردم ایران فدا کرده بود. طرح این یادبود را امید نامیدیم. هدف نهایی این طرح مستند کردن هریک از موارد اعدام قضایی یا فراقضایی است که مسئولیت آن به عهدۀ جمهوری اسلامی ایران است. با تکیه بر اسناد و مدارک و شهادت گواهان و تحقیقات دیگر، صفحهای در امید به دو زبان فارسی و انگلیسی تنظیم میشود ، صفحۀ یادبودی که سرگذشت هریک از قربانیان را در بر دارد و و در آن حکایت ظلمی که بر او رفته است، بازگو میشود.
امید، یادبودی مجازی در دفاع از حقوق بشر
روز ٢٩ فروردین ١٣٨٠، در دهمین سالگرد قتل پدر، بنیاد عبدالرحمن برومند برای پیشبرد حقوق بشر و دموکراسی در ایران (بنیاد) را تأسیس کردیم. یادبود امید اوّلین طرح این بنیاد بود و طرح های دیگری چون کتابخانۀ حقوق بشر و دموکراسی، تحقیقات در مورد جنایات جمهوری اسلامی علیه بشریت، و مستندی در بارۀ سرکوب دانشجویان در ایران و نقشۀ تعاملی مجازات شلاق در ایران در طول پانزده سال اخیر بدان اضافه شد.
گذاشتن نام پدر بر این بنیاد پیامی بود به قاتلانش: اگرچه توانستید جسم عبدالرحمن برومند را نابود کنید، امّا روانش، و آرمانهای او نه تنها زندهاند، بلکه دیگران پرچم مبارزات او را بلند کردهاند و راهش را ادامه میدهند. و از آنجا که اِعمال و پیشبرد حقوق جهانشمول بشر هدف نهایی مبارزات او برای وطن عزیزش بود، امید به شهری خاموش مبدل شد که در آن قربانیان جبر و ستم از یاد و خاطره حیاتی دیگر یافتهاند. این جا شهروندان را اصل، نسب، مذهب، قومیت و ملیتهای گوناگون است، با کردار و پندارهای گوناگون و گاه متضاد. اما پیوندشان را درامید انسانیت و حقوق طبیعی شان قوام میبخشد. دلیل اشتراکشان در شهروندی این است که هر کدام یک روز به بیداد و نامردمی از حق حیات محروم شدهاند، امّا یادشان در امید زنده است.
اگر گذرتان به این شهر مجازی افتاد خواهید دید که با درد مشترکشان شهروندان امید ایرانی دیگر ساختهاند، ایرانی خیالی، با نظامی مردم سالار، کثرت گرا و متنوع که در آن حقوق و کرامت ذاتی بشر نه تنها پایمال نمیشود بلکه احیا میشود. امید در بطن خود ایرانی را میپرورد که آرزوی عبدالرحمن بود. او رویای ایرانی آزاد و آباد را در سر داشت و ما فرزندانش نخواهیم گذاشت که این رویا نابود شود.
سرگذشتهای امید همچون تکه های یک پازلاند که وقتی کنار هم گذاشته میشوند طنین روایتی دیگر را به گوش میرسانند، روایتی که انحصار روایت دولتی از تاریخ انقلاب و جمهوری اسلامی را میشکند. جمع آوری این تکه روایتها کاری است سخت و طولانی، امّا به شدت لازم اگر بخواهیم بفهمیم که کجا و چرا به خطا رفتیم و بیاموزیم که چه را باید اصلاح کرد تا شرایط زندگی در صلح و آزادی و عزت در کشورمان فراهم شود.
امروز در امید سرگذشت بیش از ١٨٠٠٠ قربانی به امانت سپرده شده است. این قربانیان از ایران، آرژانتین، لبنان، ایالات متحده، فرانسه، ژاپن، افعانستان .... آمدهاند. آنها مسیحی، یهودی، مسلمان شیعه و سنی، منکر خدا، بهائی، صوفی، فارس، بلوچ، عرب، کرد، ترک، آرژانتینی و افغانستانی ... اند. آنها زن و مرد، کوچک و بزرگ، غنی و فقیر... اند و همگی با حضورشان در امید، نه تنها وجدان سرکوبگران که وجدان مردم ایران و جامعه بشری را به چالش میطلبند.
ما به تجربه میدانیم که هربار فرزندی، پدری یا مادری، خواهری یا برادری، به دنبال نام عزیز نیست شدهاش در تارنما میگردد، و تصادفاً صفحۀ آن عزیز را در یادبود امید مییابد، ناگهان میفهمد که هستند در جایی کسانی که همدردند با او، و ظلمی که بر او و عزیزش رفته است را تصدیق میکنند، یادش را گرامی میدارند و در کنارش برای دادخواهی ایستادهاند. و باز ما به تجربه میدانیم که در چنین لحظهای حس تنهایی و انزوای او کمتر و انگار مرحمی هرچند ناچیز بر دل سوختهاش گذاشته میشود.
بی تردید رویارویی با صفحۀ عزیزی در امید، موجب دگرگونی عاطفی در بازمانده میشود که بسان رشتهای، هرچند ظریف و شکننده، در ترمیم بافت همبستگی اجتماعی، که زیر حملات بیرحمانۀ خشونت دولتی از هم گسسته است، مؤثر خواهد بود. به شکلی ناپیدا، در کمال تواضع و با گذشت زمان، امید تجلی همبستگی بین شهروندان میشود، آن همبستگی که شهروندان آزاد یک کشور را به هم پیوند میدهد و زمینۀ حرکت به سوی عدالت، آشتی و صلح را در جامعه فراهم میکند: سه شرط لازم گذاری پایدار به سوی دموکراسی در ایران.
امروز در بیست و پنجمین سالگرد ترور عبدالرحمن برومند، در حالی با مهر و احترام یادش را گرامی میداریم که در قلبمان امید و آرامش جایگزین درماندگی و خشم شده است. از ٢٩ فروردین ١٣٧٠ تا به امروز راهی بس طولانی پیمودهایم، و دراین راه آموختهایم که هرچند خود را ناتوان بپنداری همیشه این قدرت را در خودداری که قواعد بازی را بر اساس خواست خود تغییر دهی و ستمگران را در میدان ارزشها و آرمانهای خود به چالش بکشی.
و چه فرصتی مناسب تر از پانزدهمین سالگرد تأسیس بنیاد، برای سپاسگزاری عمیق از هزاران بازمانده که به ما اطمینان کردند و سرگذشت عزیزانشان را در امید به امانت سپردند، و قدردانی از جامعۀ بین الملل که حمایتش برای ایجاد یادبود امید تعیین کننده بوده و هست، و بالاخره سپاس از یاران و همکارانمان در بنیاد که با ایمان و دلسوزی در این راه طولانی ما را همراهی میکنند.
در این روز با یاد پدرمان و هموطنانمان تجدید عهد میکنیم که تا آنجا که در توانمان هست مبارزه برای پیشبرد حقوق بشر در ایران را ادامه دهیم و هریک از موارد اعدام قضایی و فراقضایی مقامات جمهوری اسلامی ایران مسئول آن هستند را مستند کنیم تا روزی که این آدم کشیها متوقف شود. آن روز دیگر یادبود امید، طرح یک سازمان حقوق بشری نخواهد بود، بلکه به آرشیوی مبدل خواهد شد برای شناخت و تحلیل خشونت دولتی در گذشته.
باشد که چنین روزی هرچه زودتر فرا رسد.
لادن و رویا برومند
واشنگتن
٢٩ فروردین ١٣٩٥