بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
ترویج مدارا و عدالت به کمک دانش و تفاهم
جمهوری اسلامی و نقد حقوق بشر

خطبۀ بهائی ستیز آیت الله نعیم آبادی و نتایج خونبار آن

آیت الله غلامعلی نعیم آبادی
تارنمای دارالارشاد
۲۱ مرداد ۱۳۸۹
نطق

یادداشت بنیاد عبدالرحمن برومند: روز سوم شهریور ۱۳۹۲ ، هنگامی که آقای عطاالله رضوانی در  سرکشی از منزل یکی از دوستانش، با کریم سرایدار افغان او در حال صحبت بود، تلفن دستی اش به صدا درآمد. آقای رضوانی  پس از مکالمۀ تلفنی نسبتاً طولانی، محل را ترک کرد. همان شب جسد او در نزدیکی ایستگاه راه آهن در حومۀ بندرعباس پیدا شد.  گلوله‌ای به پس سرش شلیک شده بود. آقای رضوانی از پیروان دین بهایی در بندر عباس بود.  بهائیت در جمهوری اسلامی ایران به رسمیت شناخته نمی شود و پیروان آن از کلیۀ حقوق شهروندی محروم اند، و دولت هیچ‌گونه مسئولیتی در حفظ جان و مال آنان  به عهده نمی‌گیرد. بهائیان در ایران،‌ بعد از استقرار جمهوری اسلامی مدام تحت فشار و سرکوب مداوم بوده اند.*  نیروهای امنیتی بارها آقای رضوانی را تهدید کرده بودند و  او به شدّت برای خروج از کشور و سکنی گزیدن در خارج تحت فشار بود. بنا بر شهادت خویشان آقای رضوانی، ایشان هیچ دشمن شخصی نداشت و از محبوبیت ویژه ای در میان دوستان و آشنایان بهائی و مسلمان برخوردار بود. آقای رضوانی به امور و مشکلات بهائیان در منطقه رسیدگی می کرد و راهنمای آنها بود. در پی سخنان بهایئی ستیزانه آیت الله نعیم آبادی، امام جمعۀ بندرعباس،  آقای رضوانی و دو تن از یارانش،  نامه ای در اعتراض به امام جمعۀ شهر نوشتند و  به اتهاماتی که این مقام روحانی و حکومتی به بهائیان و بهائیت زده بود پاسخ دادند. علاوه بر این، در شکایت از امام جمعه نزد نیروهای انتظامی، سخنان او را باعث تنش و خون ریزی دانسته بودند.  پلیس پس از آغاز تحقیقات جدِی در مورد این قتل، به ناگاه از ادامۀ تحقیقات بازایستاد و احتمال خودکشی را پیش کشید. کریم سرایدار هفده سالۀ افغان، به خانوادۀ او  اطلاع داد که مأموران برای جلوگیری از دیدارش با وکیل خانوادۀ رضوانی او را تحت فشار گذاشته اند. این جوان افغان پس از آخرین دیدار در حضور پلیس ناپدید گشت.

عطاالله رضوانی تنها بهائی نیست که در ده سال اخیر قربانی جنایت‌های فراقضایی شده است. از سال ۱۳۸۴ دست کم ۹ بهائی  به قتل رسیده اند یا در شرایط مشکوکی درگذشته اند، و ۵۲  نفر از  بهائیان توسط مأموران دولتی یا عوامل ناشناس مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند. پلیس و مقامات قضایی از  تحقیقات و پیگرد لازم  برای بازداشت و محاکمه قاتلان سرباز زده اند.   مسئولان حکومتی در ایران با دامن زدن به بهائی ستیزی و کوتاهی در  پیگرد قضایی این جنایات مسئولیت سنگینی در وقوع و تدام این جنایات دارند.

متن زیر یکی از خطبه های بهائی ستیزانه آیت الله غلامعلی نعیم آبادی، امام جمعۀ بندر عباس و عضو مجلس شورای خبرگان رهبری است. او همچنین مسئول تعیین ائمۀ جمعه در استان هرمزگان است. این خطبه در ۲۱ مرداد ۱۳۸۹ ایراد شده و یکی از چند خطبه ای است که مورد اعتراض عطاالله رضوانی قرار گرفته بود.

***

 

 

تاریخ خطبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۹ (تاریخ انتشار ۲۱ مرداد ۱۳۸۹)

- درسی از آیة الله نعیم آبادی (امام جمعه بندرعباس)

۱- درسی از آیة الله نعیم آبادی(امام جمعه بندرعباس)    

۱- بهائیت (در خطبه های نماز جمعه بندرعباس)

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

« وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ » (فاطر/ 10)

بحث ما به تناسبی کشیده شد به این قسمت از آیه شریفه: کسانی که بدیها را سازماندهی می کنند، برای اینها عذابی دردناک است.

در تفسیر این آیه عرضه داشتیم این آیه شامل همه ی مکرهای سیئه می شود: کسانیکه گناه را سازماندهی می کنند، کسانی که فحشا را سازماندهی می کنند، با فراهم کردن سی دی های مبتذل و قرار دادن آنها در دسترس جامعه، فساد خطرناکی را سازماندهی می کنند؛ اینها همه از نمونه هایی از

"والذین یمکرون سیئات" هست.

آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته، مکر و سیئات در زمینه ی عقاید است که یک عده شیاد از راه های ظاهرا" خوب، زیبا و فریبنده افراد و جامعه را در خطرناکترین خطرات قرار می دهند. بنیان گذاران مرام های باطل، راههای باطل و مسلک های انحرافی همه از این نمونه هستند. اینها مصداق "یمکرون السیئات" اند!

ما به عنوان نمونه، مسلک بهائیت را دفعه ی قبل ذکر کردیم.عرض کردیم اگر لازم شد یاد آور شوید ما بیشتر بحث کنیم.

به دو جهت مصمم شدم تا دو سه هفته پیرامون این مطلب بحث کنم. یک جهت همان استقبال خوبی است که از بحث شد. برداشت من از هفته ی قبل این بود که جامعه می طلبد ما این بحث ها را داشته باشیم. بعضی از جوانها هم بشدت خواستار شدند که هم بحث قبلی در اختیارشان قرار بگیرد و هم خواستند که ما این بحث را چند جلسه ادامه دهیم. خود من هم احساسم همین است که این سلسله بحث ها باید باشد.

لزوم بحث درباره بهائیت

جوان ما نمی داند، اینان چه میگویند؛ حتی باید عرض کنم آنهایی که باید بدانند هم به دلیل گرفتاری ها گاهی به این بحث ها نمی پردازند، آنها هم نمی دادند، تا کار به جایی می رسد که در ان لغت نامه میگوید: "البابية فِرقـَةٌ مِن فـِرَقِ الإسلام، البهائية فِرقة مِن فِرَقِ الشيعة"!

نویسندگان این لغت نامه حقیقت را نمی دانند و قصدی هم ندارند، حقایق را وارونه فهمیده اند. چون این مباحث یا کمتر گفته شده یا اصلاً گفته نشده. خود بهایی ها هم در هر جایی به نحوی حقه بازی میکنند، مثلاً در مصر به عنوان "اسلام نو" فعالیت می کنند نه دین جدید!

البته چنانچه بخواهیم این بحث را کامل و مستوفی بحث انجام دهیم، باید 4 تا 5 سال بحث کنیم نه 4 یا 5 هفته! تاریخشان و جنایاتی که مرتکب شده اند، ادمکشی هایی که در همان روزهای اول حرکتشان کردند، توبه نامه ی رئیسشان "علی محمد باب که این توبه نامه هنوز محفوظ است که طی آن از هر ادعایی که قبلاً داشته، صرف نظر کرده است! یعنی ابتدا خودش ادعاهایش را رها کرد اما بعد که دید، دورش را گرفتند، باز توبه نامه را نقض کرد.

اینها هر کدام مباحث زیادی دارد که اگر بخواهیم وارد شویم مباحث طولانی را طلب می کند و شاید چندان مورد نیاز نباشد. لذا به بیان برخی از احکامی که آورده اند اکتفا می کنیم تا ببینید اینها چه هستند!؟

البته این توضیح ضروری است که آنچه من می خوانم و برای شما نقل می کنم، هیچ کدام با واسطه نیست، همه ی مطالب را از کتاب های اصلی آنان گرفته ام، یعنی دیده ام و نوشته ام. الان هم چند تا از این کتابها را دارم، از جمله کتاب اقدس که مهم ترین کتابشان هست و "أم الشریعة" نامیده میشود و نیز کتاب دیگرشان با نام "ایقان" همچنین دفترچه ای هم دارم که حاوی یادداشتهایم از آن کتابهاست.

ساواک حامی بهائیت

ابتداءاً بد نیست خاطره ای عرض کنم: بین سالهای 53 و 54 مرحوم آیت الله عبادی (رحمة الله علیه) از من خواست تا رمضان را به زاهدان بروم. پدر خانم ایشان مرحوم آیت الله کفعمی شخصیتی پخته و جا افتاده و قویترین عالم دینی آن استان بودند. ما مهمان ایشان شدیم و مسجد ایشان هم منبر رفتیم. توجه کنید که بهائیت از چه نفوذی در میان سران حکومت آن دوره برخوردار بودند: از طرف ساواک زاهدان به سراغ من امدند و از ترس شخصیت آیت الله کفعمی محتاطانه خود را معرفی کرده و گفتند که از اداره ساواک هستند و از من خواستند تا در مدت اقامتم در زاهدان، راجع به بهائیت بحثی نکنم.

یکی از تعهداتی که ساواک داشت، این بود که افشا گری بر علیه بهائیت نشود، چون می دانند افشاگری اینها را مضمحلّ می کند. چون بر این نکته واقفند که ادامه حیات اینها در گرو فضای جهل جامعه است.

البته من هم بر طبق فرمایش امام که می فرمود: "هر چه استکبار می گوید نه، شما بگویید آری و هر چه آنها می گویند آری شما بگویید نه!" در بیشتر موارد گوش به حرفشان نداده و لج کردیم و بخاطر حساسیت آنها، در بیشتر جلسات از این موضوع سخن می گفتیم.

در همان دوره بنده از بچه هایی که آن ایام کتابهایی از بهائیت در اختیارشان بود، خواستم تا آنها را در اختیار من قرار دهند؛ آنها هم با این شرط حاضر می شدند که فقط چند ساعتی کتابها را در اختیارم قرار دهند و من هم بناچار قبول می کردم، این دفترچه یادگار همان موقع است. بسیاری از کتابهایی که الان در اختیار من نیست، از آنها خواستم، آوردند و خیلی از مسائل را مستقیم ،از همان کتابها ، ظرف همان چند ساعت نوشتم.

اگر وقت بیشتر می دادند بیشتر می نوشتم و اگر آن موقع دستگاه های تکثیر وجود داشت، بی تردید از آنها خواهش می کردم که برایم تکثیر کنند اما متأسفانه سال 53 از این دستگاه ها که صفحات بساری رادر ظرف چند ساعت تکثیر می کند، خبری نبود.

هر چه من برای شما دارم نقل می کنم، از روی متن کتاب های آنهاست و یک "واو" هم کم و زیاد نمی کنم، یعنی از روی منابع خودشان است یک ذره و یک سطرش به عنوان نقل قول از کسی نیست که بگویم فلان کتاب به نقل از فلان کتاب چنین گفته است! نخیر! بنده مستقیم از منابع خودشان مطالب امروز را نقل می کنم.

البته مایلم نمازگزاران در این مناسبت ها یادداشت برداری کرده و با استناد به این مطالب به سراغ این فریب خورده ها بروند. این جعیت چند هزار نفری حاضر در نماز جمعه اگر از راه علمی به جان بهاییها بیفتند، انها حرفی برای دفاع از خود نخواهند داشت. اگر بروید و بگویید نعیم ابادی چنین گفت، بی آنکه صفحه و نام کتاب را بدانید، کاری از پیش نخواهید بُرد.

تقاضایم این است که اگر الان در نماز جمعه وسایل یادداشت به همراه ندارید، فردا از رادیو گوش بدهید و بنویسید، هم مطلبش را بنویسیید و هم کتاب و سطرش را تا مخاطب شما هیچ تردیدی در مورد حرفتان بخود راه ندهد.

بررسی چند حکم بهائیت

۱- چپاول دارایی غیربهایی آزاد است. می گوید: "لازم است بهائیها وقتی که بر اوضاع مسلط شدند، تمام اموال غیر بهائی ها را مصادره کنند.(بیان، ص ۱۸، سطر ۱۵)

"فلتَأخُذَنَّ مَن لـَم يَدخـُل في البَيان ما يـُنسَبُ إليهِم"؛ (حتماً باید همه اموال و دارایی های کسانی را که بیان را قبول ندارند، از آنها اخذ کرد) حکم خیلی مؤکد است. بیان اسم کتاب مذهبی بهایی ها و تألیف سید علی محمد باب هست.

طبق این حُکم باید تمامی منتسبات کسانی را که داخل در بیان نمی شوند یعنی بیان را قبول ندارند، از آنها گرفته شود، تمام اموال غیر بهائیها را باید بگیرید.

"ثـُمَّ إن آمَنوا لَتـَرَدُّون" بعد اگر اینها بهائی شدند که اموالشان را به آنها بدهید و اگر نشدند که نوش جانتان!

"إلا في الأرضِ الـّتي أنتـُم عَلـَيها لا تَقدِروُن" ولی اگر جایی هستید که زورتان نمی رسد، نه! اما اگر توانستید تمام اموال انسانها بر شما مباح است، یعنی حکم یک چپاول عمومی!! اینها احکام تابناکی! است که برای نجات بشریّت آمده است!

 

۲-همه کتابها به غیر از کتب بهاییت باید محو شود. علی محمد باب در صفحه ۹۸ کتاب بیان فارسی اش اینگونه می نویسد: "في حُـکمِ مَحوِ کـُلِّ الکُتـُب إلا ما تـُنشَئُ في ذلکَ الأمر" تمام کتاب ها باید نابود شود، کتب فیزیک، شیمی، تاریخ، پزشکی، جامعه شناسی، روان شناسی،آنچه که مربوط به قران و تورات و انجیل است و حتی خود این کتابها!.. کـُلُِ الکتب!

لازم است هر کتابی موجود است، از بین برود مگر کتاب بهائیها و کتبی که از بهائیها بحث کرده است! پس باید کتب بهایی و کتابهایی مربوط به ایشان بماند و تمامی کتابهای دیگر را از بین برد!! انصافاً احکام عجیبی است!

 

۳-آزادی در نظر بهاییت. راجع به حرّیت هم در کتاب "اقدس" چاپ قدیم صفحه ۳۳ و اقدس جدید صفحه ۱۱۶ درباره حرکتهای آزادیخواهانه مردمی دنیا بویژه ایران که در آن زمان راه افتاده بود، می گوید که آزادی اصلاً معنا ندارد، آزادی غلط است، آزادی سیاسی امری غلط است: "إنـّا نـَری بَعضَ النّاس أرادوا الحُرّيـّة يَفتـَخِرونَ بـِها أولئکَ في جهلٍ إنَّ الحُـرِّية تـَنتـَهي عَواقِبُها إلی الفِتنَة! ما می بینیم بعضی از آدمها می خواهند بحث آزادی را بکنند و به این هم بحثها هم افتخار می کنند، آنها آدم های جاهلی هستند، آزادی سر از آشوب در می اورد! بنابراین آزادی معنا ندارد!!

مسلّماً این مسلک را آمریکایی ها می خواهند، مسلکی که امریکا چپاول بکند و اینها کاری نداشته باشند بلکه تشویق هم میکنند، لذا اگر کسی بخواهد نفسی علیه آمریکا بکشد، فوراً فریاد می زنند که: آقا آشوب می شود! داد نزن! فریاد نزن!

باز در همان کتاب "اقدس" چاپ قدیم صفحه ۲۷، و در چاپ جدید صفحه ۹۳ می گوید: هیچ کس حق ندارد بر حکومتها اعتراض کند! شاه هر غلطی کرد آزاد است! رضا شاه خائن هر غلطی کرد، آزاد است! اصلاً اعتراض به حکومت معنا ندارد: " لیسَ عَلی أحَدٍ أن يَعتـَرِضَ علی الذينَ يَحکُمونَ علَی العِبادِ، دَعـُوا لـَهُـم ما عِندَهُـم" هیچ کسی حق اعتراض بر حاکمان مردم را ندارد، هر چه آنها دارند مال خودشان، نفت ها مال خودشان، گازها مال خودشان، طلاها مال خودشان، کاخ ها مال خودشان ... چه کارشان دارید!؟

"وَ تـَوَجـَّهوا إلی القـُلوب"!! شما فقط بروید، روی دل مردم کار کنید؛ ثروت مردم چه می شود؟ به شما چه ربطی دارد؟! شاه خائن چه می کند؟ به شما ربطی ندارد ! کار شما این نیست، شما فقط متوجه دل خودتان شوید، خلاص!!

این در واقع نفی هر گونه فریادی است که انسانها باید بر علیه حکومت های فاسد بزنند. ببینید در فرهنگ اسلامی – اعتراض به حاکمان اسلامی در کجاست: «أفضـَلُ الجِهـادِ کـَلِمَةُ عَدلٍ عند إمامٍ جَائر» [خصال ج 1، ص 6] بالاترین و بافضیلت ترین جهادها این است که انسان در برابر یک ستمگر دم از عدالت بزند. ام بهایی می گوید نفس هم نکش.

پس آزادی در این مسلک ممنوع است! عجب مسلکی!؟ پیداست که آمریکا باید این را حمایت کند، چرا حمایت نکند؟ یک نفر هم بتواند یارگیری کند یک نفر است، یک نویسنده را هم بتواند به تور بیندازد یک نویسنده است.

 

۴- مساوات زن و مرد از نوع بهائیتی! اینها می گفتند که ما قائل به مساوات هستیم و آیین ما آیین مساوات است! خوب به این مطلب دقت کنید، می گوید: "خانه ی مسکونی و لباسهای مخصوص فقط برای ورّاث مرد است والسّلام"! "دونَ الأناثِ و الوُرّاثِ وإنـَّهُ لـَهُوَ الموتُ الفيّاض" بله آقا هم معطی است، هم فیاض، البته فقط برای مردها! زنها چه؟

الان ببینید در جامعه ی شهر نشینی ما، ثروت عمده ی مردم همین خانه است. شما از صد نفر سؤال کنید که ثروتت چیست، می گوید: خدا توفیق بدهد یک خانه دارم قسط هایش تازه دارد تمام میشود، آنهایی که وضعشان خوب است، یک خانه دارند. اگر از افراد بپرسید: آقا باغ هم دارید؟ می گوید: باغم کجا بود؟ یک خانه دارم که هنوز قسطش تمام نشده است.

یعنی از ده میلیون، نه میلیون سکنه تهران، چقدرشان را پیدا می کنیم که علاوه بر خانه چیز دیگری هم داشته باشند؟ از یک طرف مدعی اند که زن و مرد مساوی اند و از طرف دیگر می گوید خانه ی مسکونی مال مردان هست و زنان را در این خانه سهمی نیست!

 

۵- نگاه بهائیت به کیفر زنا. حال ببینیم برخورد حسینعلی بهاء با فساد اخلاقی چیست. خوب دقت کنید: کتاب "اقدس" چاپ جدید صفحه 47: "قـَد حَکـَمَ اللهُ لِکـُلَّ زانٍ و زانيةٍدِيةٌ مُسَلـَّمَةٌ إلی بيت العدلِ وَ هِيَ تَسعَة مَثاقةل مِن الذَّهَب"!! می گوید هر کس زنا بکند، مرد زانی و زن زانیه فقط ۹ مثقال طلا به بیت العدل بدهند، همین. " وَ إن عادا مَرَّةً أخرَی عودوا بتِضـَعفِ الجزاء" اگر تکرار کردند، کیفرشان دو برابر میشود، ۹ مثقال می شود ۱۸ مثقال.

پولدارها دیگر چه محدودیّتی برای ارتکاب فحشا دارند؟ پول داشتی دیگر تمام است! تازه اگر ثابت شود و مردم بفهمند! اگر ثابت هم شود، مشکلی ندارد1 پولش را می دهم!! چرا فریاد میزنی؟! اگر ۱۸ مثقال است من ۱۹ مثقال می دهم!

آیا با این حکم می شود به جنگ فساد رفت یا این حکم میدان را برای فساد در طبقه ی مرفه و پولدار جامعه فراهم می کند؟ آدم پولدار ممکن است در هر ماه بتواند چندین زنا را مرتکب شود و با یک چک قضیه را حل کند!

باید این احکام را به این نا آگاهان تبریک گفت! جوان تو را به این لاطائلات می خوانند؛ ای مردم بشناسید این بهائیت را و از این حضرات بهایی بپرسید که آقای بهائی چه می گویید شما؟حرفتان چیست؟

 

۶-هرکس خانه ای را آتش زد، خودش را بسوزانید. از دیگر دستورات بهائیت این است که "مَن أحرَقَ بَيتاً مُتـَعَمِّداً فـَاحرُقوهُ" هر کس خانه ای را عمداً اتش بزند، خودش را آتش بزنید! عجیب است! اسلام می گوید:«مَن أتلـَفَ مالَ الغير فهُوَ لـَهُ ضامِن» اگر کسی مال کسی را تلف کند، ضامنِ همان مال است. اگر خانه کسی را آتش بزنند، کارشناس بررسی می کند یا خود او می گوید که چه داشته است، حکمی عقلانی، منطقی و مطابق با فطرت.

این آدم می گوید اگر کسی خانه ای را آتش زد، خودش را آتش بزنید!! یعنی ارزش یک انسان فقط تا این اندازه است؟! حالا ممکن است ارزش کل اموال خانه به دو میلیون تومان نرسد، یا حتی به یک میلیون و یا به پانصد هزار تومان!!... می گوید اگر کسی یک کولر کهنه، یک فرش کهنه و کمی ظرف شکسته را آتش زد، خودش را آتش بزنید!!

عقل حسینعلی بهاء را یبینید! این مردک در چه وضعی بوده که این حرفها را نوشته است و چه بیچاره اند آن کسانی که اینها را به عنوان راه زندگی برگزیده اند! اما وقتی جامعه ناآگاه باشد از این لاطائلات ها دم نمی زنند. به دورغ می گویند که راه ما راه مساوات است، یعنی «یَمـکـُرونَ السَّیئات»، چهره ی اصلی خودشان را نشان نمی دهند، نمی گویند اگر قدرت دست ما بیفتد، یا باید همه مردم به دین ما دربیایند یا باید همه اموالشان مصادره شود.

"وَ مَن قتـَلَ نَفساً عامِداً فاقتلوهُ" اگر کسی آدمی را عمداً کشت او را بکشید و اگر کسی خانه ای را هم آتش زد،بسوزانیدش!! یعنی ارزش یخچال و کالا از انسان بالاتر است؟! چون می دانید که خطرناک ترین و سخت ترین کشتن، کشتن با اتش است، اگر کسی را در آتش بیندازند تا بمیرد، یک بار نمرده بلکه پنجاه بار مرده است. پس اینها معتقدند اگر کسی خانه ای را آتش زد باید او را سوزاند و اگر کسی انسانی را کشت، باز باید او را کشت.

 

۷- مشروعیت ازدواج با محارم. "قـَد حـُرِّمَت عَلیکـُم أزواجُ آبائکـُم" فقط همسران پدرانتان بر شما حرام است. جای دیگری اضافه از این ندارد! پس خواهرها چه؟ خاله ها چه؟ عمه ها چه؟ مادرها چه؟ اصلاً اسمی از اینها نبرده است، فقط می گوید ازدواج با همسران پدرانتان بر شما حرام است.

حال ببینیم نظرشان درباره فحشای ارتباط با پسرها یا همان همجنس بازی چیست؛ در کتاب "اقدس" چاپ جدید صفحه ۱۰۵ می گوید: "إنـّا نـَستَحيي أن نـَذکُرَ حُکمَ الغِلمان" من از بیان حکم همجنس بازی خجالت میکشم! عجب! خدا در اینجا خجالت کشیده است!!

 

۸- جواز آمیزش بهائی با غیر برای بچه دار شدن. این حکم را هم دقت کنید و گریه کنید بر حال بشرّیت و بر حال جوانان ناآگاهی که با آخوند ارتباط پیدا نمی کنند، با مراکزی که باید در ارتباط باشند، ارتباط پیدا نمی کنند، با یک مشت شعار، اسلام عزیزشان و قران کریم و مجید و شریفشان را از دست می دهند و خودشان را گرفتار این لاطائلات می کنند.

در کتاب "بیان" صفحه ۲۹۸ می گوید: "اگر زن و مرد بهائی ازدواج کردند و بچه دار نشدند، مرد می تواند زنش را در اختیار کسی قرار بدهد تا او را بچه دار کند! البتّه آن شخص باید یک بهائی باشد ولی اگر بعداً فهمید که آن شخص غیر بهائی غیر بهائی است، باید فوراً از او جدا شود".

می گوید: "زن و مرد بهایی باید ازدواج کنند و تلاش هم نمایند تا بچه دار شوند تا از آنها کسی به وجود بیاید که خدا را عبادت می کند ولی اگر بچه دار نشدند اجازه داده میشود کاری کنند تا بچه دار شوند، یعنی زن در اختیار دیگری قرار داده شود"!! این نمونه ای از این راه غلط است.

به نظر می آید این مقدار برای روشن شدن ماهیت این حرکت ضد خرد و ضد عقل کافیست. اینها را یادداشت کنید و بروید به آن بهائی های حرفه ای بگویید آقا شما این را می گویید؟! احکام شما این است؟! در دید هیچ عقل و خردی ...در دید هیچ انسان خردمندی، این احکام نمی تواند به عنوان احکام باشد.

بله یک آدم ناآگاهی با برخی مسائل پشت پرده حرفهایی را گفت و تعدادی حقه باز هم راه افتادند و برای چرب شدن سبیل شان تبلیغ کردند و تعدادی جوان ناآگاه را هم فریب دادند. پروردگارا جامعه ی ما را از این میکروب ها محافظت بفرما!

دو تا کتاب هم من یادداشت کرده ام، اگر بتوانید تهیه کنید کتاب بسیار خوبی است. بهترین کتابی که من در باب بهائیت دیده ام که آن هم از منابع خودشان با قید صفحه می باشد، عبارت است از کتاب "محاکمه و بررسی در تاریخ و عقاید و احکام باب بهاء" تألیف علامه ی مصطفوی - که اخیراً فوت کرد - منتها زمان انتشار این کتاب، نام مؤلف به صورت اختصار "دکتر ح م ت" نوشته می شد یعنی "دکتر حسن مصطفوی تبریزی"، این کتاب سه جلدی است و انصافاً بهترین کتابی است که بنده در این موضوع دیده ام.

کتاب دیگری هم از مرحوم آقا شیخ جواد تهرانی به نام "بهائی چه می گوید؟" است که هر چند خوب است اما کتاب قبلی انصافاً کتاب بهتری است. البته یک کتاب ساندویجی ۷۰ صفحه ای دیگری هم به نام "امیشی به حشرات بهائی" نوشته آقای مرتضوی است که بد نیست، اما بهترین کتاب که من دیده ام همان کتاب "محاکمه و بررسی در تاریخ و عقاید و احکام باب بهاء که حدود ۶۰۰ تا ۷۰۰ صفحه است، عالی ترین و محققانه ترین کتاب را من همان می دانم، هم تهیه کنید و بخوانید تا با این حرکت خلاف بیشتر آشنا شوید.

متأسفانه به دلیل ناآگاهی جامعه، بهایی ها در بسیاری از شؤون مخصوصاً شؤون اقتصادی حضور قدرتمندی دارند و بیچاره کسانی که از روی نا آگاهی با آنها وارد معامله می شوند. عرض کردم اینها نه تنها مسلمان نیستند بلکه کافرند و از آن بدتر جزو کافرهای دو آتشه ای هستند که با تمام وجود، تضاد اساسی با اسلام دارند، اینها خودشان را به عنوان مسلمان معرفی می کنند که هر چه را شما قبول دارید، ما هم قبول داریم و اختلافمان فقط در امام زمان است.

اینها دروغ می گویند، اینها نه قرآن ما را قبول دارند، نه خاتم انبیاء محمّد المصطفی (صلی الله علیه وآله) را قبول دارند، نه علی را قبول دارند. همه اینها را "گذشته" می دانند: قرآنِ گذشته، امامِ گذشته، پیامبرِ گذشته یعنی الان دوران آنها به سر آمده است.

این نکته را دقت کنید که می گویند: شما معتقدید که امام زمان هنوز نیامده است، اما ما با شما یک فرق داریم، آن هم این است که ما معتقدیم امام زمان آمد و از دنیا رفت، اما امام زمان با خود کتابی آورد و ظهور دیگری را بشارت داد و او هم کتاب دیگری آورد که آن شخص هم خداست هم پیغمبر!!