بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
ترویج مدارا و عدالت به کمک دانش و تفاهم
قربانیان و شاهدان

من جزو اولین دانشجویان بهایی بودم که بعد از انقلاب توانستم در ایران به دانشگاه بروم

پرهام اقدسی، دانشجوی اخراجی رشته فیزیک اتمی /مصاحبه با بنیاد برومند
بنیاد عبدالرحمن برومند
۶ فروردین ۱۳۹۳
مصاحبه

 

تاریخ مصاحبه: ۲ سپتامبر ۲۰۰۹ (قبل از خروج از ایران) و ۲ اکتبر ۲۰۱۳ (بعد از خروج از ایران)

۱- من سال هزار و سیصد و هشتاد و پنج در کنکور شرکت کردم. این اولین سالی بود که بهایی ها رسما می توانستند بعد از قبولی در کنکور و دریافت کارنامه،انتخاب رشته بکنند. از سال هشتاد و سه به بعد بچه های ما (بهایی ها) اجازه داشتند در کنکور شرکت کنند اما فقط تعدادی انگشت شمار در چند رشته مثل زبان انگلیسی مورد پذیرش قرار گرفتند که به دلیل ادامۀ تبعیض و جلوگیری از ادامۀ تحصیل دیگر دانشجویان بهائی، آنها نیز از شرکت در این رشته خودداری کردند.

۲- من جزو اولین دانشجویان بهایی بودم که بعد از انقلاب توانستم در ایران به دانشگاه بروم و در دانشگاه بوعلی سینای همدان در رشته فیزیک اتمی مشغول به تحصیل شوم. چون بهایی بودم انتظار می‌رفت که شناسایی و از دانشگاه اخراج شوم. به همین دلیل مرتب به تابلوهای دانشگاه نگاه می کردم که ببینم اسمم را بر تابلو می نویسند یا نه.

۳- هفتم مهر ماه هشتاد و پنج در دانشگاه ثبت نام کردم و در سیزدهم آبان ماه من را از حراست دانشگاه خواستند و هیچ حرفی هم درباره اخراج نزدند، فقط یک مصاحبه خیلی کوتاه کردند و می خواستند مطمئن شوند که بهایی هستم یا نه. چون ما (بهایی ها) از قدیم الایام در فرم های دارای ستون مذهب دو خط افقی می کشیدیم که نشان می داد بهایی هستیم، آنها هم از آنجا مرا شناسایی کرده بودند. پس از مطرح کردن تعدادی سؤالات مذهبی، خواستند به ظاهر بدانند آیا نیاز به خوابگاه و یا امکانات دیگر برای زندگی و تحصیل دارم یا نه؟

در تاریخ سوم دی ماه هشتاد و پنج باز به حراست دانشگاه احضارم کردند و شفاهی اعلام کردند از دانشگاه اخراج شده ام و هیچ نامه کتبی هم به من ندادند

۴- در تاریخ سوم دی ماه هشتاد و پنج باز به حراست دانشگاه احضارم کردند که در این جلسه رئیس آموزش دانشگاه و رئیس حراست دانشگاه در جلسه حضور داشتند و شفاهی اعلام کردند از دانشگاه اخراج شده ام و هیچ نامه کتبی هم به من ندادند و خواستند خودم از تحصیل انصراف دهم تا نامه اخراج ندهند. من زیر بار نرفتم و آنها با ایجاد یک جو متشنج از من تعهّدی گرفتند تا کارت دانشگاه ، کارت کتابخانه، کارت غذا و دیگر کارت هایم را تحویلشان بدهم، و حتی اجازه ندادند در کلاس های آن روزم شرکت کنم.

۵- بعد، اجازه شرکت در امتحانات به من ندادند و در نهایت اجازه ورود به دانشگاه هم نداشتم. چون اولین دانشجوی بهایی اخراجی دانشگاه سراسری در ایران بودم، خیلی تلاش کردم به دانشگاه بازگردم. به این منظور، به وزارت علوم، سازمان سنجش، شورای عالی انقلاب فرهنگی و دیگر مراکز نامه نوشتم و درخواست اجازه ادامه تحصیل دادم اما به نتیجه ای نرسیدم.

نامه ای را نشانم دادند که در آن وزارت علوم من را از حق تحصیل محروم کرده بود. ا و گفتند اعلام کن که بهایی نیستی و به تحصیل ات ادامه بده

۶- وقتی من را به حراست احضارکردند گفتند چون بهایی هستی از تحصیل محرومی و استناد کردند به مصوبه ۶ اسفند ۱۳۶۹ شورای عالی انقلاب فرهنگی که در بند سوم آن قید شده که دانشجویان بهایی از حق تحصیلات عالیه محروم هستند. در نهایت پس از مراجعه های طولانی نامه ای را نشانم دادند که در آن وزارت علوم من را از حق تحصیل محروم کرده بود. البته این نامه را به خودم ندادند، فقط نشان دادند و گفتند اعلام کن که بهایی نیستی و به تحصیل ات ادامه بده. اما به دلیل اینکه دردین ما آمده که اعتقادمان را پنهان نکنیم، من هم حاضر به تکذیب دینم نبودم و بنابراین از دانشگاه اخراج شدم.

۷- وقتی برگه اخراج را به من نشان دادند، فقط به اندازه چند ثانیه اجازه مطالعه اش را داشتم. مسئولین حراست سریع برگه را پس گرفتند.

۸- مصوبه ۶ اسفند ۱۳۶۹شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال هفتاد و دو در سازمان ملل افشا شد و متن آن در اینترنت وجود دارد و حتی نامه ای که وزارت علوم طبق این مصوبه به سایر دانشگاه های کشور نوشته که از حق تحصیل دانشجویان بهایی ممانعت شود آن هم در اینترنت موجود است.

استناد کردند به مصوبه ۶ اسفند ۱۳۶۹ شورای عالی انقلاب فرهنگی که در بند سوم آن قید شده که دانشجویان بهایی از حق تحصیلات عالیه محروم هستند

۹- بعد از جلسه اخراجم مرتب به دانشگاه می رفتم و پیگیر وضعم بودم و حتی مدت ها در شهر همدان ماندم و با دوستان هم دانشگاهی ام در ارتباط بودم. من خود را دانشجو می دانستم به دانشگاه مراجعه می کردم، اما به دلیل فعالیت ها و گفتگوهایی که با رادیوهای خارجی به خاطر اخراجم از دانشگاه داشتم، حراست رسما اخطار داد که بعد از این جلوی در دانشگاه مامور می گذارد که از ورود من جلوگیری کند، و این کار را هم کرد و ورود به دانشگاه صرفا منوط به داشتن کارت دانشجویی شد و از آن پس نتوانستم به دانشگاه بروم.

۱۰- نامه های زیادی نوشتنم که مضمون کلی آن این بود که محروم کردن دانشجویان بهایی از تحصیل، که بیشترشان هم جزو دانشجویان خوب کشور محسوب می شوند جز ضرر و زیان نتیجه ای برای کشور ندارد. اما جواب بیشتر کسانی که نامه برایشان می نوشتم این بود که این کار مصوبه نظام است و نمی توانند کاری انجام دهند. همه ارگان‌ها دانشجویان محروم از تحصیل را به هم پاس می‌دادند و هیچ کس پاسخگو نبود.

۱۱- روزی که من از دانشگاه اخراج شدم، در دانشکده علوم پایه دانشگاه بوعلی سینا که من در آن تحصیل می‌کردم، تقریبا تمام دانشجوها تحصن و اعتراض کردند. تعدادی از دانشجویان هم خبر اخراج من را به خبرگزاری ها اطلاع دادند. اما دانشگاه به آنها اخطار داد که انتشار این خبر به سود امنیت ملی نیست و کسی حق اعتراض ندارد. یکی از دانشجوها که خبرنگار خبرگزاری ایسنا بود از رئیس حراست دانشگاه علت اخراج من را پرسیده بود. رئیس حراست هم تنها دلیل اخراج مرا بهایی بودنم اعلام کرده بود. این فرد به خاطر ضبط صدای رئیس حراست هنگام صحبت درباره اخراج من ، بارها مورد مواخذه قرار گرفت و به این دلیل از تحصیل تعلیق شد. بعدها هم چون از فعالان دانشجویی بود از دانشگاه اخراج شد و مدتی در زندان بود.

۱۲- تعدادی فعال دانشجویی بودند که دو نفرشان پیش از من از دانشگاه اخراج شده بودند، و یک نفر هم بعد از من اخراج شد. این دانشجویان عمده فعالیت شان مطالبه حقوق دانشجویان، دفاع از دانشجویان اخراجی و چاپ نشریات دانشجویی بود. در این نشریات معمولا از عملکرد حراست دانشگاه و نحوه برخورد آن با دانشجویان انتقاد می کردند. حتی در یک مورد علت اخراج یکی از دانشجویان، انتقاد از عملکرد حراست دانشگاه عنوان شده بود.

۱۳- من در حال حاضر مشغول به تحصیل در رشته عمران، در دانشگاه خودمان "بهایی ها" هستم که نامش دانشگاه علمی آزاد (BIHE)[1]است. در این دانشگاه بیشتر کلاس ها به صورت آنلاین و نیمه حضوری برگزار می شود و ما با استادان بیشتر به صورت اینترنتی در ارتباط هستیم.

۱۴- من بهار ٨٦ که ابتدا وارد دانشگاه خودمان شدم با دیدن امکانات محدود آنجا شوکه شدم. چون دانشگاه ما اصلا قابل مقایسه با دانشگاه بوعلی همدان نیست که امکانات خوبی دارد و جزو چند دانشگاه اول کشور به لحاظ رشته های علوم پایه است،. اما به هر حال کم کم توانستم خودم را با شرایط وفق بدهم. هرچند دولت هر از گاهی برخوردهای خیلی بدی با دانشگاه بهایی ها می کند.

۱۵- من و خانواده ام ساکن اصفهان هستیم و رفت و آمد به تهران برای شرکت در کلاس ها برایم سخت است. در طول یک ترم (شش ماه) من باید ٦ یا ٧ بار به تهران بیایم و این سفرها هزینه زیادی به من تحمیل می کند. در حالی که در دانشگاه بوعلی سینای همدان من هزینه اقامت نداشتم چون خواهرم در همدان بود و امکاناتی مثل غذا را هم دانشگاه با قیمت بسیار کم به دانشجویان می داد.

 

حمله به دانشگاه بهائیان:

۱۶- از ابتدای شروع به کار این دانشگاه (دانشگاه بهائیان)، چندین حملۀ گسترده به دانشگاه شده است که در تمامی موارد امکانات و ساختمان ها پلمپ گردیده اند. از جمله در هفتم مهر ماه سال ١٣٧٧، تمام امکانات محدود دانشگاه ما را غارت کردند و تمامی ساختمان ها را پلمپ نمودند. زمانی که من از دانشگاه اخراج شدم، مؤسسه‌ای در تهران داشتیم که کلاس های ما آنجا تشکیل می شد و البته از آنجایی که بخشی از این ساختمان به مؤسسۀ دیگری تعلق داشت، این ساختمان کاملاً تحت نظارت و کنترل ماموران حراستی بود.

از ابتدای شروع به کار این دانشگاه (دانشگاه بهائیان)، چندین حملۀ گسترده به دانشگاه شده است که در تمامی موارد امکانات و ساختمان ها پلمپ گردیده اند

امّا بعد از مدتی، حکومت ما را مجبور به ترک آنجا کرد و پس از آن، مؤسسه علمی آزاد، ساختمان مدرسه ای را در منطقۀ حصارک تهران برای تشکلیل کلاس ها اجاره کرد. متاسفانه پس از گذشت تنها یک ترم تحصیلی، در اواخر سال ۸۶ و اوایل ۸۷، طی یک حملۀ گسترده تمامی امکانات محدود دانشگاه ما را مجدداً غارت کردند و این ساختمان را نیز پلمپ نمودند. در نتیجه، ما مجبور شدیم کلاس های حضوری را که از آن پس در منزل دانشجویان تهرانی برگزار می شد، بسیار محدود کرده و بیشتر کلاس ها را اینترنتی کنیم. در اواخر دوره تحصیل من، در خرداد ماه ۹۰، یک حمله بزرگ دیگر (دومین حمله اصلی) به دانشگاه ما صورت گرفت که همان چند ساختمان کوچکتری که بعد از ساختمان حصارک، (برای آزمایشگاه و...) هنوز دست ما بود، از ما گرفتند و تمام اموال دانشگاه هم مصادره شد. حدود ۳۰ نفر از مسئولان دانشگاه هم در سراسر ایران دستگیر شدند که تعدادی آزاد و تعدادی هم به ۴-۵ سال زندان محکوم شدند و در حال حاضر در حال سپری کردن دوران محکومیت شان هستند.

 

فارغ التحصیلی:

۱۷- در حمله سال ۱۳۹۰ در حال گذراندن پروژه های پایانی ام بودم که نهایتا توانستم در شهریور (سپتامبر ۲۰۱۱) فارغ التحصیل بشوم. اما مدرکی که به ما می‌دادند، از نظر وزارت علوم مدرک قابل قبولی نبود و چون وزارت علوم مدرک ما (دانشگاه بهائیان) را تایید نمی کرد، نمی توانستیم مدرک نظام مهندسی بگیریم. بنابراین پیدا کردن کار برای دانشجویان بهائی بسیار مشکل بود. امکان کار کردن با این مدرک در شرکت‌های مهم تقریباً وجود ندارد، مگر اینکه در شرکت‌های خصوصی کوچک کار پیدا کنیم که حقوق کمتری می پردازند.

۱۸- من مدتی در ایران به صورت کارآموزی کار کردم، اما آن هم با کمک دوستان و آشنایان. اگر کسی از بچه‌های دانشگاه بهائیان توانسته جایی کاری پیدا کند، بواسطه افرادی بوده که شرایط مشابه داشته اند و خودشان توانسته اند کاری پیدا کنند و کمک کرده اند که چند نفر دیگر جذب شوند. این کمک ها هم برای تحصیل و هم بعد از پایان تحصیل، برای پیدا کردن کار از طرف بهائیان به بچه ها می شود و بچه ها به این وسیله است که می توانند وارد بازار کار شوند. اما به هر حال محدودیت های زیادی دارند. از جمله اینکه مثلا در رشته ما، چون نظام مهندسی نداریم نمی توانیم از مزایای آن بهره مند شویم. یا نمی توانیم به نام خودمان شرکت ثبت کنیم.

۱۹- چون ادامه تحصیل همیشه برای من اهمیت بسیار زیادی داشته، تصمیم گرفتم به آمریکا بیایم. می خواستم نتیجه زحماتی را که در دانشگاه خودمان کشیده بودم، ببینم. من با ویزای دانشجویی وارد آمریکا شدم، اما درآمریکا هم ما مشکلاتی برای ادامه تحصیل داریم. برای اینکه همه دانشگاه های آمریکا مدرک ما را قبول ندارند. دانشگاه های آمریکا هم مدارکی را قبول دارند که وزارت علوم تایید کرده باشد. البته من شخصا در این زمینه مشکلی نداشتم. این مشکل بیشتر به سال های قبل برمی‌گردد. با آمدن دانشجویان بیشتر، این مشکل سال به سال کمتر شده و الان دانشگاه‌های بیشتری هستند که مدرک ما را قبول می کنند.

۲۰- من برای خروج از کشور مشکل خاصی نداشتم، و جزو اولین نفراتی بودم که از دانشگاه بهائیان با ویزای تحصیلی وارد آمریکا شدم. البته در ابتدا بسیار سخت بود، چون کسی نبود که تجربه مشابهی داشته باشد وهمه چیز را باید خودم برای اولین بار تجربه می کردم. بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه بهائیان، بعد از یک سال دوندگی توانستم پذیرش دانشگاه و ویزا دریافت کنم و از کشور خارج بشوم.

۲۱- دانشگاهی که من در حال حاضر در آن مشغول تحصیل هستم، دانشگاه تگزاس در آرلینگتون است که جزء سه دانشگاه اول آمریکاست که مدرک ما را ١٥-١٤ سال پیش به رسمیت شناخته است. دانشگاه بهائیان در ایران در سطح بسیار قابل قبولی است، به خاطر همین دانشجویانی که از دانشگاه ما به دانشگاه های آمریکا می آیند، بسیار موفق می‌شوند. خوشبختانه من هم در اینجا توانسته ام موفق باشم و در انجام تحقیقات با یک سری از استادها همکاری کنم و الان هم در حال گذراندن ترم آخر فوق لیسانس هستم.

۲۲- درس خواندن در اینجا و ایران این فرق اساسی را داشت که من اینجا برای اولین بار سر کلاس واقعی درس نشستم. هر چند من این تجربه را در دانشگاه بوعلی داشتم، اما آن تجربه بسیار کوتاهی بود. این بار، تجربه بسیار جالبی بود، هرچند ابتدا با کمی استرس همراه بود. اما این اضطراب به تدریج رفع شد و در عوض من توانستم از تمام امکانات و امتیازاتی که دانشگاه در اختیار من می گذارد و در ایران از آنها محروم بودم استفاده کنم. تحصیل در اینجا روال ملایم تر و سازماندهی شده تری نسبت به ایران دارد. هر چند مشکلات و سختی ها همیشه در زندگی وجود دارند، اما مشکلات برای تحصیل بسیار بسیار کمتر از ایران است.

۲۳- ما در دانشگاه مان در ایران (دانشگاه علمی بهائیان)، به کتابخانه دسترسی نداشتیم، به مقالات علمی دسترسی نداشتیم، و این دسترسی ها در حال حاضر اگر هم باشند، در حد بسیار محدودی هستند. ولی من در اینجا علاوه بر دسترسی به کتابخانه دانشگاه، به کتابخانه های اینترنتی هم دسترسی دارم که می توانم تحقیقات و مقالات چاپ شده را ببینم. این ها باعث شده که تجربه بسیار خوبی از کار تحقیقی در اینجا داشته باشم، در حالیکه کمبود امکانات و عدم دسترسی به اطلاعات در دانشگاه ما در ایران تقریبا امکان تحقیق را از بین برده بود.

۲۴- اگر بخواهم زندگی دانشجویی خودم را در اینجا با زندگی دانشجویی ام در ایران مقایسه کنم، باید بگویم که چون دانشگاه ما (دانشگاه علمی بهائیان) فضای دانشگاهی ((campus نداشت، دانشجو زیاد در جو و حس دانشگاهی بودن قرار نمی‌گرفت. اما زندگی در محیط دانشگاه حس واقعی دانشجو بودن به انسان می دهد و این جو با زندگی دانشجو عجین می شود که قطعا در پیشرفت او تاثیر بسزایی دارد. بودن در محیط، بودن با دانشجویان از رشته های دیگر، از کشورهای دیگر، داشتن محلی که دانشجویان هم رشته یا دانشجویان مهندسی در کنار هم هستند، همه باعث می شوند که حس و حال دانشجو بودن در انسان به وجود بیاید. متاسفانه ما هیچ کدام از این ها را به دلیل محرومیت تحصیل در ایران نداشتیم. فقط دانشجویان محدودی را که همکلاسمان بودند می دیدم و با استادان محدودی سر و کار داشتیم ولی اینجا همه چیز در ابعاد وسیع تری است.

دانشجویان بهایی در ایران مدیون اولین افرادی هستند که دانشگاه بهائیان را سال ها پیش تاسیس کردند و به پیشرفت آن در طی این سالیان کمک می‌کنند.

۲۵- به عقیده من دانشجویان بهایی در ایران مدیون اولین افرادی هستند که دانشگاه بهائیان را سال ها پیش تاسیس کردند و به پیشرفت آن در طی این سالیان کمک می‌کنند. تجربه تحصیل در مؤسسه بهائیان تجربه بسیار جالب و بی نظیری برای من بوده است و من در آن دانشگاه چیزهای بسیار زیادی یاد گرفته ام. با اینکه محدودیت ها و محرومیت های زیادی وجود داشت، ولی همین محدودیت ها باعث شد ما چیزهای بسیار زیادی از همدیگر و از استادها بیاموزیم. درس هایی که نه فقط درس تحصیلی، بلکه درس زندگی برای ما بودند.

۲۶- شرایط زندگی در آمریکا و تجربه درس خواندن در دانشگاه، قطعا تغییراتی به لحاظ فکری در فرد ایجاد می‌کند و دید جدیدی نسبت به زندگی می‌دهد. اما من بیشترین آموزه های فکری ام را در دانشگاه بهائیان در ایران کسب کرده ام. دانشجویان بهائی در ایران، به واسطه تبعیض ها و محدودیت ها به یک بلوغ فکری در آن دانشگاه (دانشگاه علمی بهائیان) می رسند. با اینکه مدرکی که دانشگاه بهائیان به دانشجویان می دهد در ایران زیاد به درد نمی خورد (به علت عدم تایید وزارت علوم)، ولی دانشجویان دست به دست هم می دهند که صرفا چیزی یاد بگیرند واین به نظر من بلوغ فکری بی نظیری است.

۲۷- من هنوز درباره آینده تصمیم قطعی نگرفته ام. بستگی دارد که چه پیش بیاید، ولی امکان دارد به تحصیلاتم ادامه بدهم. تحصیل در دانشگاه بهائیان ابعادی در زندگی من باز کرده است که گمان می‌کنم اگر در آن دانشگاه تحصیل نمی‌کردم این ابعاد هرگز در زندگی من باز نمی شد. بنابراین من از تجربه تحصیل در آن دانشگاه بسیار خوشحال هستم، ولی من همیشه به رشته های علوم پایه مثل فیزیک و ریاضی علاقه داشته ام و هنوز هم امیدوارم که اگر شرایطش پیش بیاد در یکی از این رشته ها ادامه تحصیل بدهم.

۲۸- ما بهائی ها معتقدیم که باید به کشورمان خدمت بکنیم. به خاطر همین من هم امیدوار هستم که روزی بتوانم به کشور خودم ایران برگردم و نه تنها به جامعه بهائی، بلکه به کشور و ملت ایران خدمت بکنم.

 

 

[1] The Bahá'í Institute for Higher Education (BIHE), popularly known as the Bahá'í Open University